#سیره_شهدا
رفتیم خریـد ...
ولی یک کلام با هم حرف نزدیم!
هم من خجالت میکشیدم هم محمد،
هرکاری بود با خواهرم هماهنگ میکرد
فردای همان روز عقـد کردیم ...
محمد با لباس سپاه اومد،
من هم با یک چادر و لباس سفید
نشستم سرِ سفره عقـد
یک سفره سـاده؛
نان و پنیر
سبزی، میوه
و شیرینی...
عقد که کردیم، اذان ظهر بود
وضو گرفتیم، رفتیم مسجد ...
به نقل از: همسر شهید
#شهید_محمد_اصغری_خواه
فرمانده گردان کمیل لشکر ۱۶ قدس
@yousof_e_moghavemat
🌸 مجروح و در بیمارستانی در تهران بستری بودم. میخواستم به جبهه برگرددم . پولی نداشتم و هیچ آشنایی نیز در تهران نداشتم که از او قرض بگیرم.
🌸 عصر جمعه متوسل به امام عصرعج شدم. گفتم: آقا جان در این شهر جز شما آشنایی ندارم.
🌸 جمعیتی همان لحظات برای دیدار با مجروحین وارد بیمارستان شد. سیدی نورانی از میان جمع به سمت من آمد و یک کتابچه دعا به من داد. ایشان به من گفت: این شما را تا جبهه می رساند‼️ وقتی این سید رفت کتابچه را باز کردم. چند اسکناس نو داخل آن بود.
🌸به سمت جمعیت دویدم. هیچکس از سید روحانی داخل جمعیت خبر نداشت! آن شب راهی اهواز شدم. پول کرایه و شام و... دادم. وقتی به جبهه رسیدم آن پول تمام شد...
#شهید_مصطفی_ردانی_پور - فرمانده قرارگاه فتح و سپاه صاحب الزمان(عج)
📚برگرفته از کتاب مصطفی.
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
❤ #شهیدانه 🚩
🕊
🌸
📸 جبهه غرب ، اردوگاه #قلاجه ، پاییز ۱۳۶۲ ، عملیات #والفجر_چهار
ایستاده از راست: ناشناس ، #شهید_حاج_عباس_ورامینی ، #شهید_عباس_کریمی ، #شهید #حاج_همت ، مسعود نیکبخت
نشسته از راست: سید محمدباقر موسوی ، #شهید_سید_رضا_دستواره ، اسدالله توفیقی
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#لشکر۲۷
#لشکر_۲۷
#فرماندهان_لشکر_۲۷
#دفاع_مقدس
#شهدا
#شهیدان
#به_یاد_شهدا
📧 @yousof_e_moghavemat 📧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 شهیدهمت: تکلیف_امروز_ما_چیست؟
سخنرانی شهید همت فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله(ص) – پادگان دوکوهه - لشکر 27 محمد رسول الله(ص) – عملیات خیبر – 1362/12/16
امروز جنگمان، همین نمازمان، خوابمان، خوراکمان، راه رفتنمان، خوابیدنمان، جهادمان، همه اینها به عنوان یک «تکلیف»است.
همه زندگی ما در زمان جمهوری اسلامی و در زمانی که همه در انتظار ظهور امام زمان(عج) هستند فقط و فقط تکلیف، تکلیف، تکلیف و السلام
@yousof_e_moghavemat
#سیره_شهدا
همسر شهید دقایقی:
🌼یک بار سر یک مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم؛ هر کدام روی حرف خودمان ایستادیم؛ او عصبانی شد؛ اخم کرد و لحن مختصر تندی به خودش گرفت و از خانه بیرون رفت. شب که برگشت، همان طور با روحیه باز و لبخند آمد و به من گفت: «بابت امروز صبح معذرت می خواهم.» می گفت: «نباید گذاشت اختلاف خانوادگی بیشتر از یک روز ادامه پیدا کند...»
📚«نیمه پنهان ماه/ جلد چهارم/ صفحه 37»
@yousof_e_moghavemat
✅ او هم منتظر برگشت ابراهیم هادی بود
🌷با ابراهیم هادی دوست صمیمی بودند، دوستیشان به قبل از انقلاب برمیگشت، در دریاچه لار با هم ماهیگیری میکردند. از صد تا ماهی که میگرفتند ، تعداد کمی از ماهیها را برمی داشتند و بقیه را به نیازمندان میبخشیدند
🌷 در سال 1361 که خبر شهادت ابراهیم آمد، محمدرضا باور نمیکرد و میگفت: ابراهیم قویتر این حرفهاست که عراقیها بتوانند او را شهید کنند او زنده است . می گفت: اگر من شهید شدم، تمام وسایلم را به ابراهیم هادی بدهید
🌷قبل از عملیات کربلای10 با نیروهای مهندسی رزمی در منطقه بود و برای آماده کردن منطقه و ساخت خاکریز فرماندهی میکرد. بر اثر حملات دشمن، تعدادی از راننده لودرها به شهادت رسیدند؛ وقتی که احساس کرد، راننده لودر اضطراب دارد، لودر را از راننده تحویل گرفت و خودش مشغول به کار شد؛ او خاکریزها را درست کرد و پس از تکمیل، موقع برگشت مورد هدف گلوله توپ قرار گرفت؛ سرش قطع شد و به شهادت رسید.
شهید #محمدرضا_علیاوسط
@yousof_e_moghavemat
این کتاب بهتون معرفی میکنم از شهید والا مقام جنگ تحمیلی
#شهید_محمد_بروجردی
ایشان با اخلاق زیبای خود دلهای دشمنان رو هم بخود جلب کرده معلم اخلاق هست .
به چه مقامی رسیده که لقب پدر کردستان به ایشان داده اند🌺🌺🌺
از دست ندین حتما این کتاب رو بخونید
@yousof_e_moghavemat