ختم وترحیم خوانی:
#شعر_توحیدی
#قرآن
#غزل
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
در عرصهعرصۀ ملکوتی کز آنِ توست
پَر ده مرا، به بال بلند رهاییات...
فرخنده طالعی که گُزیدهست گوشهای
در سایۀ خجستۀ فرّ هماییات
ای مُعجز پیمبر مکّی! که هر فصیح
خیرهست در فصاحت مُعجزنماییات...
در تو چه آیتیست که هر کس به گوش جان،
یکبار چون شنید تو را، شد هواییات
پر میزنند در تو ملائک که صد بهشت
بالیده در کرانۀ قدسیسراییات...
چون یافتم کلید تو را، مهربانتری،
با من ز هر چه، با همه دیرآشناییات
گفتا: بخوان به نام خدا تا که پا نهد
روحالقدس به حاشیۀ همنواییات
اینک وضو گرفته به دیدارت آمدم
تا سر نهم به سجدۀ مُشکلگشاییات...
جان جهان فدای تو باد ای کتاب عشق!
وی بیشمار چون منِ عاشق فداییات
#حسین_منزوی
#صلوات 👉
#مناجات_با_خدا
#وداع_با_ماه_رمضان
با گریه این شبها ببندم بارِ خودرا
من می روم اما ندیدم یارِ خودرا
شبهای خوبی بود حیف از دست دادم
قدری نشد زیبا کنم رفتار خودرا
من توبهٔ شبهای قدرم را شکستم
پیچیده ام در هم دوباره کارِ خودرا
شاهد میاور من گنهکارم قبول است
اسبابِ تخفیفی کنم اقرار خودرا
زانو بغل ؛ ساکت؛به پشت در نشستم
خالی مکن از پشت من دیوار خودرا
تو آن طبیبِ مثل مادر مهربانی
باورکنم ؟!ردمیکنی؟ بیمار خودرا
نور دعا قلب و زبانم شستشو داد
تطهیر کردم هر سحر گفتار خودرا
یک عمر پای سفره زهرا نشستم
بامادرم گفتم کمی اسرار خودرا
سنخیّتی بین من و آقای من نیست
تطبیق دادم با علی کردار خودرا
رو به نجف جان دادنِ ما کیف دارد
وعده به ما داده علی دیدار خودرا
زهرا رسانَد یاری ما در قیامت
آقای محشر حیدر کرار خودرا
شبهای آخر سائل سلطان طوسم
دارد هوای نوکر دربار خودررا
وقتی دم ِ مغرب عطش آمد سراغم
باگریه واکردم فقط افطار خودرا
گفتم حسین و آب خوردم گریه کردم
یادی نمودم غربت دلدار خودرا
#قاسم_نعمتی
#صلوات
#مناجات_با_خدا
#گریز_روضه_جوادالائمه_علیه_السلام
فرصت کم است ، اهل دعا را خبر کنید
جامانده های ماه ِ خدارا خبر کنید
جانم خدا...چه ریخت و پاشی نموده است
پایانِ سفره ؛هرچه گدارا خبر کنید
قدرِ تمامِ ماه ؛ گنهکار می خرند
آلوده هایِ بی سروپا را خبر کنید
من گُم شدم زقافله ها دور مانده ام
لطفی کنید و راهنما را خبر کنید
خیلی دلم ز مردم دنیا گرفته است
هم ناله های من ؛ شهدا را خبر کنید
تاقبل از عید ... کاش منادی ندا دهد
دلداده هایِ کرببلا را خبر کنید
فردا که سوی ِ آتشِ دوزخ مرا بَرَند
آقام سیدالشهدا را خبر کنید
در روز ِ حشر ، وقتِ حساب و کتابِ مان
با احترام مادرِ مارا خبر کنید
آب از سرم گذشته ، نفسهایِ آخرم
قبل از همه امام رضا را خبر کنید
بی شک همینکه ناله زنم« یا ابالجواد»
بی معطلی امام رضا می رسد به داد
اما نبود گوشه حجره به چشم تر
جان دادن ِ عزیز دلش را کند نظر
بستند روی او همه درهای حجره را
می زد به کام تشنه غریبانه دست و پا
آنکه ظهور اسم ِ خدای ِ عزیز شد
اسباب رقص و شادی چندتا کنیز شد
او هرچه داد زد جگرم آب آب آب
دادند با دهن کجی و کف زدن جواب
لعنت به همسری که دهد شوهرش عذاب
ای جان فدای ِ معرفتِ حضرت رباب
تا دید روی خاک ، عزیزِ ابوتراب
یک عمر گریه کرد و نشست زیر آفتاب
با آنکه داغدیده شد و خارجی خطاب
پای حسین رفت به آن مجلس شراب
#قاسم_نعمتی
#صلوات 👉
ذاکران امام حسین
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مثنوی مدح قرآن کریم و روضهیِ امام حسین و حضرت رقیّه علیهم السلام
سوره سوره آیه آیه واژه واژه حرف حرف
مَدُّ وُ اِعراب وُ سکون وُ مبدأ وُ وقفَش شگَرف
هر صدا صد معجزه هر حرف یک دنیا پیام
راهِ دین و رسمِ اسلام وُ سَر وُ سِرِّ مَرام
بهترین اِعجازِ پیغامآورِ لبخند وُ مهر
روشنیِ چشمهایِ اهلِ خاک وُ نُه سپهر
از عسل پُرمنفعتتر از رطب شیرینتر است
جرعه جرعه ساغرش بر سینهیِ حیدر نشست
با وِلا وقتی عجین شد میشود سِرِّ صراط
بهترین برنامهها از قبلِ خلقت تا مَمات
همدمِ ختمِ رسل آئینهیِ رویِ علی
با نوایِ مرتضی آرامِ بانویِ علی
بهترین کاملترین جامعترین محکمترین
مرجعِ کلِّ قوانین حکمِ ربُّالعالمین
اِهدناٰیی تا سعادت اِقتدایی بینظیر
ابتدا تا اِنتها اِثباتِ جریانِ غدیر
اسمِ رمزِ وحدت و انسانیت در زندگی
بنده را تابنده خواهد کرد قطعاً بندگی
آدم و نوح و خلیل و موسِی و عیسی همه
گفتهاند از این کتاب و این کلامِ محکمه
از اَزل تا روزِ محشر آنکه فرمان میدهد
به نبی یک حیدر و یک جلد قرآن میدهد
اِی به قربانِ اِمامی که کلامش از خداست
رحمتش مثلِ خدا مثلِ نبی بیانتهاست
حضرتِ قرآنِ ناطق علّتِ خَلقِ کُرات
روضهخوانِ تشنگیِ کشتهیِ قحطِ فرات
جان به قربانِ همان آقا که رویِ شانهاش
مانده جایِ کیسهیِ رزقِ در وُ همسایهاش
نان و خرمایش به هر طفلِ یتیمی میرسید
آن شهنشاهی که دردِ اهلِ ویران میشنید
دوستان که جایِ خود به دشمنان نان میدهد
وارثش حتی به دستِ ساربان نان میدهد
از مدینه تا زمینِ کربلا دنبالِ او ....
آخرش هم لقمه برد از گوشهیِ گودالِ او
ساربان آمد به سویِ خیمههایِ سوخته
باز شد یک سفره از این روضههایِ سوخته
عمّه جان انگشترِ این مرد خیلی آشناست
مَرد نَه این ساربان نامرد وُ بیشرم و حیاست
حال وُ روزم را به هم میریزد این انگشتری
خونی وُ خَم شد ولی دارد هزاران مشتری
آنقَدَر با پشتِ دستش زد به رویم ساربان
مانده رویِ گونههایم ردِّ خاتم عمّه جان
قاریِ قرآن اگر بر رویِ نیزه سنگ خورد
بر سر وُ مویِ گلِ دردانهیِ او چنگ خورد
سنگ وُ چنگِ کوفیان یک روضهیِ مکشوفه شد
روضههایِ شامِ غم سنگینتر از این کوفه شد
خیزران رویِ لبِ قاریِ قرآنم نشست
عمّه جان دندانِ بابا مثلِ دندانم شکست
بر رویِ بابا چرا پا میگذارد بیحیا ؟!
میچکد از جامِ او بر رویِ قرآنم چهها؟!
گوشهیِ ویرانه باید دق کنم پایِ سرت
میدهد بویِ شراب اِی وای رگهایِ سرت
سرنوشتم مثلِ جسمِ تو به هم میریزد وُ ....
حرمله پایِ سرت بدجور ما را میزد وُ ....
آبلههایِ کفِ پاهایِ من شد بیشمار
ندبه میخوانم بیاید صبحِ ختمِ انتظار
#قرآن #مدح #روضه #امام_حسین_علیه_السلام #حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها #کربلا #شام
#حسین_ایمانی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7