#امام_سجاد #مدح_امام_سجاد
#اعیاد_شعبانیه
"ای خالق راز و نیاز عاشقانه
در پیشگاه عشق مخلوقی یگانه
ای آسمان پیشانیات، ای ابر ای کوه
سجادۀ تو دشتهای بیکرانه
دارند در دستانِ هنگامِ قنوتت
گنجشکهای بیشماری آشیانه
تسبیح میگویی تمام طول شب را
با اشکهایت دانه دانه دانه دانه
فرزند زمزم! کیستی، اهل کجایی؟
در چشمهایت داری از کوثر نشانه
فریاد عاشوراست موج پرچمی که
وادی به وادی میبری بر روی شانه
وقتی که در حال مرور کربلایی
عالم سراسر میشود پروانهخانه
این بیت آخر با خودش دارد درودی
بر مادرت، آن شهربانوی زمانه"
🔸شاعر:
#اعظم_سعادتمند
🔹 #اشعار_ناب_آیینی
#امام_سجاد #مدح_امام_سجاد
#اعیاد_شعبانیه
شبیهِ سیبِ غلطانی که از جوی تو میآید
دلِ سرگشتهی ما از شبِ موی تو میآید
تو آنقدر از خدا سرشار هستی که نمیدانیم
که این عطرِ خداوند است یا بوی تو میآید
تو از آن جلوههایِ ذاتیِ حقی که از لاهوت
علی حق و علی حَی از دَمِ هویِ تو میآید
حسین آنقدر عادت بر تماشایِ علی دارد
به هرجا میرود تنها دلش سوی تو میآید
حسین است و علی اکبر رسول الله را آورد
امیرالمومنینش هم که با روی تو میآید
کنارِ شهربانو فاطمه ذوقی دگر دارد
که از این مادرِ ایرانیان بویِ تو میآید
خدا میخواست میدان داریات پنهان شود وَرنَه
سلحشوری علمداری به بازویِ تو میآید
گره بر اَبرویت ای کاش میدادی و میگفتند
کجیِ ذوالفقار آری به اَبرویِ تو میآید
خدا میخواست دستت بسته باشد وَرنَه با تیغی
سرِ گردنکشان در زیرِ زانویِ تو میآید
خدا را شکر در بیچارگیِ ما در این ایام
به دادِ ما دعاهای تو دارویی تو میآید
بخوان "یا مَن تُحَلُّ..." تاکه حل گردند مشکلها
که هرجا سائلی باشد سرِ کویِ تو میآید
چه خاکی خطبههایت بر سرِ آلِ یزید آورد
هنوز از کاخِ ویرانش هیاهویِ تو میآید
دلِ زینب کنارت قرص میشد در تمامِ راه
که پایش بعد عباسش به زانوی تو میآید
« ندانم دل کجا مینالد از دردِ گرفتاری
صدایِ چینیای از چینِ گیسوی تو میآید»
نمیدانم چه آمد بر سرت از کوفه تا شام
صدایِ فاطمه از دردِ پهلویِ تو میآید
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
#امام_سجاد #مدح_امام_سجاد
#اعیاد_شعبانیه
گفتند که در جاه و جلالت جبروت است
دیدیم که در ماهِ جمالت ملکوت است
سوگند که در باغِ بهشتی که نباشی
آدم همهی عمر به دنبال هبوط است
تو جامع ابعاد کمالات خدایی
یک دست به شمشیری و یک دست قنوت است
آن خانه که قرآن نشنیده است خراب است
آن دل که نخوانده است صحیفه برهوت است
آشفتگیِ روحِ مرا بُرد نسیمت
صد شُکر که روی سرما سایهی توت است
دیدیم در آئینهی تو جانِ علی را
در طاق دو اَبروی تو ایوانِ علی را
میخواست خدا ما همه از ایلِ تو باشیم
یعنی که نوشتند که فامیل تو باشیم
یک بار نگاه از تو و یک بال هم از ما
تا فطرسِ تو ، حضرت جبریل تو باشیم
بگذار که ما عین دعاهای تو گردیدم
بگذار که در چشمهی تنزیل تو باشیم
آیات تو دلبازتر از هرچه زَبور است
ای کاش که همسُفرهی ترتیل تو باشیم
تا نوح تر از صالح و موسی و مسیحا
یعقوب تر از یوسف و حِزقیل تو باشیم
اَبروی تو محراب و دو چشمت ثقلین است
قربان لبت که شرفالشمس حسین است
بر باد مده عقلِ مرا خانهات آباد
فریاد از این جلوه و آن جاذبه فریاد
گفتیم نشان از سرِ راه تو بگیرد
آنقدر که جبریل پرید از نفس اُفتاد
زهرا گرهاش را زده از اولِ خلقت
هر دل که گره خورده به سجادهی سجاد
سجادهی ما را بتکان تا که بریزند
این خیلِ خیالیِ خدایانِ پری زاد
سجادهی ما را بتکان تا بتکانی
دلهای غم آلودهی آشفته به هر باد
بگذار که در سایهی اوقات تو باشیم
ای کاش سرِ راه مناجات تو باشیم
تا صبح سرا پردهی اشراق رسیدند
آنان که سحر از میِ این چشمه چشیدند
صد پنجره وا شد به تماشای خدا تا...
از خط ابوحمزهی تو نور دمیدند
نام تو که بردیم همان لحظهی اول
بر این دل بیچارهی ما دست کشیدند
چشمان تو چون چشمِ ترِ زینب کبراست
جز عشق نگفتند بجز عشق ندیدند
گفتیم حدیثی و تو گفتی که هلاکاند
آنانکه نفسهای حکیمی نچشیدند
"همت طلب از باطن پیرانِ سحرخیز
زیرا که یکی را زِ دو عالم طلبیدند"
بر دوشِ خَمَت کیسهی نان است بمیرم
نانِ تو ولی زخمِ زبان است بمیرم
یکبار بگو با تنِ بیمار چه کردی
ای مرد در آن خیمهی تبدار چه کردی
آن لحظه که اُفتاد سرت خیمهی آتش
با خواهر در شعله گرفتار چه کردی
وقتی که غُلِ جامعه پیچید دو دستت
با آنهمه آزار در انظار چه کردی
یک مرد تو و قافلهای بانوی بی یار
در کشمکش کوچه و بازار چه کردی
این ظرفِ پُر از آب که شد کاسهی خون باز
با چشم ترت موقع افطار چه کردی
ای تکیه گه خستگیِ دوش تو زینب
ای گریه کن خستهی آغوش تو زینب
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
ذاکران امام حسین
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
این زن که میبینی نگاهی خاص دارد
در چشمهایش معدن الماس دارد
او عاشق شاهیست که جای زر و سیم
تنها دو تا پیراهن کرباس دارد
هنگام گندم آرد کردن، گفتگوها
با خاطراتِ نیلیِ دستاس دارد
با بچههای فاطمه چون همنشین است
بر دامنش عطر گلاب و یاس دارد
فانوس حاجات جهانی روشن است از
لطفی که نور چشم او «عباس» دارد...
🔸شاعر:
#اعظم_سعادتمند
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنین_س_مدح
این زن که میبینی نگاهی خاص دارد
در چشمهایش معدن الماس دارد
او عاشق شاهیست که جای زر و سیم
تنها دو تا پیراهن کرباس دارد
هنگام گندم آرد کردن، گفتگوها
با خاطراتِ نیلیِ دستاس دارد
با بچههای فاطمه چون همنشین است
بر دامنش عطر گلاب و یاس دارد
فانوس حاجات جهانی روشن است از
لطفی که نور چشم او «عباس» دارد...
✍ #اعظم_سعادتمند
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_زهرا_س_مدح
بر جهانِ تشنه باران است نام فاطمه
لهجهی محزون قرآن است نام فاطمه
خطبههایش کرده جانِ بیتها را شعلهور
در سکوت شهر، طوفان است نام فاطمه
هر کجا که یادِ مظلومیّت مولا شود
سوی آن مجلس شتابان است نام فاطمه
با وجود اینکه نورش کرده روشن روز را
چون شب قدر است و پنهان است نام فاطمه
رمز پیروزیست در گرداب اشک و خاک و خون
ذکر سربند شهیدان است نام فاطمه
هر کجا دیدی مَلَک در حال رفت و آمد است
در دل آن خانه مهمان است نام فاطمه
رو بگردان از افاضات طبیبِ مدّعی
ای پریشانحال! درمان است نام فاطمه
✍ #اعظم_سعادتمند
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هدایت شده از اشعار ناب آیینی
و بی بهار، به دشت و دمن چه میگذرد؟
به حال باغچه، بی یاسمن چه میگذرد؟
صدای شادی گنجشکها نمیآید
به شاخههای تَرِ نارون چه میگذرد؟
صدای گریهی خاموش بلبلان از چیست؟
مگر به ساحت سبز چمن چه میگذرد؟
به حال ماه، که با آه و چاه خواهد شد
پس از تو همنفس و همسخن چه میگذرد؟
فقط همان درِ آتش گرفته میداند
به زینبت، به حسین و حسن چه میگذرد
میان این همه، کو محرمی که شرح دهد
میان خانهی مولای من چه میگذرد
#اعظم_سعادتمند
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7