eitaa logo
کانون ذاکران امام حسین زرند
259 دنبال‌کننده
627 عکس
173 ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اشعارناب،ترحیم خوانی: در تمنای تو عرضی مختصر آورده ام حسرت دیدار را وقت سحر آورده ام ذره ذره بار هجران را به دوشم میکِشم مورم اینطور از سلیمانم خبر آورده ام سنگ روی یخ شدم پیش غریب و آشنا آبروی رفته را بین گذر آورده ام با سرِ زانو کشاندم عجز خود را پیش تو دستهای خالی ام را پُشت در آورده ام من بجای کار کردن سرصدا کردم فقط های و هوی بیشمار و بی ثمر آورده ام اربعین آمد... حرم، آغوش خود را باز کرد باز، دردم را برای یک نفر آورده ام سالها صبح و غروبی گریه کردم با حسین سالها نان از تنور روضه در آورده ام کربلا و شام و کوفه زیر پای زینب است آنکه می گوید حسین؛ درد کمر آورده ام گریه کرد و گفت؛ راهم را سریعاً واکنید سر برای جسم مفقود الاثر آورده ام آنقدر اهل و عیالت تازیانه خورده اند از کبوترهای تو یک مُشت، پَر آورده ام می گویم از کنار زیارت نرفته ها بالا گرفته کار زیارت نرفته ها اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا این است روزگار زیارت نرفته ها امسال اربعین همه رفتند و مانده بود هیات در انحصار زیارت نرفته ها انگار بین هیات ماهم نشسته بود زهرا به انتظار زیارت نرفته ها در روز اربعین همه ما را شناختند با نام مستعار «زیارت نرفته ها» اما هزارمرتبه شکر خدا که هست مشهد در اختیار زیارت نرفته ها باب الحسین قسمت آنانکه رفته اند باب الرضا قرار زیارت نرفته ها غم میخورم برای دل رهبرم که هست تنها طلایه دار زیارت نرفته ها گفتند شاعران همه ازحال زائران این هم به افتخار زیارت نرفته ها 👉 بعد صد سال اگر زنده شوم بار دگر به جز از نوکری تو نکنم کار دگر زندگی باد حرامم که در این عمر دو روز طی شود روز و شبم در پی یک یار دگر گر بسوزد تن من باز ز خاکستر من بر نیاید که رود بر در دربار دگر جز تو دلدار دگر نیست اگر هست حسین دل نمانده است دهم تا که به دلدار دگر نیست غیر از تو مرا چشم مپوشی از من هست هر چند تو را نوکر بسیار دگر تو بخر هیچ  بخر ناز کن اما مسپار سر بازار مرا دست خریدار دگر گر قرار است بهای حرمت جان باشد این تو و جان من و رخصت دیدار دگر یا رب این قافله غم ز کجا می آید کز نوای جرسش بانگ عزا می آید به گمانم که بود قافله ی آل عبا به سر تربت پاک شهدا می آید دختر شیر خدا زاده زهرا زینب به طواف حرم خون خدا می آید ای صبا رو به علی اصغر بی شیربگو که رباب از سفر شام بلا می آید زینب بیت نبی با دو صد شور و نوا بر سر تربت پاک شهدا می آید ای که عالم زعزای تو به سر خاک کنند خون بگریند وگریبان زغمت چاک کنند تاصف حشر به یاد لب خشکیده ی تو تشنه کامان طلب دیده ی نمناک کنند درغمت هرکه به رخ قطره ی اشکی ریزد قدسیان اشک زرخساره ی او پاک کنند خاکیان بهر وصال حرمت شب همه شب با خیال رخ تو سیر در افلاک کنند درجزا سبزتر از سرو برآید ازخاک هرکه را باگهر مهر تو درخاک کنند اشک هایی که روان است به یاد غم تو عاقبت دامن ما را زگنه پاک کند با دلی غرق ولای تو «وفایی» می گفت با تولای توای کاش مرا خاک کنند کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعارناب،ترحیم خوانی: بین این بیراهه، راه چاره را پس داده اند جای بالش، سنگ های خاره را پس داده اند من تک و تنها سرت را پس گرفتم از همه سرشکسته ماه این سیّاره را پس داده اند مُشت شان واشد ولی آتش بگیرد مُشت شان شمر و خولی و سنان کفاره را پس داده اند از دو دست تو فقط انگشتری برگشته است یعنی آن انگشت نیمه کاره را پس داده اند خواهر شرمنده تو بی رقیه شد ولی گوشوار دختری آواره را پس داده اند از رباب خود خبر داری! دلش خوش نیست که جای سیب سرخ او، گهواره را پس داده اند آنقدر جنگیده ام در بین شام و کوفه تا عاقبت آن معجر صد پاره را پس داده اند دور نیزه محملم را گرچه سرگردانده اند کربلایت را خدا را شکر برگردانده اند 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e آمدم تا به تن بی سر تو گریه کنم بر تو جای پدر و مادر تو گریه کنم خوب در خاطره ام یاد تو جا خوش کرده آمدم بر نگه آخر تو گریه کنم آب شد شمع وجودم، تو که رفتی مُردم سوختم تا روی خاکستر تو گریه کنم آب من بعد تو با خنده به یک جوی نرفت حال من آمده ام محضر تو گریه کنم دشت از هلهله ی آب چه حالی دارد باید افسوس به آب آور تو گریه کنم جای دارد که ز بی دختریت گریه کنی من کنارت عوض دختر تو گریه کنم تو که سر در بدنت نیست که گریان باشی من خودم جای تو بر خواهر تو گریه کنم یک چهله به سر بی تن تو گرییدم حال اما به تن بی سر تو گریه کنم 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e می‌رسد بر دل تو بغض صدایم یا نه ؟ میشود باز به درگاه تو پایم یا نه ؟   بنده ای آمده با روی سیاهش هیئت میدهد صاحب این خانه بهایم یا نه ؟   از غلامان تو بودم همه ی عمر بگو وقت مرگم که رسید از شهدایم یا نه ؟   تو که عمری ست در این روضه پناهم دادی میدهی گوشه ای از علقمه جایم یا نه ؟   نکند کرب و بلا را که ندیده بروم اربعین در سفر کرب و بلایم یا نه ؟ 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e شکسته باد دهانی که از تو دم نزند بریده باد زبانی که حرف غم نزند شب زیارتی‌ات زار می‌شود حالم اگر دوباره هوای تو بر سرم نزند کسی که نذر تورا با خلوص هم بزند بساط زندگی‌اش را غمی به هم نزند تمام حاجتم این بود در شب احیاء خدا بدون تو سال مرا رقم نزند عجیب نیست اگر مرده جان تازه گرفت بیار قلب کسی را که در حرم نزند قرار ماست پیاده نجف به کرببلا اگر که وعده‌ی ما را اجل بهم نزند 👉 کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعارناب،ترحیم خوانی: قسم بر حس و حالی که دو چشم کور می دارد دلم دور از حریمش حالتی رنجور می دارد ميان بزم شب هایش دلم ميل شکستن داشت ز بس معشوق عاشق را ز عشقش دور می دارد به شيرينی عطر سيب کوی دلکشش سوگند زمين و آسمان هم از برایش شور می دارد شب جمعه، حرم، روضه، دو گنبد، ساقی و مولا خدایا کی نگاهش جنس ما را جور می دارد به ساقی از وفا گویيد ما را مست گرداند نباشد طاقتی آنقدر که مخمور می دارد به گمنامی اگر مشهور باشی شهره شهری که ارباب کرم گمنام را مشهور می دارد نمی ترسم من از هول و ولای روز رستاخيز چو مولا نوکرش را با خودش محشور می دارد بيا ای «ملتمس» بر درگه شاهانه نوکر باش بيا که شاه نوکر را عجب منصور می دارد 👉 https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e (س) چهل منزل سرت بر نیزه ها بود چهل منزل دلم غرق بلا بود چهل منزل تو را آزار دادند چهل منزل به جان ما فِتادند چهل منزل تو بودی قاری من چهل منزل به ما دشنام گفتن چهل منزل نگهبانم تو بودی چهل منزل شکستم از کبودی چهل منزل دو چشمت اشک بارید چهل منزل گل یاس تو خشکید چهل منزل عدو بر تو محک زد چهل منزل مرا دشمن کتک زد به کوفه بر تو سنگ از بام خورده زِ رأس خون تو قلبم فِشرده به شام از نی به تشت آمد سر تو به ویران مُرد زین غم دختر تو 👉 دوبیتی_زبان حال حضرت زینب(س)-اربعین خودم دیدم گلم را سر بریدن لباس یوسف من را دریدن خودم دیدم علیِ اکبرش را دراین صحرا به خاک و خون کشیدن خودم دیدم اَقاقی گشت پرپر تو گویی نیز باغی گشت پرپر سرش پرخون، دو دستانش بُریده وَ چشم مستِ ساقی گشت پرپر خودم دیدم که قاسم روی خاک است تنش هم غرق خون و چاک چاک است خودم دیدم زِ تل عبداله اش را.. که روی پای مولایش هلاک است خودم دیدم تمام صحنه ها را علیِ اصغر و تیر جفا را نه تنها قلب مولا و ربابه.. غم اصغر شرر زد کربلا را خودم دیدم حسینم لاله گون بود لبِ تشنه، لبِ دریای خون بود خودم دیدم میانِ قتلگاهش.. که تیر و نیزه از جسمش برون بود خودم دیدم تنِ شَه از قفا شد تمامِ یار و اصحابش فدا شد خودم دیدم که آخِر پیش زهرا سرش هم بر سرِ سرنیزه ها شد منی که دیده بودم در مدینه شرار آتش و مسمار و سینه ولی حالا میانِ کربلا زد.. به اهل و خیمه آتشها زِ کینه منی که دیده بودم خون جگر را میانِ تشت، لخته لخته خون ها پس از اَندوهِ کوفه آه..دیدم به بزم شام تشت و رأس مولا گرچه برگشتم ولی پیر و کهنسالم حسین پرشکسته نیستم، من بی پر و بالم حسین پای زخم و روی زخم و چشم زخم آورده ام اربعین خود را رساندم با تو می نالم حسین ای تن صد پاره که رفتی به غارت السلام خواهرت را کن بغل، خسته ز جنجالم حسین کار غسلت بر زمین ماند و تنت را اسب بُرد تند می رفتی ز پیش اشک غسّالم حسین چند تا تکه حصیر آورده بودند از دهات؟ کربلای قطعه قطعه بین گودالم حسین! روبروی من سرت را بین خورجین برده اند آن زمان که لشکری افتاد دنبالم حسین آتش خیمه پس از تو دامن ما را گرفت در تنور ای کاش می پرسیدی از حالم حسین بالش زیر سرم سنگ و کلوخ تیز بود خرد شد زیر لگدها خشت و سفّالم حسین خواهرت از جنگ خولی و سنان برگشته است معجرم را پس گرفتم بعد خلخالم حسین دخترت جامانده در ویرانه های شهر شام جان تو شرمنده ی چشمان اطفالم حسین 👉 پای خِلقَت در مسیرِ شاهراه زینب است نه فقط شیعه که دنیا در پناه زینب است هر زمان در اوج روضه رزق گریه شد زیاد بی برو برگرد از تاثیر آه زینب است اشکِ بانو ریشه ی اسلام را محکم نمود نخل توحید خداوندی،گیاه زینب است دور کعبه‌گشتن ما علتش این است که پرده اش همرنگ با چادرسیاهِ زینب است گفت بی بی: "ما رَأَیْتُ..."،عالمی دیوانه شد افتخار مذهب ما این نگاه زینب است سر‌شکستن پایِ این غم را خودِ او باب کرد خون رویِ چوبه‌ی محمل گواه زینب است با کمال میل رنج کوفه را گردن گرفت در حقیقت این اسارت دلبخواه زینب است خطبه ها سربازهای ارتش این خانم‌اَند کاخ ها ویرانه ی دستِ سپاه زینب است شام تار از برکت صحن رقیّه روشن است دست ما تا حشر بر دامان ماه زینب است عشق یک روح است..،نیمی کربلا نیمی دمشق گوشه ی شش گوشه،کُنج بارگاه زینب است بعد چل روز آمده با خاطراتی که مپرس... نیزه‌ها یادآورِ حلقومِ شاه زینب است بی رقیه آمدن خیلی برایش سخت بود در حقیقت آن خرابه قتلگاه زینب است کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعارناب،ترحیم خوانی: گرچه برگشتم ولی پیر و کهنسالم حسین پرشکسته نیستم، من بی پر و بالم حسین پای زخم و روی زخم و چشم زخم آورده ام اربعین خود را رساندم با تو می نالم حسین ای تن صد پاره که رفتی به غارت السلام خواهرت را کن بغل، خسته ز جنجالم حسین کار غسلت بر زمین ماند و تنت را اسب بُرد تند می رفتی ز پیش اشک غسّالم حسین چند تا تکه حصیر آورده بودند از دهات؟ کربلای قطعه قطعه بین گودالم حسین! روبروی من سرت را بین خورجین برده اند آن زمان که لشکری افتاد دنبالم حسین آتش خیمه پس از تو دامن ما را گرفت در تنور ای کاش می پرسیدی از حالم حسین بالش زیر سرم سنگ و کلوخ تیز بود خرد شد زیر لگدها خشت و سفّالم حسین خواهرت از جنگ خولی و سنان برگشته است معجرم را پس گرفتم بعد خلخالم حسین دخترت جامانده در ویرانه های شهر شام جان تو شرمنده ی چشمان اطفالم حسین گرچه عمری از جهالت با تو هم دارم ستیز از همین حالا پشیمانم گناهم را بریز باز دارد ای خدا آنچه نباید میشود بنده ی شرمنده ات رسوا شود، بد میشود آمدم از بی پناهی تا به اینجا سر به زیر یا بکاء الفاقدین اشکی که دارم را نگیر سالها از رحمتت غافل شدم اما تو نه! این منم که زیر قول خود زدم اما تو نه! خوب و بد فرقی ندارد، چونکه از دَم می خری با همین بیچارگی، عجز مرا هم می خری با گرفتاری مرا امشب ببخشی عالی است کوله ام را بسته ام اما دو دستم خالی است اربعین دارد می آید، روبراهم با حسین لا وطن الاّ نجف، لا مقتدا الاّ حسین السلام ای آنکه در آورده ای سر از درخت السلام ای سر! که خوردی خیزران بر پایِ تخت در مسیرم، آن مسیری که دگر خاری نداشت دختری از درد پهلو گریه و زاری نداشت هر عمودی یاد من انداخت نیزه دار را در شلوغی گذر، دیدم غم بازار را گرچه راه زینبت را هرکس و ناکس گرفت با همه جنگید و آخر معجرش را پس گرفت 👉 کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعارناب،ترحیم خوانی: پروانه صفت با غم تو سوخته ام من چشمان دلم را به رَهَت دوخته ام من لطفی کن و من را زِ فِراقت نده آزار جانا تو بیا دست از این فاصله بردار ای عشق ببین بی سر و سامان تو باشم چندی است که دیوانه و حیران تو باشم من سائلم و دست  به دامان  تو هستم بیمار توام ،  چشم به درمان  تو هستم دیدی که سر راه  تو  بر خاک فِتادم بر گِرد رَهَت صورت خود را بنهادم جز خال لب صورت تو در نظرم نیست یعنی که به جز ذکر تو وِرد سحرم نیست مجنونم  و  هر لحظه  گرفتار  تو گشتم خون از مُژه می بارم و من زار تو گشتم مَپسند که از  کوی  تو  آواره  شوم من در راه  رسیدن  به  تو  بیچاره  شوم من گر  رُخ بِنمایی همه جا  یار تو گردم من مشتریِ  یوسفِ  بازارِ  تو گردم ای یوسف گُم گشته ی زهرا  مددی کن حالا  که  به  راه  تو  نشستم نظری کن بیا بیا که مانده است ،دیده ی من به راه تو  کعبه نشست معتکف ،به دیده ی سیاه تو  تمام اهل عالمند ،همیشه در پناه تو  چشم خلایق همگی ،منتظر نگاه تو  عزیز آل مصطفی ،یوسف فاطمه بیا  آهِ دل مرا شنو ،دادرسم بیا بیا  بغض گلوی من ببین ،ای نَفَسم بیا بیا  رمز رهایی دلم ،در قفسم بیا بیا  به ناله از دوری تو ،چون جرسم بیا بیا  هستی خود کنم فدا ،یوسف فاطمه بیا  قسم به غربت علی ،بیا عزیز فاطمه بهر ولایت علی ،بیا عزیز  فاطمه  نذر محبت علی ،بیا عزیز فاطمه به حق غیرت علی ،بیا عزیز فاطمه  عزیز آل مرتضی ،یوسف فاطمه بیا  کجایی ای پناه من ،امید من قرار من  خزان گرفته قلب من ،بیا بیا بهار من  بیا دمی گذر نما ،ز خاک رهگذار من  همیشه از روز ازل ،لطف تو بوده یار من  تویی فقط پناه ما ،یوسف فاطمه بیا  قسم به آه مادرت ،میان کوچه ها بیا  به دست های بسته ی ،حضرت مرتضی بیا  به پیکر بی کفنِ ،شهید سر جدا بیا  ستاره ی آل عبا ،به حق مصطفی بیا  کعبه ی جمع اولیا ،یوسف فاطمه بیا  به حق اشک زینب آن ،عمه ی سادات بیا  به ناله ی رقیه آن ،قبله ی حاجات بیا  قسم به آه هر شبِ ،اهل مناجات بیا  به سوی اهل قبله اِی ،کعبه ی طاعات بیا   همیشه می کنم دعا ،یوسف فاطمه بیا  👉 رضا که بین خراسان، صدای او پیچید میان کوچه زمین خورد و پای او پیچید شرار زهر، خودش را روی جگر انداخت امام ما تک و تنها عبا به سر انداخت به حجره، بی نفس و قدخمیده آمده بود دراین مسیر، کشیده کشیده آمده بود گلیم خانه ی خود را کنار اگر زده است به کربلا دل زارش دوباره پر زده است سرش به دامن خاک و تنش به تاب افتاد جواد آمد و چشمش به ظرف آب افتاد جواد آمد و دردش، دوسه برابر شد گریز روضه او روضه های اکبر شد حسین، بوسه به خون، لخته های اکبر داشت ولی جواد، ز لعل پدر، سبو برداشت میان طوس رسیده به داد او پسرش میان طوس نپیچید در حرم خبرش به هم نریخته با یک اشاره پیکر او به هم نریخته خواهر، کنارِ پیکر او خلاصه بی کس اگر مانده، دست و پا نزده کسی به صورت او مُشتِ بی هوا نزده رضا شهید شد اما سرش نرفت از دست ستون پیکر او زیر چکمه ها نشکست لبش اگرچه ترک خورده، نیزه بینش نیست کسی مزاحم ذکر حسین حسینش نیست فدای آنکه به روی تنش غم ازل است هزار و نهصد و پنجاه ضربه، لااقل است فدای آنکه گلویش به درد دشمن خورد ز پشت، ضربه بی نظم و نامعین خورد زغارت تن او کسب و کار، سکه شده فدای آنکه سرِ وقت، تکه تکه شده 👉 کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعارناب،ترحیم خوانی: بیشتر کفتر جلد حرم یک نفرم عرض حاجت به دری جز در سلطان نبرم زخمی صحن رضا را چه نیازی به دوا می کشد دست، خودش روی سرم روی پرم این زمین خوردن من ربط ندارد به کسی بگذارید بیفتد به عبایش گذرم کار هرکس در این خانه مشخص شده است مثل جبریل، امین بوده ام و رفتگرم خبرم کرد بیایم بنشینم بغلش گفتم آقا گنهم؟ ...گفت که من بی خبرم اعتمادش به فقیر و به گدا بیشتر است او تصدق بکند در همه جا معتبرم می زنم مشت به در مثل طلبکارانش نیمه شب آمده ام آبرویم را بخرم صفت بارز آقای من این شد که هنوز نه بلد نیست بگوید به گداهای حرم کار با لقمه ندارم برسد یا نرسد صحبت سفره زهرا بشود پشت درم ** وسط نافله اش اسم مرا هم برده از دعاهای عقیله است دعای سحرم گفت رفتی و نشستی به روی نیزه حسین ولی ای وای سرم، دستم، پایم، کمرم معجرم رابده، اینقدر سرم داد نکش خیره ! نگذار کنار سر او، سر به سرم 👉 در این حریم ذکرم ، یارب و یا کریم است دستم اگرچه خالیست، خرجیم با کریم است کم میشود مگر از این سفره هرچه بردند؟ وقتی طرف حساب شاه و گدا، کریم است بیهوده زائرانش دست کرم ندارند هرکس شد آشنای این آشنا کریم است تضمین ذکر یامن یعطی الکثیر من اوست گرچه زیاده خواهم، اومنتها کریم است بااین لباس پاره ، فورا"مرا بغل کرد من باورم نمیشد، اینقدرها کریم است نوکر غریب باشد، مولا نمی پسندد گفته سه جامی آیم ، آقای ما کریم است اصلا " بهشت یعنی در این حرم نشستن امروز با رضاییم، فردا خدا کریم است باب الجواد بودیم، دیدیم کاظمینیم باب الرضا نوشته، ابن الرضا کریم است هرجاکه روضه بوده ، بالا نشسته زهرا آنکس که برده من را ، تا کربلا کریم است بردند مثل نذری، هرعضوی از علی را این جسم قطعه قطعه، روی عبا کریم است 👉 پادشاه است هر آن کس که گدای حسن است کار جبریل امین گریه برای حسن است چای می خورد دم هیئت و با خود می گفت شک ندارم که شفا در ته چای حسن است چه خداوند کریمی همه را می بخشد این خداوند به هر حال خدای حسن است همهمه بین گداها به وجود آمده است به گمانم که دگر دقت عطای حسن است هر چه داریم و نداریم خودش داده به ما هر چه داریم و نداریم فدای حسن است کربلا قاسم او تا که به میدان آمد همه گفتند که این شیر به جای حسن است بعد نابودی حکام سعودی دیگر نوبت ساختن صحن و سرای حسن است دیده اش سرخ شد و سبز تمام بدنش تکه های جگرش گریه کن و سینه زنش چقدر حال و هوای بدنش گودالی است شده پاشیده از آن زهر درون بدنش پرکشیده است از آن خانه که نه، قربانگاه کاش می بود به جای دگری جز وطنش گر چه از غیرتِ خود لب به سخن باز نکرد در همین موی سفید است تمامِ سخنش در جوانی همه گفتند شکسته شده است پیرِ آن ثانیه که انسیه را می زدنش کوچه وا کرده ملائک که بر او نوحه کنند روضه خوان، حضرت زهراست برای حسنش کاش گــردی شــــم و از کرمــــت بنشیـــنم بـه کـــــنـار حــــــرمـت کاش چــون ماه،به شبــــهای دراز داشـتــم با حـــرمــــت راز و نیاز کاش چــون اشـک ،کنـــارت افـتم بـه روی خـــــاک مــــزارت افـتم روی جـانــــها هــمـــه بر تربت تو سـوز دلـها هـــمـه از غــــــربت تو غـربت آن نیست که از داغ جـوان قــد بابا شــود از غصــــه کــــمان غربت آن نیست که سـر بر سر نی ره کنــــد با ســــپه دشـــمــن طی غربت آن نیست که با ضربت سنگ چهـــره از خــون جبین گـردد رنگ غربت آن اسـت کـه فـردی مـظلوم شـــود از کینــه ی همــسر،مسموم غربــت آن است که بعــد از کُشتن بارش تـــیـــر بـــبارد بـــه بــدن تیـــــر باریـــد ز بــــس بر بدنـــت بدنـــت گــــشــت یکـــی با کفـنت قلب احمــد که برایـــت خــون بود بـه هــــمـه مـــردم عـــالم فـــرمود روز محـــشـــر کــه هــــمه گریانند اشــک ریــزانِ حســــن خـــندانند کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعارناب،ترحیم خوانی: به من رسیده دو چشم تر از حسین و حسن کلام وحی شده منبر از حسین و حسن خراب روضه شدم آمدم به میخانه رسیده جام و می و ساغر از حسین و حسن برای آنکه خدا را بیاورم هیئت نداشتم به خدا بهتر از حسین و حسن زمین به دست حسن، آسمان به دست حسین به عرش می رسد این نوکر از حسین و حسن نشسته زیر کسا بین شان رسول الله که ارث برده علی اکبر از حسین و حسن بهشت را به گدایی هر دوشان بفروش نخواه چیز کمی دیگر از حسین و حسن تویی که کرببلا رفته ای به عشق بقیع چه توشه ای ببری آخر از حسین و حسن طبیعی است که با فاطمه طرف بشود حساب اگر نبرد محشر از حسین و حسن بپرس فضه چه از فاطمه شنیده علی یک آیه کم شده از کوثر... از حسین و حسن چو وضع خانه او صورتش به هم خورده که رو گرفته چنین مادر از حسین و حسن کشیده خورد و کشیده شد و کشیده آه کشیده است خجالت در از حسین و حسن هنوز دل نگرانم از آن دوشنبه به بعد هنوز آه نهانم از آن دوشنبه به بعد مراشکسته در این خانه خنده های زنم کسی نبود که حرفی مگو به او بزنم مدینه سبّ علی میکند مقابل من رفیق نان و نمک، طعنه می زند به حسن به آن دلی که شکسته است دست رد زده اند چهل نفر به غرور حسن لگد زده اند بگو که خوردم از این ها شکست سنگینی زده است مادر من را چه دست سنگینی میان کوچه زمین خورد گل؛ ز ریشه شکست همینکه ضربه بد خورد، بار شیشه شکست غریب ماندن بابایم از سرم افتاد دری که سوخت فقط روی مادرم افتاد دعای مادر خود را شنیدم ای مردم قنوت دست ورم کرده دیدم ای مردم به خانه، حوریه را دست بر کمر دیدم لباس پاره او را به میخ در دیدم شنیدم آیه الهکم التکاثر را ولی نشد بتکانم غبار چادر را چقدر غصه آن کوچه ها بی اندازه است هنوز خونِ روی گوشواره اش تازه است حسین و زینب و عباس را خبر بکنید نظر به تشت و به این پاره جگر بکنید اگرچه خون دل تازه روی این لب هست هزار شکر که عباس، پیش زینب هست اگرچه تیر، تنم را به چوب می دوزد چه خوب، معجر زینب دگر نمی سوزد به دست های پراز بوسه ام طنابی نیست کنار تشت من اینجا دگر شرابی نیست تمام درد حسن درد کربلاست حسین سرت مقابل زینب به نیزه هاست حسین 👉 پناهِ هر چه دل مبتلا امام رضاست تمام دار و ندارِ گدا امام رضاست خوشیم دست به دامان هیچکس نشدیم خوشیم ذکر شب و روز ما امام رضاست کجاست ملجا ما؟ غیرِ گوشه ی حرمش کجاست جنت ما ؟هر کجا امام رضاست در این حرم به در بسته می خورم ؟حاشا بگو به خلق که مشکل گشا امام رضاست دگر چه واهمه ای از قیامتت داری اگر حساب و کتاب تو با امام رضاست کنار پنجره فولاد تازه فهمیدم که ضامن سفرِ کربلا امام رضاست دلم خوش است بیایی زمان تلقینم که ذکر آخر عُشاق "یا امام رضاست " 👉
اشعارناب،ترحیم خوانی: آقاترین روزی ده شهر مدینه روی جگر داری هزاران وصله پینه زخم فراوان داری و مونس نداری کاری شده زهر جفا و حس نداری در سینه ماتم داشتی، انکار کردی با لختهء خون، روزه را افطار کردی باید سرت را در بغل مادر بگیرد داری چه می پیچی به خود، خواهر بمیرد بال و پر شیر خدا، بال و پرت کو؟ آن گوشواره، یادگار مادرت کو؟ ازکودکی، خیلی خودت را پیر کردی بافاطمه رفتی کجا که دیر کردی فضه گواهم بود، ترسیدم همانروز چادر که خاکی بود را دیدم همانروز رفتی کسی با مادر ما، در نیفتد رفتی کنارش باشی و با سر نیفتد در کوچهء تنگ مدینه گیر کردید خوردید سیلی، بعد آن تغییر کردید آنروز مادر تا شبش حرفی نمی زد تا صبح هم با زینبش حرفی نمی زد تو ریختی در خود، ولی من گریه کردم دور از همه، دور از علی من گریه کردم چشمم به چشم تار مادر خورد، ای وای دستم به پهلویش شبی برخورد، ای وای دیگر پی رازت نمیگردم برادر این بار هم ناراحتت کردم برادر پاشو تو که اهل محل را می شناسی فتنه گر جنگ جمل را می شناسی یک عده مأمورند آتش بر فروزند تابوت و پیکر را به یکدیگر بدوزند هنگام تشییع تنت همراه زهرا باید بگیرم چشمهای قاسمت را *** صد گرگ، آهوی چمن را دوره کردند جای حسن ابن الحسن را دوره کردند با چه شتابی بر سر او می رسیدند باهرچه میشد میزدند و می بریدند ماه حرم تا خیمه با خواهش می آمد مثل عسل، موم تن او کِش می آمد ای سفره دارِ شهر کرم دارها حسن هستند خادم تو حرم دارها حسن تو‌در جمل امیر علمدارها حسن غم می بری ز صورت ِ غم‌دارها حسن در آسمان چشم سیاهت هوایی ام شکر خدا ز روز ازل مجتبایی ام از راه دور دست تمنا گرفته ایم عمریست در حریم تو مأوا گرفته ایم دستان خویش سوی تو بالا گرفته ایم هرچه گرفته ایم ز زهرا گرفته ایم بیهوده نیست آبروی رفته می خَرَند فرزندها ز مادرشان ارث می برند چشمان ما به سوی درِ بسته ی بقیع بُغضی ست در گلویِ درِ بسته ی بقیع سر می نَهیم رویِ درِ بسته ی بقیع گریه شده وضویِ درِ بسته ی بقیع ای کاش پرچمی سرِ این قبر می زدیم با گریه شبنمی سرِ این قبر می زدیم قربان آن جگر که چهل سال پاره بود زخمی از آن شکستگی گوشواره بود در کوچه ها فقط پیِ یک راهِ چاره بود با ماه رفته بود و عصایِ ستاره بود چون کوچه تنگ بود کسی در برابرش بگذاشت ،پا به چادر و رد شد زمادرش آهسته تر قدم بزن ای مردِ کوچه ها بشکن سکوتِ بی کسی و سردِ کوچه ها مویت سپید کرده دگر دردِ کوچه ها یادت نرفته خنده ی نامردِ کوچه ها دیدی ز مالیات مغیره معاف شد این ها سپاسِ شدت ضربِ قلاف شد لعنت به هر کسی که تو را بد صدا زده زخمِ زبان به سینه ی درد آشنا زده صبر تو طعنه بر همه ی انبیا زده صلحِ تو ریشه ی همه ی فتنه را زده آری چکیده ی علی و مصطفی توئی بنیانگذار نهضتِ کرببلا توئی با زهرِ همسرت جگرت ریخته به هم زهرا کجاست؟ مویِ سرت ریخته به هم تصویرهایِ چشم ترت ریخته به هم خانه دوباره در نظرت ریخته به هم بیرون بریز خون جگر های خود حسن کمتر به پیش خواهرِ خود دست و پا بزن خونین دهن ز کرببلا حرف میزنی از ماجرایِ راس جدا حرف میزنی از نیزه هایِ بی سر و پا حرف میزنی از لشگری بدون حیا حرف میزنی گرچه بناتِ فاطمه در تاب و در تب اند شکر خدا محارمِ تو دورِ زینب اند دستِ حرام زاده به معجر نمی خورد ضربِ لگد به پهلویِ دختر نمی خورد آتش زبانه اش به مویِ سر نمی خورد با ناسزا به زینب تو ، بر نمی خورد خون جگر اگر چه به لبهایِ تو نشست آهسته جان بده که ابالفضل زنده است در کربلا سپاهِ حرامی چه میکنند با چشمِ خیره خواهرِ تو دوره می کنند پوشیه ی زنان حرم پاره می کنند زنها و دختران همه آواره میکنند زینب پس از حسین گرفتار میشود آواره بین کوچه و بازار میشود کانون ذاکران امام حسین زرند
چاره ای بر این غم سربار کن بعداً برو یک دعا در این شب دشوار کن بعداً برو تو که روی حرف من حرفی نداری فاطمه راه مرگم را خودت هموار کن بعداً برو آخرش بی اذن تو پوشیه را برداشتم شکوه ای از مُشتِ ناهنجار کن بعداً برو آخر این ویرانه را خانه تکانی بهر چه؟ فکر خون مانده بر دیوار کن بعداً برو با دعای تو دل همسایه ها راضی شده لااقل نفرین به این مسمار کن بعداً برو بازویت که پر ورم... هر دنده ات که جابجا... هرچه را که دیده ام، انکار کن بعداً برو روزه نذرت کرده ام یک بار دیگر پا شوی لا اقل پیشم بمان افطار کن بعداً برو ناسزاهایی شنیدم از همه وقت سلام فکر داغ حیدر کرار کن بعداً برو هرچه گفتم گوشواره کو! حسن چیزی نگفت جان من! یک بار، تو اصرار کن بعداً برو کاسه ی آب از کسی دیگر نمی گیرد حسین عشق خود را نیمه شب بیدار کن بعداً برو پیرهن را بافتی، اما یکی کافی نبود باز هم روی کفن ها کار کن بعداً برو زینبت بوسه بجای تو به حنجر می زند چاره ای بر نیزه ی اشرار کن بعداً برو دخترت دق می کند وقتی اسارت می رود فکر معجر، بر سر بازار کن بعداً برو
18.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 ✳️ #️⃣ #️⃣ 🖊 (علیه‌السلام) تمام دلخوشی زندگی من این است که وقت مرگ میایی و مرگ شیرین است مگر نگفتی علی جان فمن یمت یرنی بیا که وقت وفایت به عهد دیرین است شهادتین مرا فاطمه تقبل کرد بیا همه کس و کارم زمان تلقین است سلام وادی من وادی السلام علی کجاست مسکن امن کسی که مسکین است رسید جان به لبم یا لبم به رسیده به جان مرا دو بوسه به روی ضریح تسکین است کفن کنید مرا رو به قبله ی حرمش نجف چه جای قشنگی برای تدفین است فراق و وصل مرا می‌کُشد سرم به دامن حیدر به روی بالین است سرم مقابل ایوان طلای شاه نجف سرم مقابل صحنت همیشه پایین است علی که آبرویِ او قاب قوس اوعدناست اگر مرا نرساند به عرش غمگین است بخواه روزی از این پادشاه بنده نواز گدای خانه ی او هرکه هست تضمین است ممات عین حیات است و نار عین بهشت کسی که دل به علی بسته است خوشبین است
سلام حضرتِ سلطان! سلام اقبالم! شدم گدای حریمت، به خویش می‌بالم فقط غبار تورا می‌کشم به چشم تَرم فقط مسیر تورا می‌روم در این عالَم دوباره درد خودم را نگفته یادم رفت مرا کنار ضریحت شفا بده، لالم به مستمندی‌ام اینجا همیشه مفتخرم ز حاجت نگرفته همیشه خوشحالم چو دامن تو گرفتم به دامت افتادم چه خوب! در حرم تو شکسته شد بالم غلامی تو شده کار هر شب و روزم همیشه از کرم توست رزق هر سالم از آن زمان که شده سُفره‌ام بنام جواد زیادتر شده والله برکتِ مالم مرا بخر که مُحَرم دوباره گریه کنم دوباره فکر سیاهی و پرچم و شالم اگر که قبل عزای حسین جان دادم بیا عزیز دلم با حسین، دنبالم ** صدای ضجه‌ی مادر، همیشه محزون است سرت به نیزه چرا رفته ماهِ گودالم؟! لباس پاره تنت بود، کوفیان بُردند شهید بی‌کفنم از غم تو می‌نالم ✍ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هدایت شده از اشعار ناب آیینی
دل بیقرار، دیده ز دل بیقرارتر جز تو ندیده ایم در عالم نگارتر دل دل نمی کنیم که دلداده ات شویم چون بوده بر غمت ز ازل دل، دچارتر مجبورمان نکرده کسی عاشقت شویم ما خود شدیم نزد تو بی اختیارتر داراترین دخیل گداخانه ات شدند آن دست های خالیِ با تو ندارتر شد سینه ام ز آتشِ آهِ تو شعله ور پیشانی ام ز خاک تو شد پرغبارتر حتماً رسانده پای دلش را به کربلا هرکس که شد به روضهء تو پابکارتر هم مادرت ز بار غمت قدخمیده است هم خواهرت ز داغ سرت، داغدارتر شاعر: 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7