بچه های لشگر خودش هم نبودن ها
داد می زدن؛ حاج آقا، بدوین
همین طور خمپاره بود که میومد ...
حاج حسین عین خیالش نبود.
همین طور آروم، یکی یکی دست می کشید
روی سرو صورتشون خاک ها رو پاک میکرد،
حال و احوال می کرد، می رفت سنگر بعد؛
اونا حرص می خورن
حاج حسین این قدر آروم
بین سنگر ها راه میره ...
یک جا زمین سیاه شده بود
بس که خمپاره خورده بود
نمیذاشتن حاج حسین بره اونجا...
میگفتن؛ نمیشه اون جا بارون خمپاره میاد
میگفت؛ طوری نیس
میرم یه نگاه به اون ور میکنم، زود بر میگردم
نمیذاشتن می گفتن؛اون جا با قناصه می زننتون...
می ترسیدیم، ولی باید این کار رو می کردیم
با زبان خوش بهش گفتیم
جای فرمانده لشگر این جا نیست، گوش نکرد!
محکم گرفتیمش، به زور بردیم
ترک موتور سوارش کردیم
داد زدم ؛ یالا دیگه راه بیفت
موتور از جا کنده شد مثل برق
راه افتاد خیالمون راحت شد!
داشتیم بر می گشتیم، دیدیم از پشت موتور
خودش رو انداخت زمین،
بلند شد دوید طرف ما فرار کردیم
و از دور دیدیم بازم لبخند میزنه ...
راوی یکی از همرزمان شهید
#شهید_حاج_حسین_خرازی
نفردوم ایستاده از سمت راست
#سالروز_شهادت
#هشتم_اسفند_1365
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
❤ #من_بچه_قمشه_ام 😅
✔
🌸
🏷
مذاکرات #حاج_همت با #حسین_خرازی پیرامون طرح مانور عملیات و تک چهارشنبهشب، دهم اسفند ۱۳۶۲ با هدف نفوذ در دشت #طلائیه ، عبور از کانال و دژِ دشمن و رسیدن به جادهی طلائیه - نَشوه.
😊
↘️
...خرّازی: گردان سلمانِ شما، باید با گردان امامحسن علیه السلام ما دست بدهد. گردان میثمِ شما هم با گردان امامحسین علیه السلام ما.
کریمی: برادر حسین! این گردانِ امامحسینِ (ع) شما، گردانِ خط شکن است؟!
خرّازی: آره.
همّت: [با لحنی خشنود]: امامحسن (ع) و امامحسین (ع)!... خلاصه امشب فرزندان علی (ع) خط را میشکنند!
کریمی: برادر حسین؛ اسم فرمانده گردانِ امامحسین (ع) چیست؟
خرّازی: ابوشهاب.
همّت: [یکّه خورده و با لحنی ناخرسند]: بابا؛ نکن این کار را حسین!...ابوشهاب را گذاشتی بالا سر یک گردان؟! تو که این کار را بکنی، من هم مجبور میشوم اکبر [زجاجی؛ قائممقام #لشکر_۲۷ ]و سایرِ این بچّهها را بگذارم بالای سر گردانها.
خرّازی: من به همهی آنها [کادرهای ارشد لشکر۱۴ امامحسین (ع)]، گفتهام بروند توی خط و بشوند فرمانده گردان. رمزِ الحاق هم این است: "یاحجّت - یامهدی".
همّت: نیکبخت!.
مسعود نیکبخت[مسئول واحد مخابرات #لشکر_۲۷ ]: بله حاجآقا؟!
همّت: کُد و فرکانسِ رادیویی این دو تا گردان ما را به خرّازی بده.
کریمی: آقای خرّازی؛ اسم فرمانده گردان امام حسن (ع) شما چیست؟
خرّازی: آقای خلیلی.
همّت: خب حسین؛ گردانهای بعدی تو چهکار میکنند؟
خرّازی: خطِ عملیات گردانها را، خطِ حَدِ تیربارها مشخص میکنند؛ تیربارهای عملیات.
همّت: خب؛ گوش کن، عقل را هم باید درنظر گرفت. اوّل زانوی اُشتر ببند، بعد توکّل کن. فعلاً هم، اوّل فرکانسهای رادیویی این دو تا گردان خودت را به ما بده.
خرّازی [با لحنی بازیگوش]: الآن اینجا فرکانس ندارم به تو بدهم؛ شما فرکانسِ گردانهای خودتان را به ما بدهید!😏
همّت: یک امشب را حسین؛ اگر بخواهی برای من اصفهانیبازی دربیاوری، به تو گفته باشم؛ #من_بچه_قمشه_ام ؛ خلاصه، حواستو جمع کن!...[میخندد].😅
خرّازی [با لبخند]: اصفهانیبازی هم نداریم؛ انشاءالله امشب همه باید به همدیگر کمک کنیم.
◾همّت که در مقابل روحیهی شاد و حاضرجوابی خرّازی، سپر انداخته، خطاب به حضار میگوید:
- حسین است دیگر!...[میخندد]...لشکرهای امامحسین (ع)، محمّدرسولالله (ص) و نجفاشرف، هر وقت کنار هم بودهاند، موفق عمل کردهاند.
خرّازی: انشاءالله.
🤗
🦋
📓 منبع زیرنویس: جلد سوم #به_روایت_همت ، صفحات ۱۷۵۰ تا ۱۷۵۳ با تخلیص و اختصار.
🏷
✔
#از_این_جنس_آدما_دیگه_پیدا_نمیشه
#شهید_حاج_محمدابراهیم_همت
#شهید_حاج_حسین_خرازی
#سالروز_شهادت
#هشتم_اسفند_1365
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📆 هشتم اسفند 1365 - شهادت سردار نام آشنای جبههها حاج حسین خرازی
🍀 او متولد 1336 در اصفهان بود. از کودکی و نوجوانی علاقمند به معارف دینی بود و شخصیت وی در محافل مذهبی شکل گرفت. با این بستر فکری و تربیتی، بسیار زود به جریان انقلاب پیوست و پس از پیروزی، در کمیته های اصفهان فعال بود. سپس به عنوان عضورسمی سپاه، در درگیری های کردستان رهسپار آنجا شد و در فرو نشاندن آتشی که گروهک های ضدانقلاب برافروخته بودند، نقشی مؤثر ایفا نمود.
🌸 شهید خرازی در دوران دفاع مقدس لشکر مقدس امام حسین (ع)را تأسیس نمود و خود فرماندهی آن را بر عهده گرفت. به همراه این لشکر در عملیات های مختلف شرکت نمود تا این که در تاریخ8اسفند65 در جریان عملیات پیروزمند کربلای5 به شهادت رسید. پاکی و اخلاص این شهید زبانزد بود و در تشییع پیکر مطهر او جمع عظیم و باشکوهی از ارادتمندان شرکت نمودند.
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
➖حاج قاسم سلیمانی در باره او چنین می گوید:
🌷 در بین فرماندهان جنگ، 3 نفر بودند که اگر در جلسهای نبودند حتماً در آن نقص بود: حسن باقری، حسین خرازی و احمد کاظمی. اگر همه ما مینشستیم در جنگ حرف میزدیم تصمیمگیری میکردیم سکوت هر یک از این 3نفر حتماً امکان تصمیمگیری را مشکل میکرد. اگر مخالفت میکردند با عملیاتی، حتماً یک مسئله و دلیل داشت.
💠 شهید احمد کاظمی، حسین خرازی را از اولیاءالله معرفی میکرد و قبر او را دری از درهای بهشت میدانست. همرزم شهید کاظمی میگوید:
🔹روزی همراه شهید کاظمی جهت انجام مأموریت به اصفهان رفته بوديم. سری هم به گلزار شهدا در تخت فولاد زدیم. میگفت: بچهها، دوست دارين، دری از درهای بهشت رو به شما نشون بدم؟
🔸گفتيم: چی از اين بهتر! کفشهایش را درآورد، وارد گلزار شد. يک راست بُردمان سر مزار شهيد حسين خرازی. با يقين گفت: از اين قبر مطهر، دری به بهشت باز میشه.
▪️نشستيم . فاتحهای خواندیم...حال و هوای او، تماشائی بود... ده روز بعد خود کاظمی به شهادت رسید و در جوار دوستو همرزم قدیمیاش آرام گرفت.
#شهید_حسین_خرازی
#سالروز_شهادت
#هشتم_اسفند_1365
@yousof_e_moghavemat