💐بزمی که حق آراسته الحق تماشایی بود
💐جبریل مامورست و فکر مجلس آرایی بود
💐میکائیل از عرش آمده گرم پذیرایی بود
💐چشم کواکب خیره گر از چرخ مینایی بود
🌷دهم ربیع الاول سالروز #ازدواج_پیامبر_حضرت_خدیجه سلام الله علیها مبارک باد .
#غزل_مثنوی
#شعر_دفاع_مقدس
تقدیم به شهیدانی که جنگ برایشان مفهومی مقدس داشت :
چلچراغ یادها ...
اینک ای شعر ای زبان شعله ور
با توأم آتشفشان شعله ور
سینه ام را داغ یاران سوخته است
چلچراغ یادها افروخته است
یاد مردانی که خاکستر شدند
در میان شعله ها پرپر شدند
صد نیستان ناله در نای من است
یاد جبهه شعر و آوای من است
یاد جبهه یاد مردان خداست
یاد مردانی ز نسل کربلاست
شرزه شیرانی که چون شاه نجف
مست بودند از شراب لاتخف
رادمردانی همه دریا نسب
دل سپرده بر تب شط العرب
شبشکارانی غیور و شب ستیز
چون علی خیبر شکن مرحب ستیز
همسفر با مرگ در فکر نبرد
هرچه بادابادشان ذکر نبرد
شوق آنها را در این ره توشه بود
آرزوشان مرقد شش گوشه بود
بانگ یا مهدی گل لبهایشان
اشک شمع خلوت شبهایشان
یاد باد آن روزگاران یاد باد
بیستونهامان پر از فرهاد باد
جنگ در ما شور و حال ایجاد کرد
کوه و صحرا را پر از فرهاد کرد
عشق شیرین شهادت داشتیم
با تفنگ و جنگ الفت داشتیم
روز و شب فرقی به حال ما نداشت
پیش عاشق روز و شب معنا نداشت
شب که میشد تازه روز رزم بود
عزم یاران بر شهادت جزم بود
خون ما جا در رگ اروند داشت
اشک ما با علقمه پیوند داشت
باز خواهم مصحف دل وا کنم
خاطرات جبهه را نجوا کنم
جبهه گفتم ، دیده ام در خون نشست
دل کبوتر گشت و در مجنون نشست
جبهه و دلهای بی روی و ریا
جبهه و مردان سر تا پا خدا
جبهه یاران را صفای مکه بود
حجشان بیت الحرام فکه بود
جبهه و جانها رها از دست تن
لحظه های با شهادت زیستن
ای شهادت با تو حالی داشتیم
لحظه های بی زوالی داشتیم
با تو یاران مست و بی پروا شدند
جرعه نوش جام عاشورا شدند
با تو پیروزی نصیب عشق شد
سهم ما " فتح قریب" عشق شد
هستیم با خاطرات آمیخته است
پیش چشمم خون یاران ریخته است
دیده ام در موجی از باروت و خون
در سماع عاشقان رقص جنون
دیده ام پروازها بی بال و پر
دیده ام عباسها بی دست و سر
دیده ام سروی که در خون پا گرفت
اوفتاد از پا و سر بالا گرفت
دیده ام مردی که بی سر می دوید
از روی نعش برادر می دوید
دیده ام گردان مرد خط شکن
عارفان کامل بربط شکن
حسرت پرواز مانده بر دلم
خاکی ام ، پابست این آب و گلم
پای تا سر درد و داغم ناله ام
وارث صد باغ پرپر لاله ام
می کشد اندوه تنهایی مرا
داغ آن گلهای صحرایی مرا
داغها را من تحمل میکنم
در میان اشک خود گل میکنم
گر چه من از رویشان شرمنده ام
زنده ام با یاد یاران زنده ام
باورم لبریز یاد جبهه هاست
سینه ام آتش نهاد جبهه هاست
یاد باد آن روزهای خوب جنگ
جبهه و جولان تکبیر و تفنگ
روزهای سنگر و شبهای رزم
لحظه های مستی از مینای رزم
در هجوم حادثه پیچیده بود
بر تن دشت جنون شولای رزم
سربداران را به دل شوق وصال
بیقراران را به سر سودای رزم
چون نهنگ.موج پیما در خروش
غوطه ور در ورطه ی دریای رزم
همنوای " با نوای کاروان"
می رسید از هر طرف آوای رزم
گوشه گوشه سینه چاک افتاده بود
صد چو مجنون عاشق لیلای رزم
هرچه بود آن روزها دیگر گذشت
هشت سال اخلاص و ایثار و گذشت
گرچه دشمن در هجوم جنگ بود
نان به نرخ روز خوردن ننگ بود
هر کجا حرف از شرف ، آزادگی
کوچه هامان پر ز بوی سادگی
نفس را یارای طنازی نبود
هیچکس فکر زبان بازی نبود
صحبت از مردی و رزم و عزم بود
مرد ، کی در فکر عیش و بزم بود ?
کوچه های حجله پوش شهر کو
آن همه جوش و خروش شهر کو
شهر ما عطر شقایق داشته است
خیلی از مردان عاشق داشته است
عاشقان رفتند و اینک بعد جنگ
مانده بر پیشانی ام داغ درنگ
آه آه از فتنه ی شیادها
لاله ها را می برند از یادها
بعضی از مردم اسیر نان شدند
مست مست از نشئه ی عنوان شدند
کیسه بهر مال دنیا دوختند
با نمک زخم شهیدان سوختند
یاد باد آنانکه در خون خفته اند
در شلمچه ، فاو ، مجنون خفته اند
یاد مستان قدح پیما به خیر
جبهه و شبهای یا زهرا به خیر
با شهادت فصل خوش عهدی به خیر
حال ما در ذکر یا مهدی به خیر
گرچه ما از کاروان جا مانده ایم
شعله ی حسرت سراپا مانده ایم
ما هم از این آب و خاک و ریشه ایم
ای شهادت ما ولایت پیشه ایم
شعر من فریاد کن فریاد کن
غربت آلاله ها را یاد کن
هر نفس یاد شهیدان می کنم
خاکشان را بوسه باران می کنم
رزم و عزم عشقبازان یاد باد
خاطرات سرفرازان یاد باد
کمیل کاشانی -۱۳۸۰
#یا_نبی_الله
تا داشتهام ،
فقط تو را داشتهام
با نام تو ،
قد و قامت افراشتهام
بوی « صلوات »
میدهد دستانم
از بس که
گل محمدی کاشتهام ...
#رباعی_صلوات
#سعید_بیابانکی
🌹 ولادت پیامبر اکرم (ص) از زبان حضرت آمنه (س)؛
آمنه (س) می گوید: وقتی زمان زایمانم نزدیک شد، دیدم بال پرندهای سفید بر قلبم کشیده شد و همه ترس و نگرانیها از من دور گردید، نوشیدنی سفید رنگی برای من آوردند و من که تشنه بودم، از آن نوشیدم. نوری مرا در بر گرفت. سپس بانوانی بلند قامت با من سخن گفتند ولی گفتار آنان همانند گفتار انسانها نبود. ناگهان دیدم پارچه ابریشمی سفیدی بین آسمان و زمین را پوشانده است و هاتفی میگوید: «از گرامیترین مردم، او را بگیرید.»
مردانی را دیدم که در آسمان ایستاده بودند و در دستان آنان جامهای آب بود. به شرق و غرب زمین نگاه کردم و پرچمی از سندس (پارچه بافته شده از حریر) دیدم که بر ستونی از یاقوت بین آسمان و زمین در پشت کعبه بر افراشته بود. پس از آن محمد صلی الله علیه و آله و سلم به دنیا آمد در حالی که انگشتان خود را به آسمان بلند کرده بود.
ابر سفیدی از آسمان پایین آمد و او را در بر گرفت. گویندهای گفت:«محمد را در شرق و غرب زمین و دریاها گردش دهید تا همگان او را به نام و صورت و عنوان بشناسند.»
سپس او را باز گرداندند و دیدمش که در پارچهای سفیدتر از شیر پیچیده شده بود و زیر او پارچهای بود از ابریشم سبز.
سه کلید از جنس مروارید تازه با او بود. هاتفی میگفت:«کلیدهای یاری (نصرت)، رحمت و نبوت همیشه با اوست.»
پس از آن، ابر دیگری او را فرا گرفت و مدتی بیش از بار اول او را با خود برد. شنیدم که گویندهای می گفت:«محمد را در شرق و غرب بگردانید و او را بر جنیان و آدمیان، پرندگان و درندگان نمایش دهید و به او عطا کنید صفای آدم، نازکدلی نوح، دوستی ابراهیم، زبان اسماعیل، کمال یوسف، شادی یعقوب، صدای داود، زهد یحیی و کرم عیسی را.» سپس هاتفی گفت:«همه دنیا در اختیار و قدرت محمد در آمد.»
سپس سه نفر را دیدم که صورت آنان همانند خورشید میدرخشید؛ در دست یکی از آنان جامی نقره ای با مشک بود و در دست دومی ظرف زمرّدین چهارگوشهای بود که در هر گوشه آن مروارید سفیدی قرار داشت. در این وقت هاتفی گفت:«این دنیاست؛ ای حبیب خدا، آن را بگیر.» محمد صلی الله علیه و آله و سلم وسط آن را گرفت.
گویندهای گفت:«محمد صلی الله علیه و آله و سلم کعبه را گرفت.» در دست سومی پارچه ابریشمین سفیدی بود که آن را گشود و از آن مهری خارج کرد که چشم بیننده را به خود جلب می کرد. پس از آن هفت بار از آب همان جام شست و کتف محمد صلی الله علیه و آله وسلم را با آن مهر کرد و آب دهان خود را در دهان مبارک کودک نهاد و او را به سخن گفتن واداشت و چیزهایی گفت که من نفهمیدم، مگر این چند جمله را:«در پناه خدا باشی. من قلب تو را از ایمان و علم و یقین و عقل و شجاعت انباشتم. تو برترین انسان هستی. آن که از تو پیروی کند سعادتمند است و آن که فرمان تو را نبرد بدبخت.»
این فرشته همان رضوان (نگاهبان بهشت) بود. رفت و پس از مدتی بازگشت و به محمد گفت:«بر تو بشارت باد ای سایه سر بلندی دنیا و آخرت.» سپس نوری از سر محمد صلی الله علیه و آله وسلم تا آسمان درخشید و من کاخهای سرزمین شام را دیدم و در اطراف خود انبوهی از مرغان زیبا را که بالهایشان را گشاده بودند.
📚منبع
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۵، ص ۲۷۲
#پیامبر_اکرم_ص
#رسول_الله_ص
#ولادت_حضرت_محمد_ص
📣 معجزات زمان ولادت پیامبر اکرم(ص)؛
امام صادق علیه السلام معجزاتی را که هنگام ولادت پیامبر اکرم(ص) آشکار شد، چنین بر میشمارد:
🔹 ابلیس از ورود به آسمان های هفتگانه محروم شد.
🔸 شیاطین دور شدند.
🔹 تمامی بت ها در بتکده به صورت بر زمین افتادند.
🔸ایوان کسری شکست و چهارده کنگرهی آن سقوط کرد.
🔹آب دریاچه ساوه خشک شد.
🔸 سرزمین خشک سماوه، آب پیدا کرد.
🔹آتشکده فارس پس از هزار سال خاموش شد.
🔸نوری از سرزمین حجاز بر آمد تا به مشرق رسید.
🔹 کاهنان عرب علوم خود را فراموش کردند.
🔸سحر ساحران باطل شد.
استحیائیل ــ یکی از فرشتگان بزرگ خدا ــ در شب تولد حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر کوه ابوقبیس ایستاد و با صدایی بلند گفت:«ای مردم مکه! به خدا و فرستاده او و نوری که با او فرو فرستادهایم ایمان بیاورید.»
📚منبع
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۵، ص ۲۵۷
#پیامبر_اکرم_ص
#رسول_الله_ص
#ولادت_حضرت_محمد_ص
🌷 تولد پیامبر اکرم (ص)، نگرانی و بی تابی ابلیس؛
آن روزی که پیامبر اکرم (ص) چشم به جهان گشود ابلیس نگران و بی طاقت شد. ابلیس فرزندان خود را جمع کرده و در میان آنها فریاد کشید.
فرزندان پرسیدند: چرا بی تاب و نگران شده ای؟ او در پاسخ گفت: وای بر شما امشب چهره آسمان و زمین دگرگون شده و موضوع عظیمی برایم رخ داده است که از زمان عروج حضرت عیسی (ع) به آسمان تاکنون برایم رخ نداده است، بروید به جستجو بپردازید و ببینید چه اتفاقی بوجود آمده است؟!
همه فرزندان ابلیس در سراسر زمین متفرق شدند و به جستجو پرداختند و سپس نزد پدرشان ابلیس آمدند و گفتند: چیز تازه ای نیافتیم.
ابلیس گفت: من خودم باید به جستجو بپردازم و راز جریان را کشف کنم، ابلیس به سوی سراسر زمین حرکت کرد و همه جا را گشت تا اینکه به سر زمین مکه آمد، دید سراسر حرم پر از فرشتگان است، خواست وارد حرم شود، فرشتگان بر او فریاد زدند، ابلیس از نهیب فرشتگان به عقب باز گشت، سپس به صورت گنجشکی در آمد و از جانب کوه حراء که نزدیکی کعبه بود داخل حرم شد، ناگهان جبرئیل بر او فریاد زد: «برگرد خدایت ترا لعنت کند!»
ابلیس گفت: یک سؤال دارم و آن اینکه بگو بدانم امشب در زمین چه حادثه ای رخ داده است؟
جبرئیل گفت: «محمد (ص) متولد شده است.»
ابلیس سؤال کرد: آیا مرا در او بهره ای است؟
جبرئیل گفت: «نه هیچ بهره ای برای تو نیست.»
ابلیس سؤال کرد: آیا در امت او بهره ای دارم؟
جبرئیل گفت: «آری.»
ابلیس گفت: به همین اندازه راضی و خشنودم.
موقعی که حضرت محمد (ص) ولادت یافت، ابلیس به شیاطین گفت: این محمد است که با شمشیر برنده ای که بعد از این نمی توان زندگی کرد بوجود آمده. امت او همان امتی است که خدا مرا برای خاطر آن امت لعنت و رجیم نموده، امت این محمد است که وحدانیت و یگانگی خدا را اظهار می نمایند، برای پروردگار خود شریک قرار نمی دهند. بزودی از طرف این پیامبر و امت او عملی انجام می گیرد که چشم و قلب مرا گریان خواهد کرد، پس قرارگاه و پناهگاه ما یکجا خواهد بود؟!
شیاطین در جواب گفتند: چشم تو روشن باد که خدای سبحان مردم را هفت گروه خلق کرد، شش گروه که از امت حضرت محمد سخت تر و از لحاظ جمعیت و فرزند بیشتر بودند از بین رفتند و ما از آنان عهد و پیمان گرفتیم، به ناچار از گروه هفتم هم عهد و پیمان خواهیم گرفت.
ابلیس گفت: چگونه شما بر آنان قدرت پیدا می کنید در صورتی که در میان آنان خصلت های نیکوئی از قبیل: امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد؟! شیاطین گفتند: ما از راه علم نزد شخص عالم می آییم و او را گمراه می کنیم.
شخص جاهل را از راه جهل گمراه می کنیم.
اهل دنیا را از راه دنیا.
اهل زاهد را از راه زهد.
شخص زنا کار را از راه زنا وسوسه می نمائیم.
ابلیس گفت: آنان به لطف خدای یگانه چنگ می زنند شیاطین گفتند: اگر آنان به لطف خدای یگانه چنگ می زنند ما هم گروه هوا و هوس را که گمراه کننده و گمراهند ثابت نگاه میداریم، ابلیس خندید و گفت: چشم مرا روشن کردید!!
📚منبع
ستارگان درخشان، عسگرپور، ج ۱، ص ۱۶
سیمای پر فروغ محمد، محمدی اشتهاردی، ص ۴۰
#پیامبر_اکرم_ص
#رسول_الله_ص
#ولادت_حضرت_محمد_ص
.
#میلاد_رسول_الله
عرض ارادت به رسول خدا (ص) ، از راه بعید
---------
نزدیک تواییم از راه بعید
ما را بپذیر ای صبح سپید
ای سوره ی عشق ای آیه ی نور
ای جان جهان ، قرآن مجید
در عرشِ عظیم آئينه تویی
تصویر شماست آئينه کشید
در مکّه نشست آب و گِل تو
بوی خوش توست از کعبه رسید
با شوق تو باز ای ابرِ بهار
آبِ رخ گُل بر خاک چکید
حق آمنه را داد از ره عشق
تا روز حساب ایمان و امید
چشمان خداست این کودک نور
آمد که شود شاهد ، وَ شهید
عالم همه شد پروانه ی وی
حیدر به برش چون عبد و عَبید
#حاج_محمود_تاری✍
.
🌸🍃🌸🍃
#حدیث_روز
امام علی (ع) میفرمایند:
اَلمَعرُوفُ ذَخِيرَةُ الاَبَدِ
خوبى كردن، اندوختهٔ ابدى است.
غررالحكم ح 980