#رئیسجمهور_مریوان 👍
✔
🔗
#بنیصدر به نمایندههایش گفته بود که مقدمات را فراهم کنند تا بازدیدی از #مریوان داشته باشد.
پیش #احمد آمدند و قضیه را مطرح کردند.
- بنیصدر توی هر نقطهای از مریوان بشینه، میزنیمش؛ بدون استثناء.
- پس ما او را به پادگان خودمان میبریم.
- با پادگانتون باهم میفرستیمش هوا.
دیگر بحث را ادامه ندادند و برگشتند تهران. بعدها به گوشمان رسید که به بنیصدر گفتهاند مریوان جای تو نیست! آنجا یک فرمانده س.پا.هی به نام #احمد_متوسلیان دارد که دیوانه است و تهدید کرده و واقعا هم تو را میزند.
بدین ترتیب، بنیصدر پایش به مریوان باز نشد.
●
♡
- به روایت جواد حسینی مندرج در کتاب خواندنی و ارزشمند #میخواهم_با_تو_باشم صفحه ۶۸ با اختصار و تخلیص.
•°•
°•°
#حاج_احمد_متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
⚪️ ماموریت جنگی
خیلی اصرار داشت که حتما به پالایشگاه آبادان سر بزند. میگفت: « مگر من چه فرقی با مهندسین و کارمندان آنجا دارم که هر لحظه زیر آتش و در معرض بزرگترین خطرها کار میکنند؟»
سه بار برای این سفر اقدام کرد اما موفق نشد که برود. هر بار تا اهواز میرفت و از آنجا او و همراهانش را باز میگرداند و میگفتند باید حکم ماموریت جنگی داشته باشید.
چهارمین بار که برای بازدید از پالایشگاه آبادان قصد عبور از مناطق جنگی را داشتند، از جاده دیگری عبور میکنند که به تصرف نیروهای عراقی در آمده بود و آنها از این موضوع بی خبر بودند.
شهید تندگویان توسط نیروهای عراقی
دستگیر میشوند. بعدها مهندس بوشهری تعریف میکرد وقتی ما را گرفتند شهید تندگویان سریع کارت شناسایی خود را در خاک پنهان کرد و به ما نیز اشاره کرد، کارتهای خود را پنهان کنید.
می گفتند، وقتی شهید چمران از این
ماجرا مطلع شد، دستور داد گروهی از رزمندهها به آن منطقه بروند تا اگر هنوز شهید تندگویان و همراهانشان از مرز خارج نشدهاند آنها را آزاد کنند که متاسفانه اینچنین نشد.
شهید تندگویان را به بصره و سپس به
بغداد منتقل کرده بودند.
(راوی: خانم بتول برهان اشكوری همسر شهيد تندگویان)
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat
10.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید حاج قاسم سلیمانی:
برادرها اگر در هر ارتقایی و ارتفاعی که انسان پیدا می کند،
حالا این ارتقاء و ارتفاع چه منصبی باشد، مسئولیتی باشد،
چه مقام مادی باشد، ثروتی پیدا بکند
چه علمی پیدا بکند،
اگر در آن انکسار وجود نداشته باشد،
خود شکستگی وجود نداشته باشد،
این تکبر و غرور و نخوت و طاغوت را درست می کند.
#تلنگر_به_خودم
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
#خدای_آنطرف_و_خدای_اینطرف...!
🌷شب عملیات والفجر هشت؛ نیروها باید به دل امواج خروشان اروند میزدند. شهید مـزرجـی به شهید شوشتری گفـت: «امشـب اگـر عـراقیها مـا را نـزنند؛ تـوی آب کوسهها میزنند! اگـر هیچ کدام نزنند؛ ما لای سیم خاردار و تلههای انفجاری گیر میکنیم. با محاسبات مادی، امشب ما نمیتوانیم از آب رد بشویم. من امشـب فقـط وارد آب میشـوم تا امــام که در جماران است، به ایشان خبر دهند که آقا! بچهها به عشق شما زدند به خط. دیگر برای من مهم نیست که آن طرفِ خـط، برسیم یا نرسیم!» و بعـد از آن گفـت: «اونی کـه وظیـفه ماسـت، وارد آب شدن اسـت. از این آب بیـرون اومـدن دیگـر در اختیار و وظیـفه ما نیست؛ اون دیگه با خداست.» بعد گفت: «خـدای آن طرف اروند، خدای این طـرف اروند است. اگـر کسی این طـرف، قلبـش آرام است، آن طـرف میترسد؛ توحیدش مشکل دارد.»
🌹خاطره ای به یاد شهید عزیز مرتضی متینفر مزرجی و سردار سرتیپ پاسدار شهید نورعلی شوشتری
راوی: رزمنده دلاور حسن رحیم پور ازغدی
#دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
7.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه حسرتیاست بر دلم
که از تمام بودنت
نبودنت به من رسیده💔
#استوری
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
🌸
#حق_زبان
🌺عن الامام السجاد عليه السلام:
《 حَقُّ اللِّسانِ إِكرامُهُ عَنِ الخَنى و َتَعويدُهُ الخَيرَ وَ تَركُ الفُضولِ الَّتى لا فائِدَةَ لَها وَالبِرُّ بِالنّاسِ و َحُسنُ القَولِ فيهِم 》
حق زبان، دور داشتن آن از زشت گويى، عادت دادنش به خير و خوبى، ترک گفتار بى فايده ، و نيكى به مردم و خوشگويى درباره آنان است🌺
بحارالأنوار، ج ۷۱ ص ۲۸۶
#حدیث_امام_سجاد
@yousof_e_moghavemat
روزهایمان
برای دیدنتان
کوتاه بود ؛
خدا کند شب یلدا
به شما برسیم ...
#یلدا_با_شهدا 🍉
#دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
💠 رؤیای صادقه «پیدا کردن وصیت نامه شهید رضا آلویی» توسط خود شهید
✍ از روزهای اولیه جنگ در بسیج مسجد جامع دزفول با رضا آلویی آشنا شدم در اردوهها و گشت و نگهبانی و در جبهه ها و …
تا اینکه پس از شهادت شهید، شبی در مسجد جامع دزفول به خواب دیدم که در حیاط مسجد با جمعی در حال صحبت کردنم، که ناگهان رضا آلویی وارد شد با پیراهن بسیار سفیدی که چشم را خیره می کرد او را در آغوش کشیدم و می دانستم که شهید شده است ولی او انکار می کرد و می گفت که زنده است. خلاصه از دیدنش خیلی خوشحال شده بودم در قسمت غربی مسجد روی سکو نشستیم و با همدیگر قرآن خواندیم ناگهان نگاهم به جیب لباس سفیدش افتاد، وصیت نامه اش را دیدم (به یادم آمد که وصیت نامه اش پیدا نشده است)وصیت نامه اش را بیرون آورد، کپی بود و گفت که اصلش در خانه است گفتم به من بده که برایت در مجلس ترحیم بخوانم دستش را کشید که وصیت نامه را بدهد ولی نداد و در جیبش گذاشت و گفت: گفتم که اصلش در خانه است و در حالی که روی سکو نشسته بودیم و قرآن می خواندیم برادران حبیب خاکی، عظیم مطیع رسول و ابوالفضل غلامزاده نیز آمدند و با همدیگرصحبت کردیم پس از آن از خواب بیدار شدم تا اینکه بعداً برادر علیرضا شهربانوزاده را که از دوستانمان بود دیدم وخواب را برای او توضیح دادم و او گفت: که بله خانواده اش وصیت نامه ی شهید را در منزل شهید پیدا کرده اند.
راوی: محمدحسین درچین
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat
صبح جمعه ...
چشم در راهیم ما ؛
یار با ما وعده دیدار دارد جمعهها
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#واجعلنا_من_انصاره_و_اعوانه
#طرح_مهدوی
@yousof_e_moghavemat