ــــــــــــــ
همیشه شروعها برایم، پُر از هیجانند. آنقدر که تپش قلب و سرخی صورتم را همینقدر کلیشهای احساس میکنم.
امروز همراه شدم با آدمهایی که دربهدر دنبال رشدند.
هر روز برنامهٔ جدید میریزند برای خودشان. تشنهٔ ادبیاتند و برای فهم بیشترش، روز و شب، در تلاشند.
همنویسِ هم شدهاند.
کافیست تردید سراغ یک نفرشان بیاید. همه، درجا دورهاش میکنند و هر کس به روش خودش، نسخهای میپیچد. انگار عهد دیرینه بستهاند که پای بالا و پایین مسیرشان بمانند. میخواهند نورِ امید باشند برای هم.
و من اصرار دارم بهشان ثابت کنم، میتوانند.
#هم_نویس
#مدرسه_مبنا
@zaatar
هدایت شده از گاه گدار
این فراخوان رزم است..mp3
2.32M
🔴 شهریور و مهر امسال، پر از تقابل دوباره جریان انقلابی و ضد انقلاب خواهد بود.
سالگرد مهسا امینی، بازروایت اتفاقات مهر و آبان سال گذشته و تکرار روایتهای راست و دروغ در مخالفت با انقلاب، برنامه جبهه ضد انقلاب است.
🟢 حالا که تحرکات طرف مقابل معلوم و صفآرایی راویان ضد انقلاب روشن است، ما هم باید هم صف و هم صدا و هم جهت باشیم و توانمان را برای ساختن روایتی واقعگرایانه از ماجراهای سال گذشته و ارزشهای انقلاب و آرمانهای ایران ارائه بدهیم.
«خط روایت»، خط مقدم جنگ ماست. با حضور شما، حتما خطی محکمتر و قدرتی بیشتر خواهیم داشت.
🟠 این یک دعوتنامه است برای پوشیدن لباس رزم، بسم الله.
https://eitaa.com/joinchat/805110265Cfd9c7c01e5
ــــــــــــ
تا همین امروز که پستچی زنگ در رو زد، وِرد زبونم این شعر بود:
نجف، پیادهروی، کربلا، گذرنامه
خدا کند برسد دست ما گذرنامه
قدمقدم به تو نزدیکتر شدن زیباست
قدمقدم طرف مرز با گذرنامه
#الحَمدُللّه_علیٰ_کلِّ_حال.
@zaatar
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
📔#خیمه_ماهتابی
📢 گاهی وقتا یه اتفاقی میافته که از حکمتش اطلاعی نداری و فقط گذر زمان علت رو بهت نشون میده. همه تلاش و انرژیمون رو گذاشتیم که این کتاب به محرم برسه، اما نشد. به روز سوم، روز عاشورا و شام غریبان هم نرسید. "گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود."
🥀گفتیم حتما به شهادت امام سجاد علیه السلام میرسه؛ ولی انگار قسمت این کتاب این بوده که پنجم صفر خودش رو نشون بده. نمیدونیم چه قرابتی داره این کتاب با پنج صفر؛ اما هرچه هست نگاه بیبی جان #حضرت_رقیه(س) روی اونه.
🏴 «خیمه ماهتابی» فقط یه کتاب داستان نیست، یه روضه ناشنیده است از زبان یک خیمه.
خیمهای که شاهد تمام وقایع تلخ روز عاشورا بود و این بار قراره روایتگر همه اون اتفاقات برای نوجوانان باشه.
🛑روایتی از عباس و علی اکبر و علی اصغر علیهم السلام... از دست بیانگشتر و گوش بیگوشواره و معجری که سوخت...
😭شاید قراره روضه بیبی جان رو این بار یک خیمه بخونه ...
📗« #خیمه_ماهتابی» منتشر شد
روایتی داستانی برای #نوجوانان با محوریت #عاشورا از زبان #خیمه حضرت زینب کبری(س)
✍🏻 به قلم: #فاطمه_سادات_موسوی
✅ مشاهده و خرید کتاب
https://manvaketab.com/book/380849/
💯#تخفیف_ویژه به مناسبت شهادت دردانه سیدالشهدا حضرت رقیه(س)
📚 کد تخفیف: ۷۲
📍این کد تخفیف فقط تا پایان هفته اعتبار دارد
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
ـــــــــــــ
بهش میگم چند دور میخونی اینارو آخه؟
میگه دور سوممه.
میگم خب یه کتاب دیگه بخون مادر. همون گربه آزاد که گذاشتم. اونم که دوست داشتی.
میگه نمیشه.آخه من مناسبتی میخونم😐😂
#قهرمانان_کربلا
#کتاب_مناسبتی
@zaatar
16.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ـــــــــــــ
صوت ۲۸ دقیقهایِ نقد یکی از همنویسها را فرستادم. زیرش نوشتم عذرخواهم بابت صدای زیبام. مطمئن بودم هنّوهنِ نفسهایم، صوت را طولانیتر از حد معمول کرده.
دیروز به محض اینکه رسیدم خانه، تب و لرز افتاد به جانم. سردرد زده بود به تخم چشمهایم. حالت تهوع ولم نمیکرد.
همان یک صوت حالم را خوب کرد. یک جان به جانهایم اضافه شده بود.
داشتم به داستان بعدی که موقعیتش در پاویون بیمارستان است فکر میکردم. خواب خودش را رسانده بود پشت پلکهایم که با صدای آیفون از جا پریدم. پسر پانزده شانزده سالهای، کلاهش را یکوری گذاشته بود روی سر. انگار خیره شده بود به کاغذی در دستش. گفت:« اسنپفود.»
سرم را خاراندم و گفتم:« سفارش نداشتم آقا.»
نگاهی به برگه توی دستش انداخت و گفت:« سفارش هادی سیفه.»
گفتم:«نمیشناسم. اشتباه اومدین. خیابون بغلی هم یه دونه کوچه میرمحکم داره. حتما مال اوناست.»
دو دقیقه بعد، دوباره برگشت. اینبار سرش را داده بود بالا و زل زده بود توی آیفون. موهای فرفریاش رفته بود توی چشمهایش. با اطمینان گفت:«خانم عطارزاده؟»
نا نداشتم چهار پله را پایین بروم. حسین را فرستادم و چند دقیقه بعد با کیسهای که محتویاتش نشان میداد پای یک دوست در میان است از جا بلند شدم. وقتش رسیده بود تا بنشینم پای نقد بعدی. با دو جان اضافه. که یکیش را طبق معمول مدیون «آزاده» بودم.
#دوست
@zaatar
ـــــــــــــ
بعد از هر سخنرانی، یک جمله از صحبتهای حضرت آقا را بولد میکنم برای خودم.
این هم رزق امروزم بود و انگیزهٔ فردایم:
شما جوانهای امروز میتوانید مایهٔ امید باشید و مایهٔ امیدید.
امروز هر کدام از شما میتوانید یک مشعل نورانی باشید بر سر راه پیرامون خودتان و محیط پیرامونی خودتان.
@zaatar