eitaa logo
کانون ذاکران امام حسین زرند
259 دنبال‌کننده
628 عکس
173 ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فلک بُردی ز باغم حاصل من زدی آتش تو آخر بر دل من ندیدی اشک چشم مادرش را چرا بردی ز باغش حاصلش را عجب نامردی ای دنیای فانی ربودی دخترم را در جوانی ز خاک غم گِلِ من را سرشتند به تقدیرم چنین غم را نوشتند عزیزم قامت بابا شکسته شدم از زندگی بیزار و خسته در و دیوار غبار غم گرفته چرا تقدیر ، شانسم کم گرفته تو ای زیبا گل در خاک و خفته درود زندگی را زود و گفته چسازد بعد بابای زارت بیاید هرشب جمعه مزارت اگر چه داغ تو بنموده پیرم مرا از زندگانی کرده سیرم کنم در خاطرات خود مصوّر غم آن نو جوان شهزاده اکبر نبوده در تن تو زخم شمشیر چو دیده زخم پیکر شد حسین پیر ترا با عزّ و ناز بر دوش کشیدن ولی جسم علی صد جا بریدن نبوده جای بوسه بر تن او نموده اربأ اربا دشمن او بده صبری تو ای خلاق باری دگر بس کن (صفا) کم کن تو زاری 👉 ذاکران امام حسین
نام تو در دلم جلا دارد حب تو بین سینه جا دارد الگوی صبر و مظهر ادبی مثل بانوی ما کجا دارد سید الاوصیاست بابایت مادرت فخر بر نسا دارد نه عجب اینکه حضرت مریم سوی تو دست التجا دارد زنده کردی تو یاد حیدر را خطبه های تو مرحبا دارد تو و زینب قیام ها کردید گرچه یک دست هم صدا دارد همسر توست زاده ی جعفر که به تو تا ابد وفا دارد شده مصداق خیر خلق الله آنکه در روضه ات بکا دارد هر کسی نوکرت شده بی بی عاقبت رزق کربلا دارد... مثل زهرا چقدر مظلومی خواهر زینب ام کلثومی نامتان، بَه ،چه لذتی دارد بر لبانم حلاوتی دارد نوکرت سرور است در واقع چه مقام و شرافتی دارد کِی بیایم برای عرض ادب؟ هرکس اینجاست نوبتی دارد.. باز ، بانو! مرا دعایم کن تو دعایت اجابتی دارد- -که رقیه به عمه میگوید هر زمانی که حاجتی دارد کاسه ام خالی است گرچه ولی به تو قلبم ارادتی دارد روز محشر گرفته برگ نجات هر کسی با تو نسبتی دارد ای تو مستجمع صفات علی دومین زینب از بنات علی بانوی بی شکیب عاشورا روضه خوان غریب عاشورا صبر تو بوده است بانو از معجزات عجیب عاشورا شام را کرده است کرببلا نطق تو ای خطیب عاشورا آخر شعر بر مشامم خورد کمی از بوی سیب عاشورا راست است اینکه پیش چشمانت کشته شد عندلیب عاشورا؟! پیش چشمان تو به نیزه شده رأس شیب الخضیب عاشورا گوشوار تو مانده در دست دشمن نانجیب عاشورا از غمت گشته ایم خانه خراب أدرکیــنی شـریـکة الاربــاب 🔹 خروش گریه ی او شهر را تکان می داد و پای روضه ی او هر که بود جان می داد میان قوم عرب یک نسب شناس کجاست که لحن خطبه علی را فقط نشان می داد نگاه کرد به تسبیح خواهرش زینب که این حماسه به او قدرت بیان می داد کلام دختر نهج البلاغه نافذ بود و درس غیرت و مردی به کوفیان می داد خطاب کرد: «شما تا ابد دو رو بودید اگر خدا به شما عمر جاودان می داد به پاس این همه مدت که دم تکان دادید خلیفه کاش همان قدر استخوان می داد در این معامله کوفی سفیه بود سفیه که دین خویش نفهمیده رایگان می داد نشسته اید سر سفره ی حرام آن قدر که نامه های شما نیز بوی نان می داد و رود های روان را بر آن کسی بستید که اذن ریزش باران به آسمان می داد به بی پناهی اهل خیام در صحرا فقط حرارت خورشید سایبان می داد شما به نام محمد چقدر می کشتید خدا اگر به علی همچنان جوان می داد» و کاش خطبه او تا همیشه جاری بود و کاش گریه کمی بیشتر امان می داد نوشته اند که شورش به راه می افتاد اگر زمانه کمی بیشتر زمان می داد 🔹 🔹 منم که شعله کشد هرم آفتاب از من گلم، که مانده پس از کربلا گلاب از من غریب صفحه ی تاریخ ام کلثومم که قول صبر گرفته ابو تراب از من منم همان که نگاهم به علقمه افتاد گرفت تا که رقیه سراغ آب از من خدا نخواست که رفع عطش شود گرچه همیشه بوده دعاهای مستجاب از من سپرده بود به من طفل تشنه ی خود را نخواست گرچه علی را دگر رباب از من بساط شعله ی اتش به خیمه ها افتاد چنانکه سوخت در اتش دل کباب از من نرفت چادرم از سر اگر که سر میرفت فلک به یاد ندارد رود حجاب از من برای اینکه ببندد دخیل بر دستم هزار مرتبه منت کشد طناب از من شبیه فاطمه ام ، مثل حیدرم ، شیرم یزید کافر اگر میبرد حساب از من خرابه شد ز من اباد ، کاخ کفر اما_ به خطبه های علی وار شد خراب از من 🔹 🔹 ای زینب دوم محمّد زهرای دگر به بیت احمد چون خواهر خویش،هست زهرا قرآن علی به دست زهرا مظلومه و دختر دو مظلوم مشهور به نام امِّ کُلثوم ریحانهء مادر ولایت هم سنگر خواهر ولایت توحید زمنطق تو،پیروز هفتادو دو داغ دیده،یک روز عصمت زتو اعتبار دارد زینب به تو افتخار دارد در دُرج حیا،دُرِّ حسینی حقّا که تفاخُر حسینی توحید به چون تو،عشق ورزید دشمن زِخِطابهء تو لرزید یک آیه ز آیه های کوثر در حنجره ات صدای کوثر خون از سِتَم زمانه خورده چون فاطمه تازیانه خورده از کعب نی ات به تن نشانی می بود مدال قهرمانی آتش به دل عدو فِشاندی در کوفه و شام،خطبه خواندی ای پارهء آیه های تطهیر ای در نَفَست،صدای تکبیر سر تا قدمت،همه فروغ است حوریّه و دیو؟!این دروغ است تو دخترِ دخترِ رسولی سر تا به قدم،همه بتولی حیدر که بُوَد ولیّ ذوالمَن هرگز ندهد تو را به دشمن ای اختر آسمان عصمت ای بانوی قهرمان عصمت از تربیت علی است،معلوم قدر و شرف تو،ام کلثوم من (میثم)میثمِ شمایم فریاد محرّم شمایم اوصاف شماست،هست و بودم پیوسته به جانتان،دُرودم
🌺🌺🌺🌺🌺 السلام علیک یا ابا جعفر یا محمد ابن علی ایها الباقر یا ابن رسول‌الله 🌺🌺🌺🌺🌺 ای پنجمین نور خدا یا باقر العلوم ای دُرّ دریای ولا یا باقر العلوم ای که امام راستین بر خلق عالمی تو مشعل راه هدی یا باقر العلوم پاکیزه تر از برگ گل چون آیه های نور هستی ز نسل هل اتی یا باقر العلوم دُرّ کلامت ره گشا جان را صفا دهد ای مخزن علم خدا یا باقر العلوم چشم همه سوی تو شد آقای با کرَم ای چشمه ی جود و سخا یا باقر العلوم دلبسته ی مهر توییم هستی برای ما مولایمان در دو سرا یا باقر العلوم چشم انتظار لطف تو در روز محشریم ای شافع روز جزا یا باقر العلوم دل نینوایی می‌شود با خاطرات تو ای یادگار کربلا یا باقر العلوم ما نوکر درگاه تو آقا نما قبول ارباب هر شاه وگدا یا باقر العلوم شد مطلع ماه رجب باقر خوش آمدی دارد منادی این ندا یا باقر العلوم در آسمان جشنی بپا نام تو برلب است جمع ملائک یکصدا یا باقر العلوم عیدی بده بر عاشقان ای بحر بی کران ای حضرت مشکل گشا یا باقر العلوم بر قلب عشاقت بتاب از نور رحمتت ای نور ،ای شمس الضحی یا باقر العلوم اين افتخار من بوَد مدح تو می کنم از تو نمی گردم جدا یا باقر العلوم (( حجت اله رجب زاده جرجافکی )) 🌺🌺🌺🌺🌺
روشن تر است این پسر از ماه،صورتش گردن کشیده ماه خودش هم به رویتش ماه رجب به ماه عرب چشم دوخته معلول خیره ست به دقت به علتش ماه تمام اول ماه رجب رسید قد قامت الصلوة به قد و به قامتش شد اولین محمد بعد از پیامبر آمد ز دست های علی هم نبوتش چون آفتاب وقت طلوع و غروب خویش عمری نشسته کوه دو زانو به خدمتش پلکش دلیل روز و شب است و به این دلیل باید که کوک کرد زمان را به ساعتش در آفتاب ظهر، زمین سایه اش کم است خاص است قهر حجت و عام است رحمتش از شرق تا به غرب جهان،نه بزرگتر قلب من و تو است حدود حکومتش قارون اگر شود همه ی عمر چون گداست در محضر تو هرکه بنازد به ثروتش این سو پدربزرگ حسن آن طرف حسین باید که غبطه خورد به شکل سیادتش بوده علی اگرچه پسرخوانده ی نبی گشته محمد اِبْنِ علی با ولادتش داییش قاسم است و رقیه ست عمه اش از این مسیر رفته به زهرا شباهتش همبازی رقیه و دلواپس عمو شد شرح روضه مدت عُمر امامتش در ظاهرش گرفتن مجلس برای علم در اصل شرح روضه فقط بوده علتش 🔹 روشن جهان ز نام تو یا باقرالعلوم نشناخت کس مقام تو یا باقرالعلوم هستیم ما غلام تو یا باقرالعلوم مؤمن به هر کلام تو یا باقرالعلوم عمری ست درس عشق در این خانه خوانده ایم نور کلام توست اگر شیعه مانده ایم روشن ترین ستاره ی دنیای معرفت ای در حدیث ناب تو دریای معرفت در محضر تو ای گل رعنای معرفت زانو زده جهان به تماشای معرفت مهر تو بوده است صراط جهانی ام مدیون باقر است همه زندگانی ام ما پای منبرت به سعادت رسیده ایم ما با تواییم اگر به هدایت رسیده ایم هستیم زنده چون به ولایت رسیده ایم دنبال نور عشق به هیأت رسیده ایم علم از کلام توست نفس می کشد هنوز آری به نام توست نفس می کشد هنوز غرق اند اهل علم به دریای منبرت چون قطره ای ست علم همه پای منبرت نوری جهان نداشته منهای منبرت ما را ببر همیشه به ژرفای منبرت ای سایه سار جنت الاعلا بقیع تان محراب آسمانی دنیا بقیع تان ای آبروی علم، جهان وام دار تو حرفی نداشتند بزرگان کنار تو پایان نداشت معرفت بی غبار تو خورشید شمع سوخته ی بر مزار تو دستی بکش به شانه ی بی تکیه گاه ما خورشید باش مثل همیشه به راه ما رؤیا شده مدینه و صبح زیارتت ما را ببر به دیدن شرح کرامتت دلتنگ گشته ایم برای سخاوتت قربان فصل فصل غم بی نهایتت خون گریه های کرببلا یادگار توست در ما صدای کرببلا یادگار توست 🔹 چه خوب شد که روی خاک مرده پا گذاشتی خوش آمدی قدم به روی چشم ما گذاشتی چه منتّی سر قَدَر، سر قضا گذاشتی تویی که پای جای پای انبیا گذاشتی تو را که آفرید حق به خویش گفت آفرین تو آمدی و خنده شد نصیب زین العابدین تو آمدی که کامل از کمال تو شود کلام رسانده جابر از رسول حق به جانبت سلام نشسته در رگ تو خون نافذ دو تا امام در این مقام هیچکس نگشت با تو هم مقام صفا گرفته خانه امامت از حضور تو تو آمدی مدینه غرق نور شد ز نور تو تو از تبار فاطمه تو معنی صداقتی تو از شکوه مرتضی تو وارث شجاعتی تو از حسینی و حسن تو جلوه امامتی رجب مرجب از تو شد تو چشمه هدایتی تویی که مثل نور سمت آینه شتافتی تویی پیمبری که نیل علم را شکافتی عزیز زین العابدین هزار جان فدای تو همه زمینیان و آسمانیان فدای تو و پیر و کودک و جوان و نوجوان فدای تو به هر مکان و هر زمان و هر زبان فدای تو فدای تو که پنجمین چراغ آل احمدی فدای نام پاک تو که دومین محمدی نگاه کن که یک به یک همه مسافر توایم کجا بدون زائری تمام زائر توایم همه به زیر دِین قال قال باقر توایم اشاره کن ببین که بنده اوامر توایم قیام ما قعود ما ز برکت قنوت توست هزار مطلب نگفته در دل سکوت توست بنا کنیم عاقبت بقیع ،گنبد طلا برای تو ضریح و مرقدی شبیه کربلا که دور آن نشسته اند یک به یک فرشته ها چه صحنه ای ست صحن تو کنار صحن مجتبی فدای غربت تو ای نهفته در دل بقیع فدای غربت تو ای چراغ محفل بقیع 🔹 🔹 فصل بهار و عید طرب آمد پایان عمر رنج و تعب آمد وقتی هلال ماه رجب آمد نور خدا به سینه ی شب آمد خیر کثیر حاصل این ماه است دریای فیض در دل این ماه است مستی کنید شب شب یلدایی است هفت آسمان به جلوه تماشایی است سرشار از حقیقت زیبایی است شهر مدینه باغ شکوفایی است باغی که می برد دل جنت را دارد از او بهشت ، طراوت را پیک سعادت این خبر آورده باغ ولا شکوفه درآورده خورشید مژده ی سحر آورده امشب عروس دین پسر آورده در پای او ز عرش خدا گل ریخت روی سر زمین ز تفضل ریخت بر خاتم شهود نگین آمد کهف الامان روح الامین آمد روح صفا به جسم زمین آمد حق‌الیقین به باور دین آمد علم الیقین به وقت سخن باشد تلفیقی از حسین و حسن باشد حُسن حَسَن ز صورت او پیدا ت
وحید در عبادت او پیدا ایثار در کرامت او پیدا علم است در حقیقت او پیدا آینه کمال خدا رویش عطر بهشت می وزد از بویش او باقر العلوم پیامبر شد فیض زلال چشمه ی کوثر شد در علم و حلم ، حیدر دیگر شد زهرا حسن حسین مکرر شد حکمت نمی ز وسعت علم او صبر خدا تجلی حلم او ایام جهل رو به زوال آمد سرچشمه ی علوم ، زلال آمد در معرفت تمام و کمال آمد سر تا قدم شکوه و جلال آمد آمد که مقتدای زمین باشد بعد از پدر امام مبین باشد 🔹 🔹 گهر از بطن دریا تا هویدا می‌شود امشب جمال ایزد منان تجلا می‌شود امشب ملک در باغ رضوان است دست افشان، که از ره کِی گل زهرای مرضیه شکوفا می‌شود امشب به یمن مقدم باقر، امام پنجم شیعه مدینه باز هم عرش معلا می‌شود امشب زمین و آسمان را نور باران کرده حق، زیرا علی‌بن‌الحسین این بار بابا می‌شود امشب ملائک صف به صف اِستاده، در کف جام مِی دارند دوباره آبِ کوثر هم گوارا می‌شود امشب علی و فاطمه بانیِ این جشن و سرور هستند چه جشنی در ثریاّ باز بر پا می‌شود امشب امام حلم و علم و حکمت از ره می‌رسد وقتی تمام علم در یک جمله معنا می‌شود امشب ز دامانِ عروسی پاک دامن در اذانِ صبح گلی زیبا به عالم باز اِهدا می‌شود امشب نیازی نیست دریا موج بردارد به پای او دو چشم مادرش آنگونه دریا می‌شود امشب گدایی پشت دربِ خانه بنشسته به امیّدی تمام شهر هم آید پذیرا می‌شود امشب زمستان هم که باشد روزهای عاشقی گرم است که با لبخندِ گرمش فصلِ گرما می‌شود امشب امامِ باقر از ره می‌رسد ظلمت عَدَم گردد و درد عاشقی با او مداوا می‌شود امشب بشارت می‌دهد جبریل بر زهرا و بر حیدر که یک غنچه ز نسل فاطمه وا می‌شود امشب 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7#امام_باقر_ولادت روشن تر است این پسر از ماه،صورتش گردن کشیده ماه خودش هم به رویتش ماه رجب به ماه عرب چشم دوخته معلول خیره ست به دقت به علتش ماه تمام اول ماه رجب رسید قد قامت الصلوة به قد و به قامتش شد اولین محمد بعد از پیامبر آمد ز دست های علی هم نبوتش چون آفتاب وقت طلوع و غروب خویش عمری نشسته کوه دو زانو به خدمتش پلکش دلیل روز و شب است و به این دلیل باید که کوک کرد زمان را به ساعتش در آفتاب ظهر، زمین سایه اش کم است خاص است قهر حجت و عام است رحمتش از شرق تا به غرب جهان،نه بزرگتر قلب من و تو است حدود حکومتش قارون اگر شود همه ی عمر چون گداست در محضر تو هرکه بنازد به ثروتش این سو پدربزرگ حسن آن طرف حسین باید که غبطه خورد به شکل سیادتش بوده علی اگرچه پسرخوانده ی نبی گشته محمد اِبْنِ علی با ولادتش داییش قاسم است و رقیه ست عمه اش از این مسیر رفته به زهرا شباهتش همبازی رقیه و دلواپس عمو شد شرح روضه مدت عُمر امامتش در ظاهرش گرفتن مجلس برای علم در اصل شرح روضه فقط بوده علتش 🔹 روشن جهان ز نام تو یا باقرالعلوم نشناخت کس مقام تو یا باقرالعلوم هستیم ما غلام تو یا باقرالعلوم مؤمن به هر کلام تو یا باقرالعلوم عمری ست درس عشق در این خانه خوانده ایم نور کلام توست اگر شیعه مانده ایم روشن ترین ستاره ی دنیای معرفت ای در حدیث ناب تو دریای معرفت در محضر تو ای گل رعنای معرفت زانو زده جهان به تماشای معرفت مهر تو بوده است صراط جهانی ام مدیون باقر است همه زندگانی ام ما پای منبرت به سعادت رسیده ایم ما با تواییم اگر به هدایت رسیده ایم هستیم زنده چون به ولایت رسیده ایم دنبال نور عشق به هیأت رسیده ایم علم از کلام توست نفس می کشد هنوز آری به نام توست نفس می کشد هنوز غرق اند اهل علم به دریای منبرت چون قطره ای ست علم همه پای منبرت نوری جهان نداشته منهای منبرت ما را ببر همیشه به ژرفای منبرت ای سایه سار جنت الاعلا بقیع تان محراب آسمانی دنیا بقیع تان ای آبروی علم، جهان وام دار تو حرفی نداشتند بزرگان کنار تو پایان نداشت معرفت بی غبار تو خورشید شمع سوخته ی بر مزار تو دستی بکش به شانه ی بی تکیه گاه ما خورشید باش مثل همیشه به راه ما رؤیا شده مدینه و صبح زیارتت ما را ببر به دیدن شرح کرامتت دلتنگ گشته ایم برای سخاوتت قربان فصل فصل غم بی نهایتت خون گریه های کرببلا یادگار توست در ما صدای کرببلا یادگار توست 🔹 چه خوب شد که روی خاک مرده پا گذاشتی خوش آمدی قدم به روی چشم ما گذاشتی چه منتّی سر قَدَر، سر قضا گذاشتی تویی که پای جای پای انبیا گذاشتی تو را که آفرید حق به خویش گفت آفرین تو آمدی و خنده شد نصیب زین العابدین تو آمدی که کامل از کمال تو شود کلام رسانده جابر از رسول حق به جانبت سلام نشسته در رگ تو خون نافذ دو تا امام در این مقام هیچکس نگشت با تو هم مقام صف
ا گرفته خانه امامت از حضور تو تو آمدی مدینه غرق نور شد ز نور تو تو از تبار فاطمه تو معنی صداقتی تو از شکوه مرتضی تو وارث شجاعتی تو از حسینی و حسن تو جلوه امامتی رجب مرجب از تو شد تو چشمه هدایتی تویی که مثل نور سمت آینه شتافتی تویی پیمبری که نیل علم را شکافتی عزیز زین العابدین هزار جان فدای تو همه زمینیان و آسمانیان فدای تو و پیر و کودک و جوان و نوجوان فدای تو به هر مکان و هر زمان و هر زبان فدای تو فدای تو که پنجمین چراغ آل احمدی فدای نام پاک تو که دومین محمدی نگاه کن که یک به یک همه مسافر توایم کجا بدون زائری تمام زائر توایم همه به زیر دِین قال قال باقر توایم اشاره کن ببین که بنده اوامر توایم قیام ما قعود ما ز برکت قنوت توست هزار مطلب نگفته در دل سکوت توست بنا کنیم عاقبت بقیع ،گنبد طلا برای تو ضریح و مرقدی شبیه کربلا که دور آن نشسته اند یک به یک فرشته ها چه صحنه ای ست صحن تو کنار صحن مجتبی فدای غربت تو ای نهفته در دل بقیع فدای غربت تو ای چراغ محفل بقیع 🔹 فصل بهار و عید طرب آمد پایان عمر رنج و تعب آمد وقتی هلال ماه رجب آمد نور خدا به سینه ی شب آمد خیر کثیر حاصل این ماه است دریای فیض در دل این ماه است مستی کنید شب شب یلدایی است هفت آسمان به جلوه تماشایی است سرشار از حقیقت زیبایی است شهر مدینه باغ شکوفایی است باغی که می برد دل جنت را دارد از او بهشت ، طراوت را پیک سعادت این خبر آورده باغ ولا شکوفه درآورده خورشید مژده ی سحر آورده امشب عروس دین پسر آورده در پای او ز عرش خدا گل ریخت روی سر زمین ز تفضل ریخت بر خاتم شهود نگین آمد کهف الامان روح الامین آمد روح صفا به جسم زمین آمد حق‌الیقین به باور دین آمد علم الیقین به وقت سخن باشد تلفیقی از حسین و حسن باشد حُسن حَسَن ز صورت او پیدا توحید در عبادت او پیدا ایثار در کرامت او پیدا علم است در حقیقت او پیدا آینه کمال خدا رویش عطر بهشت می وزد از بویش او باقر العلوم پیامبر شد فیض زلال چشمه ی کوثر شد در علم و حلم ، حیدر دیگر شد زهرا حسن حسین مکرر شد حکمت نمی ز وسعت علم او صبر خدا تجلی حلم او ایام جهل رو به زوال آمد سرچشمه ی علوم ، زلال آمد در معرفت تمام و کمال آمد سر تا قدم شکوه و جلال آمد آمد که مقتدای زمین باشد بعد از پدر امام مبین باشد 🔹 گهر از بطن دریا تا هویدا می‌شود امشب جمال ایزد منان تجلا می‌شود امشب ملک در باغ رضوان است دست افشان، که از ره کِی گل زهرای مرضیه شکوفا می‌شود امشب به یمن مقدم باقر، امام پنجم شیعه مدینه باز هم عرش معلا می‌شود امشب زمین و آسمان را نور باران کرده حق، زیرا علی‌بن‌الحسین این بار بابا می‌شود امشب ملائک صف به صف اِستاده، در کف جام مِی دارند دوباره آبِ کوثر هم گوارا می‌شود امشب علی و فاطمه بانیِ این جشن و سرور هستند چه جشنی در ثریاّ باز بر پا می‌شود امشب امام حلم و علم و حکمت از ره می‌رسد وقتی تمام علم در یک جمله معنا می‌شود امشب ز دامانِ عروسی پاک دامن در اذانِ صبح گلی زیبا به عالم باز اِهدا می‌شود امشب نیازی نیست دریا موج بردارد به پای او دو چشم مادرش آنگونه دریا می‌شود امشب گدایی پشت دربِ خانه بنشسته به امیّدی تمام شهر هم آید پذیرا می‌شود امشب زمستان هم که باشد روزهای عاشقی گرم است که با لبخندِ گرمش فصلِ گرما می‌شود امشب امامِ باقر از ره می‌رسد ظلمت عَدَم گردد و درد عاشقی با او مداوا می‌شود امشب بشارت می‌دهد جبریل بر زهرا و بر حیدر که یک غنچه ز نسل فاطمه وا می‌شود امشب 🔹 🔹 ذاکران امام حسین
دلم پر مى ‏زند امشب براى حضرت باقر كه گویم شرحى از وصف و ثناى حضرت باقر ندیده دیده ى گیتى به علم و دانش و تقوا كسى را برتر و أعلم به جاى حضرت باقر ز بهر رفع حاجات و نیاز خویش گردیده سلاطین جهان یكسر گداى حضرت باقر زبان از وصف او الكن، قلم از مدح او عاجز كه جز حق كس نمى ‏داند بهاى حضرت باقر نزاید مادر گیتى ز بهر خدمت مردم به جود و بخشش و لطف و سخاى حضرت باقر به ذرّات جهان یكسر بود او هادى و رهبر كه جان عالمى گردد فداى حضرت باقر برو كسب فضیلت كن چو مردان خدا اى دل ز بحر دانشِ بى منتهاى حضرت باقر اگر گردد شفیع ما بنزد خالق یكتا بهر دردى شفا بخشد دعاى حضرت باقر 🔹 🔹 آنکه بر چشمان ما پیراهنی گلفام داد ذره تا خورشید گردد شبنمی انعام داد اشک را از باده ساقی کوثر آفرید در ضیافت خانه‌اش هر دیده ای را جام داد تا که دست موج ها بر دامن ساحل رسد در دل هر عاشقی دریای ناآرام داد شام را از گیسوان آل حیدر تیره ساخت روز را برگرد آن ها جامه أحرام داد هرکسی پیغمبری می‌کرد در آل علی همچو ختم الانبیا او را محمد نام داد مثل خورشیدی که دیروز از همین مشرق دمید اولین پیغمبری که بعد پیغمبر رسید نام زیبایش محمد بود و سیما یش علی قابی از پیغمبر و تصویر زیبایش علی خلق احمد خلق احمد خوی احمد بود و بس پای تا سر احمد و قد دلارایش علی نامه مکتوبی از اوصاف جنت روی او خط و خالش احمد و زلف چلیپای علی ساحل از پیغام‌های او پر از در و صدف موج الطاف پیمبر بود و دریایش علی چشم او بسم الله است و خال او چون نقطه اش خوشنویسی خداوند است و امضایش علی پلک هایش پرده ی گنجینه الاسرار بود چشم او قاب رسول و حیدر کرار بود مثل خورشیدی که روشن میکند اشراق را می شکافد نورعلم ش سینه آفاق را هر ستاره یک شرار از شعله های علم اوست با رصد قلبم منجم میچشد احراق را نردبانی تا فلک باید که باشد بنگریم خاک پایش شکل داده قامت این طاق را بین گلشن گم شود عطری که هرگل داشته در صفاتش گم کنم سررشته مصداق را اشتیاق مهر او ناچیز را خورشید کرد آسمان بر سر گرفت آن ذره مشتاق را هرکسی یک قطره از او خواست باران می برد مور از درگاه او تخت سلیمان می برد قال باقرهای او تحکیم قرآن حکیم قال باقر های او یعنی صراط المستقیم آفرینش طفل شش روز است پیش لطف او چشم او شرحی است بر آیات احسان قدیم قبل از آنی که بگویی حاجتت را می دهد نشنود آوای سایل های خودرا این کریم احتیاجی نیست بر سوسوی شمعی در بقیع ماه و خورشید ند وقتی که چراغ این حریم جبرئیل اینجا تمام افتخارش نوکری است هر ملک ترفیع گیرد می شود اینجا ندیم بس که بر خاک مزارش ریخت خون از چشم تر سنگ قبرش را تراشیدند گویا از جگر شرح جمع عشق را از اشک دامانش بپرس این حکایت را ز چشمان گلستانش بپرس هرچه زینب دید او هم دید در دشت بلا ما رایت الا جمیلا را زچشمانش بپرس دانه دانه یاد یاران قطره قطره اشک ریخت ذکر هرمرثیه از تسبیح مژگانش بپرس پیکری از شانه شمشیرهاچون زلف شد مو به مواین قصه از زلف پریشانش بپرس دشتی از نامحرمان و دختران بی پناه هتک حرمت را از آن چاک گریبانش بپرس هرچه میپرسی مپرس از کوچه و بازار شام یک سحر تا شام ناموس خدا در ازدحام 🔹 🔹 نمیرسم من از این جاده‌ها به گرد شما به خاک پای گدایان کوچه گرد شما خدا کند که عنان‌گیر ِ مرکبت باشم فدای پا به رکابان در نبرد شما ارادتی به تو و خانواده ات دارم منـم غـلام غـلامان فرد فرد شما چرا شبیه گذشته مرا نمی‌خواهی ؟ مگر نمی‌خورم آقای من به درد شما؟ غروب جمعه رسیده؛ زمان خجلتم از مرور نامه ی اعمال و آه و سرد شما 🔹 چقدر منتظر و بی قرارمانی تو شبیه ابر بهاری ز مهربانی تو حضور گرم تو احساس می شود دائم همیشه و همه جا در کنارمانی تو بگیر دست مرا تا به آسمان برسم منم که اهل زمینم‌، وَ آسمانی تو کریمی و همه جا حرف این کرامت هاست خدا کند که مرا هم زِ در نرانی تو سه شنبه های توسل، میان زائرها گمان کنم که در این صحن جمکرانی تو دعای پشت سر ما دعای وتر شماست شبیه فاطمه در فکر نوکرانی تو چه حاجتم به دو دنیا، که من تو را دارم خوشم چو بنده، نوازی، به تکه نانی تو به یاد نوکری و نوکرت به یادت نیست به جان فاطمه امّا عزیزمانی تو خدا کند که بیایی شبی به این روضه خدا کند که شبی روضه را بخوانی تو بخوان به یاد غم عمه ای که می فرمود: عزیز فاطمه، مضروب خیزرانی تو عزیز فاطمه‌، خواهر نداشتی تو مگر که جای دامن من، دست این و آنی تو 🔹 صد حیف این زخم کهنه.. دارو و درمان نخورده نور جمال نگارم برچشم گریان نخورده من ایس
تادم ته صف ای نوح دل دارم آخر جایی به من هم بده تا کشتی به طوفان نخورده دستی بکش بر سر من تا سر به زیر تو باشم سر سبز بودن ندارد خاکی که باران نخورده ای سفره خالی ات سبز با تو نشستن چه خوب است ما در کنار تو خوردیم نانی که سلطان نخورده عاشق شدن کار من نیست عشق است و آواره بودن من که پی تو گذارم سمت بیابان نخورده! ای یوسف بی گناهم زنجیر پای تو از ماست شاکی اسیر است و مجرم شلاق زندان نخورده کی دعوتم میکنی تو پس دیر شد کربلایم راه گدا تا به حالا هرگز به هجران نخورده پیراهنش روی نیزه انگشترش دست قاتل زخمی‌ نمانده که دیگر بر جسم عریان نخورده 🔹 🔹 ذاکران امام حسین
از سوز زهر نیست،اگر آب شد تنت از خاطرات تلخ به تن،تاروپود نیست شد حمله سمت خانه ات،اما یکی نگفت اینگونه خانه آمدن طرز ورود نیست بستند گرچه دست تورا نیمه های شب اما دگر به فرق تو جای عمود نیست اینجا کسی به جسم تو نیزه نمی زند یا که لبت ز تیزی چوبی کبود نیست بردند بین بزم شرابت،ولیک شکر ناموس تو مقابل چشم یهود نیست دادند تسلیت پسرت را ز بعد تو دوروبرش دگر،خبر از چنگ و عود نیست زینب به شام بر سر قبر رقیه گفت در سینه ام ز ماتم تو غیر دود نیست برخیز ای سه ساله ی قامت خمیده ام آن کس که گوشواره ز گوشت ربود نیست 🔹 در غربت اين شهر چون جانت فدا شد شرمندگی از تو نصیــب سامرا شد این خاك اگر تا حال سُرِّ مَنْ رَایٰ بود بعد از عـروجت تا ابد دار العزا شد بودی علی سـوّم آل علی که در حقّ تو مثل علی خیلی جفا شد نفرین بی پایان بر آن رذلی که از بغض راضی به قتل دوّمين ابن الرّضا شد یک نیمه شب از خانه بیرونت کشیدند طوری که ماه از شرم تو قدّش دوتا شد پای برهنه پشت مرکب می دویدی خار از ادب پيش قدمهاي تو پا شد بستند وقتی ریسمان را دور دستت زهرا دوباره ناله اش واویلتا شد شکر خدا ناموست آن دم در امان بود با آن كه با جور عدو از تو جدا شد امّا مدینه داستان آنگونه شد که شرمنده ی بانوي خانه مرتضی شد روضه چرا از جاي ديگر سر در آورد؟ با اینکه آتش از همان کوچه به پا شد وقتی که دیدی داخل بزم شرابی اشکت روان از غُصّه ي شام‌ بلا شد در دست آن نامرد دیدی جام می را تازه گریزِ روضه ات طشت طلا شد یک جمله می گویم دگر طاقت ندارم شايد کمی از حقّ این روضه ادا شد آنجا كه چوب خیزران با رفت و برگشت دُرّ از دهان شاه ما انداخت در طشت 🔹 🔹 وقتی که دور از تربت پیغمبر افتاد غمهای عالم بر دل او یکسر افتاد گاهی به یاد روضه جدِّ غریبش گه یاد مادر اشکش از چشم تر افتاد آقای ما شد خانه اش خان الصّعالیک دنیا زچشم دوستانش دیگر افتاد در پیش چشمانش قبرش را که کندند یک لحظه یاد نبش قبر اصغر افتاد آن شب که از کاشانه می بردند او را چشمش به در افتاد یاد مادر افتاد گویا صدای مادرش را می شنید ‌و می دید گویا مادرش پشت در افتاد او را میان کوچه ها وقتی کشیدند یاد غریبی های جدش حیدر افتاد بزم شراب و آیه تطهیر ، ای وای راهش بمیرم من کجاها آخر افتاد این روضه اما تازگی دارد؟ ندارد حق داشت یاد زینب غمپرور افتاد بزم یزید و عمه سادات ،ای وای بعد از برادر چه غریب و مضطر افتاد این کفیل زینب الحورا ،اباالفضل بین حرامی خواهرت بی یاور افتاد چشمان خود را بست از خجلت برادر در طشت چشمش تا به چشم خواهر افتاد چوب یزید بی حیا تا رفت بالا دیدند در مجلس که از پا دختر افتاد آنقدر زد با خیزرانش بی مروت دندان بشکسته در آن طشت زر افتاد 🔹 🔹 ای کعبه ی اهل تولّا سامرایت چارم علی،جان همه عالم فدایت جن و بشر،حتی ملک باشد گدایت عالم بود پر از کرامات و عطایت با اینهمه قدر تو را نشناخت دشمن با دشمنی از پا تو را انداخت دشمن از سوز زهر کین ترک خورده لبانت بدجور تا کردند با تو دشمنانت این کارشان سوزانده مغز استخوانت قبر تو را کندند پیش دیدگانت دل سوخت و خونابه از چشم تر افتاد دلها به یاد نبش قبر اصغر افتاد بردند از خانه تو را ای روح قرآن عمامه ات افتادو مویت شد پریشان بودی به یاد گیسوی آقای عطشان ّآن شب ز ظلم و کینه آمد بر لبت جان ای گل تو را گلچین به طعنه پرپرت کرد آن بی ادب توهین به نام مادرت کرد جای شما در مجلس می خوارگان نیست هرچند دیگر در تنت جز نیمه جان نیست اما خیالت جمع اینجا خیزران نیست ناموس تو مابین این نامحرمان نیست سهم دلت جز حق ستیزی نیست آقا اینجا دگر حرف کنیزی نیست آقا بزم شراب و عمه بود و هلهله بود قلب رقیه خون و دل پر از گله بود هم راس اصغر روبروی حرمله بود رقاصه ای هم در پی مزد و صله بود ای کاش تنها چوب بر لبهاش می خورد جام شرابش را سوی آن سر نمی برد 🔹 🔹 شهی که بُد به لطافت، چو برگ گل، جگرش شرر به جان و دل افروخت، خصم بدگهرش دهم امام هدی، نور چشم ختم رسل که روز، کرد چو شب، روزگار، در نظرش ز کینۀ متوکل، چه رنج‌ها که ندید چه گویم آن‌که چها آمد از جفا به سرش گهی به گوشۀزندان و گه خرابه مکان گهی رسید از آن بد گهر غم دگرش گهی به‌مجلس‌خودخواندش آن ستم‌گستر که تا دهد، همه آزار و خون کند، جگرش دریغ و درد که انگور زهر آلوده خوراند از ستم آن کینه‌خواهِ بد سیَرش فتاده بود به بستر، قرین رنج و ملال کنار بسترش آمد به صد فغان پسرش به دامنش سر بابا گرفت و با دل زار پسر، نگاه همی کرد، بر رخ پدرش ببست رَخت و برفت از جهان به‌سوی جنان شکش
ت پشت پسر تا بشد پدر ز برش برای آنکه عزا گیرد از غمش زهرا صبا مگر به مدینه دمی برد خبرش «صفا» چو بندۀ درگاه خسرو دین است ز باغ عمر همین بس بود، نکو ثمرش 🔹 🔹 دلم بدون تو محکوم بر پریشانی است همیشه گوشه نگاهت علاج حیرانی است سلام حضرت ابن الرضای دوم ما فدای تو چه قَدَر رافتت خراسانی است تو در تمام حرم ها کنار من هستی زیارتم همه لطفش به جامعه خوانی است علی ِچارم ِ دین ، هر که بنده تو نشد تمام بندگی اش کفر و نامسلمانی است به میوه ی دلت آقا بگو که برگردد بهار گم شده اینجا ، هوا زمستانی است زخشکسالی و قحطی چه غم که دل بستم به خانه ای که همیشه در آن فراوانی است چه در کنار گدایان ، چه کاخ آن ملعون به هر کجا که رود کار او سلیمانی است عزیز مصر بریز اشک بر عزیز جواد میان سامره مانده ، غریب و زندانی است چه آمده است به یادش میان بزم شراب هوای حضرت دریا چه قدر طوفانی است دوشنبه ، گریه ، حسن ، سامرا مدینه شده دوشنبه های حسن ها همیشه بارانی است حسن به گریه فقط زیر لب بگوید شکر که دست دیو و دد اینجا عقیق بابا نیست 🔹 ماه در آینه ی چشمِ تو خلوت می کرد آسِمان زیر قدم هات طهارت می کرد عرق شرم به پیشانی خورشید چه بود؟ پیش اجلال تو احساسِ حقارت می کرد سَرِ سجاده ی عشقت دو سه نوبت در روز جبرئیل آمده و عرض ارادت می کرد به گدایت عَوَضِ سنگ طلا بخشیدی دست هایت چه کریمانه کرامت می کرد «ابن سِکّیت» شدن ها اثر چشم تو بود دلِ نرمت همه را زود هدایت می کرد با «غدیریه» امامت به سرانجام رسید مُصحفت «جامعه» تکمیل رسالت می کرد هر چه کردند نشد نور تو خاموش شود مِهر تو بر همه ی شهر سرایت می کرد متوکل به تماشای شرابت می برد بس که بر اوج مقام تو حسادت می کرد شعر خواندی و لبت گرم مذمت ها بود کِی به لبهای ترک خورده جسارت می کرد خبر از خیره شدن های به ناموس نبود هر که در محضرتان بود،رعایت می کرد سامرا شام نشد تا که ببینند همه خیزران بر لب و دندان چه قیامت می کرد... 🔹 🔹 ماه در آینه ی چشمِ تو خلوت می کرد آسِمان زیر قدم هات طهارت می کرد عرق شرم به پیشانی خورشید چه بود؟ پیش اجلال تو احساسِ حقارت می کرد سَرِ سجاده ی عشقت دو سه نوبت در روز جبرئیل آمده و عرض ارادت می کرد به گدایت عَوَضِ سنگ طلا بخشیدی دست هایت چه کریمانه کرامت می کرد «ابن سِکّیت» شدن ها اثر چشم تو بود دلِ نرمت همه را زود هدایت می کرد با «غدیریه» امامت به سرانجام رسید مُصحفت «جامعه» تکمیل رسالت می کرد هر چه کردند نشد نور تو خاموش شود مِهر تو بر همه ی شهر سرایت می کرد متوکل به تماشای شرابت می برد بس که بر اوج مقام تو حسادت می کرد شعر خواندی و لبت گرم مذمت ها بود کِی به لبهای ترک خورده جسارت می کرد خبر از خیره شدن های به ناموس نبود هر که در محضرتان بود،رعایت می کرد سامرا شام نشد تا که ببینند همه خیزران بر لب و دندان چه قیامت می کرد... 🔹 🔹 ذاکران امام حسین
💠  غزل مناجات با خدا ویژه لیلة الرغائب 💠 از شاعـر گرانقدر گروه شـــــاعران جواز نوکـــــرۍ          ⭐️ احسان نرگسی  ⭐️ ➖➖➖ نفس چه فایده، وقتی که در هوای تو نیست بدا به حال گدایی که مبتلای تو نیست مرا به غیر خودت دست هیچکس مسپار کسی شبیه خودت فکر بنده های تو نیست نه اشک مانده برایم ،نه ناله های سحر چه کرده ام که دلم شامل عطای تو نیست دلم کبوتر هر بام می شود...افسوس.. خودت بگو چه کنم با دلی که پای تونیست مرا به «گریه برای حسین »می بخشی وگرنه بنده ی تو لایق سرای تو نیست چه دارد آنکه ندارد غم حسین تو را چگونه درک کنم ماتم حسین تو را به غیر روضه پی کار دیگری نروم که من شناخته ام عالم حسین تو را تو خواستی که من از روز اول عمرم به دوش خود بکشم پرچم حسین تو را به غیر تربت کرب و بلا دوایی نیست.. به عالمی ندهم مرهم حسین تو را به نوکری خودم افتخار خواهم کرد چه دارد آنکه ندارد غم حسین تو را ➖➖➖ کانال سبک و شعر ذاکران امام حسین