eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
282 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
◆✧ دعاے روز چهارم مـ🌙ـاه مبـارڪ ✧◆ @yousof_e_moghavemat
اِی ســـاکن جان مَن آخــــر به کجا رَفتی دَر خـــانه نهان گشتی یا سوی خــــدا رَفتی! @yousof_e_moghavemat
شهید « محمود ناظری » فرزند علی اکبر در 21 خرداد ماه 1344 در روستای افغو از توابع شهرستان فردوس (استان خراسان جنوبی ) دیده به جهان گشود او که در دوران طفولیت بر اثر حادثه سوختگی یکی از انگشتان پایش را از دست داده بود در سن 6 سالگی وارد دبستان شد و تا کلاس چهارم در دبستان بزرگمهر به تحصیل ادامه داد و سپس برای ادامه تحصیل به دبستان نجفی فردوس رفت. بعد از شروع جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه ایران محمود عزم خود را برای حضور در مناطق عملیاتی جذب کرد اما به دلیل کمی سنش با اعزامش به جبهه مخالفت می کردند. او سرانجام با دستکاری در شناسنامه اش به مناطق عملیاتی اعزام گردید و پس از اتمام دوره آموزشی در شهرستان بجنورد ابتدا به عنوان بسیجی به جبهه جنوب رفت و مدت 4 ماه در عملیات آزاد سازی خرمشهر بیت المقدس حضور داشت تا اینکه سرانجام در 29 مهرماه سال 1363 در منطقه عملیاتی میمک بر اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض عظمای شهادت رسید و جام وصال نوشید. @yousof_e_moghavemat
✅ رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم: 📍 ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَهُوَ مُنافِقٌ وَ اِن صامَ وَ صَلّى وَحَجَّ وَاعتَمَرَ وَقالَ «اِنّى مُسلِمٌ» مَن اِذا حَدَّثَ كَذِبَ وَ اِذا وَعَدَ اَخلَفَ وَ اِذَا ائتُمِنَ خانَ؛ 📌 سه چيز است كه در هر كس باشد منافق است اگر چه روزه بگیرد و نماز بخواند و حج و عمره كند و بگويد "من مسلمانم": كسى كه هنگام سخن گفتن دروغ بگويد و وقتى كه وعده دهد تخلف نمايد و چون امانت بگيرد، خيانت نمايد. 📚 نهج الفصاحه ، ص۴۲۲ ،ح۱۲۸۰ @yousof_e_moghavemat
: شهیدتورجی‌زاده مداح بود و عاشقِ حضرتِ زهرا«س». آیت الله میردامادی نقل می‌کرد: بعد از شهادتِ محمد رضا خوابش رو دیدم و بهش گفتم: محمد رضا ! این همه از حضرت زهرا «س» گفتی و خوندی ، چه ثمری برات داشت؟ شهید تورجی ‌زاده بلافاصله گفت: همین‌که در آغوشِ فرزندش حضرت مهدی «ع» جان دادم برام کافیه... 🌷 خاطره‌ای از زندگی مداح شهید محمدرضا تورجی‌زاده 📚منبع: کتاب یا زهرا سلام الله علیها ، صفحه 188 @yousof_e_moghavemat
📸"فدای این دستهایی که در راه خدا داده شد" 🔺 تصویری از دست نوشته شهید حاج قاسم سلیمانی بر روی تصویر شهید مدافع حرم حسین بواس، که در دیدار با خانواده این شهید عزیز نوشته شده است. @yousof_e_moghavemat
همدم شب‌ها‌یشان سجاده بود .... @yousof_e_moghavemat
«بهترین مردن ها شهادت است. بالاترین اجرها برای انسانی که در راه خدا مبارزه می‌کند، نوشیدنِ ‌شربت گوارای شهادت است...» @yousof_e_moghavemat
ابراهيم و يونس در تاريكي به نماز ايستاده‌اند. گروهبان، سـيني غـذا و آب را كنارشان ميگذارد و با حسرت نگاهشان ميكند. يك لحظه به ياد مرخصي ابراهيم ميافتد. ابراهيم ميتوانست اين لحظات ماه رمضان را در كنار خانواده و در راحتي و آسايش☝️ سپري كند. او روزه گرفتن در محلة دلنشين خودشان، نمازهاي جماعـت مسـجد محل و افطاري در ايوان باصفاي خانه ـ آن هم در كنار كربلايي و ننه نصرت ـ را خيلي دوست داشت☺️ اما گروهبان خـوب مـيدانسـت كـه روزهـاي سـخت و طاقت‌فرساي بازداشتگاه و در کنار بقیه سربازها براي او لذت‌بخشتر از هر چيز ديگري است.🌹 راوی یکی از همرزمان شهید @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📚 ✔ 🌸 ✔ 💠 ... بچه را سیر کرد و خواباند و خودش مشغول نماز زیارت شد. رکعت اول نماز را خواند، رکعت دوم وقتی سر از سجده برداشت، دید بچه سر جایش نیست! هول کرد و از ترس نفهمید دیگر چطور نمازش را تمام کرد. زد توی سرش و فکر کرد جواب محمدرضا[شوهرش] را چه بدهد! چطور می‌تواند بدون پسرش برگردد ! توی دلش فقط التماس می کرد خدا بچه‌اش را برگرداند. رفت بیرون حرم، دید خانمی که چادر عربی سرش بود، نشسته را بغل گرفته و دارد با او بازی می‌کند. پیشانی علی هم خونی بود. تند، بچه را از بغل خانم عرب قاپید و به ترکی گفت: "خانوم واسه چی بچه‌ی منو برداشتی؟" با دستش خون پیشانی بچه را پاک کرد و خودش زد زیر گریه. ظاهراً موقعی که مادر داشت نماز می‌خواند، بچه برگشته بود و سرش به جایی خورده بود و خون آمده بود. خانم عرب هم دیده بود و بچه را برده بود بیرون. وقتی بی‌تابی زُبیده[مادرِ علی] را دید، با دستش به حرم امام حسین علیه السلام اشاره کرد و با کلمه‌هایی که بلد بود، گفت: "گریه نکن! این نشونه‌ی خوبیه. خونی که توی حرم امام حسین علیه السلام ریخته بشه بی‌علت نیست. آخرش خون این بچه‌ت به راه امام‌حسین(ع) ریخته میشه." این حرف تا آخر توی سرِ زبیده می چرخید و هیچ‌وقت از ذهنش بیرون نرفت. انگار همیشه منتظر بود تا ببیند چطور این حرف عملی می‌شود... 🚩 🌹 ✍ فرازی تکان‌دهنده و فوق‌العاده جذاب از کتاب ارزشمند و خواندنی (روایت مستند زندگی سردار_خیبری (کادر آزاد گردان میثم) 🦋 ☘ 📸 شناسنامه‌ی عکس: بهار ۱۳۶۲ - علی در کنار همسرش مریم جوکار. 💞 💫 @yousof_e_moghavemat