eitaa logo
کانون ذاکران امام حسین زرند
259 دنبال‌کننده
628 عکس
174 ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اشعار ناب آیینی: شخص نبى مدينه‌ی علم است و در على است يعنى كه از زمين و زمان با خبر على است در كهكشان روشن توحيد و معرفت خورشيد شد محمد و قرص قمر على است در جلوه‌ی شهود، شهيد است و شاهد است در محضر خدا، سند معتبر على است حكم قضا به مِهر على مُهر مى‏شود دست خدا و كاتب لوح قدر على است جز او كسى صلاى «سلونى» نمى‏‌زند بر شام جهل، مژده‌ی صبح سحر على است غير از خدايى‌اش كه فقط عين ذات اوست مجموعه‌ی صفات خدا جمله در على است پیوسته از اثر به موثر رسیده‌ایم آرى مؤثر است خدا و اثر على است تا كوى دوست قافله سالار اولياست سير و سلوك اهل دل از هر نظر على است سرسبز از طراوت لبخند او بهشت نخل بلند باغ خدا را ثمر على است تفسير و شرح و ترجمه آيه‏‌هاى وحى «المؤمنون و بسمله، قدر و زُمر» على است مسند نشين كاخ جلالت كه در جهان كرد اكتفا به زندگى مختصر على است از كودكى براى دفاع از مرام حق آزاده‏‌اى كه بست به همت كمر على است در كه جاى رسول خفت معلوم شد هر آينه مرد خطر على است دريا دلى كه پشت به دشمن نكرد و كرد در پيش دوست سينه‌ی خود را سپر على است شير افكنى كه فتنه‌گران در مصاف او فرياد مى‏‌زنند كه : «اين المفر ؟» على است ديدند قدسيان شبِ أسرى به كائنات با حضرت رسول خدا همسفر على است جز آن كه با حبيب خدا در ظهور بود در روح انبياء رسل مستتر على است نوح و خليل و يوسف و يعقوب و شيث و هود آدم، شعيب، موسى و عيسى نگر على است ركن و مقام و سعى صفا، مروه، عمره، حج خيف و منا و مشعر و حِجر و حَجَر على است دنيا و آخرت على و دين و دين على سرور على، سُرور على، سِرّ و سَر على است روز غدير دست على را نبى گرفت فرمود: بعد من به همه تاج سر على است حجت على، امير على، مقتدا على ... مولا على، امام على، راهبر على است با ماست در بهشت هر آنكس كه با على است بر ماست آن دلى كه پر از كينه بر على است شور و شعور و فضل و کرامت، شرف، «کمیل» در يك نفر خلاصه شد آن يک نفر على است ✍ 🔹 🔹 خدا جلال دگر داد ای امیر تو را که داد از خُم کوثر، مِیِ غدیر تو را امیر! دست تو را دستِ عشق بالا برد که اهل کوفه نبینند سر به زیر تو را جهان به سجده در افتاد و عرشیان خدای به احترام نشاندند بر سریر تو را کلید سلطنت و گنج عافیت با توست که هست در دو جهان مسندی خطیر تو را ز جور خلق، پیمبر ز پای می‌افتاد اگر نداشت به هر عرصه دستگیر، تو را پنـاه پیـری و نـان آور یتیمـانی چگونه دوست ندارد جوان و پیر تو را تو کیستی که تو را عرش، خاک راه، امّا به خوابگاه، یکی بافه‌ی حصیر، تو را تو کیستی که نمازت دمی شکسته نشد اگر چه بود به پا زهر خورده تیر، تو را یقین که تا به ابد پایبند مهر تو شد چگونه بود مگر، رحم بر اسیر، تو را؟ ز ابر رحمت تو بادها چه دانستند که خوانده‌اند همه در تبِ کویر، تو را به جز تو هیچ ولی در همه جهان نشناخت کسی کـه دیـد در آیینه‌ی غدیـر تو را ✍ 🔹 کانون ذاکران امام حسین زرند
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس: خدا جلال دگر داد ای امیر تو را که داد از خُم کوثر، مِیِ غدیر تو را امیر! دست تو را دستِ عشق بالا برد که اهل کوفه نبینند سر به زیر تو را جهان به سجده در افتاد و عرشیان خدای به احترام نشاندند بر سریر تو را کلید سلطنت و گنج عافیت با توست که هست در دو جهان مسندی خطیر تو را ز جور خلق، پیمبر ز پای می‌افتاد اگر نداشت به هر عرصه دستگیر، تو را پنـاه پیـری و نـان آور یتیمـانی چگونه دوست ندارد جوان و پیر تو را تو کیستی که تو را عرش، خاک راه، امّا به خوابگاه، یکی بافه‌ی حصیر، تو را تو کیستی که نمازت دمی شکسته نشد اگر چه بود به پا زهر خورده تیر، تو را یقین که تا به ابد پایبند مهر تو شد چگونه بود مگر، رحم بر اسیر، تو را؟ ز ابر رحمت تو بادها چه دانستند که خوانده‌اند همه در تبِ کویر، تو را به جز تو هیچ ولی در همه جهان نشناخت کسی کـه دیـد در آیینه‌ی غدیـر تو را خیالش باز، شعری بر لبم بی اختیار آورد که اوصاف علی طبع مرا این‌گونه بار آورد کلاف شعر دارم، سال‌ها کارم غزل‌بافی‌ست دراین بازار آشفته، علی تحسین کند کافی‌ست نوشتم شاعرش هستم، عجب وهم و خیالاتی نوشتم بی علی هیچم، چه توضیح اضافاتی... نوشتم شمس...، دیدم گنبدش زیباتر از آن است نوشتم کعبه و دیدم نجف بالاتر از آن است شبیه جبرئیل از درک این اوصاف درماندم صد و ده بار امشب قل هوالله احد خواندم من از شوقش زمین خوردم، ولی مولا بلندم کرد همیشه یاعلی گفتم، علی از جا بلندم کرد سَر و سِرّ مرا با او، کسی جز او نمی‌داند علی نادیده می‌بیند، علی ننوشته می‌خواند چه بهتر ازهمین اول بگویم حرف آخر را کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را ** کسی نشناخت حیدر را به غیر از مصطفی وقتی... گره زد دست خود را سخت در دست خدا وقتی.... ...به چشم حاجیان شور تماشا می‌رسید آن‌روز کنار برکه‌ای دریا به دریا می‌رسید آن‌روز نگاه نافذ احمد، زمین را در تصرف داشت زمان هم از نبی انگار دستور توقف داشت نفس‌ها حبس شد...، در سینه‌ها خوف و رجا افتاد بدون همهمه زنگ شتر‌ها از صدا افتاد زمینِ گرمِ صحرا از پریشانی سراسر بود همه باخویش می‌گفتند: آیا حج آخر بود؟! نبی فرمود: بسم الله، ای ارض و سما بشنو! گواهی باش ای تاریخ! پیغام مرا بشنو دوباره صحبت از اسرار خلقت می‌کنم آری ولی این مرتبه اتمام حجّت می‌کنم آری تفاوت در میان حق و باطل چیست، معلوم است؟ بدون این خبر اسلام کامل نیست، مفهوم است؟ نمانَد زحمت پیغمبران بیهوده، ای مردم! نه اینکه حرف من باشد خدا فرموده، ای مردم! نبی همدوش مولا آسمان‌ها را هوایی کرد خدا از شاهکار آفرینش رونمایی کرد نبی فریاد زد، بر عالم و آدم مسلم شد علیّ بن ابی طالب، ولیُ الله اعظم شد برای خاتم پیغمبران جز او نگینی نیست شهادت می‌دهم جز او امیرالمؤمنینی نیست شکاف کعبه آیا ماند در نزد شما مغفول؟ طواف مرتضی کردید آری ((حَجُّکم مقبول)) الهی گُر نگیرد آتش خاموشِ بعضی‌ها الهی که بسوزد پنبه‌ی در گوش بعضی‌ها پیمبر گفت: آری انتظار آمد به سر دیگر ازین دنیای فانی بسته‌ام بار سفر دیگر وصیت می‌کنم هرکس که من مولای او هستم بداند این علی هارون و من موسای او هستم که عُقبی بی علی فانی و دنیا باعلی باقی غدیر خم به جوش آمد...، الا یا ایها الساقی! امام المتقین، عین الیقین، حبل المتین، حیدر عَماد الآصفین، شمس المبین، یعسوب دین، حیدر علی غایب، علی حاضر، هُوالاوّل هُوَالآخِر علی پنهان، علی پیدا، هُوَالباطن هُوَالظاهر ((اَشدّاء علی الکفار)) قَتّال العرب... یعنی... جهان از شوکتش فریاد زد: یاللعجب، یعنی... ...خدا وقت تماشایش، دلِ بی طاقتی دارد خوشا قنبر برای خود چه اعلی حضرتی دارد پناه آهِ مظلومان کجا فکر خلافت داشت؟ علی بی تاج و مسند نیز بر دل‌ها حکومت داشت برایش فتح خیبر مثل تفریحی در اوقات است دلِ مسکین به‌دست‌آوردنش فتح الفتوحات است میان جنگ هم شمشیر او چون تیغِ جراحی‌ست اگر خون ریخت، درمان کرد، اعجازش یداللهی ست عوالم را ببین، آتش علی، دریا علی گفته که حتی دشمنش در وصف او ((لولا علی)) گفته... علی هرگز نمی‌بندد به روی هیچ کس دَر را کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را دوبیتی تا عشق، به سرزمینِ دل غالب شد معشوق، علی بن ابی‌طالب شد تا کلّ جهان عاشقِ این عشق شوند تبلیغِ غدیر خم به ما واجب شد آسمان پای پیاده به غدیر آمده بود زودتر از همه با این همه دیر آمده بود چه خبربود؟! زمان لحظهٔ حساسی بود عرش با آن عظمت نیز به زیر آمده بود چه خبر بود؟! که ابلیس به خود می لرزید و خدا خواسته این گونه حقیر آمده بود چه خبر بود؟! که این قافله ها در پی هم از دل کعبه به این دشت کویر آمده بود چه خبر بود؟! که جبریل به خود می بالید پیک مامور در این امر خطیر آمده بود
چه خبر بود؟! که پیغمبر دردانهٔ حق باز هم بر در میخانه بشیر آمده بود روی دستش بگرفت او همهٔ هستی را جان خود را که چه جانانه وزیر آمده بود آی! آهسته!! صدایش برسد تا افلاک ماه و خورشید به تبریک امیر آمده بود امیرُالحق، امیرُالعشق، امیرُالمومنینی تو خدایی یا بشر؟ حیدر! نه آنی تو، نه اینی تو تو را خواندند بی‌همتا و رقصیدند در آتش علی! تقصیر اینان چیست؟ وقتی این‌چنینی تو زبان شاعرانت می‌شوم، می‌پرسم از خالق: چگونه آفریدت؟ کاین‌چنین شورآفرینی تو گواهی می‌دهد خاتم، که خاتم‌بخشِ عشّاقی الا یا ایها السّاقی! سخاوت را نگینی تو من از میلاد تو در کعبه، از معراج، دانستم: علیِ آسمان‌‌ها اوست، اعلای زمینی تو تو را نفسِ نبی خواندند و حیرانم، غدیر خم امیر است او؟ امیری تو؟ امین است او؟ امینی تو؟ من از گمراهی بعضی به حیرت آمدم، آخر گواهی داد حتی دشمنت، که بهترینی تو فقط بر «لافتی الا علی» باید پناه آورد چو با «لاسیف الا ذوالفقار»ت در کمینی تو در ایمان و نبرد و هر فضیلت، اولین هستی فقط در بازگشت از جنگ، حیدر! آخرینی تو چه جای حیرت؟ او باید که شیر کربلا باشد اگر استاد پیکار یل ام‌البنینی تو امیدت شاید از این چاه کندن، آه! روزی بود که از نخلی برای کوثرت، خرما بچینی تو تو را با دست‌های بسته می‌بردند و می‌پرسم: دلیل خلق عالم! پس چرا تنهاترینی تو؟ فراری‌های خیبر، پیش یک زن، نعره زن، اما بمیرم فاتح خیبر! بلاگردان دینی تو چه حکمت‌هاست در این قصه؟ ای مولای نازک دل! که هر روز، این در و این کوچه را باید ببینی تو . «یمین» را می‌شمارم، تا صد و ده می‌رسم، یعنی: که معنای یمین، مولای اصحاب‌الیمینی تو تو فاروقی، تو فرقانی، تو میثاقی، تو میزانی صراط‌المستقیمی تو، امام‌‌المتّقینی تو قسیمُ النّار و الجنّت، امیر هیبت و غیرت امانی تو، امینی تو، علی! حِصن حصینی تو تو شیر حق، تو کراری، ولی‌‌الله و قهاری درِ علم نبی و نفس ختم‌المرسلینی تو یداللهی و سیف‌الله،روح‌الله و سرّالله امین‌اللهی و یعسوبی و حبل‌المتینی تو مع‌الحقی و وجه‌الله، نورالله و عین‌الله چه می‌ماند دگر از حق؟ همین است او، همینی تو همه یک سو، تویی ساقی، تو در عین‌البقا، باقی علی! عین‌الحیاتی تو، علی! عین‌الیقینی تو خراب آباد شعر من کجا؟ ناز قدمهایت؟ چرا اینگونه شاها! با گدایان می‌نشینی تو؟ کانون ذاکران امام حسین زرند
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس: دست‌هايت را که در دستش گرفت آرام شد تازه انگاری دلش راضی به اين اسلام شد دست‌هايت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت: مومنين!( يک لحظه اينجا يک تبسم کرد و گفت:) خوب می‌دانيد در دستانم اينک دست کيست؟ نام او عشق است، آری می‌شناسيدش :علی ست من اگر بر جنگجويان عرب غالب شدم با مددهای علی ابن ابی طالب شدم در حُنين و خيبر و بدر و اُحُد گفتم: علی تا مبارز خواست «عمرِو عبدِوُد» گفتم: علی با خدا گفتم: علی، شب در حرا گفتم: علی تا پيام آمد بخوان «يا مصطفی»! گفتم: علی هر چه می‌گويم علی، انگار اللّهی ترم مرغ «او ادنی»ييم وقتی که با او می‌پرم مستجار کعبه را ديدم، اگر مُحرِم شدم با «يَدُ الله» آمدم تا «فُوقِ اَيديهِم» شدم تا که ساقی اوست سرمستند «اصحابُ اليمين » وجه باقی اوست، «اِنّی لا اُحبُّ الافِلين» دست او در دست من، يا دست من در دست اوست ساقی پيغمبران شد يا دل من مست اوست يکصد و بيست و چهار آيينه با هر يک هزار ساغر آوردند و او پر کرد با چشمی خمار آخرين پيغمبر دلداده‌ام در کيش او فکر می‌کردم که من عاشقترينم پيش او دختری دارم دلش دريای آرامش، ولی شد سراپا شور و توفان تا شنيد اسم علی کوثری که ناز او را قلب جنت می‌کشيد ناگهان پروانه‌ شد دور سر حيدر ‌پريد روزگارش شد علی، دار و ندارش شد علی از ازل در پرده بود آيينه دارش شد علی رحمتٌ للعالمينم گرد من ديو و پری می‌پرند و من ندارم چاره جز پيغمبری بعد از اين سنگ محک ديگر ترازوی علی است ريسمان رستگاری تارِ گيسوی علی است من نبی‌اَم در کنارم يک «نبأ» دارم «عظيم» طالبان «اِهدنا» اينهم «صراطَ المستقيم» چهره‌اش مرآتِ «ياسين»، شانه‌هايش «مُحکمات» خلوتش «والطور»، شور مرکبش «والعاديات» هر خط قرآنِ من، توصيفی از سيمای اوست هر که من مولای اويم، اين علی مولای اوست @nohe_sonnati آمد آن عید سعیدِ بی نظیر شد زمانِ دستبوسیِ امیر آمدم با تاجی از گل؛ سر به زیر در کنار برکه ی نابِ غدیر دستِ بیعت دادم و گفتم: بلي «لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)» از خدا موسی زمین را قرض کرد نوح، خود را خاک پایش فرض کرد عاشقی را بی حد و بی مرز کرد حضرت آدم سلامی عرض کرد توبه کرد و گفت با صوتِ جلی: «لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)» دست او را تا نبی بالا گرفت دین تکامل یافت و معنا گرفت مرتضی در قلب قرآن جا گرفت زیر پایش نورِ عالم پا گرفت هست در دست محمد مشعلی «لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)» مرتضی شاهنشهِ دلخواه شد آیه نازل شد ولی الله شد دشمنش از عیدمان آگاه شد هرکه شد بیعت شکن گمراه شد حفظ وحدت گرچه واجب شد ولی «لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)» نام حیدر داده قیمت بر نگین بُرده دل از آسمان ها و زمین آمد و با شعر من شد همنشین می رسد در لحظه های آخرین وقت جان دادن ندارم مُعضلی «لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)» شد امامِ اوّلِ عمارها عاشقش بودند خوش کردارها مُرد سلمان از نگاهش بارها گفت قنبر با تو گل شد خارها اصلِ قرآنی و وحی مُنزَلی «لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)» بی زره می رفت، با غیرت، اصیل پیش رویش عدّه ای پست ذلیل ضربه هایِ ذوالفقارش بی بدیل پشت سر فریاد می زد جبرئیل: نیست مثل تو در این میدان یلی لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)! @nohe_sonnati تمام عالم امکان در اختیار علیست کُرات و حرکتشان نیز در مدار علیست به تیر غمزه کند گبر را ز اهل بهشت خوشا به حال هرآنکه دلش شکار علیست نماز خوانم اگر من به عشق جنت نیست اگر که عاشق حق گشته ام ز کار علیست به «مَنْ یَمُتْ یَرَنی» میخورم قسم قلبم برای لحظه دیدار بیقرار علیست حقیقتاً که «خدا» نام اصلی اش باشد وَ نامهای دگر اسم مستعار علیست در این زمانه کسی گر بپای او مانَد به روز حشر یقین دان که همجوار علیست قلم گر از تو نویسد مذاب خواهد شد فضائل تو هزاران کتاب خواهد شد شراب خواری ما اینچنین رقم خورده است پیاله گوش و کلامت شراب خواهد شد به روز حشر که رد میشود همه اعمال فقط محبت حیدر ثواب خواهد شد ستون عرش خدا هم به لرزه در آید به وقت رزم چو پا در رکاب خواهد شد اگر دوباره بیاید کسی چو پیغمبر مگر دوباره کسی بوتراب خواهد شد؟ اگر که خادم این در شدم یقین دارم غلام کوی تو عالیجناب خواهد شد "به ذره گر نظر لطف بوتراب کند به آسمان رود و" آفتاب خواهد شد @nohe_sonnati دوبیتی خود را به سراپرده‌ی اسرار بزن هر لحظه دم از حیدر کرار بزن برخیز ز جا، مگر خجالت دارد عشقِ به علی را همه‌جا، جار بزن شعر من از کرم اوست که ارزش دارد این جهان از قدم اوست که ارزش دارد هیئت ام با علم اوست که ارزش دارد خادمی حرم اوست که ارزش دارد باز مست از می صهبای غدیرم کردند عمری است بر در این خانه اسیرم کردند خواستم مدحیه های علوی بنویسم عامیانه ولی بین المللی بنویسم
خواستم از دم عشق ازلی بنویسم در دل خود صد وده بار "علی" بنویسم مرتضی کیست که عالم همه دیوانه ی اوست ؟؟ این چه شمعی ست فقط فاطمه پروانه اوست ؟؟ خبر آمد که آقای غدیرش کردند و به فرمان خداوند وزیرش کردند به ید احمد مختار امیرش کردند و مرا تا ابدالدهر اسیرش کردند غم ندارم به رسول مَدَنی نائب هست غصه ای نیست عَلیِ بنِ اَبیطالِب هست گوئیا وحی رسیده نَبیَ الله ،بگو همه را جمع کن و در وسط راه بگو برو بر منبر و با یک دل آگاه بگو " اَشهَدُ اَنَّ عَلیً وَلیُ الله "بگو تو بگو تا همگان بشنوند این اَشهد را تو بگو تا بشناسند ولی ایزد را مثل امروز همه مالک و عمار شدند دست در دست علی با نفسش یار شدند عده ای سخت از این واقعه بیزار شدند از همان اول کاری چو سگی هار شدند بعد پیغمبر اسلام ولایت دارد او به جن و ملک و انس امامت دارد اوست که بعد نبی حق خلافت دارد در دل مرد و زن شیعه اقامت دارد چقدر بیعت با شیر خدا شیرین است هر کسی منکر حیدر بشود بی دین است به خدا دلبر دلهاست تعجب نکنید بخدا شاه دو دنیاست تعجب نکنید آری او شافع فرداست تعجب نکنید همه ی هستی زهراست تعجب نکنید اَسَدُالله ست علی ،کور شود چشم حسود وَ یَدُ الله ست علی ،کور شود چشم حسود وسط معرکه ها هم قدمش نیست که نیست گفته حاتم که رقیب کرمش نیست که نیست بشری نیز حریف قلمش نیست که نیست بیرقی هم به شکوه علمش نیست که نیست هرکه هرجا که رسیده همه ، کارِ علی است به خداوند قسم که "همه کاره" علی است   کانون ذاکران امام حسین زرند
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس: یا مظهرالعجائب دنیا ابالحسن یا ایهالعزیز خدا ، یا ابالحسن وقتی غلام حلقه به گوش حسن شدم بهتر بود صدات زنم با ابالحسن اول کلام یاد گرفته زمادرم مولای توست حضرت آقا ابالحسن محشر که گفته اند به ما از هراس آن راحت توان گذشت ولی با ابالحسن اعجاز گونه منحصری مثل لم یلد همچون خدای یکه و تنها ابالحسن از نوع بهترین عبادات نام توست ذکر قنوت زینب کبری ابالحسن این افتخار بس که مرا مقتدا تویی ای مقتدای ام حضرت زهرا ابالحسن تنها نخوانده اند شما را ابوتراب خورشید و آسمانی و دریا ابالحسن در خلقت تو هرچه تأمل نموده ام راهی نبود غیر معما ابالحسن میزان محشری و صراط قیامتی حرف و حدیث آخر عقبا ابالحسن به یُمن حضرت دلبر خدا بر من کرامت کرد همین که نامش آوردم دعایم را اجابت کرد نه تنها من سرآغاز امورم " یاعلی " گفتم خدا هم " یاعلی " گفت و شروع امر خلقت کرد تمام انبیا هر جا گره بر کارشان افتاد دم " حیدر " گرفتند و خود مولا وساطت کرد پدر بعد از اذان در گوش من " نادعلی " خوانده همان " نادعلی " عمری از ایمانم حفاظت کرد به دل حب علی دارم، شده زهرا خریدارم خودم لایق نبودم که، ولی مادر محبت کرد گرفتار و پریشانم، سراپا غرق عصیانم دل ویران من را ساقی کوثر مرمت کرد نمی پرسد چرا مستی؟ نمی گوید برو پستی گدا هرقدر بد بوده علی بر او کرامت کرد به هجر او گرفتارم، به دل شور نجف دارم به هرکس که نجف رفته دل زارم حسادت کرد دوباره دیشبی در خواب دیدم زیر ایوانم دوباره این دل شیدای من میل زیارت کرد هوای نوکرانش را همیشه مرتضی دارد در اوج هر گرفتاری مرا راهیِ هیئت کرد . . به دست خاندان او فقط جود و کرم باشد علی باب الحوائج می شود شش ماهه هم باشد شاهنشه اریكه ی قدرت اباالحسن اسطوره ی صلابت و غيرت اباالحسن ياوالی الولی، يدحق، بنده ی خلف يا مظهر العجايب عالم، شه نجف يعسوب دين ملک زمين تا الی الابد يا قاهرالعدو،يل خيبر شكن مدد تو خانه زادِ حضرت سبحانی ای علی پرچم به دست قله ی عرفانی ای علی حبل المتين وحصنِ حصينی بدون شک راه نجات اهل يقينی بدون شک وَسابقون واقعه يعنی ابوتراب دريای فيض واسعه يعنی ابوتراب فرمانروای عالم امكان اباالحسن ای پادشاه دولت شاهان اباالحسن ای شرزه شير،ای اسدالله غزوه ها استاد درس رزم علمدار كربلا دستان تو ستون سماوات و كائنات سكان چرخ دادن و چرخاندن كرات همزاد گردبادی و از نسل آتشی وقتی به روی دشمن دين تيغ می كشی تمثال اقتدار خداوندی ای علی همواره ذوالفقار خداوندی ای علی پا روی شانه های پيمبر گذاشتی پا از تمام عرش فراتر گذاشتی آن تيغ تان و اين سر ما يا ابوتراب مولا بزن فدای شما، يا ابوتراب کانون ذاکران امام حسین زرند
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس: نشسته ام لب ایوان خانه ام تنها که یک غزل بنویسم بدون چون وچرا غزل برای کسی که مرا بزرگم کرد کسی که داده به من خرج آب و نانم را غزل برای همانکس که سفره اش پهن ست برای هر چه فقیر و برای هر چه گدا همان که اوج فلک هست خاک نعلینش همان که مرتبه اش میرسد به عرش خدا همان که دست دلم از ازل اسیرش بود اسیر برکه ی سبز "خم غدیرش" بود دلم شکسته وخسته ز جنب و جوش شده دلم چه گوشه نشین و چه بی خروش شده دلم دوباره خمار پیاله ی ساقیست دلم خراب شرابی ز می فروش شده مرا کسی به گمانم "غلام" میخواند دلم هوایی این نغمه و سروش شده دلی که از همه دل ها بریده ام حالا اسیر غمزه ی یک پیر کهنه پوش شده برای اینکه"علی"بشنوم من از"زهرا" ببین چگونه زبانم شبیه گوش شده خدا کند که دگر تا همیشه خواب شوم فدای خاک قدم های بوتراب شوم دوباره باز هوای نجف به سر دارم از اینکه بال ندارم دو چشم تر دارم به جان مادر پیرم بدان که ممکن نیست که دست از در این خانه ی تو بردارم به خاطر نظر مهربان حضرت توست میان این قفس سینه جان اگر دارم همه مرا به خدا بنده ی تو می گویند به جای کعبه ز بس بر رخت نظر دارم امین مکه محمد ولی امیر تویی دلیل واقعی خطبه ی غدیر تویی   تو شاه هستی و من سائل درت هستم گدای روز و شب دست قنبرت هستم کبوترانه به سوی تو بال وپرزده ام که باورت بشود من کبوترت هستم میان اینهمه اسم و لقب که داری تو هلاک نام خدایی "حیدرت "هستم خداست شاهد حرفم که از طفولیت همیشه ماهی آن حوض کوثرت هستم امام اول من آخرین پناه منی تو نور مطلق حق درشب سیاه منی   میان دلش هر که صافی ندارد مصونیت از انحرافی ندارد تعجب ندارد محب خلیفه اگر مادرش هم عفافی ندارد نگردید، غیر از علی جا ندارد دلم حاجت موشکافی ندارد بگو گرد کعبه به حاجی نچرخد اگر دور حیدر طوافی ندارد خود حق برایش گریبان دریده مگر کنج کعبه شکافی ندارد؟! سر کوی او گریه آورده تنها گدایی که حتی کلافی ندارد اگر ذوالفقارش به عاشق حرام است چه بهتر که ابرو غلافی ندارد به معراج ایوان طلا هر که رفته از این درد دوری معافی ندارد بیایم... نیایم... سراغم می آید نیازی غنی بر تلافی ندارد محب علی را به زهرا ببخشند اگر هم عبادات کافی ندارد به لبخند زهرا علی باورم شد به عشق علی فاطمه مادرم شد بخواهم نخواهم إلٰهم علی شد ثوابم علی شد، گناهم علی شد علی کعبه و مسجد و معبد من کنشتم علی، خانقاهم علی شد وجودم علی شد، سجودم علی شد خودش شاهد است او، گواهم علی شد شب من لبالب شد از نام حیدر همین که سحر شد، پگاهم علی شد چه در بین خنده، چه در بین گریه همین خنده و اشک و آهم علی شد زمین و زمانم، تمام جهانم میان فلک، شمس و ماهم علی شد چنان جلوه ی ذات حق شد که گویی علی هم خدا شد، خدا هم علی شد نه تنها زبانم، نه تنها بیانم که حتی شکوه نگاهم علی شد گدا بودم و همنشین گدا شد رعیت شدم، پادشاهم علی شد من افتاده بودم بدون پناهی به دادم رسید و پناهم علی شد پدر بود و با خود مرا آشنا کرد زمان دعایش مرا هم دعا کرد موحد دو دلبر نمی بیند اصلا دو قبله...دو منبر...نمی بیند اصلا هر آن کس که مست امیر عرب شد کم از خیر مادر نمی بیند اصلا کسی که دلش از محبت، حرم شد دلش را مکدر نمی بیند اصلا مشامی که بوی نجف را چشیده صفایی به قمصر نمی بیند اصلا دلم در نجف مانده و منزلی را از این خانه بهتر نمی بیند اصلا کسی که نگاهش به ایوان بیافتد خودش را که دیگر نمی بیند اصلا به چشم خدابینِ سلمان یقینا علی را اباذر نمی بیند اصلا زمین احد شاهد است این که احمد از او با وفاتر نمی بیند اصلا به جز مرتضی فاتح دیگری را به خود باب خیبر نمی بیند اصلا اگرچه فلان و فلانی گریزند کسی پشت حیدر نمی بیند اصلا ملائک تماشاگر یک جوان مرد علی ضربه می زد، خدا کیف می کرد به عشق علی مادرم داده شیرم که باشم همیشه غلام امیرم گرفت اختیار مرا و چه بهتر که از مدح او تا ابد ناگزیرم کجا قنبرم من؟ کجا بوذرم من؟ به دردش نخوردم، خودم می پذیرم بهایی ندارم، خدایی ندارم اگر دامن مرتضی را نگیرم بدون ولایت نمی ارزد اصلا ابوحمزه ها و دعای مجیرم علی زیر و رو می کند هر چه کردم ثواب قلیلم، گناه کثیرم همیشه میان گذر می نشینم بزرگی حقیرم، زلیخای پیرم میان قنوتم دعا کردم امشب شبی سوی ایوان بیافتد مسیرم مرا قطعه ای از نجف می شناسند چنان پر شده از محبت ضمیرم پی انحراف سقیفه نرفتم فقط پیرو ماجرای غدیرم غدیر آمد و فکر من با علی شد صد و ده نفس ذکر من یا علی شد رسیده به گوشم صدای محرم سیاهی خریدم برای محرم هوای غریبی دلم را گرفته هوای حسین و هوای محرم دوباره به پا می شود جنت حق به پا می شود خیمه های محرم فدای شهیدی که با خون پاکش بنا کرده دانش سرای محرم من از کودکی نوکر این سرایم خصوصا میان عزای محرم
به سینه زدم، سینه ام را تکاندم شدم عاشق و مبتلای محرم کمی از کرامات شاه غدیر است اگر که شدم آشنای محرم سرم را روی زانویم می گذارم که اشکی بریزم سوای محرم جگر گوشه ی مصطفی و علی بود عزیزی که شد سرجدای محرم بماند درون دلم روضه هایم بماند همان ابتدای محرم خدایا مرا تا محرم نگهدار مرا تا ابد زیر پرچم نگهدار هو می کشیم جامِ علی را بیاورید امشب مِیِ مُدامِ علی را بیاورید تَرسم بنایِ میکده زیر و زِبَر شود ای وای اگر که نامِ علی را بیاورید بینِ مزار هم کفن خویش میدَرم یک بار اگر سلامِ علی را بیاورید بازارِ شاعران و ادیبان بِهَم زنید یک واژه از کلامِ علی را بیاورید جبریل هم رسیده گره‌هاش وا شود آقایِ من غلامِ علی را بیاورید موسی نی ایم قصه اگر لن ترانی است یک جلوه از تمامِ علی را بیاورید ما را خمارِ باده نوشتند با علی ما را حلال زاده نوشتند با علی گیرم خدا دوباره دو دنیا بیاورد اما محال باشد علی را بیاورد او اول است از همه باید پیمبرش این دست را بگیرد و بالا بیاورد عزم جهاد می‌کند و وقت رفتنش یک کاسه آب حضرتِ زهرا بیاورد یک دَم بس است از دو دَمِ ذوالفقارِ او تا حالِ صد سپاه کمی جا بیاورد اُفتاده از نَفَس ملک‌الموت می‌رسد تا ذوالفقار محضرِ مولا بیاورد وقتِ نبردِ اوست و جبریل آمده تا دستمالِ زردِ علی را بیاورد یکدم سرِ سپاهِ عرب میزند علی ای نازِ ضربِ شصست عجب میزند علی مست است هرکه نعره‌ی او شورِ یا علیست مَرد است هرکه قبله‌ی او مرتضی علیست حجش قبول هرکه به ایوان طلا رسید بختش بلند هرکه گره خورده با علیست معراج رفته بود ببیند خدا کجاست معراج دید و گفت ببین تا کجا علیست گفت از علی مع الحق و از حق مع العلی من مانده‌ام علیست خدا یا خدا علیست ظهر غدیر نقشِ عقیقِ رسول شد مولا علیست تا که خدا هست تا علیست ما شاهرگ به پای علی میزنیم شُکر شرحِ تمام غیرت ما خونِ ما علیست ا شُکرِ خدا که حُرمت میخانه داشتیم عمریست با علی سر دیوانه داشتیم بر طاق آسمانِ نجف نام فاطمه است بالای آستانِ نجف نام فاطمه است حتی اذانِ صحنِ علی چیزِ دیگری است سر تا سرِ اذانِ نجف نامِ فاطمه است این شهر مِلکِ حضرتِ زهراست مهر اوست هرجا رَوی میانِ نجف نامِ فاطمه است فهمیده‌ام که روزیِ این شهر دست کیست دیدم به هر دُکانِ نجف نامِ فاطمه است جانِ مدینه جانِ جهان نامِ مرتضی است ای جانِ من که جانِ نجف نامِ فاطمه است ما را علی به فاطمه‌اش هدیه داده است بر برگه‌ی امانِ نجف نام فاطمه است سوگند بر علی که شرف دستِ فاطمه است انگشتریِ دُرِّ نجف دستِ فاطمه است کانون ذاکران امام حسین زرند
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس: قبله شد تنظیم با قبله نمایت هفت بار کعبه می گردد به دور خاک پایت هفت بار برده دل از حضرت داوود هر صبح و غروب آیه هایِ صوتِ قرآنِ صدایت هفت بار باز شد از حاجتش فوراً گره تا با وضو گفت «یا باب الحوائج» را گدایت هفت بار گفت «یا موسی بن جعفر» اولِ هر کظم غیظ دور شد از شرّ شیطان با دعایت هفت بار هفت بارِ «تو» برابر هست با هفتاد سال پس نگاهی کن به این «بد» با عنایت هفت بار هر کسی دارد برای عشقبازی شیوه ای من که می میرم به تنهایی برایت هفت بار روزهایی را که احساس کسالت میکنم میخورم از نُقلِ در مشکل گشایت هفت بار چشم تو دارالشّفای شهره ای در عالم است میدهد بر مرده جان چونکه دوایت هفت بار زائرت شد در حقیقت حاجیِ بیت الحرام با طوافِ کعبهٔ صحن و سرایت هفت بار سائل آمد کاظمین و ماند و دیگر برنگشت تا قدم زد بارِ اول در هوایت هفت بار می روم مشهد به پابوس علی-موسی الرضا در طیِ یکسال آینده به جایت هفت بار! هر شاعری‌ست در تب تضمین چشم تو از بس سرودنی‌ست مضامین چشم تو چشم جهان به مقدمت ای عشق! روشن است از اولین دقایق تکوین چشم تو ما را اسیر صبح نگاه تو کرده است آقا! کرشمه‌های نخستین چشم تو از ابتدای خلقت عالم، از آن ازل من شیعه‌ام به مذهب و آیین چشم تو می‌شد چه خوب نور خدا را نگاه کرد از پشت پلکت از پس پرچین چشم تو امشب شکوه خلدبرین دیدنی شده وقتی شده‌ست منظر و آیینه چشم تو گل کرده بر لب غزلم باغی از رطب امشب به لطف لهجۀ شیرین چشم تو چشم تو آسمان سخا و کرامت است آقا! خوشا به حال مساکین چشم تو حالا دو خط دعا به لبم نقش بسته است در انتظار لحظۀ آمین چشم تو: «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند» خوش عالمی‌ست عالم باب الحوائجی با توست نورِ اعظم باب الحوائجی مهر شماست حلقۀ وصل خدا و خلق داری به دست خاتم باب الحوائجی در عرش و فرش واسطۀ فیض و رحمتی بر دوش توست پرچم باب الحوائجی در آستانۀ تو کسی نا امید نیست آقا! برای ما همه باب الحوائجی بی‌شک شفیع ماست نگاه رئوف تو در رستخیز واهمه، باب الحوائجی دیوانۀ سخای اباالفضلی توام مانند ماه علقمه، باب الحوائجی صحن و سرات، غرق گل یاس می‌شود وقتی که میهمان تو عباس می‌شود در ساحل سخاوت دریای کاظمین ماییم و خاک پای مسیحای کاظمین با دست‌های خالی از اینجا نمی‌رویم ما سائلیم، سائل آقای کاظمین رشک بهشتیان شده حال کسی که هست در اعتکاف جنت الاعلای کاظمین نور الهی از همه جا موج می‌زند توحیدی است بس‌که سراپای کاظمین داریم در جوار حرم، حقّ آب و گِل خاتون شهر ما شده زهرای کاظمین ما ریزه‌خوار صحن و سرای کریمه‌ایم این افتخار ماست، گدای کریمه‌ایم در سایه‌سار کوکب موسی بن جعفریم ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم لطفش به گوشه گوشۀ ایران رسیده است یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم هستی ماست نوکری اهل‌بیت او ما خانه‌زاد زینب موسی بن جعفریم قم آستان رحمت آل پیمبر است در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم چشم امید اهل دو عالم به دست اوست مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم حتی قفس براش مجال پرندگی‌ست مدیون ذکر یا رب موسی بن جعفریم دلسوخته ز ندبۀ چشمان خسته‌اش دلخون ز شیون و تبِ موسی بن جعفریم آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش با دست بسته غرق سجود است حضرتش... @nohe_sonnati مژده‏ اى دل که به ما تاج سرى داد خدا شب ما سوته دلان را سحرى داد خدا سجده ی شکر به جا آر که از رحمت خویش تیر جانسوز دعا را اثرى داد خدا شجرِ طیبه ى گلشن طاها را باز هم ثمر داده و هم برگ و برى داد خدا تا که اسلام قوى گردد و الحاد ضعیف صدف بحر ولا را گهرى داد خدا اى صبا فاطمه را مژده بده کز ره لطف صادق آل نبى را پسرى داد خدا ملک از کنگره ى عرش برین مژده دهد که به ما ناجى نیک و سیرى داد خدا بهر آزادى ابناء بشر بار دگر به بشر رهبر فریادگرى داد خدا تا کند زیر و زبر کاخ ستم را اى دل مژده ‏ى آیت فتح و ظفرى داد خدا تا به پرواز در آید به جهان طایر فکر امشب از شوق و شعف بال و پرى داد خدا شادمانم من ژولیده که از رحمت خود به من بى هنر امشب هنرى داد خدا کانون ذاکران امام حسین زرند
ای دُرِ شش بحر و بحر پنج دُر! روحی فداک آسمان در صحن تو بنهاده پیشانی به خاک با غبار کاظمینت روحِ هر ناپاک، پاک بی‌ولایت می‌شود رحمت، عذاب دردناک میثم آلوده‌ای عبد و ثناگوی شماست هر که بوده هر که باشد سائل کوی شماست چو اشک دیدۀ عشّاق‌حق، دل‌ها مصفّا شد قلوب شیعیان از روشنى چون طور سینا شد اگر بینى فضاى آفرینش گشته عطر آگین گل روى امام موسى کاظم شکوفا شد قدم زد در جهان مولاى عالم موسى جعفر که از یمن قدومش، غرق زیور، عرش اعلا شد چه خورشیدى زمین و آسمان را کرده نورانى چه ماه پر فروغى در سپهر مجد، پیدا شد ز چرخ چارمین با موکب عزّ و شرف امشب پى عرض ادب سوى زمین نازل مسیحا شد نه تنها دیدۀ آل محمّد شد به او روشن که چشم چرخ‌پیر از دیدن آن ماه، بینا شد در این فرخنده میلاد وصىّ هفتم طاها نزول رحمت بى‌منتهای ذات یکتا شد نه تنها آشنایانش، که در سر تا سر گیتى هر آن‌کس واقف از اوصاف او گردید شیدا شد حمیده مادر والا مقام و ارجمند او بنازد زان که او هم مادر فرزند زهرا شد به پاس مقدمش از جانب ربّ غفور امشب براى دوستدارانش، برات عفو، امضاء شد به آن باب‌الحوائج «ملتجى» شد هر گرفتارى یقین ‌دارم که از کار و دلش هر عقده‌اى وا شد کانون ذاکران امام حسین زرند
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس: ای بنای حرم عدل و امان را بانی ای ز انوارِ تو، آفاق همه نورانی ای تو در مکرمت و جود، نبی را مانند ای تو در منزلت و قدر، علی را ثانی تو اَمینُ‌اللَّهی و بر درِ بیتُ‌الشَّرَفت هست جبریل امین را شرف دربانی آن جمال ملکوتی که تو داری، به مَلَک، از تماشای رُخت دست دهد حیرانی تویی آن جلوه که تابید به موسی در طور تو مسیحایی و داری نفسی رحمانی تویی آن نوح، که خود روح نجاتی، هر گاه، گیتی از سیل حوادث بشود توفانی گردش چشم تو و گردش افلاک یکی‌ست نکند چرخ ز فرمان تو نافرمانی.. که گمان داشت که با آن همه تشريف و جلال یوسف فاطمه یک عمر شود زندانی؟ آب شد شمع وجود تو و خون شد جگرت آه از ظلمت زندان و شب ظلمانی از هجوم غم و اندوه به تنگ آمده بود روح قدسیِ تو در کالبد انسانی جان فدایت که به يک عطف نظر زنده کنی در دل و جان جهان عاطفۀ عرفانی از لب لعل تو، انوار هدایت جاری‌ست ای سحاب کرمت، در همه‌جا بارانی ای کلامُ اللَّه ناطق که تو را می‌خوانند شجر طیبه در معرفت قرآنی حبس و تبعید به فتوای تو محبوب‌تر است، از قبول ستم و سلطۀ بی‌ایمانی بر در قاضی حاجات مناجات‌کنان عرض حاجت بری ای سجدۀ تو طولانی آفتابی و سفر می‌کنی از شرق به غرب عجب از صبر تو در سایۀ سرگردانی به پریشانی تو دجلۀ بغداد گریست ای نصیب تو همه بی‌سر و بی‌سامانی اهرمن گرچه بسی بهر فنایت کوشید نشود جلوۀ انوار الهی، فانی شاهد مکتب توحیدی و در راه هدف بِاَبی اَنت و اُمّی که شدی قربانی تا مرا رخصت پابوس تو قسمت نشود منم و دست و گریبانِ غمی پنهانی.. "گر چه دوريم به یاد تو سخن می‌گوییم بُعد منزل نبود در سفر روحانی" با تولّای تو، تا گلبن طبعم گل کرد عوض گریه کند دیده گلاب‌افشانی به بَرَت آمده‌ام، تا ببرم فیضی از آن جذبۀ معنوی و جاذبۀ روحانی چه بخواهم؟ که تو خود حال مرا می‌بینی چه بگویم؟ که تو خود درد مرا می‌دانی نظری کن که "شفق" مُحرم کوی تو شود ای بنای حرم عدل و امان را بانی! وجود آمده رشک بهشت، سرتاسر به یمن مولد مسعود موسی جعفر امام کلّ اعاظم، ولی حقّ کاظم که کظم غیضش یادآورد ز پیغمبر به جعفر بن محمّد عطا شده پسری که بوده است به پیر خرد هماره پدر هزار موسی عمران فدای آن موسی که بود گوشة حبسش ز طور نیکوتر امام هفتم، کز هشت خلد و نُه افلاک رسد نداشکه ده عقل را تویی رهبر خدیو هستی کز یک اشاره‌اش آید قدر به جای قضا و قضا به جای قدر چراغ دودۀ احمد که دیدة دل را فروغ اوست به هر صبح و شام روشنگر به عزم طوف حریم مقدّسش دارند هماره قافلۀ دل، به کاظمین سفر چگونه وصف امامی کنم که در قرآن خدای عزّ و جلّ آمدش ثنا گستر شرف بس است همین خاک پاک ایران را که زیر سایة فرزند اوست این کشور گرفته شهر قم از دخت او شرف آنسان که خاک پاک مدینه ز دخت پیغمبر بود بهشت خراسان، ز مقدم پسرش چنانکه خاک نجف راست فیض از حیدر اگر ولاش نباشد، عبادت ثقلین به صاحبش ندهد سود در صف محشر گدای درگه اویند اسفل و اعلی رهین منّت اویند ز اصغر و اکبر هم اوست باب حوائج هم اوست باب مراد مراد و حاجت خود را بگیر از این در خوش آن غبار که بر خاک او رسید و نشست خوش آن نسیم که از کوی او نمود گذر خوشا دلی که بگردد به گرد تربت او خوشا کسی که بگیرد مزار او در بر زمام سلطنتم گر دهند، نستانم مرا خوش است گدایی به کوی آن سرور اگر به جههۀ خورشید پای بگذارم گمان مبر که از این آستان بگیرم سر ز اهلبیت نگردد جدا دلم آنی جدا کنند اگر جان هماره از پیکر چراغ بزم عزای حسینیان «میثم»! مه جمال منیرش بود به ماه صفر ای کلیم‌اللَه تماشا کن کلام الله را بر فراز دست خورشیدِ ولایت، ماه را نور انوار نهم، هفتم چراغ راه را در زمین و آسمان‌ها رهبری آگاه را روح رحمان، جان قرآن، نخل طور است این پسر گوهر رخشندۀ شش بحر ‌نور است این پسر این پسر بدرالمنیر و این پسر شمس ‌الضحاست این پسر باب‌الکرم، باب‌الولا، باب ‌العطاست این پسر باب‌المرادِ انبیا و اولیاست این پسر هم مصطفی هم مرتضی هم مجتباست... صاحب خلق و خصال و خوی احمد کیست؟ او نفس پاک صادق آل محمد کیست؟ او ماه ذی‌الحجه‌ست محو آفتاب روی او جنس آدم قبضه‌ای از خاک پاک کوی او چشم عیسی از فراز آسمان‌ها سوی او عروة الوثقای ارباب کرامت موی او آیۀ عفو الهی بر لب خندان اوست کشور ایران زیارتگاه فرزندان اوست ای جمال چهارده معصوم در رخسار تو وحیِ ساعد خیزد از لب‌های گوهربار تو آفرینش در پناه سایۀ دیوار تو روح پاک انبیا و اولیا زوار تو آسمان چشم انتظار ذکر یارب یاربت حضرت معبود مشتاق مناجات شبت...
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس: چون گل گلزار صادق پرده از رخ برگرفت عالم از نور جمالش جلوه ى دیگر گرفت آفتاب صبح صادق آن که از صبح ازل روشنى خورشید از آن ماه بلند اختر گرفت دُرِّ مکنون پرورش چون یافت در مهد صدف شد حمیده خو چو خو، در دامن مادر گرفت موسى کاظم امام هفتمین نور خدا آن که نور عارضش آفاق سرتاسر گرفت آن که روشن از جمالش گشت آیات خدا وآن که رونق از کمالش شرع پیغمبر گرفت هم ادب رونق از آن گنجینه ی آداب یافت هم سخن زیور از آن کلک سخن گستر گرفت شد رها از بند محنت آن که از صدق و صفا دامن باب الحوائج موسى جعفر گرفت از در باب الحوائج روى حاجت بر متاب زآن که فیضش چشمه از سر چشمه ‌ى داور گرفت در صف محشر شفاعت یافت آن کاو چون (رسا) دامن موسى بن جعفر در صف محشر گرفت ای آفتاب حُسن به زیبایی‌ات سلام وی آسمان فضل به دانایی‌ات سلام در صبر شاخصی به شکیبایی‌ات سلام تنها تو کاظمی که به تنهایی‌ات سلام هرگه غضب به قلب رئوف تو یافت دست از آب عفو آتش خشمت فرو نشست ای صرف گشته عمر گران تو در نماز دُرِّ خداست اشک روان تو در نماز مطلوب ایزد است بیان تو در نماز واجب بُود درود به جان تو در نماز آن‌سان که نور عشق خدا در وجود توست از صبح تا به ظهر، زمان سجود توست تو عبد صالح و به کفَت قدرت خداست هر ادعا ز قدرت و عزت تو را سزاست هارون چگونه صاحب این دعوی خطاست کی ابر هر کجا که بباری ز ملک ماست قدرت از آن توست که بر ابر پیل‌وار فرمان دهی و شیعۀ خود را کنی سوار... ای کشتی نجات به دریای حادثات دارند شیعیان به شما چشم التفات لب‌تشنه‌ایم تشنۀ یک جرعۀ فرات بر ما ببخش از کرم خویشتن برات در آستان قدس رضا نور عین تو دل پر زند به سوی تو و کاظمین تو چون قلب مرده از دم تو جانم آرزوست چون خاک تشنه، قطرۀ بارانم آرزوست سر تا به پای دردم و درمانم آرزوست پا تا به سر نیازم و احسانم آرزوست بر من ببخش آنچه کند جودت اقتضا سوگند می‌دهم به جگرگوشه‌ات رضا دوبیتی امشب تمام آسمان در شوروشین است جشن و سرور امشب به پا در عالمین است امشب به دنیا آمده باب الحوایج امشب دل هر شیعه ای در کاظمین است دوبیتی فیض تو به ما ز والدینت برسد از مشهد و قم، دو نورعینت برسد دلتنگ زیارت تو هستم چه شود! دستم به ضریح کاظمینت برسد ايراني ام ، رعيّـتِ موسي بن جعفرم من شهـروندِ دولتِ موسي بن جعفرم دنـبال هيـچ فرقه و حذبي نمي روم در حيطه ي ولايتِ موسي بن جعفرم مأمومم و به كوري مأمون پرست ها دل داده ي امامتِ موسي بن جعفرم در اوج فقـر رو به سُليمان نمي زنـم وقتي گداي ساحتِ موسي بن جعفرم هم شُـغل با مَن اند تـمام ملائكـه مشغول تا به خدمتِ موسي بن جعفرم امروز، زير سايه ي الطـافِ دخترش در حشر، جـزو أُمّتِ موسي بن جعفرم با اين حُسين گفتن و زينب شنـيدنم پيوسته در حمايتِ موسي بن جعفرم مديون شدن به مردم دنيا بُـود گِـران بر من كه زير منّتِ موسي بن جعفرم با اين كه خاک پاي سگش هم نمي شوم دربست وقفِ خدمت موسي بن جعفرم ديديد اگـر كه بعد غديرم هـنوز شــاد خوشحال از ولادتِ موسي بن جعفرم بعد از غدير اگر كه به "ابـواء"* پر زدم چون تشنه ي كرامتِ موسي بن جعفرم يوسف ميا به جلوه گري پيش من كه من ديوانه ي ملاحـتِ موسي بن جعفرم گر پُشت هم به كعبه كنم روبه قبله ام وقتي كه در زيارتِ موسي بن جعفرم از اين كه با امام رضا آشنا شـدم ممنونِ لطفِ حضرتِ موسي بن جعفرم امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است چون موسم دمیدن خورشید هفتم است آن فیض لایزال که مشتق ز نور او خورشید آسمان رضا، نور هشتم است آن پرتو جمال خدایی که طور او آیینه‌زار حضرت معصومه در قم است موسای طور قرب که در پیشگاه او صدها کلیم بی «اَرِنی» در تکلم است بگرفت دست عیسی مریم ولای او کز پای دارِ فتنه، به چرخ چهارم است هر صبحدم فریضۀ حق بر امین وحی بر حضرتش ادای سلام ٌعلیکم است دلتنگی‌اش مباد که در غنچۀ لبش لطف شکوفه‌باری باغ تبسم است... نور خدا در آینۀ آفتاب تو حیرت‌فزای دیدۀ افلاک و انجم است عدل مجسمی تو و هر دادخواه را در بارگاه لطف تو شوق تَظَلُّم است یزدان نخواست تا غم روزی خورد کسی با لطف تو که قاسم الارزاق مردم است آن سر که نیست خاک درت در تنزُّل است وان دل که نیست جای تو، جای تألُّم است طاعات منکران تو در روز رستخیز آتش‌بیار معرکه مانند هیزم است در روز حشر جز تو شفیعی مبادمان جایی که آب هست چه جای تیمم است؟ با نعمت ولای تو «پروانه» را چه غم عمری‌ست در بهشت که غرق تنعم است کانون ذاکران امام حسین زرند