هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
«...از این واجبتر آن است که استعداد نویسندگی را در بین مردم بیابیم و تولید کتاب کنیم...» [دغدغههای فرهنگی/ ص۴۶]
بعد از انقلاب،
هرکس باری رو از روی دوش انقلاب برداشت؛
شهید تهرانیمقدم بار صنعت موشکی رو برداشت،
حاج عبدالله والی بار آبادانی بشاگرد رو،
و ماهم اینجا میخواهیم
بار این درخواست رهبری رو برداریم😇
📝 برای نویسنده شدن از نویسندگی خلاق شروع کنید:
🔗 https://B2n.ir/qp6290
🔗 https://B2n.ir/qp6290
⏰ ۸ ساعت تا پایان ثبت نام پائیزه
#نویسندگی_خلاق
| @mabnaschoole |
ـــــــــــــــــــ
رسول خدا (ص) فرمودند: «هر کس بر سر یتیمی دست ترحم و عطوفت بِکشد، خداوند به تعداد هر مویی(که دست بر آن بگذارد)، نوری در قیامت به او عطا خواهد فرمود.
✨دختر یتیمی را میشناسم، دوازده ساله، از روستای سده واقع در استان فارس. مدت زمان زیادی است که کبدش سرطانی شده و طبق گفتهٔ پزشک معالج، اگر تا ۵ روز آینده، عمل پیوند کلیه را انجام ندهد، از دار دنیا خواهد رفت. از هزینه عمل به همراه کبد برای پیوند، مبلغ ۱۳۴ میلیون کم است. شرایط مرگ و زندگی است و میدانم بخش قابل توجهی از این هزینه، به همت شما جمعآوری میشود.
☘️در صورت تمایل به مشارکت، مبالغ خود را تا سهشنبه شب ساعت ۲۴ به شماره کارت
5892101577542547به نام زهرا عطارزاده واریز نمایید. نیازی به اطلاع رسانی در خصوص مبالغ واریز شده نیست. @zaatar
/زعتر/
ـــــــــــــــــــ رسول خدا (ص) فرمودند: «هر کس بر سر یتیمی دست ترحم و عطوفت بِکشد، خداوند به تعداد
.
پیامبر(ص) فرمودند:
بهشت خانهسرایی دارد به نام «دارالفَرح»(خانه شادی). تنها کسانی وارد آنجا میشوند که ایتام مؤمنین را شاد و خُرّم کرده باشند.
(نهجالفصاحه، ج ١، ص ١٧٥)
🍃ما هنوز صد میلیون تومان برای این دختر خانم کم داریم.
.
/زعتر/
ـــــــــــــــــــ رسول خدا (ص) فرمودند: «هر کس بر سر یتیمی دست ترحم و عطوفت بِکشد، خداوند به تعداد
خدا خیر کثیر بدهد به همه عزیزانی که در این کار خیر سهیم شدند.
الحمدلله، با کمکهای شما و خیریه، هزینه عمل این دختر خانم، فراهم شد.
قدردان همه شما هستم.
لطفا به دوستان اطلاع بدهید تا دیگر واریز انجام نشود.
هدایت شده از ریحانه
🖥 #روایت_دیدار | تمامقد، کنار قهرمان والیبال
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با قهرمانان ورزشی و مدالآوران المپیادهای علمی؛ ۱۴۰۴/۷/٢٨
🔸 دخترک داشت به جان مادرش غر میزد. نزدیک رفتم. گفتم شاید بتوانم کمکی کنم. اسمش نوراسادات بود. روسری آبی پوشیده بود؛ رنگی ملایم در میان شلوغی جمعیت. خم شدم و گفتم: «چی شده خاله؟ چیزی میخوای؟» ابروهایش را درهم کشید و با صدایی بغضآلود گفت: «میخوام آقا جون رو ببینم. اینجا دوره، نمیبینم.» سرش را بوسیدم و آرام گفتم: «آقا هنوز نیومدن. شما ردیف اولی. اگه بیان، حتماً میبینی.»
🔹 وقتی آقا آمدند، چند ردیف عقبتر نشسته بودم. دخترک را دیدم که روی صندلیاش ایستاده بود؛ تمامقد، مثل پرچمی کوچک در باد. کنار مادرش، قهرمانی پرچمبهدوش که مقام دوم والیبال نشسته را برای کشور آورده بود.
👈🏻راوی: مهری فلاحی
✍🏻 زهرا عطارزاده
🗓شماره ٢
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
رسانه «ریحانه» را دنبال کنید.
📲 @khamenei_reyhaneh
ـــــــــــــــ
دیروز، بعد از سالها زیارت حضرت آقا نصیبم شد. به عنوان راوی، دعوت شدم به حسینیهای که نمیدانستم صاحبش میآید یا نه؛ اما دلم روشن بود به آمدنش. وقتی وسط برنامهٔ ورزش باستانی، صندلی آقا را آوردند روی سکو و از پشت پرده وارد حسینیه شدند، داشتم رؤیای تمام این سالها را زندگی میکردم.
خردهروایتهایم در رسانه ریحانه درحال انتشار است. اگر دوست داشتید کانال ریحانه را دنبال کنید.
@khamenei_reyhaneh
#دیدار
@zaatar
ــــــــــــــــ
همیشه سادگی و صمیمیت کتابهای هوشنگ مرادی کرمانی را دوست داشتم.
اینبار به بهانه کتاب بچههای قالیبافخانه، سراغ برنامه «اکنون» رفتم و از مرادی کرمانی شنیدم؛ از مسیر تا هدفش. شنیدن از کسی که داستانگویی را از کودکیاش وام گرفته، مثل برگشتن و شخم زدنِ تجربههای کودکیام بود.
در میان حرفهایش، جملهای گفت که عصارهٔ نگاه او به ادبیات است: «شما هیچ داستانی از من نمیخونید که من توش نصیحت کنم، شعار بدم و توش جانبداری کنم. هیچوقت این کار رو نکردم و نمیکنم. من توی قصههام حل میشم.»
@zaatar
ـــــــــــــــ
این روزها بین ایتا و بله در رفتوآمدم. مثل مسافری که مدام از یک ایستگاه به دیگری میدَوَد؛ فقط فرقش این است که قطارها همه مجازیاند و بلیتها رایگان. کارم تا امروز روی ریل ایتا پیش میرفت، اما باگهایش آنقدر دستانداز داشت که انگار هر روز در ترافیک گیر میکردم. نیمی از گروههایم به بله کوچ کردهاند و نیمی دیگر، هنوز در ایتا ماندهاند؛ نتیجهاش این شده که مثل پستچیِ سرگردان، مدام در رفتوآمدم. این شد که کانالی در بله ساختهام.
🎐آدرسش، اینجاست.
https://ble.ir/zaatar
#کوچ
#ایتا_بله
@zaatar
ـــــــــــــ
ما نُه نفر، شورایی هستیم برای انتخاب کتابهای حلقه. برای هر حلقه، نفری سه چهار کتاب روی میز میگذاریم؛ کتابهایی از دستههای مختلف ادبیات روایی. کتابهای ایرانی، خارجی، ناداستان، مقاومت. در فرصت یک ماهه، تعداد زیادی از کتابها را میخوانیم. پای هر کتاب، نقد و نظر میدهیم. جلسه میگذاریم و سر کتابها چکوچانه میزنیم. به مخاطبمان فکر میکنیم. مخاطبی که دوست دارد با کتاب دمخور باشد و نیاز دارد به همراهی گروهی برای تداوم و رسیدن به روتینِ کتابخوانی.
همین روزها مشغول انتخاب کتابهای حلقه پانزدهم میشویم، درحالیکه حلقه چهاردهم درحال ثبتنام است.
حتی اگر تاحالا اهل مطالعه نبودید و همیشه گوشه ذهنتان بوده که روزی با کتابها سروکله بزنید، میتوانید در حلقه چهاردهم ثبتنام کنید. فرصتش تا فرداست.
http://Mabnaschool.ir/product/halghe14
@zaatar
ــــــــــــــ
در شماره جشن مجله مدام، داستانی دارم با عنوان «ورگرد آقا»
نسخه صوتی این داستان را میتوانید در کستباکس گوش کنید.
https://castbox.fm/vb/879793217
#رادیو_مدام
@zaatar
ــــــــــــــــــ
ادبیات واقعیتمحور، با تمام رازها و اعترافهایی که نویسندگانش پیش چشم ما میگذارند، آدمهای جهان را به شکل صمیمانهای باهم متصل میکند؛ انگار روایتها رشتهای میشوند که دلهای دور از هم را گره میزند.
«یک عمر کار» ریچل کاسک، از همین دست کتابهاست؛ روایتی بیپرده از مادری و رنجهایش. نویسنده، آنقدر دقیق و بیملاحظه درباره این رنجها مینویسد که گاهی خواننده ناخودآگاه کتاب را کنار میگذارد؛ صداقتِ تیز و برندهای در روایتهاست که یادآورِ دردهای شخصی هر مادر است.
در این کتاب، صداقت، ستون اصلی روایت است؛ نوعی خودافشایی که آن را به تجربهای انسانی و قابل لمس تبدیل میکند. همین است که «یک عمر کار» را به کتابی ارزشمند تبدیل کرده؛ و درست به همین خاطر، اثرگذار است.
پینوشت:
کتابهایم را زیرورو کردم و کتابی متناسبتر برای معرفی در این روز عزیز، پیدا نکردم.
#معرفی_کتاب
#روز_مادر
#یک_عمر_کار
@zaatar