🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🔵 سپاه محمّد (ص) می آید 🔵
🔷 در مانوری که روز جمعه ۲۸ خرداد ۱۳۶۱ در شهر #دمشق برگزار شد، نیروها با نظم و انضباط خاصی جهت شرکت در مراسم نماز جمعه به مسجد اموی رفتند. آنان در صفوفی متشکل و منظم، دوشادوش مردم دمشق، نماز وحدت آفرین جمعه را اقامه کردند و سپس جهت زیارت مقام «رأس الحسین (ع)» روانه آنجا شدند. این مانور خیابانی نیروها٬ برای اهالی پایتخت سوریه بسیار عجیب و تکان دهنده بود. در بازار حمیدیه٬ مردم دمشق٬ از کوچک و بزرگ اشک شوق می ریختند.
🔸 #سعید_قاسمی، از افراد شرکت کننده در این مانور می گوید:
... یادم نمی رود مردم آن روز با چه اشتیاقی به طرف بچه ها هجوم می آوردند و با گریه و زاری با ما صحبت می کردند. توی حرف هایشان واژۀ #انتقام از همه بیشتر شنیده می شد. یک جا زنی سالخورده، اشک ریزان به طرف #حاج_احمد آمد و با گریه به زبان عربی مطالبی را خطاب به #حاجی گفت.
#حاج_احمد رو کرد به مترجم و از او پرسید : این خانم چه می گوید؟
مترجم ما همینطور که گریه می کرد، جواب داد: «او می گوید ما تنها امیدمان به لشکر #محمّد (ص) است؛ فقط لشکر #محمّد (ص) است که می تواند ما را نجات بدهد.
#حاج_احمد بعد از شنیدن این حرف ها به شدت تکان خورد و به #گریه افتاد. باورم نمی شد فرماندهی مثل #حاجی با آن همه اقتدار، این طور منقلب بشود و اشک بریزد.
دیدن اشک های #حاجی خیلی برایم عجیب بود. او که تعجب مرا دیده بود ٬ به من گفت : « برادر سعید، ببین! ببین این صحنه ها را ... می بینی این مردم چه می گویند؟!
🔵 آن روز #متوسلیان حال خوشی داشت؛ مخصوصاً وقتی که برای زیارت مقام «رأس الحسین علیه السلام» رفته بود، علی نیکوگفتار صفا می گوید:
... خُب، ما نیروهای قدیمی #حاج_احمد بودیم؛ یعنی از وقتی که #حاجی مریوان بود بود، ما هم افتخار داشتیم کنارش باشیم. روحیه ای که ما از ایشان دیده بودیم، روحیه ای نظامی و به قول معروف، مقرراتی بود. هرچند در کنار این روحیۀ نظامی گری، از نظر معنوی هم حال خوشی داشت، اما حالِ آن روزِ #حاج_احمد، یک حال دیگری بود...
🌸 ایشان در کنار مقام «رأس الحسین (ع)» ، مثل این تعزیه خوان ها، همین طور از مقام آن مکان می گفت و اشک می ریخت؛ طوری که با صدای بلند گریه می کرد و می گفت : برادرها! اینجا رأس حسین (ع) را به نیزه زدند و عمه ی سادات را به اسیری آوردند؛ اینجا شامیان به اهل بیت امام حسین علیه السلام ، آن چنان ظلمی روا داشتند که روی تاریخ را سیاه کردند. #حاجی آن روز همین طور می گفت و دور آنجا پابرهنه می چرخید، اشک می ریخت و زار می زد.
⚪راوی همراه این کاروان روایت می کند :
... در سمت راست مسجد اموی، حرم مطهر حضرت #رقیه (س)، دختر سه سالۀ حضرت امام حسین (ع) قرار دارد. همین که ما برای زیارت قبر حضرت #رقیه (س) به سمت ضریح آن حضرت رفتیم، در راه، مردم با هر آنچه از دستشان برمی آمد، از بچه ها پذیرایی می کردند؛ با بستنی، شکلات، زردآلو، چای، ساندویچ و... و حتی به بچه ها شیشه های #عطر هدیه می دادند و شعار می دادند: «یا لبنان، یا لبنان، هذا جنود القرآن ... ای لبنان، ای لبنان، اینها سربازان قرآن هستند...»
📚 منبع : کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
📸 فرمانده در قلب نیروها ، مقام رأس الحسین (ع)
در این عکس سردار جاویدالاثر #تقی_رستگار_مقدم با سربند و سردار نصرت الله قریب نیز حضور دارند.
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
امام خامنه ای:
بچههاى شهدا! پدران عزیز شما،این هدیهى الهى را آسان و رایگان بهدست نیاوردند
ازخودشان گذشتند و خدا این هدیه را به آنها داد
سالروزشهادت شهید #مهدی_بیدی
Https://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
🔈🔉🔊🔈🔉🔊🔈🔉🔊🔈🔉🔊
🔶 سپاه محمّد (ص) می آید 🔶
🔵 چنان که از قرائن و شواهد متعدد برمی آید، سوری ها خیال نداشتند از این نیروها بهرۀ نظامی ببرند؛ بلکه درصدد بودند تا صرفاً به عنوان #اهرم_فشار از آنها استفاده کنند.
#متوسلیان از این وضعیت به هیچ وجه راضی به نظر نمی رسید. از این رو درصدد برآمد تا مراتبِ اعتراض خود را به مقامات سوری ابراز کند. محسن کاظمینی، از کادرهای #تیپ_27 می گوید:
... کاسه ی صبر نیروها لبریز شده بود. همه به #احمد فشار می آوردند که #حاجی ، چرا در #سوریه زمینگیر شده ایم؟ پس کِی می گذارند وارد عمل شویم؟
کار به حدی بالا گرفت که هنگام بازدید #رفعت_اسد - برادر رئیس جمهور و مرد شمارۀ دو حکومت سوریه - از پادگان #زبدانی ، برای تعیین تکلیف بچه ها با او صحبت کرد. در آن دیدار، طرف #سوری از مواجهه با اصل مطلب طفره می رفت و با یک سری تعارفات، از قبیل اینکه شما مهمان عزیز ما هستید و این قبیل تعارف ها، سعی داشتند ما را مجاب کنند.
سرانجام #حاج_احمد طاقت نیاورد و به #رفعت_اسد گفت :
... ما برای میهمانی به #سوریه نیامده ایم. شما بهتر میدانید که هنوز تکلیف جنگ ما با #صدّام٬ یکسره نشده. اگر حاضر شده ایم به اینجا بیاییم برای این بود که ثابت کنیم اگر محور جهاد، #اسلام باشد٬ بچه های ۱۵- ۱۶ سالۀ مسلمانِ سوری هم می توانند مثل شیر به ارتفاعات اشغالی #جولان کشور شما حمله ببرند، گوش سرباز #اسرائیلی را بگیرند و او را با خفّت بیاورند در خیابان های دمشق بچرخانند؛ مثل همان کاری که #بسیجی های نوجوان ما در #فتحِ_مبین و #بیت_المقدس٬ با کماندوهای #بعثی صدّام کردند...تعارف بس است. تکلیف ما را مشخص کنید. اگر به هر علت قرار است حضور ما در #سوریه صرفاً در حد وجه المصافحه و برگ برنده ای در مذاکرات سیاسی شما باشد، ما اهل آن نیستیم.!.
📚 منبع : کتاب ارزشمند #همپای_صاعقه
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat