eitaa logo
کانون ذاکران امام حسین زرند
259 دنبال‌کننده
627 عکس
173 ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به دلبرانه ترین شکل آفریده شدی تو آن گلی که به دست امیر چیده شدی خدا به خال تو آغاز کرد خطّش را به هیبت اسدالله علی کشیده شدی همین که آب ، حیاتی همیشگی میخواست دمی کنار لبت آمد و چشیده شدی تو آن نوای خوشی که به نفخ صور زمین برای یاریِ شاه ازل دمیده شدی اگر تو را همگان سرو عشق می نامند به نزد آل علی دائما خمیده شدی از اولین لحظات و به آخرین ساعات فقط کنار قدمهای یار دیده شدی ادب، چنان به تو بخشید شان والا که پس از حسین به ذکر همه شنیده شدی مدیحه ، راه به جایی نمی برد وقتی به چشمِ آل کسا ، ای قمر پدیده شدی 🔹 🔹 شبیهِ سیبِ غلطانی که از جوی تو می‌آید دلِ سرگشته‌ی ما از شبِ موی تو می‌آید تو آنقدر از خدا سرشار هستی که نمی‌دانیم که این عطرِ خداوند است یا بوی تو می‌آید تو از آن جلوه‌هایِ ذاتیِ حقی که  از لاهوت علی حق و علی حَی  از دَمِ هویِ تو می‌آید حسین آنقدر عادت بر تماشایِ علی دارد به هرجا میرود تنها دلش سوی  تو می‌آید حسین است و علی اکبر رسول الله را آورد امیرالمومنینش هم که با روی تو می‌آید کنارِ شهربانو فاطمه ذوقی دگر دارد که از این مادرِ ایرانیان بویِ تو می‌آید خدا می‌خواست میدان داری‌ات پنهان شود وَرنَه سلحشوری  علمداری  به بازویِ تو می‌آید گره بر اَبرویت ای کاش می‌دادی و می‌گفتند کجیِ ذوالفقار  آری به اَبرویِ تو می‌آید خدا می‌خواست دستت بسته باشد وَرنَه با تیغی سرِ گردن‌کشان در زیرِ زانویِ تو می‌آید خدا را شکر در بیچارگیِ ما در این ایام به دادِ ما دعاهای تو دارویی تو می‌آید بخوان "یا مَن تُحَلُّ..." تاکه حل گردند مشکل‌ها که هرجا سائلی باشد سرِ کویِ تو می‌آید چه خاکی خطبه‌هایت بر سرِ آلِ یزید آورد هنوز از کاخِ ویرانش هیاهویِ تو می‌آید دلِ زینب کنارت قرص می‌شد در تمامِ راه که پایش بعد عباسش‌ به زانوی تو می‌آید « ندانم دل کجا می‌نالد از دردِ گرفتاری صدایِ چینی‌ای  از چینِ گیسوی تو می‌آید» نمی‌دانم چه آمد بر سرت از کوفه تا شام صدایِ فاطمه از دردِ پهلویِ تو می‌آید 🔸شاعر: 🔹 گفتند که در جاه و جلالت جبروت است دیدیم که در ماهِ جمالت ملکوت است سوگند که در باغِ بهشتی که نباشی آدم همه‌ی عمر به دنبال هبوط است تو جامع ابعاد کمالات خدایی یک دست به شمشیری و یک دست قنوت است آن خانه که قرآن نشنیده است خراب است آن دل که نخوانده است صحیفه برهوت است آشفتگیِ روحِ مرا بُرد نسیمت صد شُکر که روی سرما سایه‌ی توت است دیدیم در آئینه‌ی تو جانِ علی را در طاق دو اَبروی تو ایوانِ علی را می‌خواست خدا ما همه از ایلِ تو باشیم یعنی که نوشتند که فامیل تو باشیم یک بار نگاه از تو و یک بال هم از ما تا فطرسِ تو ، حضرت جبریل تو باشیم بگذار که ما عین دعاهای تو گردیدم بگذار که در چشمه‌ی تنزیل تو باشیم آیات تو دلبازتر از هرچه زَبور است ای کاش که همسُفره‌ی ترتیل تو باشیم تا نوح تر از صالح و موسی و مسیحا یعقوب تر از یوسف و حِزقیل تو باشیم اَبروی تو محراب و دو چشمت ثقلین است قربان لبت که شرف‌الشمس حسین است بر باد مده عقلِ مرا خانه‌ات آباد فریاد از این جلوه و آن جاذبه فریاد گفتیم نشان از سرِ راه تو بگیرد آنقدر که جبریل پرید از نفس اُفتاد زهرا گره‌اش را زده از اولِ خلقت هر دل که گره خورده به سجاده‌ی سجاد سجاده‌ی ما را بتکان تا که بریزند این خیلِ خیالیِ خدایانِ پری زاد سجاده‌ی ما را بتکان تا بتکانی دلهای غم آلوده‌ی آشفته به هر باد بگذار که در سایه‌ی اوقات تو باشیم ای کاش سرِ راه مناجات تو باشیم تا صبح سرا پرده‌ی اشراق رسیدند آنان که سحر از میِ این چشمه چشیدند صد پنجره وا شد به تماشای خدا تا... از خط ابوحمزه‌ی تو نور دمیدند نام تو که بردیم همان لحظه‌ی اول بر این دل بیچاره‌ی ما دست کشیدند چشمان تو چون چشمِ ترِ زینب کبراست جز عشق نگفتند بجز عشق ندیدند گفتیم حدیثی و تو گفتی که هلاک‌اند آنانکه نفسهای حکیمی نچشیدند "همت طلب از باطن پیرانِ سحرخیز زیرا که یکی را زِ دو عالم طلبیدند" بر دوشِ خَمَت کیسه‌ی نان است بمیرم نانِ تو ولی  زخمِ زبان است بمیرم یکبار بگو با تنِ بیمار چه کردی ای مرد در آن خیمه‌ی تب‌دار چه کردی آن لحظه که اُفتاد سرت خیمه‌ی آتش با خواهر در شعله گرفتار چه کردی وقتی که غُلِ جامعه پیچید دو دستت با آنهمه آزار در انظار چه کردی یک مرد تو و قافله‌ای بانوی بی یار در کشمکش کوچه و بازار چه کردی این ظرفِ پُر از آب که شد کاسه‌ی خون باز با چشم ترت موقع افطار چه کردی ای تکیه گه خستگیِ دوش تو زینب ای گریه کن خسته‌ی  آغوش تو زینب 🔹 🔹 ذاکران امام حسین
. چنین که ماه به این طفل واکنش دارد برای جاذبه هم چهره اش کشش دارد کمان ابرویش آرش، دو چشم،لیل عرب که خون شیعه و خون هخامنش دارد تمام ادعیه اش راهکار زندگی است که از «صحیفه»ی خود قصد پرورش دارد به طرز خمس عَشَر نیز یادمان داده که خواستن ز خداوند هم رَوَش دارد خدای بعد تو آن قدر شد به ما نزدیک که جای نبض،رگ گردنم تپش دارد به غیر اینکه امامی،چنان شدی سجاد: که در قضا و قَدَر حرف تو برش دارد شروع نهضت ادعیه بعد کرب و بلاست ریاضی است جهان: بعد پنج،شش دارد و متصل به سجود است این قیام آن قدر؛ که در تمامی ذرات گسترش دارد 🔹 "ای خالق راز و نیاز عاشقانه در پیشگاه عشق مخلوقی یگانه ای آسمان پیشانی‌ات، ای ابر ای کوه سجادۀ تو دشت‌های بی‌کرانه دارند در دستانِ هنگامِ قنوتت گنجشک‌های بی‌شماری آشیانه تسبیح می‌گویی تمام طول شب را با اشک‌هایت دانه دانه دانه دانه فرزند زمزم! کیستی، اهل کجایی؟ در چشم‌هایت داری از کوثر نشانه فریاد عاشوراست موج پرچمی که وادی به وادی می‌بری بر روی شانه وقتی که در حال مرور کربلایی عالم سراسر می‌شود پروانه‌خانه این بیت آخر با خودش دارد درودی بر مادرت، آن شهربانوی زمانه" 🔹 ناگهان پر می‌کشی دریا به دریا می‌روی آه ای ابر کرامت تا کجاها می‌روی... برنمی‌داری سرت را از بهشت سجده‌گاه کس نمی‌داند که هستی یا ز دنیا می‌روی آن‌چنان لبریزی از شور مناجات و دعا کز حضیض خاک تا اوج تماشا می‌روی... یک صحیفه نور می‌نوشد دلم تا با توأم من دلم می‌گیرد از این لحظه‌ها تا می‌روی صبر کن ای چشم بیدار تماشا لحظه‌ای آه... ما را هم ببر با خویش هرجا می‌روی.. 🔹 🔹 ذاکران امام حسین
"ای خالق راز و نیاز عاشقانه در پیشگاه عشق مخلوقی یگانه ای آسمان پیشانی‌ات، ای ابر ای کوه سجادۀ تو دشت‌های بی‌کرانه دارند در دستانِ هنگامِ قنوتت گنجشک‌های بی‌شماری آشیانه تسبیح می‌گویی تمام طول شب را با اشک‌هایت دانه دانه دانه دانه فرزند زمزم! کیستی، اهل کجایی؟ در چشم‌هایت داری از کوثر نشانه فریاد عاشوراست موج پرچمی که وادی به وادی می‌بری بر روی شانه وقتی که در حال مرور کربلایی عالم سراسر می‌شود پروانه‌خانه این بیت آخر با خودش دارد درودی بر مادرت، آن شهربانوی زمانه" 🔸شاعر: 🔹 شبیهِ سیبِ غلطانی که از جوی تو می‌آید دلِ سرگشته‌ی ما از شبِ موی تو می‌آید تو آنقدر از خدا سرشار هستی که نمی‌دانیم که این عطرِ خداوند است یا بوی تو می‌آید تو از آن جلوه‌هایِ ذاتیِ حقی که  از لاهوت علی حق و علی حَی  از دَمِ هویِ تو می‌آید حسین آنقدر عادت بر تماشایِ علی دارد به هرجا میرود تنها دلش سوی  تو می‌آید حسین است و علی اکبر رسول الله را آورد امیرالمومنینش هم که با روی تو می‌آید کنارِ شهربانو فاطمه ذوقی دگر دارد که از این مادرِ ایرانیان بویِ تو می‌آید خدا می‌خواست میدان داری‌ات پنهان شود وَرنَه سلحشوری  علمداری  به بازویِ تو می‌آید گره بر اَبرویت ای کاش می‌دادی و می‌گفتند کجیِ ذوالفقار  آری به اَبرویِ تو می‌آید خدا می‌خواست دستت بسته باشد وَرنَه با تیغی سرِ گردن‌کشان در زیرِ زانویِ تو می‌آید خدا را شکر در بیچارگیِ ما در این ایام به دادِ ما دعاهای تو دارویی تو می‌آید بخوان "یا مَن تُحَلُّ..." تاکه حل گردند مشکل‌ها که هرجا سائلی باشد سرِ کویِ تو می‌آید چه خاکی خطبه‌هایت بر سرِ آلِ یزید آورد هنوز از کاخِ ویرانش هیاهویِ تو می‌آید دلِ زینب کنارت قرص می‌شد در تمامِ راه که پایش بعد عباسش‌ به زانوی تو می‌آید « ندانم دل کجا می‌نالد از دردِ گرفتاری صدایِ چینی‌ای  از چینِ گیسوی تو می‌آید» نمی‌دانم چه آمد بر سرت از کوفه تا شام صدایِ فاطمه از دردِ پهلویِ تو می‌آید 🔸شاعر: 🔹 🔹 گفتند که در جاه و جلالت جبروت است دیدیم که در ماهِ جمالت ملکوت است سوگند که در باغِ بهشتی که نباشی آدم همه‌ی عمر به دنبال هبوط است تو جامع ابعاد کمالات خدایی یک دست به شمشیری و یک دست قنوت است آن خانه که قرآن نشنیده است خراب است آن دل که نخوانده است صحیفه برهوت است آشفتگیِ روحِ مرا بُرد نسیمت صد شُکر که روی سرما سایه‌ی توت است دیدیم در آئینه‌ی تو جانِ علی را در طاق دو اَبروی تو ایوانِ علی را می‌خواست خدا ما همه از ایلِ تو باشیم یعنی که نوشتند که فامیل تو باشیم یک بار نگاه از تو و یک بال هم از ما تا فطرسِ تو ، حضرت جبریل تو باشیم بگذار که ما عین دعاهای تو گردیدم بگذار که در چشمه‌ی تنزیل تو باشیم آیات تو دلبازتر از هرچه زَبور است ای کاش که همسُفره‌ی ترتیل تو باشیم تا نوح تر از صالح و موسی و مسیحا یعقوب تر از یوسف و حِزقیل تو باشیم اَبروی تو محراب و دو چشمت ثقلین است قربان لبت که شرف‌الشمس حسین است بر باد مده عقلِ مرا خانه‌ات آباد فریاد از این جلوه و آن جاذبه فریاد گفتیم نشان از سرِ راه تو بگیرد آنقدر که جبریل پرید از نفس اُفتاد زهرا گره‌اش را زده از اولِ خلقت هر دل که گره خورده به سجاده‌ی سجاد سجاده‌ی ما را بتکان تا که بریزند این خیلِ خیالیِ خدایانِ پری زاد سجاده‌ی ما را بتکان تا بتکانی دلهای غم آلوده‌ی آشفته به هر باد بگذار که در سایه‌ی اوقات تو باشیم ای کاش سرِ راه مناجات تو باشیم تا صبح سرا پرده‌ی اشراق رسیدند آنان که سحر از میِ این چشمه چشیدند صد پنجره وا شد به تماشای خدا تا... از خط ابوحمزه‌ی تو نور دمیدند نام تو که بردیم همان لحظه‌ی اول بر این دل بیچاره‌ی ما دست کشیدند چشمان تو چون چشمِ ترِ زینب کبراست جز عشق نگفتند بجز عشق ندیدند گفتیم حدیثی و تو گفتی که هلاک‌اند آنانکه نفسهای حکیمی نچشیدند "همت طلب از باطن پیرانِ سحرخیز زیرا که یکی را زِ دو عالم طلبیدند" بر دوشِ خَمَت کیسه‌ی نان است بمیرم نانِ تو ولی  زخمِ زبان است بمیرم یکبار بگو با تنِ بیمار چه کردی ای مرد در آن خیمه‌ی تب‌دار چه کردی آن لحظه که اُفتاد سرت خیمه‌ی آتش با خواهر در شعله گرفتار چه کردی وقتی که غُلِ جامعه پیچید دو دستت با آنهمه آزار در انظار چه کردی یک مرد تو و قافله‌ای بانوی بی یار در کشمکش کوچه و بازار چه کردی این ظرفِ پُر از آب که شد کاسه‌ی خون باز با چشم ترت موقع افطار چه کردی ای تکیه گه خستگیِ دوش تو زینب ای گریه کن خسته‌ی  آغوش تو زینب 🔸شاعر: 🔹 🔹 ذاکران امام حسین