۱ - #بعد_از_شکست 💥
🔴 در پی عدم موفقیت رزمندگان ایرانی طی عملیات والفجرمقدماتی در بهمن۱۳۶۱ و پس از آن والفجریک در اواخر فروردین۱۳۶۲ جهت تهدید شهر العماره، رژیم بعثی برای موفقیت نظامی خود، تبلیغات بسیار گستردهای را راهاندازی کرد. آنها روز ۲۷ فروردین ۱۳۶۲ کنفرانس خلقهای اسلامی را با حضور صدها تن از روحانیون درباری کشورهای مرتجع عربی با هدف تخریب جمهوری اسلامی ایران در بغداد راه انداختند.
فردای آن روز، جلسهای با حضور شماری از فرماندهان قرارگاهها و فرماندهلشکرها در قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء برگزار شد. هدف از برگزاری این نشست، بررسی ضعف و قوتهای دو عملیات پیشین بود.
این در حالی بود که بعد از عملیات رمضان، اختلافاتی بر سر وحدت فرماندهی در جنگ بین ارتش و سپاه پیش آمد که علی صیادشیرازی معتقد بود باید فرماندهی، واحد باشد و ارتش حرف اول و آخر را بزند؛ امّا از این طرف محسن رضایی به این نظر معتقد نبود. تا اینکه امام خمینی(ره) جهت خاتمهی این اختلافات، با حکمی آقای هاشمیرفسنجانی را مأمور فرماندهی ادامهی والفجرها کرد.
👈 منبع: کتاب ارزشمند و خواندنی #کوهستان_سرد
#عملیات_والفجر4_کوهستان_آتش
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#بیسیمچی_تو_مرا_نصف_عمر_کرد 🙄
☆
♡
💠 امیر چیذری؛ که پس از مجروحیت عمران پستی( معروف به عبدالله)؛ فرمانده گردان حبیببنمظاهر، مسئولیت فرماندهی این گردان را به عهده گرفته بود، تعریف میکند:
«... با تاریک شدن هوا، وضعیت کمی آرامتر از قبل شد و به بچهها سریع دستور دادم که عبدالله و سایر مجروحین را به عقب منتقل کنند. عبدالله هم راضی نمیشد و میگفت میخواهم پیش بچهها بمانم. گفتم "نمیشود! اینجا الان من فرمانده هستم و میگویم باید برگردی عقب! نکند دلت میخواهد تیر خلاص بخوری و در رادیو بغداد جار بزنند که فرمانده گردانِ لشکرِ #همت را کشتیم!!؟" او را داخل برانکاردی گذاشتند و بردند. با این همه حال، باز تلاش میکرد که از برانکارد بپرد بیرون.
رفتم وضو گرفتم و داخل یکی از سنگرها شروع کردم به خواندن نماز مغرب. گویا در این حین، #حاج_همت تماس میگیرد و به بیسیمچی ما میگوید: بگویید چیذری صحبت کند.😐
بیسیمچی میگوید: حاجآقا؛ برادر چیذری رفته نماز بخواند.😌
حاجهمّت دستپاچه میشود و با صدای بلندتری میگوید: هیچ معلوم هست چه داری میگویی؟😳
بیسیمچی میگوید: به خدا راست میگویم حاجآقا؛ برادر چیذری رفته نماز بخواند.😨
حاجهمّت این بار با عصبانیت بیشتر به او میزند: ببینم پسر جان؛ دفترچه کد و رمز دمِ دستت هست؟😐
بیسیمچی میگوید: بله؛ الان دفتر جلوی من است.😧
حاجی میگوید: پس یک بارِ دیگر با دقت به آن نگاه کن. ببین چه پیامی را داری به ما اعلام میکنی.😏
بیسیمچی وقتی دفترچه را باز میکند، متوجه اشتباه خود میشود و میبیند که جلوی #نماز نوشته شده #شهادت .😁
نماز که تمام شد، بیسیمچی سادهدل به من گفت: حاجهمت باهاتون کار داشت.
سریع با حاجی تماس گرفتم. وقتی حاجی صدای مرا از پشت بیسیم شنید، با تعجب پرسید: چیذری؛ تو زندهای!!؟😳
گفتم: آره؛ داشتم نماز میخوندم.🤭
گفت: این بیسیمچی تو، مرا نصف عمر کرد. به او بگو اگر وقت کرد؛ نگاهی هم به دفترچه کد و رمزش بیندازد.🤨»
😅
🤗
📙 با اختصار از کتاب فاخر و ارزشمند #کوهستان_سرد ، اثر سردار گلعلی بابایی حفظهالله تعالی، صفحات ۵۸۰، ۵۸۱ و ۵۸۲
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#طنز_جبهه
#شهید_همت
@yousof_e_moghavemat