💗 حاج احمد 💗
❂◆◈○•---------------------------------
❂○° بیسیم چی °○❂
📞 سنم كم بود، گذاشتندم بيسيمچي؛ بيسيمچي #ناصر_كاظمی كه فرماندهي تيپ (تیپ ویژه شهدا) بود.
چند روزي از عمليات گذشته بود و من درست و حسابي نخوابيده بودم. رسيديم به تپهاي كه بچههاي خودمان آنجا بودند. كاظمي داشت با آنها احوالپرسي ميكرد كه من همانجا ايستاده تكيه دادم به ديوار و خوابم برد.
💢 وقتي بيدار شدم، ديدم پنج دقيقه بيشتر نخوابيدهام، ولي آنجا كلي تغيير كرده بود. يكي از بچهها آمد و گفت: «برو نمازهاي قضايت را بخوان.» اول منظورش را نفهميدم؛ بعد حاليام كرد كه بيست و چهار ساعت است خوابيدهام. توي تمام اين مدت خودش بيسيم را برداشته بود و حرف ميزد.
اسطوره شهید
سردار #ناصر_کاظمی 🌷
#سالروز_شهادت
https://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
❂◆◈○•--------------------
❂○° تشکیل تیپ محمد رسول الله (ص) به همت شهید بروجردی °○❂
💠 #محمد_بروجردی چه در #کردستان و چه در جنگ منشأ اثر بود. انصافا تا زمان حیات ایشان اگر بخواهم یک نفر اصلی را نام ببرم که در آزادسازی کردستان نقش بزرگی عهده دار بوده است، #محمد_بروجردی است که نقش فرماندهی داشت. برای عملیات #فتح_المبین هم کسی که حاضر شد و موافقت کرد #حاج_احمد_متوسلیان و بچه های سپاه #مریوان را از کردستان به جبهه جنوب بیاورد و تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) را بنیان گذاری کند، محمد بروجردی بود. بنیان گذار تیپ محمد رسول الله (ص) آقای بروجردی بود. ما برای عملیات فتح المبين در بهمن ماه سال ۶۰ به #کرمانشاه رفتیم. من و آقا محسن به آنجا رفتیم و بروجردی، #ناصر_کاظمی و فرماندهان دیگر هم بودند. آقا محسن مطرح کرد که ما می خواهیم عملیات بزرگی در غرب رودخانه #کرخه انجام دهیم ولی یگان کم داریم و آمدیم از اینجا نیرو ببریم. شما یک تیپ تشکیل بدهید.
🔸 #ناصر_کاظمی گفت شما به دلیل جنگ در جنوب همه پاسدارها را دارید می برید و بسیجی ها هم به جنوب می آیند. ما برای کردستان نه پاسدار داریم و نه بسیجی، تازه می خواهید از اینجا یک چیزی هم بردارید و ببرید! ایشان با ناراحتی از جلسه بلند شد و بیرون رفت ولی بروجردی بزرگوار خاطرم هست به ریش های طلایی رنگش دست کشید و گفت امام جنگ را مسئله اصلی می دانند. چشم، من خودم میآیم و نیروها را هم می آورم. ماشین و سلاح هم می آورم و از شما هم هیچ چیز نمی خواهم. فقط یک حکم به من بدهید. خودش رفت بچه های #مریوان و #احمد_متوسلیان و #قجهای را به جنوب آورد و تیپ را تشکیل داد. #همت و اینها توی #پاوه بودند و بعدا آمدند. شماره تیپ ها را من و #حسن_باقری معین می کردیم. گفتیم شماره تیپ شما ۲۷ است ولی اسمش را خودتان انتخاب کنید. #حاج_احمد_متوسلیان دستش را به هم مالید و گفت من می خواهم اسمی انتخاب کنم که هر کس این اسم را ببرد، صلوات بفرستد. نام تیپ را محمد رسول الله (ص) گذاشت. ما هم گفتیم شما تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) هستید. بنابراین بروجردی خودش آمد در عملیات #فتح_المبين در فروردین سال ۶۱ شرکت کرد.
🔹آقای بروجردی واقعا مطيع امام بود. اوايل درگیری های کردستان من رسما در سخنرانیهایم برای پاسدارها، علیه #بنیصدر موضع گیری می کردم. بروجردی یکی دو بار به من تذکر داد و گفت چون امام حکم فرمانده کل قوا را به ایشان تفویض کرده و منصوب امام است، شما علیه ایشان حرف نزن. من و بروجردی از قبل انقلاب با همدیگر دوست بودیم و هر دویمان مسلح بودیم. گفتم آقا محمد من ایشان را در فرانسه دیدم و می دانم چه آدم.. است. گفت نمی خواهد دانسته هایت را به پاسدارها منتقل بکنی. این طور آدمی بود. میگفت چون حکم امام را دارد نباید عليه او صحبت کرد. درباره شهید بروجردی اگر چندین کتاب بنویسند یا فیلم بسازند، جا دارد. واقعا یک شخصیت اسوه برای همه مجاهدین اسلام در #لبنان و #عراق و #سوریه بود. الگوی یک انسان مطلوب و سرداری مجاهد بود. ما یک چیزی از #مالک_اشتر شنیده ایم. اگر من بخواهم لقبی به ایشان بدهم، واقعا یک مالک اشتر برای امام بزرگوار بود.
📚 تاریخ شفاهی دفاع مقدس به روایت سیدیحیی رحیم صفوی - جلد اول "از سنندج تا خرمشهر"
Eitta.com/yousof_e_moghavemat
🌷سردار شهید #ناصر_کاظمی در جمع پیشمرگان مسلمان کُرد
🔹فرمانده سپاه پاوه و فرماندار شهر پاوه
موسس و اولین فرمانده #تیپ_ویژه_شهدا
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌷سردار شهید #ناصر_کاظمی در جمع پیشمرگان مسلمان کُرد 🔹فرمانده سپاه پاوه و فرماندار شهر پاوه موسس و ا
v💠 کاک ناصر!
🔹 درگیریهای #پاوه به غائله ۲۶ مرداد ۱۳۵۹ ختم نشد. «شهید #ناصر_کاظمی» سال ۵۹ به پاوه آمد؛ او همزمان فرماندار و فرمانده سپاه شد. تازه گروهکها شروع به هدف قرار دادن شهر پاوه کرده بودند. هر روز عصرها از بالای کوه آتشکده شهر را خمپارهباران میکردند. شهید کاظمی به همراه تیمی از بچههای پاوه به کوه رفت و اکیپ خمپارهانداز را منهدم کرد.
🔸گروهکها همه شهرهای کردستان را گرفته بودند؛ تنها جای در امان مانده از دست آنها شهر پاوه بود. من با حکم شهید کاظمی شهردار پاوه بودم. شب هنگام نزد شهید کاظمی رفتم و از وضعیت #نوسود خبر دادم که مردم وضعیت بدی دارند. شهر در محاصره است و مردم گرسنگی میکشند و خیلی ناراحتند، فکری به حالشان کنید. شاید آذوقه و غذا و نانی به دستشان برسد.
▪️فاصله پاوه تا نوسود به دلیل نامساعد بودن جاده یک ساعت و نیم بود. شهید کاظمی بدون تامل گفت: " فردا به نوسود میروم." خواستم از این تصمیم منصرفش کنم، اما فایده نداشت. فردای آن روز خودش تک و تنها به نوسود رفت. شهید کاظمی به بچههای نوسود گفته بود: «جاده پاوه برای مردم نوسود باز است، هر کسی به شهر ما بیاید قدمش بر روی چشم، ما آماده پذیرایی هستیم؛ هر کسی نمیآید گلهمند نباشد، او هوادار ما نیست.» این حرکت شهید کاظمی موجب شد تعداد زیادی از مردم نوسود به پاوه بیایند.
🔺وقتی شهید کاظمی به نوسود رفت من دلهره داشتم. سعی میکردم نرود؛ چون کسی از نوسود جان سالم به در نمیبرد. شهید کاظمی با شهامت رفت و برگشت.
▫️ #نوسود سقوط کرده بود و شهر به کلی دست گروهکهای ضد انقلاب بود. حملهای به فرماندهی شهید #ناصر_کاظمی برای تصرف گروهکها در نوسود شروع شد. تعداد زیادی از پیشمرگان کُرد و پاسداران در منطقهای به اسم « #بیلد» هلیبرد کردند؛ شهید کاظمی نیروهای زیادی را پیاده کرد و مقداری در منطقه پیشروی کردند. در همین زمان هواپیماهای عراقی وارد عمل شده، منطقه را بمباران و در جنگ دخالت کردند. شهید کاظمی همانجا زخمی شد.
💢 منطقه نوسود خالی از نیروهای پاسدار بود. مردمی که خواهان انقلاب بودند به پاوه و سایر مناطق آمده بودند و کسانی هم که در آنجا بودند یا با گروهکها بودند و یا راهی جز همراهی با آنها نداشتند. شهید کاظمی همراه با شهید « #عزت_کریمی» یکی از بچههای پاوه که در همان حمله به شهادت رسید، زخمی شد. وقتی هواپیماها آمدند و تعداد زیادی از بچهها به شهادت رسیدند شهید کاظمی مجبور شد تعدادی از شهدا را در روستایی از همان منطقه خاکسپاری کند.
—( راوی: جمیل صافی پور از پیشمرگان مسلمان کرد و جانشین شهید ناصر کاظمی در پاوه)
@yousof_e_moghavemat
🌷 ۶ شهریور ۱۳۶۱ - #سالروز_شهادت سردار بزرگ سپاه اسلام، #ناصر_کاظمی
🔹 فرمانده سپاه کردستان، فرمانده تیپ ویژه شهدا، قرارگاه حمزه(ع)
ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱
🌿 روزی گروهی از مسئولین برای بازدید به منطقه آمده بودند. شهید بروجردی به آنان گفت: بهتر است پیاده برویم.
یکی از مسئولین اعتراض کرد و گفت مگر میخواهید ما را به کشتن بدهید که میگویید پیاده بروید! این حتماً یک توطئه است!
ناصر کاظمی از حرکت آن مسئول ناراحت شد. به شدت جواب او را داد و گفت:
⁉️ چطور است که جان شما با ارزش است ولی جان بچههای مردم هیچ ارزشی ندارد؟!»
(راوی: رضا افروز، از فرماندهان جبهه غرب)
#شهید_ناصر_کاظمی
#سالروز_شهادت
#ششم_شهریور_1361
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
فرازی از کتاب:
❂○° مسیح کردستان °○❂ 👇👇👇
💠 بخشی از گلوله هایی که روی سر ما میریزند غنائمی است که از ارتش گرفتهاند. سرهنگ ستاری پادگان را محکم گرفته و وا نمیدهد. او افسر با دل و جراتی است.
جوانی ریش تراشیده و سبیل کوتاه وارد شد و به #متوسلیان گفت: "دارند پیشروی می کنند."
- نیروها را از پادگان خارج کن و در همان محلی که شناسایی کرده بودیم آماده باش، بپا سمت خانه های مردم تیراندازی نکنی.
🔸 عثمان با لهجه غلیط کردی گفت: "بیست روز است در انتظار چنین لحظه ای هستیم. معطل کنیم، می آیند بالا سرمان و تیر خلاص میزنند."
متوسلیان نگاهی به چهره برافروخته آن پیشمرگ انداخت و گفت: "باید فرقی بین ما و آن ها باشد. آن ها مردم را سپر بلای خود قرار دادند، اما ما برای نجات مردم آمده ایم."
بروجردی خیلی کنجکاو و مشتاق به نصیحت های او به #عثمان_فرشته گوش می داد. آرامش را در چهره عثمان هم می دید. او به حدی در منطقه فعال شده بود که اسم او در لیست ترور حزب کومله و نقشبندیها قرار گرفته بود. با انفجار یک خمپاره 120 متوسلیان گفت: "این مردم هیچی ندارند. شهر تخریب شده، نه فرمانداری، نه شهرداری، نه آموزش و پرورشی."
🔹 -بروجردی: شهر که امن شد آستین بالا می زنی و مثل #ناصر_کاظمی می شوی فرماندار، می شوی مسئول همه نداشته های مردم. در انتظار استاندار و دیگر ارگان ها هم نباش.
متوسلیان رفت سراغ همان چهارده پاسدار و شصت پیشمرگی که توسط عثمان فرشته سازمان دهی شده بودند. این بار که برای ورود به شهر آماده شد باز هم فرمانده پادگان مخالفت کرد و گفت: "تا سرهنگ #صیاد جاده را باز نکرد وارد شهر نشو، این ها متوجه شدند صیاد در حال پیشروی است. این حمله وحشیانه آن ها ناشی از ترسشان است."
🔸- متوسلیان: وحشت افتاده به جانشان جناب سرهنگ. شما هراسی نداشته باشید. خدا کمک مان خواهد کرد. اگر شما با آتش توپخانه ما را حمایت کنید. وارد شهر خواهیم شد.
متوسلیان در حالی که انبوه دود فضای شهر چشم دوخته بود گفت: "پیشمرگان خبر آورده اند ضدانقلاب قصد دارد در صورت ترک شهر مراکز اصلی شهر و تاسیسات را تخریب کند. باید سرشان را به هجوم غافلگیرانه گرم کنیم تا ارتش برسد."
🔹 #قجهای اولین نفری بود که به همراه چند پیشمرگ وارد عمل شد. بی سیم زد و گفت: "این جا همه چیز مشکوک است. محاصره پادگان یک فریب بود. آن ها در اطراف تاسیسات، ایستگاه رادیو و تلویزیون و بیمارستان متمرکز شدند."
متوسلیان دوید سمت در خروجی پادگان و به بچه ها گفت: "به شکل برق آسا وارد شهر شوید؛ تند و ضربتی."
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🗓 ۲۵ خرداد ۱۳۶۱
🌷#سالروز_شهادت #شهید_عثمان_فرشته ، از یاران جاویدالاثر #احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
📷 تصویر سمت چپ👆:
💠 رزمندگان، نماز جماعت را به شهید #صیاد_شیرازی اقتدا کردهاند
🔹 مکان: ارتفاعات مرزی بین منطقه پاوه و مریوان
🌼🌸🍀در صف نماز، جاویدالاثر حاج احمد #متوسلیان ، شهید #ناصر_کاظمی و #شهید_همت نیز دیده میشوند
ا🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱
💠 خاطرهای از شهید #صیاد_شیرازی
🔸 در آسمان کردستان بودیم و سوار بر هلیکوپتر. ایشان مدام به ساعتشان نگاه میکرد. علت را پرسیدم، گفت: موقع اذان است. به خلبان اشاره کرد و گفت: همین جا فرود بیا تا نمازمان را اول وقت بخوانیم.
🔹 خلبان پاسخ داد: این منطقه امن نیست و اگر صلاح میدانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم.
🌿 شهید صیاد گفت: اشکالی ندارد، ما باید همین جا نماز بخوانیم.
🌸🍀 خلبان اطاعت کرد و هلیکوپتر همانجا نشست. از آب قمقمهای که داشت وضو گرفتیم و نماز خواندیم.
(راوی: از همراهان شهید)
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
#سالروز_شهادت
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
فرازی از کتاب:
❂○° مسیح کردستان °○❂ 👇👇👇
💠 بخشی از گلوله هایی که روی سر ما میریزند غنائمی است که از ارتش گرفتهاند. سرهنگ ستاری پادگان را محکم گرفته و وا نمیدهد. او افسر با دل و جراتی است.
جوانی ریش تراشیده و سبیل کوتاه وارد شد و به #متوسلیان گفت: "دارند پیشروی می کنند."
- نیروها را از پادگان خارج کن و در همان محلی که شناسایی کرده بودیم آماده باش، بپا سمت خانه های مردم تیراندازی نکنی.
🔸 #عثمان با لهجه غلیظ کردی گفت: "بیست روز است در انتظار چنین لحظه ای هستیم. معطل کنیم، می آیند بالا سرمان و تیر خلاص میزنند."
#متوسلیان نگاهی به چهره برافروخته آن پیشمرگ انداخت و گفت: "باید فرقی بین ما و آن ها باشد. آن ها مردم را سپر بلای خود قرار دادند، اما ما برای نجات مردم آمده ایم."
بروجردی خیلی کنجکاو و مشتاق به نصیحت های او به #عثمان_فرشته گوش می داد. آرامش را در چهره #عثمان هم می دید. او به حدی در منطقه فعال شده بود که اسم او در لیست ترور حزب #کومله و #نقشبندیها قرار گرفته بود. با انفجار یک خمپاره 120 #متوسلیان گفت: "این مردم هیچی ندارند. شهر تخریب شده، نه فرمانداری، نه شهرداری، نه آموزش و پرورشی."
🔹 -بروجردی: شهر که امن شد آستین بالا می زنی و مثل #ناصر_کاظمی می شوی فرماندار، می شوی مسئول همه نداشته های مردم. در انتظار استاندار و دیگر ارگان ها هم نباش.
#متوسلیان رفت سراغ همان چهارده پاسدار و شصت پیشمرگی که توسط #عثمان_فرشته سازمان دهی شده بودند. این بار که برای ورود به شهر آماده شد باز هم فرمانده پادگان مخالفت کرد و گفت: "تا سرهنگ #صیاد جاده را باز نکرد وارد شهر نشو، این ها متوجه شدند #صیاد در حال پیشروی است. این حمله وحشیانه آن ها ناشی از ترسشان است."
🔸- متوسلیان: وحشت افتاده به جانشان جناب سرهنگ. شما هراسی نداشته باشید. خدا کمک مان خواهد کرد. اگر شما با آتش توپخانه ما را حمایت کنید. وارد شهر خواهیم شد.
#متوسلیان در حالی که انبوه دود فضای شهر چشم دوخته بود گفت: "پیشمرگان خبر آورده اند ضدانقلاب قصد دارد در صورت ترک شهر مراکز اصلی شهر و تاسیسات را تخریب کند. باید سرشان را به هجوم غافلگیرانه گرم کنیم تا ارتش برسد."
🔹 #قجهای اولین نفری بود که به همراه چند #پیشمرگ وارد عمل شد. بی سیم زد و گفت: "این جا همه چیز مشکوک است. محاصره پادگان یک فریب بود. آن ها در اطراف تاسیسات، ایستگاه رادیو و تلویزیون و بیمارستان متمرکز شدند."
#متوسلیان دوید سمت در خروجی پادگان و به بچه ها گفت: "به شکل برق آسا وارد شهر شوید؛ تند و ضربتی."
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🗓 ۲۵ خرداد ۱۳۶۱
🌷سالروز شهادت #عثمان_فرشته ، از یاران جاویدالاثر احمد متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
📷 تصویر سمت چپ👆:
🌴 اقامه نماز جماعت به امامت یک ارتشی
🔹️ نماز یک نجوای عاشقانه با محبوب /// #شهید_صیادشیرازی
🔹 مکان: ارتفاعات مرزی بین منطقه پاوه و مریوان / تابستان ۱۳۶۰
🌼🌸🍀در صف نماز، جاویدالاثر حاج احمد #متوسلیان ، شهید #ناصر_کاظمی و #شهید_همت نیز دیده میشوند
ا🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱
💠 خاطرهای از شهید #صیاد_شیرازی
🔸 در آسمان کردستان بودیم و سوار بر هلیکوپتر. ایشان مدام به ساعتشان نگاه میکرد. علت را پرسیدم، گفت: موقع اذان است. به خلبان اشاره کرد و گفت: همین جا فرود بیا تا نمازمان را اول وقت بخوانیم.
🔹 خلبان پاسخ داد: این منطقه امن نیست و اگر صلاح میدانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم.
🌿 شهید صیاد گفت: اشکالی ندارد، ما باید همین جا نماز بخوانیم.
🌸🍀 خلبان اطاعت کرد و هلیکوپتر همانجا نشست. از آب قمقمهای که داشت وضو گرفتیم و نماز خواندیم.
(راوی: از همراهان شهید)
@yousof_e_moghavemat