eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
287 دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 حاج احمد 💗
✅ پست ۲۲ 🔵 در جلسه‌ی روز چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۶۲، همچنین برای تامین پوشش هوایی منطقه عملیاتی، تصمیم‌گیری و مقرر شد تا سی فروند هلی‌کوپتر ترابری سبک بل - ۲۱۴ ، شش فروند هلیکوپتر ترابری سنگین ch-۴۷ شینوک و طرح اسلینگِ یک آتشبار توپ کوهستانی ۱۰۵ میلیمتری نیز در نظر گرفته شود. قرارگاه عملیاتی نجف، موظف شد همزمان با کسب آمادگی لازم، حداکثر تا روز دوشنبه چهارم مهر ۱۳۶۲ ، طرح مانور خود را تکمیل کند. علاوه بر این، مواردی نظیر تهیه‌ی مواد منفجره، قاطر، نفربر و ماشین‌آلات مهندسی، حضور عناصر مهندسی در کنار نیروهای شناسایی، بررسی تاثیر آخرین تغییرات دشمن بر راهکارهای عملیاتی و تربیت کیفی‌ترین نیروهای انسانی براساس آموزش قواعد جنگ در کوهستان، از دیگر تصمیمات این جلسه بودند که طی ده بند، به رده‌های تابعه ابلاغ شدند. درحالی‌که فرمانده نیروی زمینی ارتش، فرمان اجرای قاطعانه عملیات ۵ در محور بمو-دربندی‌خان را صادر کرده بود، فرماندهان سپاه همچنان از بابت فقدان جاده و مشکل پشتیبانی هوایی این عملیات، نگرانی‌های جدی داشتند. در نهایت، پس از جلسات متعدد فرماندهانِ ارشد سپاه، ؛ فرمانده قرارگاه عملیاتی نجف، محدوده خط فجر را برای مرحله اوّل عملیات والفجر۵ به این شرح اعلام کرد: «...در مرحله اوّل عملیات والفجر۵ در منطقه دربندی‌خان؛ خط فجر، ارتفاع بمو که در امتداد از وسط سرتک روی ارتفاع می‌گذرد و تامین شاخ‌خشیک (ارتفاعات ۱۴۰۰ ، ۱۵۹۵ ، ۱۵۷۴) تا تنگه کرگمل، زیمناکوه، برددکان، شاخ شمیران و شاخ سورمر را در برمی‌گیرد.» فی‌الواقع در سلسله مباحث اخیر فرماندهان قرارگاه عملیاتی نجف و لشکرهای تحت امر آن، مشکل تامین و پشتیبانی نیروها در خطوط درگیری، به عنوان معضلی اساسی، مطرح شده بود. فرمانده قرارگاه عملیاتی نجف نیز، ضمن اشاره به سختی‌های بسیار این عملیات، معتقد بود: «...در این عملیات؛ برخلاف نبردهای گذشته، ما به دلیل شرایط اجتناب‌ناپذیری که موقعیت جغرافیایی منطقه بر ما تحمیل کرده است، اتکاء اصلی خود را از توان نیروهای پیاده‌ی بسیجی برداشته و به هوانیروز داده‌ایم، بنابراین باید روی آموزش کیفی و عقیدتی نیروها، متمرکز بشویم.» 📸 ایستاده از چپ: سردار ، ، ، و ناشناس. 📸 نشسته از چپ: سرداران ، و @yousof_e_moghavemat
دلی کز تو سوزد چه باشد دوایش چو تشنه تو باشد که باشد سقایش تویی باغ و گلشن تویی روز روشن مکن دل چو آهن مران از لقایش مولانا @yousof_e_moghavemat
تصویر " مرحوم حاج عباس حافظی" پیرمرد با اخلاص، محبوب و دوست داشتنی و بزرگ گردان تخریب لشکر۲۷ حضرت رسولﷺ که دو پسرش هم در زمان دفاع مقدس به فیض شهادت رسیدند . @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
امیر سرلشكر شهید حسن آبشناسان فرمانده نیروهاى مخصوص نوهد در اسکاتلند در مسابقه نظامی- ورزشی، بین تکاوران کوهستان ارتش های منتخب جهان با گروهش شرکت کرد و رتبه اول را گرفت. بعدها به خاطر نظم و پاکیزگی اش از طرف داور مسابقات برایش تقدیرنامه فرستادند. ظاهرا حسن همین طور که در کوه می رفت، آشغال های سر راهش را بر می داشته و در کوله پشتی اش می ریخته. میجر اسکاتلندی، همراهشان به او می گوید: «تو یک افسر ارشدی. چرا این کار را می کنی؟» حسن جواب می دهد: «من مرد کوهم. حیف است این طبیعت زیبا کثیف باشد.» اکثر کلاه سرمه ای های هوابرد و کلاه سبزها، دوره تکاوری شان را با حسن آبشناسان که حالا افسر ارشد و یک چریک ورزیده شده بود، گذرانده بودند. حسن تا قبل از شروع جنگ درکردستان بود. حسن موتورسیکلت سوارهای حرفه ای را از کوچه و خیابان های نازی آباد جمع کرد و به آنها آموزش های خاصی داد و همه را با عنوان گروه ویژه اسب آهنی به جبهه فرستاد. همیشه می گفت در میدان نبرد، اضافه بر توکل به خدا، دانش و معلومات، جسارت، لیاقت و ابتکارات در فرماندهی هم لازم است. تیمسار دادبین می گفت: «برای من عجیب بود که ترس در این آدم راهی نداشت. می گفت باید مثل ابراهیم(ع) در آتش رفت. مگر ابراهیم نرفت و نسوخت؟ می گفتم، سرهنگ، او ابراهیم بود، ما که ابراهیم نیستیم.» آن موقع که صدام خیلی شهرها را موشک باران می کرد، حسن نامه ای به او نوشت: «اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می داند و نظریه پرداز جنگی است، پس به راحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد، بجنگد؛ نه این که با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.» در جواب نامه حسن، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید به حسن یک جنگ تخصصی را نشان بدهد. سال ها قبل در اسکاتلند، حسن، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش های منتخب جهان دیده بود. آن جا گروه او اول شد و عراقی ها هفتم شدند. حالا در میدان جنگ حقیقی، حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، لشکرش را شکست داد و خودش را اسیر کرد . اینها بخشی از اسطوره ارتش ایران🇮🇷 بود اسطوره ها هرگز فراموش نمی شوند!!! @yousof_e_moghavemat
✅ پست ۲۳ نهایتاً با برگزاری جلسات متعدد در قرارگاه مرکزی خاتم و هم‌چنین در قرارگاه‌های تابعه و بر اساس تفاهم بین فرماندهی کل سپاه و فرماندهی نزاجا در هفته‌ی ابتدایی مهر ۱۳۶۲، مقرر شد که عملیات ۵ یک روز قبل از آغاز عملیات ۴، به طور گسترده روی ارتفاعات بمو، شاخ‌خشیک، زیمناکوه، شاخ‌شمیران، شاخ‌سورمر و برددکان اجرا شود. هم‌چنین مقرر شد تا قرارگاه عملیاتی نجف با اعزام دیده‌بان نفوذی به غرب زیمناکوه و بمو، عملیات فریبی را در محدوده‌ی قصرشیرین تا نفت‌شهر، اجرا کند. واحد توپخانه نیز موظف گردید به اندازه‌ی کافی، گلوله‌ی منوّر تهیه نماید. با برگزاری جلسه‌پشت‌جلسه برای رده‌های ستادی لشکر، آخرین هماهنگی را جهت بهتر انجام شدن عملیات والفجر۵ در روزهای هشتم و‌ نهم مهر‌ ۱۳۶۲ اجرا کرد. @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
💠 خاطره حاج غلامحسین موحد دانش پدر شهیدان محمدرضا وعلیرضا موحد دانش: 🔹 چند ماه بعد از شهادت علیرضا رفتیم به بچه های تیپ سیدالشهداء علیه السلام سر بزنیم.اون موقع تیپ در منطقه عملیات والفجر 4 در پنجوین عراق بود و من به اتفاق حاج خانوم و تعدادی از همراهان مجبور شدیم مسافت زیادی میان کوه ها و دره ها طی کنیم تا به مقر تیپ ، بالای ارتفاع بلندی که نامش یادم نیست برسیم. اونجا که رسیدیم شهید حمید شاه حسینی و شهید سلمان طرقی و سایر فرماندهان تیپ هم بودند. زمستان بود ومنطقه هم برفی و بارونی بود . موقع شام شد و سفره پهن کردند و من و حاج خانوم شام رو توی سنگر کنار بچه ها خوردیم. بعد از شام ظرف های زیادی توی سفره جمع شده بود که باید شسته میشد. همه به هم نگاه کردند و گفتند: حالا توی این سرما ظرف ها روچه کسی میشوره... شهید حمید شاه حسنی با خنده گفت این چه سووالیه. کی باید ظرف ها رو بشوره؟؟؟؟. همه با تعجب بهش نگاه کردن. حمید گفت: خب معلومه!!!! مادر علی باید ظرف ها رو بشوره...همه زدند زیر خنده و حاج خانوم هم که از این حرف حمید تعجب نکرده بود گفت: با منت و افتخار ظرف ها رو میشورم.. یکی از بچه ها توی جمع گفت ما که اینجا شیر آب و منبع آب نداریم آفتابه رو از چشمه آب پر میکنیم وظرف ها رو میشوریم.. حالا آفتابه رو چه کسی برای حاج خانوم آب پرکنه و کمک کنه... باز شهید شاه حسینی گفت: این هم مشکل نیست ..حاج آقا آفتابه رو آب میکنه و حاج خانوم هم ظرف رو میشوره... من هم رو کردم به حاج خانوم و گفتم ببین ما رو به دردسر انداختی.. خلاصه اون شب سرد من وحاج خانوم ظرف شام همرزمان حاج علی رو توی اون سرمای زمستون شستیم... @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 ؛ ما در مقابل شهدا مسئولیت داریم .. در قبال بچه هایی که می شناختیمشون .. ما نمی تونیم عقب بیاییم! ما نمی تونیم کوتاه بیاییم! ما نمی تونیم عقب بشینیم! @yousof_e_moghavemat
تمام وجودتان پُر بود از خدا آخر خدا تمام وجودتان را با هم خرید... @yousof_e_moghavemat
خاکت ببوسم ، خاک تو بوسیدنی شد گلهای خرمشهر من بوئیدنی شد ۳/خرداد/۱۳٦۱ عکاس : امیرعلی جوادیان @yousof_e_moghavemat