eitaa logo
کانون ذاکران امام حسین زرند
259 دنبال‌کننده
628 عکس
173 ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اشعار ناب آیینی: کجا سکری که اینجا هست، در خم می‌شود پیدا؟ بگو مستی ما از دور چندم می‌شود پیدا؟ چه تجریدی‌ست در طور ضریح تو که با هر طوف تجلی می‌کند سینا تکلّم می‌شود پیدا همین که درب شرقی حرم وا می‌شود انگار از اشراق نگاه تو تبسم می‌شود پیدا بیابم کاش خود را در صف گمگشته‌های تو که هرکس در حریمت می‌شود گم، می‌شود پیدا ز حاصل‌خیزی بذر کرامات تو بود و هست اگر در این زمینِ خشک، گندم می‌شود پیدا کسی پرسید از قبری که پنهان شد، خبر آمد که آن راز پر از اعجاز، در قم می‌شود پیدا ✍ 🔹 خویش را از آسمانِ ادّعا انداختم تا دلم را روی خاکِ روضه‌ها انداختم آتشِ داغت غرورِ کوهِ یخ را آب کرد تا به دریای غمت این قطره را انداختم ریسمانِ فرش‌های روضه دستم را گرفت بوریای مَن‌مَنم را زیر پا انداختم روزهای روضه‌دار و ماه‌های آه‌دار روی دوشِ خانه‌ام شالِ عزا انداختم غصه خوردم اشک نوشیدم کنار سفره‌ات خویش را با روضه از آب و غذا انداختم تو دلم را از زمین برداشتی بردی حرم آن‌چه من یادم نمی‌آمد کجا انداختم هر تپش را با دخیلِ «یاحسینم» زنده‌ام قلبِ خود را در ضریحِ کربلا انداختم ✍ 🔹 🔹 رهرو آن است که هر صبح براتش بدهند با نسیم سحری، آب حیاتش بدهند هر شب احیا کند آنکه بچِشَد طعمِ سحر هر سحر، از سفرِ هجر نجاتش بدهند ای خوش آن عمرِ گرانمایه که با یار گذشت ای خوش آن بنده که از یار صفاتش بدهند مژده‌ی وصل، همان اذنِ ملاقاتِ علی‌ست کز جمال ازلی، جلوه‌ی ذاتش بدهند چشمِ عاشق، دمِ مرگش به علی باز شود هر که با اوست، نجات از عرصاتش بدهند دیده چون بست ز اغیار، به جانان برسد دیده‌ی دیگری اندر ظلماتش بدهند چارده نورِ الهی، همه صف می‌بندند یک شبه، پاسخِ کلِ زحماتش بدهند چون رسد وقتِ سؤالاتِ نکیر و منکر همه پاسخ به زبانِ کلماتش بدهند باده‌ی آب بقا روزی هر کس نشود ای خوش آن مست که جام حسناتش بدهند بهترین روزی ما نوکریِ ارباب است عبد را خوبتر از صوم و صلاتش بدهند با بلا خو نکند، جز مدد کرب و بلا هر که را با غمِ دلبر درجاتش بدهند هر که شد زندگی‌اَش وقفِ اباعبدالله شهد شیرینِ شهادت به مماتش بدهند زائرِ کرب و بلا، لال نمیرد هرگز پاسخِ ذکرِ حسین از نغماتش بدهند تشنه‌ی باده‌ی ارباب نمانَد عطشان خودشان جرعه‌ای از آب فراتش بدهند گریه بر بی کفنِ کرب و بلا هر که کند بِالله از گریه‌ی در حشر نجاتش بدهند با وجودیکه هزاران صدمه دید حسین باز با سنگ جواب صدماتش بدهند لطمه زد زینب کبری به‌خودش در گودال از چه با خنده جواب لطماتش بدهند ✍ 🔹 ذاکران امام حسین
مردن حقیقتی است مسجل شعار نیست از چنگ مرگ راه گریز و فرار نیست بلبل به گوش گل سحر این بیت می سرورد یک دم غنیمتیست همیشه بهار نیست دل خوش مکن به کهنه سرایی که حاصلش چیزی به غیر حسرت اندوهبار نیست دنیا بود چو مزرعه ما جمله برزگر کشت آن کند که بذر دلش تخم خار نیست یکدم ز اسب سرکش غفلت پیاده شو زیرا جهان به اسب مرادت سوار نیست مانند خضر گر خوری آب زندگی دل خوش مکن که تا ابد خوشگوار نیست کلک قضا نوشته به پیشانی بشر جز ذات حق کسی به جهان ماندگار نیست گیرم تمام ملک جهان را تو صاحبی بهر بقای تو سند اعتبار نیست ای دل کسی ز ثروت دنیا نمی برد جز کرده های خویش از اینجا نمی برد ایمان چو گوهریست در این بحر بیکران غواص جز گهر که زدریا نمی برد بادیده علی تو نظر کن به زندگی کس پی بجز علی به معما نمی برد شاه و گدا نبرده ز دنیا به جز کفن کس ملک و مال و حله و دیبا نمی برد چیزی بجز عمل چه کسی برده زین جهان ای وای بر کسی که علمها نمی برد چون عشوه گرزنیست فریبنده دهر دون کس باج از این عروس فریبا نمی برد چون جویبار می گذرد عمرزود گذر آیا غبار جان و دل ما نمی برد فکری کسی که توشه عقبا گرفته است جز زاد راه ثروت دنیا نمی برد 👉 ذاکران امام حسین
ختم وترحیم خوانی: سال ها گفتیم و خندیدیم و از خود غافلیم دل به دنبال هوس ها ما به دنبال دلیم روز و شب دیوانه ی نفسیم و مست حُبّ مال بدتر از این، این که پنداریم عقل کاملیم دل به قصر سنگ، خوش کرده نمی دانیم خود عاقبت یک قبضه ی خاکیم یا مُشتی گلیم بارها کُشتیم خود را با دم تیغ هوی نفس دون را پرورش دادیم و خود را قاتلیم نوح، ما را خواند و طوفان کلّ عالم را گرفت کشتی از ما دور شد ما نیز دور از ساحلیم عیب خود نادیده، دائم عیب مردم گفته ایم خلق را در بیت خواب غفلت خوانده، از خود غافلیم گه به دور کعبه می گردیم و گاهی دور بت گه مرید حقّ شده گاهی اسیر باطلیم آب و خاک و آفتاب و ابر بود و ما، که ما دانه ای بر خود نکشتیم و به فکر حاصلیم بارها منزل عوض کردیم تا پیری رسید همچنان در فکر تجدید بنای منزلیم بس که “میثم” شانه ی ما خسته از بار خطاست در اطاعت ناتوان و در عبادت کاهلیم 👉 دنیا چو یک دم است که آغازش آخر است هفتاد سال عمر ز یک لحظه کمتر است آینده نیامده اش جز سراب نیست بگذشته یادواره داغ مکرر است عمر گذشته پشت سر و مرگ پیش پا کوه گنه به دوش و اجل در برابر است جز یک کفن نمی بری از کل هست خویش گیرم که کوه ها به سر دستت از زر است دنیا! سرت به خاک و قدت خم که دیده ام هر کس که شد برای تو خم، خاک بر سر است ما راست خواب غفلت و دنیا بود شبی تا چشم خویش بازکنی، صبح محشر است حقّ ضعیف می بری و فخر می کنی؟ انگار می کنی عملت فتح خیبر است باور کنیم روز قیامت دروغ نیست مائیم و دادگاه و خداوند داور است هر صبحدم که چشم گشایی به هوش باش شاید که عمر طی شده و روز آخر است “میثم” اگر خدات نبخشد، چه می کنی؟ هر چند عفو او ز گناهت فزون تر است برادر جان! اجل در هر نفس با ماست، باور کن نشان مرگ در هر عضو ما پیداست، باور کن رفیقان را وفایی نیست در دنیا ولی بشنو از آنان بی وفاتر با تو این دنیاست، باور کن اگر خلق جهان گردند یار آدمی، بالله چو انسان از خدا گردد جدا، تنها ست، باور کن گنه بسیار کردی و نمی دانی پس از مردن هزارت شیون و فریاد و واویلاست، باور کن تو در دریای هستی، روز اوّل قطره ای بودی کنون درحرص سیم و زر دلت دریاست،باورکن بزرگ عالمت دیدم ولی از بس شدی کوچک تو گشتی بنده و دنیا تو را مولاست، باور کن بنای خانة آمال کردی بر پل دنیا سرای جاودانت عالم عقباست، باور کن به روی کوه سیم و زر گرسنه می بری بر سر کجا؟ کی سیر خواهی شد،خدا داناست،باور کن ز قصر و باغ و مال و ثروت و املاک و آبادی به وقت کوچ کردن یک کفن با ماست، باورکن 👉 ذاکران امام حسین
اشعار ناب آیینی: دلم هوای تو کرده، هوای آمدنت صدای پای تو آید، صدای آمدنت بهار با تو بیاید به خانه‌ی دل ما سری به خانه‌ی ما زن، صفای آمدنت هنوز مانده به یادم که مادرم می‌خواند زمان کودکی‌ام قصه‌های آمدنت حساب کردم و دیدم که با حساب خودم تمام عمر نشستم به پای آمدنت چقدر وعده‌ی وصل تو را به دل بدهم؟ چقدر جمعه بخوانم دعای آمدنت؟ نیامدی و دلم را شکستی ای مولا چه نذرها که نکردم برای آمدنت ✍ 🔹 باید فقط به محضرتو التماس کرد یا که گدایی از درتان طور خاص کرد ما را به سمت و سوی بهشت خدا کشید نوری که آستان شما انعکاس کرد کارت که نیست ضامن آهو شدن فقط لطف شما ضمانت این آس و پاس کرد بسکه تو باگدای خودت خوب تا کنی باید کدام خوبییتان را سپاس کرد مثل کبوتران رها روی گنبدت باید برید از همه دل را خلاص کرد با کعبه هم اگر که شدم آشنا مرا سجده به سمت کوی تو قبله شناس کرد حتی نمیشود به تصور بهشت را با گرد و خاک روی ضریحت قیاس کرد باید ز تو نه! از در و دیوار این حرم راه سعادت دو جهان اقتباس کرد جبریل را برای غلامی تو خدا با خادمان درگه تان هم لباس کرد گندم بریز جلد حرم کن دل مرا از پر زدن بدون تو باید هراس کرد شاعر: 🔹 🔹 زنگ نقاره ی تو باز پریشان شده است یک مسیحی وسط صحن مسلمان شده است خلق در فکر طوافند بگو سرش چیست دور تا دور حریمت پر میدان شده است! با وضو بوسه بر این در زده زائر، به نظر درِ چوبی حرم مصحفِ قرآن شده است ای که ایمان همه بی تو به مویی بند است مرد سلمانی از انفاس تو سلمان شده است میرسد کار گدای تو به آنجایی که همه ی شهر بفهمند سلیمان شده است اسم تو گرچه بنا شد که بگویند رضاست تو علی هستی و مشهد نجف اشرف ماست زائرت حضرت موسا و حریمت طور است آسمان، صحن تو و خادم صحنت نور است گاهی آنقدر شلوغ است رواقت که دگر کفشداری تو از دادن جا معذور است مطمئن است شفا میدهی اش نابینا گره ای هم که زده دور مشبک کور است دانه پاشیدم و دیدم که محلم نگذاشت کفتر صحن تو حق دارد اگر مغرور است! از قدمگاه کمی گرد و غبار آوردم خاک پاهای تو سوغاتی نیشابور است من همان سائل انگشتری هر روزه تو علی هستی و در نجفت فیروزه دل زوار تو از شور و شعف پر شده است صحن در صحن تو از عطر نجف پر شده است اشک در صحن تو باران شدنش علت داشت آهوی گمشده حیران شدنش علت داشت از ضریح تو فقط خیر و کرم میریزد سائل هر شبه سلطان شدنش علت داشت اثر جذبه ی ایوان تو بود آقا جان راهب دیر مسلمان شدنش علت داشت پشت این پنجره فولاد شفا ریخته است درد در صحن تو درمان شدنش علت داشت کوری آمد وسط صحن تو، بینا برگشت فلجی از حرمت روی دوتا پا برگشت یک نفر شیعه شد از دین مسیحا برگشت مرده در صحن گهرشاد به دنیا برگشت تا دم صحن تو برداشت قدم گفت رضا لال یکمرتبه در بین حرم گفت: رضا جان به قربان تو و معجزه های حرمت من نفس میکشم...اما به هوای حرمت خادمت خسته شد و چوب پرش رفت از دست یکنفر باز گمان کرده ضریحت قبله ست صد و ده بار علی گفته ام اطراف حرم باز هم نام علی شعر مرا ریخت بهم خیرهای کثیر را عشق است کرم کم نظیر را عشق است طول صحن غدیر را عشق است سنگفرش مسیر را عشق است زائر سر به زیر را عشق است پیش سلطان اسیر را عشق است اینهمه مستجیر را عشق است حال و روز فقیر را عشق است این حرم این امیر را عشق است نغمه ی یا رضا رضا عشق است مشهدت مثل کربلا عشق است کل القاب تو بجا اما اینکه اسمت علیست را عشق است حب آل علیست راه نجات بر گل روی مرتضی شاعر: 🔹 🔹 ذاکران امام حسین
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس: به هوای سر کوی تو به صد شوق و امید پر زنان مرغ دلم از قفس سینه پرید بود نزدیک که جان بر لبم آید از شوق دیده از دور چو آن روضه ی پر نور تو دید آمدم بر در تو روی نیاز آوردم ناامیدم مکن ای بر تو مرا چشم امید قطره را از بر خود دور نسازد دریا ذره را از درِ خود طرد نسازد خورشید در حریم تو ندایی است به لبیک بلند هرکه شد معتکف کوی تو این بانگ شنید جایگاهی است که هرگز نرود دست تهی هرکه آید پی حاجت چه سیاه و چه سفید حاجت جمله برآری چه فقیر و چه غنی پاسخ جمله بگویی چه شقی و چه سعید می کند تا به ابد خاک ندامت بر سر هرکه دست از تو و پا از سر کوی تو کشید آتش قهر خدا سرد شود بر بدنش آن که از روی ادب خاک درت را بوسید در جوار تو بنالم که غم از دل برود بهر قفل غم ما ناله ی زار است کلید بنده ام بنده ی درگاه تو و اجدادت دیده ام از تو و اجداد تو الطاف مزید دست کوتاه من و دامنت ای سرو بلند چه کند پای پر از آبله با راه بعید ای جگرگوشه ی موسی که تویی باب مراد صد چو موسای کلیم است در این خانه مرید نکشد پای طلب از سر کویت (خسرو) تا بگیری تو از او دست به فردای وعید دوبیتی خوشم که نام نکوی رضا شعار من است حریم محترمش باغ و هم بهار من است مجاورم به حریم مطهر رضوی به زیر سایه ی او بودن افتخار من است ▪️ طایر روح جهان را شد عطا بال مجدد تا عیان شد ماه روی عالِم آل محمد تهنیت گویید زین رو ای محبان ولایت با ادب در پیشگاه قایم آل محمد ▪️ سلام ما به تو ای بضعه الرسول رضا مباد آن که تو باشی ز ما ملول رضا امید ما به عطا و کرامت تو بود نظر نمای به ما حرمت بتول رضا ▪️ ای پور علی مرتضی مولی جان سلطان سریر ارتضا مولی جان گویند بهشت است حریمت ما را مهمان بنما در آن فضا مولی جان ▪️ در شب یازدهم از مه ذیقعده پدید جلوه ی روی رضا حجت خلاق مجید وصیِ هشتم مخصوص محمد آمد رفت تاریکی شب صبح سعادت بدمید ▪️ در شهر مدینه مصطفی را صلوات در ملک نجف شیر خدا را صلوات بر آل نبی و مرتضی باد درود در توس معین الضعفا را صلوات ▪️ بر نور دل امام هفتم صلوات بر ماه رخ امام هشتم صلوات میلاد رضاست پاره ی جان نبی از باغ ولا شنو ترنم صلوات ▪️ ای رضاجان بگیر دستم را کز تو دارم تمام هستم را من بد استم ولی امام رئوف مپسند از کرم شکستم را ▪️ شد عطا موسی بن جعفر را ز سوی کبریا یک پسر نامش علی و شهرت ایشان رضا پیش از میلاد او اندر مقام و رتبه اش پاره ی جان خوانده او را حضرت خیر الوری ▪️ شد به هفتم وصی ختم رسولان اهدا پسری از طرف ذات خدای یکتا یازده روز ز ذی القعده چو بگذشت آمد در جهان نور وجود علی بن موسی بوی بهشت می دهد روضه ی رضوان تو طبیب هر خسته ای نسخه ی درمان تو پای دلم مانده در رواقِ صحن عتیق آهوی سرگشته ام بی سر و سامان تو آن چه خدا می دهد ز فضل خود بر گدا باب جوادُ جود ُفضل،سفره ی احسان تو نبض دلم می زند، ضامن آهو رضا صحنُ سرای دلم، روضه ی رضوان تو شیشه ی چشم تَرَم، شربت شعرِ ترم ترک وطن می کنم دل شده ایوان تو پنجره ی دلم ببین همیشه رو به مشرق است مشرقِ چشمانِ من رو به خراسان تو در دم جان دادنم شوق توام آرزوست آهوی گریان تو، سرم به دامان تو "سائلِ" تو معتکف به صحن قدسُ عتیق صحن گوهرشادِ تو، دستِ منُ خوان تو یک هفته بار عام دارد یک‌ برادر زیرا که خوشحال است از میلاد خواهر باید رواق حضرت معصومه را دید باید به عشق او به خواهر داشت باور پیش برادر هی بگو از خواهر آخر دوم حسین و زینبند از نسل حیدر تبریک گو میلاد شاهان کرم را یادآوری کن هفته را صد بار دیگر گویند این ها را که خود بهتر بدانند گوییم از دانسته ها شعر است بهتر ای عسکری دائم ثناگوی رضا باش چون در مجیز ماسوا شعر است ابتر ذاکران امام حسین
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس: صبحدم داد مرا مژده ای از خاک حجاز قاصد دوست که دارد خبری روح نواز خاطر از مژده ی آن پیک دل انگیز شِکُفت چون دل واله محمود ز پیغام ایاز گفت بر گنبد فیروزه عروس فلکی مه ذیقعده برآورد سر از حجله ی ناز تا کند چشمه ی نورانیِ خورشید طلوع سپه روز پِیِ راندنِ شب در تک و تاز مقدمَش باد گرامی که مبارک ماهی است زان که خورشید درخشید در این مه ز حجاز صبحدم داد سروش از حرم نجمه نوید هشتمین غنچه ی گلزار ولایت شد باز غم مخور شاد نشین دست فشان پای بکوب که ز مرغان بهشتی رسدم این آواز که گلی در چمن موسی کاظم بشکفت که بُوَد بارگهش قبله ی ارباب نیاز به تماشای جمال ملکوتیش ز عرش طایران حرم قدس همه در پرواز آفتابی ز سراپرده ی تکتم تابید که رسد ذره ی ناچیز ز فیضش به فراز نام نیکوش علی بود و مبارک لقبش شد رضا زان که به تسلیم و رضا شد ممتاز بر تن مرده دَمَد روح نسیم حرمش که نسیم حرم اوست مسیحا اعجاز راز توحید شنو از لب گوهربارش که لب اوست کلید دَرِ گنجینه ی راز شد به فرمان قضا رهسپرِ خِطِّه ی توس موکب محتشم خسرو دین با اعزاز بر عجم تافت چو خورشید ولایت ز عرب پرچم کشور ما یافت از او زیب و طراز مغتنم مقدم مهمان گرامی شمرید که ولی نعمت ما آمده از راه دراز ای خوش آن روز که از پرده برون آمد شیر تا دهند آدمیان فرق حقیقت ز مجاز خرم آن عید که شد نعره ی تکبیر بلند که رضا سوی مصلی رود از بهر نماز عالِم آل محمد که مقامی شامخ کرد در مکتب توحید و فضیلت احراز ای رضا مظهر اسمای الهی به عدد فرخ آن نامه که با نام تو گردد آغاز نیست جز یاد تو مردان خدا را همدم نیست جز مهر تو ارباب صفا را دمساز بی پناهیم و تویی دادرس خلق ضعیف بی نواییم و تویی پادشه بنده نواز خاطر از مژده ی میلاد تو در وجد و سرور سینه از غربت جانکاه تو در سوز و گداز بی جواز تو متاعی نپذیرند ز خلق زایران° در حرمت صف زده از بهر جواز خرم آن کس که در این چشمه ی اخلاص ز دل شست زنگار هوا و هوس و نخوت و آز ذات بی چون کند ابراز رضایت ز کسی که بر این در کند اخلاص و ارادت ابراز هرکه با صدق رسد خدمت سلطان رئوف گره از کار فرو بسته ی او گردد باز ای (رسا) هرکه در این خاک گزیند مأمن ایمنی یافت ز کید فلک شعبده باز به چشم دل بسی هنگامه برپا بنگرم امشب بسی هنگامه ی نادیده شب ها بنگرم امشب شده دل موسی عمران جهان چون وادی ایمن تعالی الله که حق از پرده پیدا بنگرم امشب در و دیوار عالم نخل طور آید به چشم من ز کنز غیب حق را در تجلی بنگرم امشب کتاب آفرینش را مگر فصلی پدید آمد که نه افلاک را بشکفته سیما بنگرم امشب جهان در شادمانی غرق شد آیا چه رو داده که هر سو نغمه ی توحید برپا بنگرم امشب چه نوری جلوه گر در خانه ی موسی بن جعفر شد که یثرب را ز نورش طور سینا بنگرم امشب رضا شمس الضحی بدر الدجی اندر وجود آمد که شادان خاطر هر پیر و برنا بنگرم امشب دمیده نوگلی در دامن تکتم که از نکهت جهان را زین گل زیبا مصفا بنگرم امشب ز انجم بر حریر آسمان از بهر میلادش نوشته جمله ی اِنّا فَتَحنا بنگرم امشب برای موسی جعفر ملائک را از این مولود به لب ذکر جزاک الله خیرا بنگرم امشب برای تهنیت بر ساحت قدس وی از خالق نزول پیک حق از عرش اعلا بنگرم امشب ببین ای مدعی از انما تا هل اتی تفسیر از این مولود در دامان موسی بنگرم امشب اگر تکفیر نادانان نبودی فاش می گفتم من از روی رضا هر دم خدا را بنگرم امشب سخن کوتاه کن (ثابت) کز این مولود فرخنده نزول رحمت از خالق به دنیا بنگرم امشب مژده یاران نجمه یک دُرِّ ثمین آورده است در مه ذیقعده ماهی بی قرین آورده است با هزاران جلوه آن بانوی عظمی در جهان بهر موسی مظهر جان آفرین آورده است آفرین صد آفرین بعد از خدیجه دوستان بضعه ی ختم رسل این بی قرین آورده است یک جهان فضل و کمال و علم و جود و عدل و داد یک فلک اجلال و ایمان و یقین آورده است گلبنی با رنگ و بوی گلبن باغ نبی تا صفا بخشد به دین در باغ دین آورده است در کرامت چون کریم اهل بیت مصطفی یک کرامت پیشه ی صبر آفرین آورده است یا حسین بن علی ای آفتاب بی زوال حق ز دریای تو این دُرِّ ثمین آورده است در صبوری و عبادت در مناجات و دعا ساجدی مانند زین العابدین آورده است با فروغ و جلوه های باقر بحر العلوم از برای حفظ دین رکن رکین آورده است با جلال صادق آل محمد رهبری از برای مؤمنین و متقین آورده است حضرت موسی بن جعفر یوسف آل علی با هزاران جلوه امشب جانشین آورده است عالِم آل محمد ضامن آهو رضا آن که علم اولین و آخرین آورده است دامن او را بگیر و هرچه می خواهی بخواه دست احسان چون برون از آستین آورده است این طبیب خستگان و دردمندان جهان داروی درد دل اندوهگین آورده است
جذبه ی عشقش بنازم یک جهان آزاده را در حریمش از یسار و از یمین آورده است این همه زوار را هر سال و ماه و روز و شب تا ابد از خرمن خود خوشه چین آورده است ای (ترابی) از گدایی درش غافل مشو چون که با خود زاد راه واپسین آورده است باز ای دوست به گلزار طرب مأوا کن مثل گل لعل لبت را به تبسّم وا کن جشن میلاد بهار دو جهان است بیا چون گل و لاله به صحرا و چمن مأوا کن لاله از چار طرف خیمه به صحرا زده است تو هم از شوق و طرب رو به دل صحرا کن رو به صحرا کن و با ناخن تدبیر نسیم گره رنج و غم از کار دل و جان وا کن سر زده از افق مهر، رخ شمس شموس دیده را روشن از آن مهر جهان آرا کن شب میلاد رضا ضامن آهوست بیا آن چه گم کرده ای از درگه او پیدا کن سر به خاک قدم او بگذار و دل را دور از محنت امروز و غم فردا کن در چنین شب منشین غافل و از جا برخیز جشن شادی و طرب در همه جا برپا کن در شب جشن همایون ولی نعمت خویش پرده از روی دلاویز سخن بالا کن از سرِ صِدق بیا در حرم قدس رضا حاجت خویش برآورده به یک ایما کن ای (زرافشان) به ولای علی و آل علی دین خود را به جهان محکم و پابرجا کن ذاکران امام حسین
اشعار ناب آیینی: بینوا هرچه نوا داشته باشد بهتر درد این عشق، صدا داشته باشد بهتر آنقدر صاحب این روضه کرم دارد که بیشتر هرچه گدا داشته باشد بهتر قلبها می زند، انگار به نقاره زدند شاه، امروز شفا داشته باشد بهتر هرکه افتاده مسیرش دم سقاخانه عطش کرببلا داشته باشد بهتر می نشیند به دل این حرف، اگر حرف بجاست هرکسی زائر آقاست، دلش کرببلاست ریزه خوار از کرم خوان عطا بسیار است پشت چشمی که رئوف است دعا بسیار است روی دیوار رواق تو قلم زد جبرییل گفت که درد بیارید، دوا بسیار است وقت هایی که شلوغ است حرم، خادم تو می زند جار بیایید که جا بسیار است عاشق بی سر و پا دور و بر تو کم نیست جان زهرا برسان تذکره پا بسیار است من هوایی تر از آنم که به گنبد نرسم می رسد جان به لبم گر که به مشهد نرسم اول عشق خودت هستی و آخر، حرمت نرود قطع یقین عمر، هدر، در حرمت چه نیازی به بهشت است مرا چون دارد جلوهء روز و شبش چند برابر، حرمت فیض دستان شما دانه برایم پاشید تا کبوتر شدم و داد مرا پر، حرمت لعنت الله بر آنکس که به تو ابتر گفت داده عمری چقدر حاجت ابتر، حرمت هرکسی را گرهء کور به کار افتاده گذرش بر حرم تو دوسه بار افتاده تو دعا کردی و افتاد دل ما یادت سحری پر زد و شد زائر گوهرشادت عمر من رفت... تو کی می گذری از کوچه لب من داشت به خاک قدم تو عادت خضر با دیدنت افتاده به خواهش کردن مرحبا بر تو و این دولت مادر زادت چون پیاله دلمان توبه که می کرد شکست نیمه شب دور و بر پنجرهء فولادت چشم ما را به قدمگاه تو مایل کردند همه را ریزه خور سفرهء دعبل کردند می کنی معجزه هر آینه با هر انگشت سر زلفت سحری چرخ زد و ما را کشت آخر و عاقبت ما شده انگار به خیر نسل در نسل گداییم همه پشت به پشت غیر تو هیچ نداریم میان عالم پیش تو هیچ نداریم اگر وا شد مشت روز محشر به امید کرمت می آییم دور آهوی نگاهت همه از ریز و درشت پس بیا تا دم محشر نشده محشر کن پای تا فرق سرم گوش شده لب تر کن نمک اشک، کنار تو چشیدن دارد از خودت، روضهء ارباب شنیدن دارد باز افتاده کسی تشنه میان گودال اصلاً این روضه به آخر نرسیدن دارد عکس آن زلف که در دست حرامی افتاد مثل زینب به خدا آه، کشیدن دارد این سئوالی است که باید به جوابش نرسم آخر انگشت تنی پاره، بریدن دارد! به غرورم، به رگ غیرت من برخورده وای از چند طرف نیزه به این سر خورده شاعر: 🔹 کوبیده ام کلون دری را زکودکی من دوست داشتم سفری را ز کودکی وقتی که خوب دربدر مشهدش شدم از من گرفت دربه دری را ز کودکی بالا سرم که گنبد زردش طلوع کرد در سایه اش کشاند سری را ز کودکی خیلی قرار بود بیوفتم به قعر چاه او دفع کرد هر خطری را زکودکی آمد مرا بدست رضا داد تا ابد داده پدر به من پدری را زکودکی.. از ابتدا رفیق شدم با رضا فقط وا شد زبان من به رضا یا رضا فقط هرنوکری برای رضا کار میکند  ماهیتا برای خدا کار میکند ما دخل و خرجمان ز غریبه نمیرسد از دست توست هرچه گدا کار میکند آن کودک فلج که به دستت شفا گرفت حالا جوان شده سرپا کار میکند هرزائری رسید به من هم افاضه شد این خاک پا شبیه طلا کار میکند فهمیدم از پری که به خدام داده است طاووس هم برای شما کار میکند آقا خودت برام بلیط سفر بگیر اینبار از اهالی ری کارگر بگیر طوری که انقطاع ز مردم سعادت است وابستگی به قبله هفتم  سعادت است دانه بهانه ایست مرا زائرم کنی پس پر زدن به نیت گندم سعادت است در ازدحام دور ضریح تو خوشترم قطره شدن میان تلاطم سعادت است صحن عتیق برد مرا صحن آینه از مشهد امدن طرف قم سعادت است یک یا حسین از من و یک یا حسین، تو بین گدا و شاه تفاهم سعادت است داده به سفره ام چه صفایی چه عزتی یک دانه برنج ز بشقاب حضرتی وقتی رسید فیض شما دم به دم به ما آمد لباس مشکی خدام هم به ما یک گوشه چشم کردی و قومی اسیر شد خیلی زیاد ساخت همین لطف کم به ما بعد نماز صبح به هرصحن سر زدیم پاداش داد فاطمه با هر قدم به ما بازین چه شورش است که در مشهدالرضاست بیتی جدید داد خود محتشم به ما شش گوشه جلوه کرده دراین چهار گوش تو داده همیشه بوی حسین این حرم به ما یک عمر دست رد به همه طعنه ها زدی با دست خود سیاهی هر روضه را زدی ای بیقرار روضه کمی هم سخن بگو از میهمان تشنه ی دور از وطن بگو شرح مرمل بدما را نمیدهی؟ از اسب های رفته به روی بدن بگو حالا که وقت گفتنش از حال میروی انگشت را نگو ز عقیق یمن بگو اصلا بگو لباس تنش را که برده است؟ از دزدهای کوفه و از پیرهن بگو از نعره ها و عربده های هزار مرد از ماجرای سوختن چند زن بگو آقا بگو که عرش خدا بی قرار بود دور عقیله لشگری از نیزه دار بود شاعر: 🔹 ذاکران امام حسین
ختم وترحیم خوانی: خواب دیدم خواب اینکه مرده ام خواب دیده ام خسته و افسرده ام روی من خروارها خاک بود وای قبرمن چه وحشتناک بود تا میان گوررفتم دل گرفت قبرکن سنگ لحد را گل گرفت بالش زیر سرم از سنگ بود غرق وحشت سوت وکوروتنگ بود ناله می گرده ام ولیکن بی جواب تشنه بوده م تشنه یک جرئه آب خسته بودم هیچکس یارم نشد زان میان یک تن خریدارم نشه هرکه آمد پیش حرفی را ندو رفت سوره ی حمدی برایم خواند و رفت نه شفیقی نه رفیقی نه کسی ترس بود و وحشت و دلواپسی آمدند از راه نزدم دو ملک تیره شد در پیش چشمانم فلک یک ملک گفتا بگونام تو چیست آن یکی فریاد زد رب تو کیست ای گنهکار سیه دل بسته دل نام اربابان خود یک یک ببر خواب می دیدم شب مرگ من است فصل پاییز و گل و برگ من است غسل کردند و کفن پوشاندنم در میان قبر خود خواباندنم زیر تل خاک ناپیدا شدم همرهان رفتند و من تنها شدم از نهیب ترس اعضایم گرفت لرزه از وحشت سراپایم گرفت بعد چندی باز شد چشم ترم دو ملک بودند بالای سرم آن یکی باقهر سرکش آمده این یکی با گرز آتش آمده آن یکی میگفت از دینت بگو این یکی می گفت اعمال تو کو آن یکی می گفت هان وا ماننده ای این یکی می گفت تنها مانده ای با خودم گفتم عذابم می کنند از اشرار قبر آبم می کنند وای بر من قلب من را می درند عنقریبم سوی آتش می برند ترس و وحشت فوق حالت بود بس پای تا فرقم خجالت بوده و بس زیر لب گفتم به آوای حزین پس کجایی یا امیر المومنین ناگهان نوری به قبرم چییره شد دیده های خیره من خیره شد در کنار قبر من در باز شد قبر من گلخانه ای ممتاز شد 👉 ذاکران امام حسین
اشعار ناب آیینی: مثل آن پرچم سبزم که رها در باد است که گرفتار تو مانده است اگر آزاد است مثل این قافیه گل می کنم آن وقتی که شاعرت در غزلش زائر گوهرشاد است حال من حال جوانی است که در پای ضریح مبتلا مانده به یک کوری مادرزاد است راستی پای ضریحت چقدر بنشیند؟! نامه اش دیرزمانی است که تو افتاده است از سه باری که قرار است یکی هم کافی است احتیاجی چه به رو کردن آن اسناد است آهویی آمده با پای خودش در دامت این چه صیدی است که دلباخته صیاد است به طمع آمده ام ، باز عطش آوردم به امیدی که بنوشانیم آبی با دست آنقدر حرف زیاد است ،خودم خسته شدم خوب شد حوصله ی پنجره از فولاد است شاعر: 🔹 🔹 نقّاره ی تو فخر تمامیِّ سازها ناز تو را خریده خداوندِ نازها تو پادشاه عشقی و در پیش پای تو خم می شود سر همه ی سرفرازها حتّی به حال کفتر جلد حریم تو افسوس می خورند تمامیِّ بازها بر دستگاه "آمده ام" غبطه می خورند_ _حتماً..،مقام "رَست" و "بیات" و "حجاز"ها اذن دخول در حرم‌ات ذکر فاطمه است در دست مادرست در این جا جوازها سائل شدن به فاطمه اینجا مزیّت است بالاتر است از همه ی امتیازها بالای طاق پنجره فولاد حک کنید: "صندوقچه ی طلایی آمال و رازها" زیباترین خطوط موازی عالمند صف های زائران تو وقت نمازها آموختم تو را به جوادت قسم دهم اینگونه می دهی تو جواب نیازها... شاعر: 🔹 نام تو پناه است، نگاه تو امان است آغوش تو، دلبازترین جای جهان است با نغمه‌ی نقاره‌ات، ای حضرت خورشید! نبض دل‌ ما، دم همه دم، در ضربان است سر از پی سر، در دل صحن تو، به خاک است دل از پی دل، از سر شوق تو، روان است با فاصله، دلچسب‌ترین واجبِ عالم، آوردن نامت، پس از آن، گفتنِ جان است من از تو شفا و تو صفا خواستی از من حاجات من، این‌ است، کرامات تو، آن است جاروست در این صحن، به دستان بزرگان خم، در خم ایوان تو، سرهای سران است بی‌تاب رسیدیم و در ایوان تو دیدیم آن ساحل امنی که خدا گفت، همان است اینجا چه خبرهاست؟ که از چشمه‌ی هر دل تا برکه‌ی هر چشم، خدا در جریان است انکارِ تو، ای شمس جهان! کم هنری نیست خفاش در این رشته، هنرمند زمان است از غیرت عشق است، که آیینه‌ی حُسنت از دیده‌ی آلوده‌ی بی‌عشق، نهان است گفتند: مگو شاه، به این شاه، چه گویم؟ «آن را که عیان است، چه حاجت به بیان‌ است؟» سلطان، تو اگر نیستی، ای قبله‌ی ما! کیست؟ وقتی که به دست تو، دلِ اهل جهان است شبگردم و این رخصتِ از شمس سرودن، لطف پسر حضرت موسی، به شبان است دل گفت: بچسبم به ضریحت، دمِ دل، گرم! عقلم که فقط گفت: برو، وقت اذان است شاعر: 🔹 شاعری دل داده ابراز ارادت میکند درکنار دفتر شعرش عبادت میکند هرکه می آید به شوق حضرت از باب الجواد بیشتر از دیگران بر او عنایت میکند یک نشان سبز در دستان خدّام حرم تا بهشت نور زائر را هدایت میکند دل شکسته میرسیم اینجا ولی این مهربان با مرام خود دل ما را مرمّت میکند در نگاه هر مسافر می توان فهمید که... میرسد روزی که سمت توس هجرت میکند شاعری میگفت که خورشید هنگام زوال بر سریر زرد گنبد استراحت میکند "حجت الله" است و بین ما به نامی مستعار "ضامن آهو" شده ما را اجابت میکند تو ولی نعمت ما هستی! و پروردگار با ولای تو به ما اتمام نعمت میکند وعده هایی را که بر زوّار کویت داده ای زائرین را سخت مشتاق زیارت میکند مثل تو سلطان ندیدم من که در اوج جلال باز هم حال رعیّت را رعایت میکند زیر و رو میکرد دل ها مگر در زیر و بم قاری نقاره ات قرآن قرائت میکند آن مریض لاعلاجی که سراپا درد بود بعد شب ها پیش تو یک خواب راحت میکند رد شده ساعت ز هشت و عاشقی آشفته حال نا امیدانه نگاهی سمت ساعت میکند باخودش میگفت اگرآقا جوابش را نداد ساعت نه با جوادش عرض حاجت میکند گوشه ی صحنت مگر یوم الحساب دیگری است پنجره فولاد هم دارد شفاعت میکند دست هایی پینه بسته دست در دست ضریح بعد یکسال آمده تجدید بیعت میکند گاهی از اوقات هم یک پیک اهلی میرسد از زبان جمع حیوانات صحبت میکند جالب است آقا که درکوی شما «خورشید» هم از سوی پائین پا قصد زیارت میکند خادم کوی تو را نازم که با قدری نمک دردهای لاعلاجی را طبابت میکند چهار بست و پنج راه و شش حیات و هفت حوض بر رئوفی شه هشتم دلالت میکند من نمیدانم چرا در پیش ایوان طلا هر لبی از مرد سلمانی حکایت میکند ضامن آهو شدی! روح غزل پرواز کرد عاشقی دارد به آئینی سرایت میکند ای رئوف، ای مهربان، این شاعر شوریده سر از حضورت آرزوی درک خدمت میکند! شاعر: 🔹 🔹 ذاکران امام حسین
دلم بود و حرم بود وامامم بود و تنهایی حرم كعبه،حرم قبله،عجب احرام زیبایی سه کنج دنج یک حجره تماشا داشت اوج او دلم را کرد اقیانوس موسیقی موج او دو رکعت گریه سر کردم،دو رکعت خاک گل کردم دو رکعت با تمام سنگهایش درد دل کردم لباس اشک آماده،سرم از شرم افتاده تمام سنگ فرش او برایم مهر و سجاده زیارت نامه میخواندم،دلم گرم زیارت شد نگاهم خورد بر قبرش-نمیدانم-جسارت شد؟ به پای پنجره فولاد دل روی دل افتاده گذار کشتی طوفان زده بر ساحل افتاده نفس پشت نفس ، ایوان به ایوان سیر میکردم دلم را پر ز عشق او، تهي از غير میکردم تمام صحن هارا مست بوی عود میدیدم پریدم ناگهان از خواب، رویا بود میدیدم دوباره چشم را بستم،دوباره جستجو کردم تمام خواب را از رد پا تا صحن بو کردم بیا پیراهنم بو کن ، هنوز عطر حرم دارد فقط ایوان و سقاخانه و یک صحن کم دارد دلم آهو ، دلم از او ، دلم مشغول گفتگو بزن نی زن بنام او ، بگو یا ضامن آهو کبوترهای نامه بر هزاران دل به پا بسته شکسته خسته می آیند پابوس تو پیوسته پرو بالی به دل دادم کبوتر شد پرید آقا به پايش نامه اي بستم به سويت پركشيد آقا به سبك مردم تهران،به سبك كوچه بازاري نوشتم دوستت دارم،نوشتم دوستم داري؟ دلم خورشید می خواهد،هوای گنبدت کرده دوباره نور میبیند،هوای مشهدت کرده کبوتر وار می آیم ، به آب و دانه ای دلخوش عطش دیده ترک خورده به سقاخانه ای دلخوش برایت شورمیخوانم چه شیرین است نام تو نمیخواهم رهایی را عجب دامیست دام تو بیابان های تو لبریز از آهو شده ضامن کلاغ از لطف چشمان ملیحت قو شده ضامن ز گوشه چشم تو شیر از میان پرده اش پا شد دو چشم آهو از وقتی به تو افتاد زیبا شد زليخاي تو يوسفها و مجنون تو ليلاها غلام حلقه در گوش شما هستند مولاها نميخواهم،نميخواهم،نميخواهم، نميخواهم به غير از تو كسي را لحظه مرگم نميخواهم شاعر: 🔹 ذاکران امام حسین
ختم وترحیم خوانی: مریض آمده اما شفا نمی خواهد قسم به جان شما جز شما نمی خواهد برای پیش تو بودن بهانه ای کافیست بهشت لطف کریمان بها نمی خواهد دلیل ناله ی من یک نگاه محبوب است وگرنه درد غلامان دوا نمی خواهد فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم: مگر که شاه خراسان گدا نمی خواهد؟ دلم به عشق تو تا آسمان هشتم رفت نماز در حَرَمت «إهدِنا» نمی خواهد همین قدر که غباری بر آستان باشد رواست حاجت عاشق، دعا نمی خواهد تو آشنای خدایی، کدام رهگذری در این جهان غریب آشنا نمی خواهد؟ ببین به گوشه ی صحنت پناه آوردم مگر کبوتر آواره جا نمی خواهد؟ به حکم آنکه "عَلیکَ الرَّفیق ثُمَّ طَریق” دلم بدون رضا کربلا نمی خواهد خدا مرا به طواف تو مبتلا کرده ست طواف کعبه بخواهم، خدا نمی خواهد نگفته است، حیا کرده شاعرت آقا نگفته است، نه اینکه عبا نمی خواهد   👉 امام، کار ندارد به نام، می بخشد رئوف، اوست که بر خاص و عام می بخشد به جنگِ بدخواهش آمدم ولی چه کنم؟ من انتقام بگیرم امام می بخشد! حرم ندیده چه می داند؟ این امام رئوف گدا هنوز نگفته سلام، می بخشد مجیز شاه بگو، طعنه بر امام بزن خودت ببین که از این دو کدام می بخشد همین تفاوت کافی ست بین شاه و امام که هست و نیست خود را امام می بخشد مدام توبه شکستی؟ بیا! یکی این جاست که عادت است برایش، مدام می بخشد تو زخم می زنی آن هم به که؟! امام رضا! که زخم های تو را التیام می بخشد؟ بزن! که زخم تو هرچه عمیق تر باشد به دوستی محبان دوام می بخشد ولی اگر که پشیمان شدی حرم باز است بیا! امام علیه السلام می بخشد 👉 ذاکران امام حسین