فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه حرفی از یکی شنیدی،
ناراحت شدی، برای آخرتت خوبه!
مَرَارَةُ الدُّنْيَا، حَلَاوَةُ الْآخِرَةِ
حاج اسماعیل دولابی ره 🎙
مشکلی نَبود بَتَر از ناشناخت...
یه کسی از یه کسی پرسید اگه خدا بخواد یه پیام برای بنده هاش داشته باشه،یه پیام خیلی کوتاه،توی یک سطر
به نظر شما اون پیام چی می تونه باشه؟
یه پاسخی گفت خیلی زیبا بود...
گفت : که من تو چهارتا کلمه خلاصه میکنم
و اون چهار کلمه هم اینکه :
همتون منو اشتباه فهمیدید.
چقدر زیبا،چقدر زیبا...
همون که مولوی میگفت:
هر چه اندیشی تو او بالای اوست...
یعنی اگر خدا رو آقا می بینی، آقاتر از این حرفهاست ،اگه خدا رو مهربون می بینی خیلی مهربونتر از اونی هست که در فهم و وهم تو بگنجد.
حالا جالبه بدونید اون پاسخ چهار کلمه ای را از قضا خداوند پیشاپیش داده .
همین جا سوره ی مبارکه ی انعام آیه ی ۹۱ :
وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ
یعنی آن گونه که باید خدا رو نفهمیدم.
یعنی چه؟یعنی اشتباه فهمیدم!
کسی که آدم حسابی باشه با یه نفره، و قلبش به یه یک نفر متعهده، و فکرش روی یک نفر قفله.
کسی که آدم حسابی باشه با یه نفر می پره.
با یه نفر بودن کار آدم حسابی هاست.
حالا قرآن میگه:بیا و آدم حسابی باش، با یه نفر باش.
اون یک نفر هم فقط و فقط خدا باشه...
اینجا نوشته : قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ
همه رو رها کن...
همون که حافظ گفت : صَلاح ،مصلحت در نگاه من میدونی چیه؟
مصلحتدیدِ من آن است که یاران همه کار
بِگُذارَند و خَمِ طُرِّه ی یاری گیرند
چون این جوریه که شما اوج می گیری.
بچه ها بادبادکشون رو به یک نخ می بندند و چون به یه نخ می بندند بالا میره
اگه به چندتا نخ ببندن، هر نخی هم تو دست یکی ، بالا میره؟؟
عمراً ... تکه پاره میشه.
🏴 زهر دادن به امام حسن(ع) توسط جعده
پس از مدتی، معاویه مال بسیاری با زهر قاتلی برای او فرستاد و گفت: اگر این را به حسن(ع) بخورانی، من صد هزار درهم به تو میدهم و تو را به حباله پسر خود یزید به درمیآورم. روزی آن مظلوم روزه بود، روز بسیار گرمی بود، در وقت افطار آن حضرت بسیار تشنه بود، او شربت شیری از برای آن حضرت آورد، آن زهر را در آن شیر داخل کرده بود.
چون حضرت بیاشامید، گفت: «ای دشمن خدا کشتی مرا خدا تو را بکشد. به خدا سوگند که خلفی بعد از من نخواهی یافت، او تو را فریب داده، خدا تو را و او را به عذاب خود معذب خواهد کرد.» پس دو روز آن حضرت در درد و الم ماند، بعد از آن به جد بزرگوار و پدر عالیمقدار خود ملحق گردید، معاویه از برای آن زن، وفا به وعدههای خود نکرد. (۱)
به روایت دیگر مال را به او داد و او را به یزید تزویج نکرد، گفت: «کسی که با حسن وفا نکند با یزید وفا نخواهد کرد.» (۲)
📚منبع
(۱) الخرائج و الجرائح، قطبالدین راوندی، ج ۱، ص ۲۴۱
(۲) احتجاج، احمد بن علی طبرسی، ج ۲، ص ۷۳
#امام_حسن_مجتبی_ع
#مصائب_امام_مجتبی_ع
#مداحی_عالمانه
◾️ امام مجتبی(ع) در بستر شهادت
در کتاب احتجاج روایت شده است که مردی به خدمت حضرت امام حسن(ع) رفت و گفت: یا بن رسولالله گردنهای ما را ذلیل کردی و ما شیعیان را غلامان بنیامیه گردانیدی. حضرت فرمود: «چرا؟»
گفت: به سبب آنکه خلافت را به معاویه گذاشتی، حضرت فرمود: «به خدا سوگند که یاوری نیافتم، اگر یاوری مییافتم شب و روز با او جنگ میکردم تا خدا میان من و او حکم کند، ولیکن شناختم اهل کوفه را و امتحان کردم ایشان را و دانستم که ایشان به کار من نمیآیند. عهد و پیمان ایشان را وفایی نیست، بر گفتار و کردار ایشان اعتمادی نیست، زبانشان با من است و دلشان با بنیامیه است.»
آن حضرت سخن میگفت که ناگاه خون از حلق مبارکش ریخت، طشتی طلبید و طشت مملو از خون شد، راوی گفت گفتم: یابن رسولالله(ص) این چیست؟ حضرت فرمود: «معاویه زهری فرستاد و به خورد من دادهاند، آن زهر به جگر من رسیده و پارههای جگر من است که در طشت افتاده است.»
گفتم: آیا مداوا نمیکنی؟ حضرت فرمود: «دو مرتبۀ دیگر مرا زهر داده بود، این مرتبه سیم است و این مرتبه قابل دوا نیست. معاویه نوشته بود به پادشاه روم که زهر کشنده برای او بفرستد، پادشاه روم به او نوشت که در دین ما روا نیست که اعانت کنیم بر کشتن کسی که با ما قتال نکند. معاویه به او نوشت: آن مردی را که میخواهم به این زهر بکشم پسر آن مردی است که در مکه به هم رسیده و دعوای پیغمبری کرده، او خروج کرده پادشاهی پدرش را طلب میکند، من میخواهم این زهر را به او بخورانم و عباد و بلاد را از او راحت دهم، هدایا و تحف بسیار برای او فرستاد و این زهر را برای او فرستاده، به عوض این زهر شرطها و عهدها از او گرفت.»
📚منبع
احتجاج، احمد بن علی طبرسی، ج ۲، ص ۷۱
#امام_حسن_مجتبی_ع
#مصائب_امام_مجتبی_ع
#مداحی_عالمانه
⚫️ تشییع جنازه امام مجتبی(ع)
مروان بر استر خود سوار شد، به نزد عایشه رفت گفت: حسین(ع) برادر خود را آورده است که با پیغمبر(ص) دفن کند، اگر او را دفن کند فخر پدر تو و عمر تا روز قیامت برطرف میشود. عایشه گفت: چه کنم؟ مروان گفت: بیا و مانع شو. گفت: چگونه مانع شوم؟ پس مروان از استر به زیر آمد و او را بر استر خود سوار کرد به نزد قبر حضرت رسول(ص) آورد، فریاد میکرد و تحریص مینمود بنیامیه را که مگذارید حسن را در پهلوی جدّش دفن کنند.
ابن عبّاس گفت: در این سخنان بودیم که ناگاه صداها شنیدیم و شخصی را دیدیم که اثر شرّ و فتنه از او ظاهر است میآید، چون نظر کردیم دیدیم عایشه با چهل نفر سوار است و میآید و مردم را تحریص بر قتال مینماید…
پس او به نزد قبر آمد، خود را از استر افکند و فریاد زد: به خدا سوگند نمیگذارم حسن را در اینجا دفن کنید تا یک مو در سر من هست. (۱)
به روایت دیگر بنیهاشم خواستند شمشیرها بکشند و جنگ کنند، حضرت امام حسین(ع) فرمود: «به خدا سوگند میدهم شما را که وصیت برادر مرا ضایع مکنید، چنین مکنید که خون ریخته شود، پس با ایشان خطاب کرد که اگر وصیت برادر من نبود هر آینه او را دفن میکردم و بینیهای شما را بر خاک میمالیدم، پس آن حضرت را بردند در بقیع دفن کردند نزد جده خود فاطمه بنت اسد.» (۲)
📚منبع
(۱) امالی، شیخ طوسی، ص ۱۵۹
(۲) ارشاد، شیخ مفید، ج ۲، ص ۱۹
مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۵۰
#امام_حسن_مجتبی_ع
#مصائب_امام_مجتبی_ع
#مداحی_عالمانه
▪️ وصیت امام حسن(ع)
ابنبابویه به سند صحیح از حضرت امام جعفر صادق(ع) روایت کرده است که امام حسین(ع) خواست که ایشان را نزدیک حضرت رسالت صلّی الله علیه و آله و سلّم دفن کند، جماعتی را برای این کار جمع کرد، پس مردی گفت که: من شنیدم از امام حسن(ع) که میگفت: «حسین را بگویید که نگذارد در جناز ه من خونی بر زمین بریزد» اگر این نمیبود حضرت امام حسین(ع) دست برنمیداشت تا آنکه امام حسن(ع) را در پهلوی جدّ خود دفن میکرد.
📚منبع
علل الشرایع، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۲۲۵
#امام_حسن_مجتبی_ع
#مصائب_امام_مجتبی_ع
#مداحی_عالمانه
◼️◼️ وقت احتضار امام مجتبی(ع)
روایت کردهاند که چون حضرت امام حسن(ع) مشرف بر وفات شد، حضرت امام حسین(ع) گفت: «ای برادر! میخواهم حال تو را در وقت احتضار بدانم.» حضرت امام حسن(ع) فرمود: «من از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که میفرمود: عقل از ما اهل بیت مفارقت نمیکند تا روح در بدن ماست. پس دست خود را به دست من ده چون من ملک موت را مشاهده کنم دست تو را میفشارم.»
پس حضرت امام حسین(ع) دست خود را به دست او داد، بعد از اندک ساعتی فشاری داد دست آن حضرت را، چون حضرت امام حسین(ع) گوش خود را نزدیک دهان آن حضرت برد فرمود: «ملک موت به من میگوید که “بشارت باد تو را که حقتعالی از تو راضی است و جدّ تو شفیع روز جزاست.”»
📚منبع
مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۹
#امام_حسن_مجتبی_ع
#مصائب_امام_مجتبی_ع
#مداحی_عالمانه
🔳 زمان رحلت امام مجتبی(ع)
روایت کرده است که چون وقت وفات آن حضرت شد فرمود: «مرا به صحرا برید تا به اطراف آسمان نظر کنم.»
چون آن حضرت را به صحرا بردند گفت: «خداوندا! جان خود را که عزیزترین جانهاست پیش من در رضای تو دادم و از قصاص خود گذشتم از برای رضای تو که کسی را به عوض من قصاص نکنند.»
📚منبع
کشف الغمّه، علی بن عیسی اربلی، ج ۲، ص ۱۹۰
#امام_حسن_مجتبی_ع
#مصائب_امام_مجتبی_ع
#مداحی_عالمانه
♻️ زیارت امام حسین(ع) و جهاد در رکاب پیامبر یا امام عادل
بشیر دَهّان میگوید: در پایان یک گفتوگوی طولانی که با امام صادق(ع) داشتم، ایشان به من فرمود:
«وَیحَک یا بَشِیرُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَتَاهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ وَ اغْتَسَلَ فِی الْفُرَاتِ کتِبَ لَهُ بِکلِّ خُطْوَةٍ حَجَّةٌ وَ عُمْرَةٌ مَبْرُورَاتٌ مُتَقَبَّلَاتٌ وَ غَزْوَةٌ مَعَ نَبِی أَوْ إِمَامٍ عَادِلٍ.»
«ای بشیر! به درستی که مؤمن زمانی که به زیارت حسین بن علی(ع) بیاید، در حالی که حقّش را بشناسد و (پیش از زیارت) در فرات غُسل نماید، به ازای هر قدمی، حج و عمرهای مقبول و یک جهاد در رکاب پیامبر(ص) یا امام عادل برایش نوشته میشود.»
📚منبع
بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۹۸، ص ۱۴۳
#حضرت_امام_حسین_ع
#فضائل_زیارت_امام_حسین_ع
#مداحی_عالمانه