📗 معرفی کتاب «ماه رجب، ماه یگانگی با خدا» به مناسبت آغاز ماه رجب
🔅کتابی برای هرچه بیشتر بهره بردن از ماه رجب
🔻در این کتاب، سعی شده ابتدا جایگاه ماه رجب در متون روایی، خوب تبیین شود و سپس جایگاه اذکار و اعمال این ماه در سلوک یک انسان سالک مشخص گردد، تا مؤمنین دانسته و آگاهانه نسبت به آن اعمال برخورد کنند و صرفاً مشغول آداب قالبی آن ماه نگردند.
✅در این بحث روشن شده است، چگونه انسان به شخصیتی می رسد که در روز قیامت به عنوان «رجبیّـــون» شناخته می شود؟ و چگونه خداوند شرایط صعود انسان را در ماه رجب فراهم نموده است؟ و چگونه می شود که یک ماه، ظرفیت یگانه شدن با خدا را برای انسان فراهم نماید و فلسفة این که ماه رجب، ماه حرام الهی قرار گرفته است چیست و چگونه می شود مقام غیبی ماه رجب را در خود احیاء و سپس کشف کرد؟ و چرا از یک جهت در روایت می فرماید: ماه رجب، ماه خدا است و از یک جهت می فرماید: ماه رجب، ماه امیرالمؤمنین«علیه السلام» است؟ و در آخر، با چند توصیه برای هرچه بیشتر بهره بردن از ماه رجب، بحث به اتمام می رسد.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠 اورژانس کتاب با قابلیت ارسال در سریع ترین زمان :
(👈 برای راهنمایی و سفارش و خرید کلیک کنید):
🆔 @Latifi_book
🆔 @mz_book
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب
#کتاب_ارزشی
#کتاب_بخوانیم
#ماه_رجب
@yousof_e_moghavemat
علی رضا محمودی پارسا ۲۳ تیر سال ۱۳۴۸ دیده به جهان گشود. وی در تاریخ ۲۶ دی ماه سال ۶۱ عازم جبهه اندیمشک شد و از آنجا به منطقه عملیاتی فکه رفت.
یک بار مجروح شد و در بیمارستان به علت جراحت شدید از ناحیه صورت و گلو بستری بود و به محض بهبودی مجددا به جبهه میرود.
مادر شهید علیرضا محمودی پارسا در این رابطه نقل کرده است:
... تا رسیدیم بیمارستان دیدیم یکی صدا میزنه مامان، مامان. برگشتم به طرف صدا. اول صورتش رو نشناختم از صداش فهمیدم پسرمه. حالا شما حساب کنید صورت زخم و زیلی شده و خون لخته شده و دکتر هم یه سوتک مانندی به گلوی علیرضا وصل کرده تا بتونه راحت نفس بکشه. تا نزدیکش شدیم گفت تو رو خدا بگذارید من برگردم به جبهه من باید برگردم. بابا رو راضی کن بگذاره من برگردم جبهه ...
شهید علیرضا محمودی پارسا در روز ۲۷ بهمن ماه بر اثر اصابت خمپاره و گلوله از ناحیه شکم و سینه به شدت مجروح شد و نیروهای امدادی وی را به بیمارستان آیتالله کاشانی در اصفهان منتقل کردند.
وی پس از تحمل دو روز درد شدید در نیمه شب جمعه ۲۹ بهمن سال ۶۱ در سن ۱۳ سالگی در حالتی که حضور مقدس ابا عبدالله علیه السلام را بربالین خود احساس مینمود و بر ایشان سلام میداد جان خود را تقدیم جانان کرد.
🌹 #شهید_علیرضا_محمودی_پارسا
#سالروز_شهادت
بیست_و_نهم_بهمن_1361
@yousof_e_moghavemat
علی رضا محمودی پارسا ۲۳ تیر سال ۱۳۴۸ دیده به جهان گشود. وی در تاریخ ۲۶ دی ماه سال ۶۱ عازم جبهه اندیمشک شد و از آنجا به منطقه عملیاتی فکه رفت.
یک بار مجروح شد و در بیمارستان به علت جراحت شدید از ناحیه صورت و گلو بستری بود و به محض بهبودی مجددا به جبهه میرود.
مادر شهید علیرضا محمودی پارسا در این رابطه نقل کرده است:
... تا رسیدیم بیمارستان دیدیم یکی صدا میزنه مامان، مامان. برگشتم به طرف صدا. اول صورتش رو نشناختم از صداش فهمیدم پسرمه. حالا شما حساب کنید صورت زخم و زیلی شده و خون لخته شده و دکتر هم یه سوتک مانندی به گلوی علیرضا وصل کرده تا بتونه راحت نفس بکشه. تا نزدیکش شدیم گفت تو رو خدا بگذارید من برگردم به جبهه من باید برگردم. بابا رو راضی کن بگذاره من برگردم جبهه ...
شهید علیرضا محمودی پارسا در روز ۲۷ بهمن ماه بر اثر اصابت خمپاره و گلوله از ناحیه شکم و سینه به شدت مجروح شد و نیروهای امدادی وی را به بیمارستان آیتالله کاشانی در اصفهان منتقل کردند.
وی پس از تحمل دو روز درد شدید در نیمه شب جمعه ۲۹ بهمن سال ۶۱ در سن ۱۳ سالگی در حالتی که حضور مقدس ابا عبدالله علیه السلام را بربالین خود احساس مینمود و بر ایشان سلام میداد جان خود را تقدیم جانان کرد.
🌹 #شهید_علیرضا_محمودی_پارسا
#سالروز_شهادت
#بیست_و_نهم_بهمن_1361
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
در بخشی از کتاب «به روایت همت؛ درس- گفتارهای معلم بسیجی شهیدمحمدابراهیمهمت»، روایت سردار شهیدحاجمحمدابراهیمهمت از سفری که به اتفاق یارانش در معیت مرحوم حائری شیرازی به زیارت بیت الله الحرام مشرف شد، آمده است، که جالب و خواندنی است.😊👇👇
#شهیدهمت نقل میکند که «جای همگی شما در مراسم حج سال 1360 خالی! در آن سال خداوند قسمت کرد و ما به اتفاق برادر بزرگترمان حاج احمد متوسلیان و در معیت یکی از بزرگان این عصر و زمانه، یعنی آیت الله محی الدین حائری شیرازی نماینده حضرت امام در استان فارس و امام جمعه کنونی شیراز ، همسفر زیارت خانه خدا شدیم☺️. این همسفر شدن ما با ایشان از فرودگاه مهرآباد تهران، به هم اتاقی شدن ما با هم در شهر مکه🕋 منتهی شد و آقای حائری شیرازی؛ تا پایان آن سفر، در کنار ما بودند. به راستی چقدر لذت دارد که اعمال پیچیده و مناسک مشکل و در عین حال ظریف و دقیق #حج را، انسان در معیت عزیزی به این بزرگی انجام بدهد؛ طوری که بتواند در هر منزل از منازل سفر، مسایل مربوط به هر مرحله را، از او بپرسد و پاسخ آنها را دریافت کند.♥️
...خاطرم هست روز هشتم ذی الحجه پیش از حرکت به سمت صحرای عرفات، آقای حائری شیرازی به حاج احمد، شهید حاج محمود شهبازی و من گفت: مگر در زمان پیامبر اکرم و ائمه اطهار، آن بزرگواران برای عزیمت به عرفات، سوار ماشین می شدند😕؟. همگی جواب دادیم: معلوم است که این طور نبوده. ایشان پرسید: پس آن بزرگواران چه کار می کردند؟. گفتیم: باپای پیاده🙂 می رفتند. آقای حائری گفت:
پس بهتر نیست تا ما هم از مکه پای پیاده به عرفات برویم؟!😇
آنجا از شنیدن این سخن شیوای آقای حائری چنان خوشحال شدیم که گفتیم: بله؛ پای پیاده🚶 میرویم. لذا در زیر آن آفتاب داغ☀️ و روی زمین داغ تر عربستان، پای پیاده از مکه به راه افتادیم. واقعا راهپیمایی خیلی سختی بود😣. شب بود که رسیدیم به مسجد "خیف"؛ اقامتگاه خاص مومنین و از آنجا هم، با پای پیاده، حرکت مان را تا بیابان عرفات ادامه دادیم. به مقصد که رسیدیم، کف پای همه ما بلا استثنا تاول زده بود🙁؛ مع الوصف، تجربه حضور در عرفات در روز بزرگ #عرفه به قدری برایم لذت داشت، که اعتنایی به جراحت پاهایم نداشتم.. انگار که همین دیروز بود!"☺️
منبع: به روایت همت؛ درس- گفتارهای معلم بسیجی شهید محمد ابراهیم همت،
بهار1359 تا زمستان1362، دوره 3
📕جلدی، کتاب سوم، درس گفتار سی و ششم،سخنرانی🎤 در جمع رزمندگان لشکر27، مکان: ارتفاعات قلاجه؛ اردوگاه شهید بروجردی، زمان: بعد از ظهر یکشنبه 27 شهریور1362 مطابق با عید سعید قربان، راوی: اسدالله توفیقی.🌹
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#حاج_احمد_متوسلیان
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
حضرت سيدالشهدا عليه السلام میفرمایند:
دوست تو کسی است که تو را از [گناه] باز دارد و دشمنت، آن که تو را [بدان] وادارد.
مَنْ أحَبَّکَ نَهَاکَ وَمَنْ أبْغَضَکَ أغْرَاکَ...
بحار الانوار، ج78، صفحه 128
#حدیث_امام_حسین
@yousof_e_moghavemat
#شهید_امیر_امیرگان🌹
همه جای بدنش سوخت به جز ...
🌹از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت😇
می گفت: من دوست دارم امام زمانم (عج ) از من راضی باشد.🙂
🌱نماز امام زمان(عج) را همیشه می خواند....
صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است.
ازش پرسیدم چه شده:
گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: «یا مهدی-عج»یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود😊باورش برای خیلیها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم....
🌱بارها[او را] در حال خواندن نماز امام زمان(عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود.
🌹شهید امیر امیرگان در سال 1366 به شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که آقا دست کشیده اند سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که فرزند پاک و مؤمن من در نوجوانی به خدمت امام-زمان-عج مشرف شده است.
@yousof_e_moghavemat
✅ #بزرگداشت_عملیات_خیبر 🚩
🌸
⚘
اواخر بهمن ۱۳۶۲، استان خوزستان، دشت جُفِیر.
سردار عاشورایی سپاه اسلام
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت در حال مذاکره با مهدی مبلّغ؛ فرمانده وقت سپاه منطقه ۱۰ تهران.
📸 منبع عکس: سایت Sarbandesorkh.ir 👉
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۳۹
🌺 کاش قلبی به وسعتِ قلب این شهید داشتیم...
#متن_خاطره
هر چیزی که داشت رو بیـن فقرا و نیـازمندان تقسیم میکرد. بهش گفتم: سید جعفر! کمک کردن به مردم بسه؛ لازم نیست هر چی داری رو بدی به مردم و دستت خالی بشه ... اما آقا سید جعفر در جوابم گفت: حاضرم قلبم رو هم با مردم نصف کنم...
🌹خاطرهای از زندگی سردار شهید سید جعفر احمدپناه
📚منبع: فرهنگنامه شهدای سمنان، جلد۱ ، صفحه ۹۶
#شهیداحمدپناه #شهدای_سمنان #کمک_به_فقرا
@yousof_e_moghavemat