eitaa logo
کانون ذاکران امام حسین زرند
259 دنبال‌کننده
627 عکس
173 ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اشعار ناب آیینی: بزرگِ مادران، مادربزرگِ نسلِ زهرا تو و ام المؤمنینِ واقعیِ هر دو دنیا تو تمام شیرمردانِ جهان قربان این رتبه نخستین زن که ایمان بر نَبی آورد تنها تو همین کافی‌ست در شأنِ رفیعت تا خودِ محشر که گشتی مادر انسیه‌ای مافوق حورا، تو تو بخشیدی، خداوندت به تو بخشید زهرا را ندارد تا ابد اسلام ثروتمند إلّا تو خدا سنگ صبوری مثل زهرا بر تو بخشیده چه غم قهرند اگر بانو، در و همسایه‌ها با تو خدا را شکر من زهرایی‌ام، پس نیست ایمانم_ بدهکارِ کسی غیر از رسول الله، مولا، تو خدا را شکر در دنیا نمک پرورده‌ات هستم بیا فردای محشر هم شفیعه باش من را تو فدای بخششِ بی منتت ای مهربان مادر ز مولایت چه با خجلت کفن کردی تمنا تو دو عالم آهْ زهرا، آهْ زهرا داشت روی لب همان لحظه که می‌کردی وصیت‌ها به أسما تو همان بهتر که رفتی و ندیدی یاس شد لاله نبودی شکر حق مادر، زمان غسلِ زهرا تو ✍ 🔹 🔹 در روزگارانِ غریبی، آشنا بودى تنها تو با قرآنِ ناطق هم‌صدا بودی هر شب كنارِ خانه با یعقوب چشمانت چشم انتظار یوسف غار حرا بودی آیات كوثر روی دامان تو نازل شد چون آیه‌ی تطهیر بودی، إنّما بودی وقتی امینِ مكه را مردم رها كردند تنها امانِ جانِ ختم‌الانبیا بودی مادربزرگ بی‌كفن‌ها! لحظه‌ی آخر جای كفن دنبال یك تكه عبا بودی شعب ابی‌طالب كجا و طف كجا بانو ای كاش تو همراه زینب، كربلا بودی... ✍ 🔹 ذاکران امام حسین
ختم وترحیم خوانی: بزرگِ مادران، مادربزرگِ نسلِ زهرا تو و ام المؤمنینِ واقعیِ هر دو دنیا تو تمام شیرمردانِ جهان قربان این رتبه نخستین زن که ایمان بر نَبی آورد تنها تو همین کافی‌ست در شأنِ رفیعت تا خودِ محشر که گشتی مادر انسیه‌ای مافوق حورا، تو تو بخشیدی، خداوندت به تو بخشید زهرا را ندارد تا ابد اسلام ثروتمند إلّا تو خدا سنگ صبوری مثل زهرا بر تو بخشیده چه غم قهرند اگر بانو، در و همسایه‌ها با تو خدا را شکر من زهرایی‌ام، پس نیست ایمانم_ بدهکارِ کسی غیر از رسول الله، مولا، تو خدا را شکر در دنیا نمک پرورده‌ات هستم بیا فردای محشر هم شفیعه باش من را تو فدای بخششِ بی منتت ای مهربان مادر ز مولایت چه با خجلت کفن کردی تمنا تو دو عالم آهْ زهرا، آهْ زهرا داشت روی لب همان لحظه که می‌کردی وصیت‌ها به أسما تو همان بهتر که رفتی و ندیدی یاس شد لاله نبودی شکر حق مادر، زمان غسلِ زهرا تو تو می روی و تازه غم ها پا بگیرد بعد از تو تنهاییِ من معنا بگیرد بانو! فقط نام تو «اُمّ المؤمنین» است آن زن اگر چه نام زیبا را بگیرد با رفتن تو گوشه ای از خانه، تنها زانوی غم را در بغل، زهرا بگیرد از بس که دلتنگ تو می گردد یتیمم شب ها کنار قبر تو احیا بگیرد بهتر که رفتی و ندیدی بین کوچه رنگ کبودی زیر چشمش جا بگیرد هنگام رفتن، روضه می خوانی برایم با روضه خواندن های تو دل ها بگیرد بانو! تو هم گفتی «حسین» اشکت روان شد؟ ترسَم که چشمان تو را دریا بگیرد آری در عاشورا میان قتلگاهش دعوا سرِ پیراهنش بالا بگیرد نامرد! با خنده سرِ از تن جدا را ... ... در پیش روی زینب کبری بگیرد 👉 تو آن زنی که فلک آستان تو بوسید حجاب و عصمت و تقوی به دور تو گردید تو آن زنی که خداوند انتخابت کرد فروغ مهر پیمبر به خانه ات تابید تو آن زنی که ز پاکی میان اهل قریش طلوع زهره ی زهرا ز دامن تو دمید تو آن زنی که مسلمان شدی نخستین روز سلام بر تو ز خالق ز جبرییل رسید تمام هستی تو هدیه گشت بر اسلام خدا تمامی اسلام را به تو بخشید نمانده است بجز آه در بساطت اگر کفن برای تو گردید جامه ی خورشید قسم به اشک پیمبر قسم به عام الحزن که چشم ابر همیشه ز داغ تو بارید 👉 ذاکران امام حسین
اشعار ناب آیینی: ؛ به‌مناسبت عمری مرا تو بیشتر از من دعا کردی من معصیت کردم ولیکن تو حیا کردی دادی جوابم را تو بی‌چون‌و‌چرا اما چون‌وچرا کردم مرا وقتی صدا کردی ای وای از آن نیمه‌شب‌هایی که آقاجان من خواب بودم تو به حالم گریه‌ها کردی من که همیشه جای مرهم، دردِ تو بودم ماندم برای چه تو دردم را دوا کردی دورت بگردم من، فقط بین رفیقانم_ حق رفاقت را تو جانانه ادا کردی از یاد بُردم عزت من از کجا بوده از بس به این سائل عطای بی ریا کردی غم نیست گر بسته‌ست بر رویم همه درها وقتی درِ رحمت به روی من، تو وا کردی ** آقا دعا کن زنده باشم من ببینم که تو در مدینه چار تا جنت بنا کردی جانم فدای سُفره‌ی اُم البنینی که هر صبحِ شنبه در مدینه تو به‌پا کردی ✍ 🔹 به‌مناسبت ؛ چارتا گنبد کنار هم، عجب قابی ! که نیست خیره‌ام‌ شب‌ها به سمت چار مهتابی که نیست چارتا اذن دخول از چارتا باب المراد می‌روم سمت بهشت از چارتا بابی که نیست گوشه‌ی صحن حسن می‌ایستم با احترام دلخوشم در آرزوهایم به آدابی که نیست در میان زائران گاهی به کنجی قانعم گرم قرآن خواندنم در کنج سردابی که نیست با دو رکعت عاشقی بالای سر، حالم خوش‌ست سجده کردم بارها در بین محرابی که نیست می‌روم نزدیک سقّاخانه‌ی ام البنین تشنه‌ام، باید بنوشم جامی از آبی که نیست خادمی می‌بیندم هرگاه پلکم بسته ماند با پر قو می‌شوم بیدار از خوابی که نیست صحن و ایوان و رواقی نیست شاید، من ولی حاجتی دارم که می‌گیرم از اربابی که هست ✍ 🔹 ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ 🌱اجرا شده توسط در دیدار بخشی از جامعه کارگری با ۱۴۰۲/۲/۹ 🌱 نفس باد صبا مُشک‌فشان خواهد شد عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد کاش می‌شد که بگویند: نگار آمده است شهرِ یخ‌کرده! به پا خیز..، بهار آمده است صبح تردید ظهوریم، شروعیم همه چارده قرن به دنبال طلوعیم همه سحر وصل تو دیر است..، کجایی آقا؟! دل ما پیش تو گیر است..، کجایی آقا؟! بی تو تقویم دلم فصل زمستان دارد با تو سرسبزترین معجزه امکان دارد بُغض از صفحه‌ی تاریخ قلم خواهد خورد جمعه‌ی دیدن دلدار رقم خواهد خورد باید آماده‌ی فردای حضورش باشیم باید آغازگر فصل ظهورش باشیم سنگ بر چهره‌ی تاریک شب، انداختنی‌ست جاده‌ی آمدن مهدی ما ساختنی‌ست راه، پیچ و خم و طوفان و مصیبت دارد مردِ میدانِ عمل خواهد و زحمت دارد مردِ میدانِ عمل از همه سربازتر است جلوه‌ی همت و غیرت..، عرقِ کارگر است زحمت مستمرش، سجده‌ی طولانی اوست پینه‌ی دست، همان پینه‌ی پیشانی اوست جز به اندیشه‌ی تولید نپرداخته است دستِ پُرپینه‌ی او جامعه را ساخته است مرد میدان جهادند..، بصیرت دارند همت و باکریِ عرصه‌ی این پیکارند دمِ آن‌ها نَفَسِ لشکر امید شده جبهه‌ی خدمتشان، سنگر تولید شده هرکه در راه خدا زحمت بی وقفه کشید به‌خداوند شهید است، شهید است، شهید کارگر دانه‌ی دین‌دارشدن می‌کارد پس نبی بوسه به دستش بزند جا دارد سَر درِ عرش، مَلَک با قلم نور نوشت مزد این قشر، بهشت است، بهشت است، بهشت پدرم مرد جهادی، پدرم کارگر است پای دین ماندنم از نان حلال پدر است علم و تولید و عمل ماحَصَلش عزت ماست عزّت ما به‌خدا در گروِ همت ماست گرچه از مَکر عدو سینه مُکدر داریم ولی اُمیّد به آینده‌‌ی کشور داریم حرف سردار برای همگی‌ محترم ‌است گفت: جمهوری اسلامی ایران حرم‌ست آن‌طرف بر دلِ کُفّار اگر داغ گذاشت این‌طرف دغدغه‌ی سفره‌ی مردم را داشت چاره‌ی مشکل ما وحدت مسئولین است راه ایران قوی، همت مسئولین است پشت آن میز به خون شهدا فکر کنید حاج قاسم بشوید و به خدا فکر کنید دشمن از دوستی و وحدت ما می‌ترسد از ثمردادن خون شهدا می‌ترسد خویش را عضوی از این طایفه جا کرد و گریخت باز در سنگر ما فتنه به‌پا کرد و گریخت باید از فتنه‌ی زن، زندگی، آزادی گفت باید از حرمت آن سنت اجدادی گفت گفت از دامن زن، مرد به معراج رود نگذاریم که این ارث به تاراج رود نَفَسِ آخرِ دشمن شده، خود می‌داند رجزش لاف غریبی‌ست اگر می‌خواند او دگر هیچ نمانده‌ست ز پا بنشیند کافر است و همه را مثل خودش می‌بیند خواست جمهوری اسلامی ما را بزند خواست تا حاصل خون شهدا را بزند ما ولی دست خدا بر سرمان هست هنوز مردی از نسل علی رهبرمان هست هنوز زیر دِین کرم شاه شهیدان هستیم تا سرِ دار، همه بر سر پیمان هستیم لحظه‌ای تا نفس آخر دنیا باشد مقصد بعدی‌ِمان مسجدالاقصیٰ باشد ما که روی لب‌ِمان مرگ بر اسرائیل است پاسخ دشمنی دشمن‌مان سِجّیل است
اشعار ناب آیینی: در کرب وبلا که آب نایاب نشد ناکام سپاه شام از آن آب نشد گردید چو شاه کربلا زان محروم از خجلتِ آن آب چرا آب نشد ...... یک مرتبه آب کاش نایاب شدی یا تشنگی و خشک لبی باب شدی اولاد نبیّ و حسرتِ یک دم آب ای کاش که آن دم دو جهان آب شدی ...... روبه صفتان وادی کرب و بلا کردند چها با پسر شیر خدا یک دشت سپاه دشمن و او تنها ای شیر خدا تو بودی آن روز کجا ...... باجانِ حزین به دامنِ آن صحرا زینب می گفت کای حبیبِ زهرا درقتلِ توکردند چوخاکم برسر پس من به سرِخاک توام زنده چرا 🔹 🔹 علیه‌السلام غریبم، جز تو می‌دانم رفیق و آشنایی نیست صدایت می‌زند اندوه من، جز تو خدایی نیست بلد یا نابلد سوی تو می‌پوید نیاز من که جز ناز تو در شش سوی عالم ماجرایی نیست همین هیچم که محتاج تو هستم هرچه فرمایی همین هیچم همین هم بر درت کم ادعایی نیست کجاها رفته‌ام در جستجو، برگشته‌ام خالی کجایی ای که خالی از تو می‌دانم که جایی نیست تو را می‌خوانم امشب بر بلندی‌های فریادم ببین در کوهسار ناله جز بغضم صدایی نیست عجیب از این و آن آزرده‌ام بی‌تاب و بیمارم فقیر آب و نان را جز نگاه تو دوایی نیست چنین پاشیده گرد مرگ در هر کو فراموشی که جز نام تو در هستی دگر دارالشفایی نیست سبک‌تر آه‌پیمایی کنید ای اشک‌های من که از اهل نظر من دیدم اینجا رد پایی نیست یمن تا شام می‌سوزند صدها خیمه در داغت به خون غلتیده سقا، دستگیر و آشنایی نیست چه می‌گوید صدای گریۀ نوزادگان هر سو که جز فریاد اصغر در نی عالم نوایی نیست فدای بانگ هل من ناصرت، ای غرق خون خورشید! همه تن پاسخم جانا کزین خوشتر صلایی نیست پر از شور قیامت، هر شهید تازه لبیکی‌ست به غیر از عهد عاشورا جهان را ماجرایی نیست 🔹 ساحلِ امنم تو باشی، فکر طوفان نیستم تا در آغوش توأم در بندِ هجران نیستم گر بنا باشد که از چشمت بیفتم لحظه‌ای روز و شب در سجده هم باشم مسلمان نیستم هر چه پیش آید، خوش‌آید در مسیر مشهدت درد اگر از یار باشد، فکر درمان نیستم بس که لطفت شامل هر روسیاهی بوده است وقتِ حاجت خواستن، سر در گریبان نیستم اینکه جَلد گنبدت ماندم، خدا را شاکرم اینکه عُمرَم در حرم سر شد پشیمان نیستم قول دادم زیر پای زائرانت جان دهم من خودم را می‌شناسنم، سست پیمان نیستم کاش آغازِ تمامِ صبح‌هایم با تو بود... حسرتش را می‌خورم اهل خراسان نیستم ✍ 🔹 🔹 اصلاً بعید نیست که نامه‌‌سیاه‌ها گردند تحت قُبه‌ات از بی‌گناه‌ها ای کربلای من، نجف من، بقیع من ای مشهد تو جمع همه بارِگاه‌ها قربانِ کیمیایِ دو چشمانِ مستِ تو آقا مرا نگاه کن از آن نگاه‌ها در کوی تو شکسته دلی می‌خرند و بس ذکر خداست پای ضریح تو آه‌ها تو زیر سایه‌ات همه را راه می‌دهی یا ایهاالعزیزِ همه بی‌پناه‌ها تو سایه‌ات شبیهِ خدا بر سر همه‌ست مهمان‌نوازی‌ات چه‌قَدَر عین فاطمه‌‌ست ✍ 🔹 علیه‌السلام غریبم، جز تو می‌دانم رفیق و آشنایی نیست صدایت می‌زند اندوه من، جز تو خدایی نیست بلد یا نابلد سوی تو می‌پوید نیاز من که جز ناز تو در شش سوی عالم ماجرایی نیست همین هیچم که محتاج تو هستم هرچه فرمایی همین هیچم همین هم بر درت کم ادعایی نیست کجاها رفته‌ام در جستجو، برگشته‌ام خالی کجایی ای که خالی از تو می‌دانم که جایی نیست تو را می‌خوانم امشب بر بلندی‌های فریادم ببین در کوهسار ناله جز بغضم صدایی نیست عجیب از این و آن آزرده‌ام بی‌تاب و بیمارم فقیر آب و نان را جز نگاه تو دوایی نیست چنین پاشیده گرد مرگ در هر کو فراموشی که جز نام تو در هستی دگر دارالشفایی نیست سبک‌تر آه‌پیمایی کنید ای اشک‌های من که از اهل نظر من دیدم اینجا رد پایی نیست یمن تا شام می‌سوزند صدها خیمه در داغت به خون غلتیده سقا، دستگیر و آشنایی نیست چه می‌گوید صدای گریۀ نوزادگان هر سو که جز فریاد اصغر در نی عالم نوایی نیست فدای بانگ هل من ناصرت، ای غرق خون خورشید! همه تن پاسخم جانا کزین خوشتر صلایی نیست پر از شور قیامت، هر شهید تازه لبیکی‌ست به غیر از عهد عاشورا جهان را ماجرایی نیست 🔹 ای شهریار حسن و صفات حسن، حسن سالار عشق و یوسف گل پیرهن حسن نوباوهٔ پیمبر و میر و کریم و راد نور خدا و زینت هر انجمن حسن مولای پارسا و حلیم و نبی سیر شیرین زبان و سرور و صاحب سخن حسن کوه وقار و بحر شرف ، معدن کرم زیبای دهر و دلبر سیمین بدن حسن تندیس حسن و روح ملاحت ، جمیل کون وجه الحسن ، موقّر و شیرین دهن حسن
اشعار ناب آیینی: ؛ ؛ نَقل است که فَخرِ علما، شیخ بهایی شد شامل لطف و کرم خاصِ خدایی گفتند بیا فاطمه داده‌ست رضایت معمار حرم باش، علی کرده جدایت جا داشت بنازد به همه عالم امکان روزیِ کمی نیست حرم‌سازیِ سلطان آن شیر که خورده‌ست، نهاده اثرش را او خرج حرم کرد تمام هنرش را اخلاص نشان داد، خدا داد توانش فردوسِ برین کرد بنا با دل و جانش نزدیک به اتمام حرم بود که ناگاه دیدند همه روی لب شیخ نشست آه با پوزش از آقای جهان گفت به یاران باید که کنم چند شبی ترک خراسان من می‌روم اما بخرید آبرویم را اجر همه با مادرمان حضرت زهرا تا اینکه دوباره برسم خدمت آقا جز سَردَر این کعبه بسازید همه‌جا را در غیبت او گشت مهیا چه بنایی چه گنبد و گلدسته‌ی انگشت‌نمایی بَه بَه! چه ضریح و حرم و صحن و سرایی از شوقِ طوافش دل کعبه‌ست هوایی ناگاه چنین توصیه گردید ز خدام: وقتش شده معماری سَردَر شود اتمام گفتند که ما اذن به این کار نداریم تا آمدن شیخ، همه لحظه شماریم هنگام سفر شیخ به ما گفته مکرر: کار خود من هست مهیایی سَر‌دَر گفتند که از جای دگر آمده دستور فرمان امام‌ست و پُر از حکمت و منظور پس ساخته شد سَردَرِ آن روضه‌ی رضوان کم داشت فقط روح الامین، عرشِ خراسان پس شیخ بهایی ز سفر آمد و ناگاه با دیدن سَردَر ز دلِ خویش کشید آه شد غوطه‌ور حسرت و غم، حال و هوایش تا داشت توان، کرد گله از رفقایش گفتند مُکدر نشو این امر امام‌ست سرپیچی رعیت ز شهنشاه حرام‌ست یک خادم خوش‌روزی این روضه‌ی اعلا دیدار نصیبش شده در عالم رؤیا کرده‌ست چنین امر، به او قبله‌ی عالم بر شیخ پس از اینکه رساندی تو سلامم گو: مرد خدا، پیرِ هنر، دست مریزاد معمار کرمخانه‌ی ما، خانه‌ات آباد در خانه‌ی اُمید! تو در فکر طلسمی؟ ما کار نداریم، که آمد! به چه اسمی! بسپار حرم‌ را به طلسمِ کَرَم ما بگذار بیایند همه در حرم ما ای شیخ بِدان ما پدر هر بد و خوبیم ما طایفه ذاتاً همه ستارُ العیوبیم ما چشم به راهیم‌ گنه‌کار بیاید با هر چه که آورده، خریدار بیاید باید به حرم پاک شود زائر ما تا، گیرد صله‌ی تذکره‌ی کرببلا را ✍ 🔹 🔹 پیش پای من اگرچه راه غیر از چاه نیست شکر، اما دستم از دامان تو کوتاه نیست از زمانی که پیاده تا حریمت آمدم تازه دیدم تا بهشت آنقدرها هم راه نیست گنبدت خورشید تابانی‌ست در شب‌های شهر آن‌قَدَر که در غزل‌ها صحبتی از ماه نیست گاه و بی‌گاه آمدن یا گاه‌گاهی آمدن هیچ‌کس نشنیده از دربانِ اینجا "شاه نیست" پنجره فولادِ تو طوری گره وا می‌کند که ضریحت نیز از غم‌های ما آگاه نیست اشک‌های شوق بر مژگان جارو شاهدست هیچ کاری در حرم همراه با اکراه نیست در زیارت‌نامه‌هایت مهربانی جاری است هیچ یک اما به خوبیِ امین الله نیست ✍ 🔹 🔹 ذاکران امام حسین
اشعار ناب آیینی: یا غیاث المستغیثین آه از کرب و بلا از فلک آمد ندا: واویلا واویلتا تا ابد لعنت به هر چه کینه هست از مرتضی کوفه زد بر طبلِ جنگ و عرش بر طبل عزا بر سر و سینه‌ زنان با عرشیان روح الامین آسمان خون گریه کن، زینب شده صحرا نشین وای از مکر حرامی‌ها حرم آواره شد آسمان از دل کشید آه و زمین بیچاره شد کعبه مشکی پوش از این حج نیمه‌کاره شد تا ابد شرمنده از حاجیِ در گهواره شد از منا آید ندایی: خوش به حال کربلا بهر قربانی حسین آورده اسماعیل‌ها روبرو شد عاقبت با طور سینایش حسین دارد اینجا وعده با رب تعالایش حسین مانده با یک کوفه تنها، مثل بابایش حسین روضه‌خوانی می‌کند با هاهُناهایش حسین باغبان سر بسته گوید با گلستان از خزان کس ندیده بود زینب را چنین دل ناگران کس نگفته خیر مقدم این چنین بر میهمان با کمان، با تیر، با شمشیر، با سنگ و سنان شد رقیه دل پریشان، شد سکینه بی امان بر عقیق دست آقا، خیره مانده ساربان ساربان! قدری بچش از لطف این نعم الامیر تا نگشته دیر از او هر چه می‌خواهی بگیر آه دارد می‌رسد فصل زمستانِ رباب لرزه افتاده است در این خاک بر جان رباب کمتر از ده روز اصغر ، هست مهمان رباب حرمله، تیر سه شعبه، چشم حیران رباب بیشتر از اصغرش دلواپس آقاست او رفته زیر آفتاب و فکر فرداهاست او در مدینه کن خبر ام البنين را ای صبا کمتر از ده روز دیگر می‌شود حاجت روا تا ابد عباس گردد ساقی آب بقا هست آماده برای دیدنش خیرالنسا ای صبا اصلاً نگو بر او حسین تنها شده او نفهمد که امامش ساکن صحرا شده چند روزی مانده تا در این جهان غوغا شود ارباً اربا شبه پیغمبر در این صحرا شود همچو سروی، سیزده ساله گلی، رعنا شود دختر شیرین زبانی کاملاً زهرا شود مرتضی‌ها روی نی قاری قرآن می‌شوند فاطمه‌ها روی ناقه سنگ باران می‌شوند شام را دارند از امروز تزئین می‌کنند خویش را پیش خلیفه خوب شیرین می‌کنند خوب مردم را به حق دارند بدبین می‌کنند کودکان زخم زبان در خانه تمرین می‌کنند نامه‌ای آمد: حسین بن علی شد رفتنی باید آماده شود بزم شرابی دیدنی ✍ 🔹 ؛ به نام نامی او احترام بگذارید پس از «حسین»، «علیه السلام» بگذارید به غیر اسم «علی» روی نسل خود نگذاشت به روی نسل خود این‌گونه نام بگذارید ز پا نشست، نمازی مگر به پا دارد زمان برای قعود و قیام بگذارید عمود خورده و فرق سرش دو تا شده است که فرق بین حلال و حرام بگذارید اگر خدای نکرده دچار درد شدید کمی ز تربت او بین کام بگذارید شبیه سنت اجدادمان محرم را نشانه‌ی عَلَمی روی بام بگذارید برای اینکه سلامی به محضرش بدهید به سینه دستِ ادب صبح و شام بگذارید بدون روضه‌ی گودال، خاک‌تان نکنند! برای ذریه‌ی خود پیام بگذارید لباس مشکی‌مان را میان خانه‌ی قبر فقط به نیت حُسنِ خِتام بگذارید چنانچه کم بگذارید، خود ضرر کردید قدم به مجلس روضه مدام بگذارید شبیه ضجه‌زدن‌های مادرش هرشب برای مرثیه سنگ تمام بگذارید ** به کهنه پیرهنش کوفیان طمع نکنید کمی لباس برای امام بگذارید گرسنه بود که شد ذبح، لااقل دیگر برای طفل یتیمش طعام بگذارید ✍ 🔹 کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعار ناب آیینی: کاش می‌شد با لالا آرومت کنن یا که بی سرصدا آرومت کنن تو همینجا بمون و هی گریه کن نکنه نیزه‌ها آرومت کنن اخلاق تو و باباتو می‌شناسم ناله‌های آشناتو می‌شناسم نگو این صدای گریه‌ی تو نیست من صدای گریه‌هاتو می‌شناسم خیمه‌خیمه با شتاب رفتم علی هرطرف خونه‌خراب رفتم علی هفت دفعه هاجر دوید، به آب رسید صددفعه دنبال آب رفتم علی راستی خندون شدنت مبارکه مرد میدون شدنت مبارکه گریه کردی و همه کِل کشیدن آخ رَجَزخون شدنت مبارکه از کسی سه شعبه خوردی انگاری بازه چشمات ولی مردی انگاری عجله داشتی برا بزرگ شدن سه تا دندون درآوردی انگاری ی خبر فقط برام بیاد بسه خیلی نه! یه خط برام بیاد بسه حالا که بابات میره پشت خیام بند قنداقت برام بیاد بسه کاش بشه تیر و یه گوشه چال کنم زبون سپاه شام و لال کنم من اگر هم که ببخشم همه رو محاله حرمله رو حلال کنم حالِ من، بی تو دیگه جا نمیاد سر تو پیشم با دعوا نمیاد من دلم خوش بود هنوز نَفَس داری نفساتم دیگه بالا نمیاد اومدم پشت حرم خاکت کنم یه گوشه با قد خم خاکت کنم بابا میگه دیر شده خاک و بریز چه کنم نمی‌تونم خاکت کنم روی دست دلاوری کردی علی مث جدت حیدری کردی علی آبرومو خریدی بین زنا روت سفید، چه محشری کردی علی ✍ 🔹 قراره زندگی‌هامون همش دور و برت باشه تموم زندگیم روضه‌س تا حرف اصغرت باشه صدا پیچیده تو خیمه صدای اصغره انگار رباب از غصه دلخونه بازم اصغر شده بیدار ببخش ای کودکم، مادر نداره قطره‌ی شیری تو که حال منو دیدی چرا آروم نمی‌گیری بابات تنها توو مِیدونه دلش پُر غُصه و درده صدات‌و بشنوه ای‌کاش صداش کن بلکه برگرده اجابت شد دعام، بابات نشد گریَه‌ت فراموشِش می‌خواد آبِت بده مادر! بخواب آروم توو آغوشِش چه سخته، روضه سنگینه حسین با کودکش اومد برای قطره‌ی آبی حسین به دشمنش رو زد چی شد اصغر شده خاموش چرا توو دشت غوغا شد گلوش خشکیده بود اما با تیر حرمله وا شد حسین و اضطرار ای وای چرا حیرونه توو این دشت اومد سمت حرم اما چرا هی اومد و برگشت ✍ 🔹 🔹 ای بزرگ همه! نوزاد اباعبدالله وارث غیرت اجداد اباعبدالله حضرت محسن ِ اولاد اباعبدالله با تو حاجت به همه داده اباعبدالله پَرِ قنداقه‌ی تو بال و پر نوکرهاست چون عمو روضه‌ی تو چاره‌ی ما مضطرهاست شب هفتم چه قَدَر مثل شب تاسوعاست هر چه خواهید بگیرید، شب معجزه‌‌هاست یارمان باب حوائج شده، حاجات رواست کرمش شامل عالم شده از بس آقاست این طبیبی که کُنَد درد، دوا نشنیده غالباً بیشتر از خواهشمان بخشیده کیستی ای همهْ صاحب‌نفسان نوکر تو ای بزرگان همه زانو زده در محضر تو رو زده آبروی عالم امکان سرِ تو شیر سرخ عربستان شده آب آور تو ابر و باد و مه و خورشید و فلک حیرانت اکبر و قاسم و عباس بلاگردانت شد گرفتار تو هر بنده، گرفتار نگشت در دو عالم به کسی جز تو بدهکار نگشت دست و دلباز! چرا عمر تو بسیار نگشت وای بر حالِ زمین، دور تو یک بار نگشت در تو دیدم کرمِ ارثی این سلسله را ترسم این است شفاعت بکنی حرمله را چیست جرمت که گرفتند ز چشمان تو خواب چیست جرمت که شده سهم تو اینگونه عذاب عرشیان مویه کنان، گشته فلک خانه خراب کم تلظی بنما، ای نوه‌ی مادر آب تو غم‌انگیزترین روضه‌ی عاشورایی سند محکم مظلومیت بابایی فاطمه ناله زد و عرش در آمد آهش پدری تیر کشید از گلوی نوزادش آمده پشت در و مادر و فضه یادش یک نفر نیست در اینجا برسد بر دادش پدری خسته و شرم و قدِ همچون دالش مانده کم حرمله هم گریه کند بر حالش گل نشکفته و پرپر شده، ای وای رباب ذکر یک عرش سراسر شده، ای وای رباب قدّ ارباب چو مادر شده، ای وای رباب خاک، گهواره‌ی اصغر شده، ای وای رباب مانده کم جان دهد از دلْ‌نگرانی پدرش چشم سرنیزه بُوَد آه، به دنبال سرش ✍ 🔹 🔹 کانون ذاکران امام حسین زرند
مسلمان نیست هر کس که مسلمان محرم نیست میان سفره‌ی شیعه به جز نان محرم نیست فدای میزبانی که هزار و چارصد سال است نگفته هر که آلوده است مهمان محرم نیست مبارک‌تر از این غم را نمی‌بیند دگر دنیا پشیمان می‌شود آنکه پریشان محرم نیست در آن ماهی که جان داده، به خلق الله جان بخشد کسی با دست و دلبازیِ سلطان محرم نیست الا کشتی آرامش، نیا دور و برم اصلاً مرا آرامشی خوش‌تر ز طوفان محرم نیست تمام خاطرات بی نظیر من از این شب‌هاست برایم هیچ دورانی، چو دوران محرم نیست ندیدم در تمام عمر شیرین‌تر ازین اشکی برایم هیچ بارانی چو باران محرم نیست نوشته سر در جنت خدا: اينجا حسینیه است و اصلاً جایِ جز خانه‌به‌دوشان محرم نیست چه دیده مادرش در قتلگاه! اینگونه می‌گرید؟ کسی چون حضرت زهرا پریشان محرم نیست... ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
پناهِ هر دو جهان است، چادرِ زهرا امید کون و مکان است، چادرِ زهرا شبی دلیل نجات چهل یهودی شد که منجی همگان است، چادرِ زهرا چه سایه‌ای! که شده مهدِ یازده خورشید چه قدر خیر رسان است، چادرِ زهرا همیشه مَحرم و مَرهم به کوهِ غم‌هایِ دلِ امام زمان است، چادرِ زهرا اگرچه سوخت، اگر گشت خاکی، اما باز پناه هر دو جهان است، چادرِ زهرا ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
پناهِ هر دو جهان است، چادرِ زهرا امید کون و مکان است، چادرِ زهرا شبی دلیل نجات چهل یهودی شد که منجی همگان است، چادرِ زهرا چه سایه‌ای! که شده مهدِ یازده خورشید چه قدر خیر رسان است، چادرِ زهرا همیشه مَحرم و مَرهم به کوهِ غم‌هایِ دلِ امام زمان است، چادرِ زهرا اگرچه سوخت، اگر گشت خاکی، اما باز پناه هر دو جهان است، چادرِ زهرا ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
این عرش و فرش باشد، یک‌سر برای زهرا قرآن برای زهرا، کوثر برای زهرا بیچاره بچه‌هایِ، آن خانه که نباشند مرد و زنش کنیز و، نوکر برای زهرا دارد چه قدر دیدن، کوری چشم دشمن سنگِ تمامِ خالق، محشر برای زهرا ما آمدیم دنیا، دور سرش بگردیم ما را بزرگ کرده، مادر برای زهرا از فاطمیه‌ها ما، شرمنده‌ایم خیلی ای‌وای جان ندادیم، آخر برای زهرا دین را خلیفه‌ی دین، می‌بُرد دست بسته چشم یهودیِ شهر، شد تَر برای زهرا جای رسول خالی، آتش، غلاف، سیلی اجری نبود از این، بهتر برای زهرا...؟! ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
آن گل کزو فردوس رنگ و بو بگیرد سخت است با رنگِ پریده خو بگیرد با خنده دشمن گفت کاری کرده‌ام که زهرا میان خانه‌اش هم رو بگیرد آمد عیادت؟! نه! فقط می‌خواست نامرد این نیمه‌جان را هم ازین بانو بگیرد از من تقاص خیبر و بدر و احد را می‌خواست با قتل تو مو به مو بگیرد کوری چشم دشمن از چشمان کم‌سوت چشم حقیقت تا قیامت سو بگیرد * * می‌بینمت در کربلا وقتی حسینم از داغ اکبر دست بر زانو بگیرد ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7