eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
286 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
اصل و نسب و مذهـب ما را چو بخواهـید آغاز مسلمانی ما عید غدیر است @yousof_e_moghavemat
ماجرای عجیب یخچال رهبر انقلاب 💠 دکتر مرندی نقل می‌کند نمی‌دانم دقیقا تا چند سال پیش بود که ایشان یخچال نداشتند ولی این موضوع را آقای رفیق‌دوست تعریف می‌کرد که یک‌بار در عید قربان گوسفندی را که قربانی کرده بودند، برای آیت‌الله خامنه‌ای می‌فرستند اما از آن‌جا برگردانده بودند. دومرتبه آقای رفیق‌دوست گوسفند را می‌فرستد و می‌گوید که مال خودم است و خمس‌اش را هم داده‌ام و این‌بار یک تکه از گوشتش را برداشته و دوباره بقیه‌اش را برمی‌گردانند. بعد که او از اطرافیان ایشان پرسیده بود که چرا آقا این کار را کردند؟ آنها گفته بودند ایشان ندارند و به اندازه روزشان برمی‌دارند. پایگاه اطلاع رسانی مشرق، ۱۱ اسفند ۱۳۹۸ @yousof_e_moghavemat
: مَثل علی (ع) در میان ما مثل چراغی است در ظلمت، هرکه او را یافت روشنی خواهد گرفت این اوست که حقیقت ثابت است و ثبات ما به استواری اوست. @yousof_e_moghavemat
10.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لحظاتی از گفتگوی سالهای اخیر حاج قاسم سلیمانی با خبرنگاران؛ به مناسبت روز خبرنگار @yousof_e_moghavemat
باهم‌رفتیم‌قم🚶🏿‍♂⃟🗝 جلوضریح‌بهم‌گفت‌: احمد،آدم‌بایدزرنگ باشہ،ماازتهران‌اومدیم‌زیارت بایدیہ‌هدیہ‌بگیریم گفتم‌چےمیخواے گفت‌شهادت🥀 @yousof_e_moghavemat
🔺 🔺 ✳️ آن‌ها كه با خدا به هم پيوند خورده‌اند، حتّى در جدايى‌ها، جمعند و ديگران، حتّى در جمع‌شان، جدا هستند. 📚 -صفحه45- نوشته: علی صفایی حائری @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🍉 ماجرای آن هندوانه 💠 خاطره ای از یک رزمنده قدیمی ⏳ تیر یا مرداد سال 60 در جبهه جنوب بودیم. بچه‌های گروه ما در روستای بردیه یا ده ماویه مستقر بودند و هوا هم به شدت گرم به خصوص پشه ها که دائم نیش می زدند و امان را از ما بریده بودند. در آن زمان یکی از برادران اعزامی به نام فتاحیان بما ملحق شده بود. در یکی از روزهای گرم دم غروب بود که من و شهید نجم السادات دیدیم فتاحیان یک هندوانه تقریبا ده کیلویی را داخل تانکر آب در حیاط گذاشت و آجری هم رویش قرار داد که ته تانکر بماند و صبح که خنک شد بخورد. ناگفته نماند ما شبها از بس پشه ها نیش می زدند بیدار می ماندیم و روزها در گرمای آفتاب می خوابیدیم. تقریبا نزدیک اذان صبح که همه خواب بودند، هوس کردیم شیطنتی بکنیم که یادگار بماند. من و نجم السادات به سراغ هندوانه رفتیم و دستی به سر و رویش کشیدیم. هندوانه خنک شده بود و نمی شد ازش گذشت. آن را به دو قسمت مساوی تقسیم كردیم تا عدالت را هم رعایت کرده باشیم. مظلومانه و در تنهایی آن را خوردیم و به همان صورت قبل در تانکر قرار دادیم. 😅 فتاحیان برای نماز صبح بیدار شد و بعد از خواندن نماز با سرعت به طرف تانکر آب رفت و با عجله هندوانه را در آورد که آب تمام هیکلش را خیس کرد. آنقدر عصبانی شده بود که ژ 3 را برداشت و شروع به تیراندازی هوایی کرد تا عصبانیتش فروکش کند. همه وحشت زده از خواب پریدند و فکر می کردند عراقی ها حمله کرده اند فتاحیان تا دو هفته پیگیر قضیه بود و ما هم وقتی او را می دیدیم جرأت اعتراف پیدا نمی کردیم. هیجده سال بعد، یعنی در سال 78 در سالن غذاخوری نیروی زمینی ناهار می خوردم که دیدم یک چهره آشنا توی صف ایستاده، او را شناختم. همان فتاحیان بود. جلو رفتم و برای باز کردن سر صحبت گفتم، شما فلانی نیستی؟ نگاهی به من کرد و گفت بله خودمم و بعد در آغوش گرفتم و کنار هم نشستیم. بعد از احوالپرسی گفتم یادت هست 18 سال پیش در سوسنگرد هندونه تو را خوردند و دم برنیاوردند. گفت راستش را بخواهی هنوز هم تو فکرم که چه کسی آن را خورد!🤔 سر و سینه را بالا گرفته و نفس عمیقی کشیدم و با اعتماد به نفسی که کسب کردم، گفتم، راستش من بودم و شهید نجم السادات که این کار را کردیم. ابتدا کمی نگاهم کرد و در حالی که منتظر هر عکس العملی بودم بلند بلند زد زیر خنده و گفت حلالتون، حلالتون نفس راحتی کشیدم و بعد از 18 سال... آن شب خواب راحتی رفتم. @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
💥 💣 ☆ ♡ ☆ 💠 با توجه به شرایط بسیار سخت عملیات و همچنین فشارهای شدید روحی و جسمی وارده بر نیروها (ناشی از ناکامی ها و عقب نشینی ها)، از هر فرصتی برای تنویر افکار رزمندگان این یگان و زدودن غبار ابهام و تردید از قلوب نیروها استفاده کرد. ✔ 🏷 مجتبی صالحی پور؛ جانشین وقت واحد تدارکات ۲۷ در خصوص واکنش در قبال فشارهای موجود در بحبوحه می گوید: . ...هزار ماشاءالله، در رمضان خودش را به عنوان یک فرمانده تیپ خیلی قوی نشان داد. با توجه به فشاری که روی او بود، خیلی استقامت کرد. در تابستان ۶۱، خیلی سختی کشید. بخش عمده ای از این سختی ها، به خاطر ناسازگاری های تعدادی از بچه های سپاه تهران در آن ایام بود. کلّاً در خیلی تحت فشار روحی قرار داشت و با همه سعه صدری که از او سراغ داشتیم، پاره ای مواقع به عینه می دیدیم متحمّل چه رنج و عذابی شده. برخی مواقع از فرط تحمّل فشار روحی، عصبی می شد و در لحن کلامش، تندی عجیبی مشاهده می شد. ✔ وضعیت اداره تیپ در دوران با دوران سابق، زمین تا آسمان فرق داشت. در دوره فرماندهی ، ستاد قدرتمندی در اختیار ایشان بود. ضمن اینکه مسئولیت مستقیم اداره تیپ، عمدتاً روی دوش و در وهله بعدی، قرار داشت و با داشتن چنین فراغ بالی، راحت تر می توانست وظایف کلان خودش را در رابطه با جایگاه فرماندهی تیپ و ارتباط با رده های بالا انجام بدهد. ✔ امّا در تمام بار عظیم مسئولیت به گردن شخص بود؛ یعنی به جز و چراغی و کریمی که این دو نفر اخیرالذکر هم به خاطر تحمّل آثار جراحات حمله فتح خرمشهر و فتح مبین، قادر به فعالیت زیادی نبودند، حاجی هیچ کمک کار و یاوری نداشت... 🔰 ✅ ادامه در پست بعدی... ۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ @yousof_e_moghavemat
💥 💣 ✔ 🏷 ...حالا وسط این گیر و دار، از بیماری هم رنج می برد؛ طوری که دو سه روز از شدّت چرک گلو قادر به حرف زدن هم نبود. با این حال ۲۴ ساعت شبانه روز خودش را پای تیپ گذاشته بود. از دوندگی برای تامین آب آشامیدنی نیرو‌ها گرفته، تا سرکشی مستمر به فعالیت تیم های شناسایی واحد اطلاعات - عملیات. خلاصه، خیلی در سختی کشید. یادم هست یک بار هم، این موضوع را به زبان آورد. قبل از شروع مرحله آخر بود که از خودش شنیدم می گفت: "خدایا! آخر ما چه گناهی به درگاه تو مرتکب شدیم که نمی‌توانیم از این امانت های تهران به خوبی حفاظت کنیم؟!" مقصود حاجی از تعبیر "امانت های تهران"، نیروهای بسیجی اعزامی از تهران بود. با آنکه میزان تلفات و مجروحین ما، در خیلی نسبت به حمله فتح خرمشهر کمتر بود، امّا باز هم وجدانش حاضر به قبول این امر نبود و خیلی خودش را می‌خورد و سرزنش می کرد. 🌸 ❤ 📸 منبع عکس: www. iichs.ir 💠 @yousof_e_moghavemat
✅ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها: 📍 اِنَّ السَّعیدَ، کُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَن أحَبَّ عَلِیاً فی حَیاتِه وَ بَعدَ مَوتِه؛ 📌 همانا سعادتمند(به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی(ع) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته‌باشد. 📚 امالی(صدوق)، ص۱۸۲ @yousof_e_moghavemat