#ڪلام_شهید:
سعی کنید سکوت شما بیشتر از حرف زدن باشد
هر حرفی را که می خواهید بزنید
فکر کنید که آیا #ضروری هست یا نه؟
هیچ وقت بی دلیل حرف نزنید !
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#مدافع_حرم
@yousof_e_moghavemat
🍃علی، نقطه تلاقی بشر برای مواجه با تلاطم #دنیاست و حبِّ علی کلیددار کشتی این تلاطم است.
🍃خواه نیکوکار باشی یا نباشی؛ بی حبِّ او، هیچ معامله ای در #آخرت برایت تشکیل نخواهد شد.
در تاریخ خوانده ایم؛ حبِّ علی، چه بر سر انسان و عاقبتش خواهد آورد.
🍃هادی ذوالفقاری، مخاطب این نوشته است. کسی که به حبِّ علی تن به مهاجرت داد و مجاور #حرم_علی شد. اما آغاز راه حبِّ علی است، یعنی عشق وصال خدا و عشق به خدا یعنی #شهادت خون بهایی که خدا خود می پردازد
🍃پسرک فلافل فروش، قصه ای دارد با نمک حبِّ علی، دل شیر می خواهد؛ در کشور غریب باشی و عضو یگان #نظامی آن کشور شوی تا با داعش بجنگی، عقیده و ایمان قوی می خواهد برای عمل به این مکتب.
🍃کار #آوینی، زمین نمی ماند؛ مثل هادی که عکاس مقاومت بود و آخر پس از #حمله_انتحاری، بعد از چند روز با دوربینش شناسایی شد
🍃خوش به حال #وادی_السلام که تو را در آغوش دارد .
✍🏻 محمدصادق زارع
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#سالروز_ولادت
#سیزدهم_بهمن_1367
@yousof_e_moghavemat
🕊🍃🌷🍃 🕊
علاقه عجیبی به شهید ابراهیم هادی داشت. همیشه سعی می کرد مانند ابراهیم باشد، تصویری از شهید هادی را جلوی موتورش و در اتاق خودش زده بود که بسیار بزرگ بود. با اینکه بعد از جنگ به دنیا آمده بود و چیزی از آن دوران را ندیده بود، ولی شهدا را خوب می شناخت. کتاب سلام بر ابراهیم را بارها خوانده بود و مانند بسیاری از جوانان این سرزمین، می خواست ابراهیم را الگوی خود قرار دهد. نوع لباس پوشیدن و برخورد و گفتار و رفتار او همه ی دوستان را به یاد شهید ابراهیم می انداخت. او ابراهیم هادی از نسل سوم انقلاب بود. اجازه بدهید کمتر حاشیه برویم. برخی دوستان به ما می گفتند ابراهیم هادی برای دوران جنگ بود. در آن زمان، همه مردم انقلابی و … بودند. اما حالا دیگر دوران این حرفها تمام شده، اصلاً نمی شود آنگونه زندگی کرد. اما جواب ما برای آنان که این تفکر را دارند، زندگی آقا هادی ذوالفقاری است. جوانی که زندگی اش، رفتار و اخلاقش برای ما درس شد. و نشان داد که خلق و خوی ابراهیم هادی را خوب فرا گرفته.
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری🌹
#سالروز_ولادت
#سیزدهم_بهمن_1367
@yousof_e_moghavemat
#شهید_مصطفی_زال_نژاد
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#مدافع_حرم
#مدافعان_وطن
💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد...
#سالروز_شهادت
#بیست_و_ششم_بهمن
@yousof_e_moghavemat
شهید ذوالفقاری ارادت خاصی به شهید ابراهیم هادی داشت، خودش (در حوزه نجف) از روز اول گفته بود من را ابراهیم صدا کنید.او همیشه جلوی موتورش یک عکس بزرگ از شهید ابراهیم هادی نصب داشت؛ و در خصلت ها خود را خیلی به ابراهیم نزدیک کرده بود.
راوی:حاجباقرشیرازی
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
@yousof_e_moghavemat
😁لبخند
خاطره ای کمتر منتشر شده از شهید ابراهیم هادی
با ابراهیم به دیدن یکی از رزمندگان ساکن روستای مسگر آباد تهران رفتیم.
ما را به خانه اش دعوت کرد. یک سینی کاهو و شربت برای ما آورد.
من خیلی مودبانه چند تا برگ کاهو برداشتم و آرام خوردم.
ابراهیم گفت: خیلی با کلاسی. اینجوری که کاهو نمیخورن. راحت باش.
بعد یکدسته کاهو را برداشت و خلاصه همه را توی دهانش فرو کرد. لپ های ابراهیم باد کرده بود و به زور میخواست کاهوها را بجود!
همان موقع پدر دوست ما وارد شد. به احترام ایشان بلند شدیم و سلام کردیم.
ابراهیم دست داد و دست دیگرش را جلوی دهانش گرفته بود. اما با هر جمله ای که می گفت مقداری از کاهوها بیرون می ریخت!
وقتی بیرون آمدیم گفتم: راستی ابرام جون چه جوری باید کاهو خورد؟!
خلاصه تا مدت ها یاد آن روز که می افتادیم حسابی می خندیدیم.
✅راوی: برادر علی صادقی از همرزمان شهید
تصویر: #شهید_ابراهیم_هادی (سمت راست) و #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری ( سمت چپ)
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#خاطرات_شهدا
#شهید_مدافع_حرم
🌹 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
زمانی که هادی در منزل ما کار میکرد او را بهتر شناختم.
بسیار فعال و باایمان بود. حتی یک بار ندیدم که در منزل ما سرش را بالا بیاورد 🌷
چند بار خانم من که جای مادر هادی بود، برایش آب آورد. هادی فقط زمین را نگاه میکرد و سرش را بالا نمی گرفت
من همان زمان به دوستانم گفتم:
" من به این جوان تهرانی بیشتر از چشمان خودم اطمینان دارم..."
بعد از آن با معرفی بنده، منزل چند تن از طلبه ها را لوله کشی کرد. کار لوله کشی آب در مسجد را هم تکمیل کرد
من و هادی خیلی رفیق شده بودیم. دیگر خیلی ازحرفهایش را به من می زد
یک بار بحث خواستگاری پیش آمد. رفته بود منزل یکی از سادات علوی. آنجا خواسته بود که همسر آیندهاش پوشیه بزند.
ظاهرا سر همین موضوع جواب رد شنیده بود... جای دیگری صحبت کرد.
قرار بود بار دیگر با آمدن پدرش به خواستگاری برود که دیگر نشد
این اواخر دیگر در مغازه ما چای هم میخورد! این یعنی خیلی به ما اطمینان پیدا کرده بود
یک بار با او بحث کردم که : چرا برای کار لوله کشی پول نمی گیری⁉️ خب نصف قیمت دیگران بگیر. تو هم خرج داری و ...
هادی خندید و گفت: خدا خودش می رسونه.
دوباره سرش داد زدم و گفتم:" یعنی چی خدا خودش میرسونه؟"
بعد با لحنی تند گفتم:" ما هم بچه آخوند هستیم و این روایتها را شنیده ایم. اما آدم باید برای کار و زندگیش برنامه ریزی کنه، تو پس فردا میخوای زن بگیری و ...
هادی دوباره لبخند زد و گفت: آدم برای رضای خدا باید کار کنه، اوستا کریم هم هوای ما رو داره، هر وقت احتیاج داشتیم برامون میفرسته.
من فقط نگاهش می کردم. یعنی اینکه حرفت را قبول ندارم.
هادی هم مثل همیشه فقط می خندید بعد مکثی کرد و ماجرای عجیبی را برام تعریف کرد.
باور کنید هر زمان یاد این ماجرا می افتم حال و روزم عوض می شود.
آن شب هادی گفت:" حاج باقر، یه شب تو همین نجف مشکل مالی پیدا کردم و خیلی به پول احتیاج داشتم. آخر شب مثل همیشه رفتم توی حرم و مشغول زیارت شدم. اصلا هم حرفی درباره پول با مولا امیرالمومنین (ع) نزدم.
همین که به ضریح چسبیدم، یه آقایی به سر شانه من زد و گفت:
🌹"آقا این پاکت مال شماست."
برگشتم و دیدم یک آقای روحانی پشت سر من ایستاده. او را نمیشناختم. بعد هم بی اختیار پاکت را گرفتم.
هادی مکث کرد و ادامه داد:" بعد از زیارت راهی منزل شدم. در خانه پاکت را باز کردم. با تعجب دیدم مقدار زیادی پول نقد داخل آن پاکت است! "
هادی دوباره به من نگاه کرد و گفت:" حاج باقر، همه چیز زندگی من و شما دست خداست. من برای این مردم، ضعیف ولی باایمان کار میکنم. خدا هم هر وقت احتیاج داشته باشم برام میذاره تو پاکت و می فرسته!
خیره شدم توی صورتش. من میخواستم او را نصیحت کنم، اما او واقعیت اسلام را به من یاد داد.
واقعا توکل عجیبی داشت.
او برای رضای خدا کار کرد. خدا هم جواب اعمال خالص او را به خوبی داد.
بعدها شنیدم که همه از این خصلت هادی تعریف می کردند. اینکه کارهایش را خالصانه برای خدا انجام میداد. یعنی برای حل مشکل مردم کار می کرد اما برای آن کار پولی نمی گرفت🌷
شهید ذوالفقاری در بهمن ماه سال ۱۳۹۳ در منطقه «مکیشفیه» شهر سامرا به #شهادت رسید.
📚از کتاب پسرک فلافل فروش
@yousof_e_moghavemat
🌹وقتی در بیمارستان به دنیا آمد، تقویم را که نگاه کردیم، روز شهادت امام هادی (ع) بود. اسمش را گذاشتیم محمد هادی.
🌹بعدها خودش هم عاشق امام هادی شد تا جایی که در راه دفاع از حرم آن بزرگوار در حوالی سامرا به شهادت رسید.
✍ازکتاب: پسرک فلافل فروش
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
@yousof_e_moghavemat
🌹می گفت: آدمی که ساکن نجف شده نمی تواند جای دیگری برود.شما نمی دانید زندگی در کنار مولا چه لذتی دارد.
شیخ هادی به مدت سه سال جهت ادامه ی تحصیلات حوزوی در شهر نجف اشرف سکونت داشت. از زمانی که ساکن نجف شد، به اعمال و رفتارش خیلی دقت می کرد.
مراقب بود که کارهای مکروه انجام ندهد.
🌹هادی آن قدر زندگی در نجف را دوست داشت که می گفت: بیایید همه برویم آنجا زندگی کنیم. آنجا به آدم آرامش واقعی می دهد. می گفت قلب آدم در نجف یک جور دیگر می شود.
راوی یکی از هم رزمان شهید
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat
🌷به گفته مادرش، «مراقبه ها در مورد هادی پیش از تولدش آغاز شد.
از همان کودکی راهش مشخص بود. نمازشب میخواند در قنوتش شهدا را دعا میکرد».
خانوادهاش میگویند کسی که همهاش زمزمه یا #حسین علیه السلام روی لب دارد عشقش به اهل بیت مشخص میشود. به همین خاطر #شهید_ذوالفقاری مداح هیئت رهروان شهدا و عاشق هیئت موج الحسین بود.
کمدش پر بود از عکسهای حاج همت، شهید دینشعاری و ابراهیم هادی.
🌷میگفتند: بیشتر وقتش برای بسیج و کار فرهنگی برای شهدا بود. و آخر عشقش به طلبگی ختم شد. نجف را انتخاب کرد و از این راه به شهادت رسید.
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#مدافع_حرم
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat