eitaa logo
/زعتر/
422 دنبال‌کننده
144 عکس
22 ویدیو
3 فایل
می‌نویسم چون می‌دانم غیر از این کار، هیچ کاری ماندگار نخواهد بود. ✨ زعتر یعنی آویشن. 💫برای ارتباط با من: @z_Attarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
ـــــــــــــ من، آدم تنبلی‌ هستم برای نوشتن از کتاب‌هایی که می‌خوانم. حوصله‌ام نمی‌گیرد برگردم به کتاب و چیزی برای معرفی‌اش پیدا کنم. حالا می‌خواهم بیفتم توی جنگ با خودم. کمی هم کوتاه بیایم و به یک معرفی کوتاه و سروساده بسنده کنم. به دعوت آقای جواهری می‌خواهم در چالش شرکت کنم. از ابتدای سفرم، مشغول خواندن این چند کتابم. من یک موازی‌خوانِ رویِ مخم. کتابی دارم توی اتاق بچه‌ها. شب‌ها وقت خوابشان فقط مشغول آن کتابم. روزها وقتِ جوش‌آمدن آب کتری و قل‌زدن برنج، کتابی را که می‌گذارم کنج آشپزخانه، دست می‌گیرم. من کشته مردهٔ ورق زدن کتاب‌های مختلفم. قروقاطی خواندن، حالم را خوب می‌کند. نوک زدن به همه کتاب‌هایی که نامشان را می‌شنوم، آرامم می‌کند. خبر ندارم از تعداد کتاب‌هایی که در سال می‌خوانم. نمی‌دانم تا کجا توی این چالش دوام بیاورم اما برای شروع، برنامه‌ام خواندن ۶۰ کتاب در سال جدید است. بسم‌الله‌ش را همین حالا می‌گویم. همین حالا که نشسته‌ام پشت میز و انگار سال جدیدم تازه شروع شده. @zaatar
ـــــــــــــ هر یک نفری که روز قدس توی خیابان می‌آید، به سهم خود دارد به امنیت کشور و امنیت ملت و حفظ دستاوردهای انقلابش کمک می‌کند. @zaatar
ـــــــــــــ به امید نماز در قدس، به زودی إن‌شاء‌الله🇵🇸🇵🇸🇵🇸 @zaatar
ــــــــــــ دفتر روزنگارش رو گذاشته رو میز تا امضا کنم. برگشتم چندصفحه قبل رو ببینم که با این صحنه مواجه شدم.😁 دیروزش فراموش کرده دفتر رو بده امضا کنم و خودش برای معلمش نوشته. تلاش کرده خوش‌خط هم بنویسه که تابلو نشه. بعد فقط کارهای شایسته پسرم کشته منو😂 @zaatar
ــــــــــــــ 🎐«زندگی‌نگاری، فکر کردن به اهمیت وجود دیگری است.» «میان آن‌ها» را به پیشنهاد مهراوه فردوسی خواندم. زندگی‌نگاره‌ای از ریچارد فورد که دو بخش دارد. بخش اول درباره پدر و بخش دوم درباره مادرش است. اهمیت این کتاب به سبک و سیاق متفاوت نویسنده در زندگی‌نگاره است. مواجهه متفاوت ریچارد فورد با پدر و مادری که بعد از ۱۵ سال آزادی کامل در زندگی و شغل، صاحب فرزندی شدند که میان آن‌ها قرار گرفت. در این کتاب، منتظر اتفاق خاصی نباشید. کتاب را بخوانید چون جهان‌بینی بکری نصیبمان می‌کند؛ مواجهه متفاوت و عمیق با خرده روایت‌هایی که در پستوی ذهنمان مانده. ▪️۱ از ۶۰ ▪️میان آن‌ها ▪️ریچارد فورد ▪️نشر برج ▪️۱۳۴ صفحه @zaatar
Samavati-Dua-Iftitah-2.mp3
43.12M
🍃تقویم می‌گوید تنها سه شب دیگر می‌توانیم دعای افتتاح را بخوانیم. @zaatar
ـــــــــــــ 🎐«هردو با هیجان به هم خیره شده بودیم ولی هیچ‌چیز فوق‌العاده‌ای در هیچ‌کداممان نبود.» کتاب را به پیشنهاد فرزانه زینلی خواندم. «برف تابستانی» نوولا یا داستان بلند است. هرچه از داستان عاشقانه شنیده‌اید بریزید دور و بعد برف تابستانی را بخوانید چون در این کتاب قرار نیست ماجرای عاشقانه به وصالی ختم شود. داستان با عشق پسر هفت ساله به فرشتهٔ موخامه‌ای شروع می‌شود و شخصیت اصلی ما از ۳۷ سالگی، راویِ ماجراست. نویسنده انگار در پی پرداخت روابط عاشقانه نیست بلکه می‌خواهد از عشق‌های امروزی دست بکشد و به تأثیر عشق واقعی در همه ابعاد زندگی بپردازد. قوت داستان به تعلیقی است که از ابتدا یقه مخاطب را می‌گیرد و نمی‌گذارد کتاب را زمین بگذارید. عمده داستان در مشهد شکل می‌گیرد و نویسنده با اطلاعات دقیقش، مخاطب را مطمئن می‌کند که با یک مشهدی روبروست. کتاب را در طاقچه خواندم و راضی‌ام از خواندنش با نسخه الکترونیکی. تصویر روی جلد را بعد از خواندن کتاب دیدم و کیفور شدم از بازسازی صحنه‌ای از متن. ▪️۲ از ۶۰ ▪️برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق ▪️علیرضا محمودی ایرانمهر ▪️نشر چشمه ▪️۱۰۱ صفحه @zaatar
ــــــــــــــ الْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ مَا هَدانا وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلَىٰ مَا أَوْلانا ای جانِ جهان، جهانِ جان ادرکنی قیوم زمین و آسمان ادرکنی @zaatar
ـــــــــــــ فردا، جلسهٔ به صرف کتاب بندهاست. و من تازه بسم الله خوندنش رو گفتم. باشد که برسیم به دوستان خوب حلقه کتاب😇 @zaatar
/زعتر/
ـــــــــــــ 🎐«هردو با هیجان به هم خیره شده بودیم ولی هیچ‌چیز فوق‌العاده‌ای در هیچ‌کداممان نبود.»
معرفی کتاب «خیابان گاندی» و «جویس در تعطیلات» طلبتون. گفتم که مجبور شم بنویسم😎
هدایت شده از ماراتن
دو‌تا دوست بودیم.‌ کار از یک دوستی عادی گذشته بود. شاید دو تا خواهر یا بهتر بگویم دو نفر با دغدغه های شبیه هم.‌ خوب این آخری که گفتم بدجور آدم ها را بهم نزدیک می کند.‌ از همان اول او کتابخوان بود و من فقط کتاب میخریدم. من عاشق فلسفه بودم و کتاب درس های دانشگاه را از بر می کردم. او بیشتر داستان و رمان می خواند. می نوشت و وبلاگش همیشه به روز بود.‌ همان وقت ها که گوشی هایمان یک جعبه موسیقی بیشتر نبود و پیامک و میس کال یک ارتباط به صرفه و دوست داشتنی، او چند دوست مجازی داشت.‌😄 با این ذره ذره تفاوت هایمان کاری نداشتیم. آن چه ارزش بیشتری داشت همان دغدغه های مشترک بود. همان دلسوزی برای فرهنگ‌. برای همین باهم کلاس رفتیم. باهم معلم شدیم.‌باهم دست و پا زدیم تا کاری کنیم...نشد که نشد... گذشت و گذشت سن و سالمان بیشتر شد، خانه، زندگی، بچه رنگ دیگری به زندگی هایمان داده بود.‌‌ دوست شفیقم سرش به کار خودش گرم شده بود. هر چه دید می انداختم زهرا دیگر دورو برم نبود. پیدایش نمیشد...‌ دلخور شدم. 🫣 بعد فهمیدم،بله او یک بهشت جلوی خودش دیده و آنقدر محو آن شده که یادش رفته برگردد دست من را هم بگیرد.‌ تاب نیاوردم. اخرهای کلاس نویسندگی پیشرفته اش بود که قلاب انداختم. لنگان لنگان خودم را چپاندم همانجایی که رنگ‌ وبوی دغدغه هایمان را داشت.‌ ناگفته‌نماند که خودش شد راهنمای راهم. استادیارم، معلمم و هر چی شما اسمش را می گذارید. خوبی و رفاقت و مهربانی.... او خیل زودتر از من پروازش را شروع کرده. با قدرت بال می زند و من تازه دارم د‌و تا بال شکسته قرض می گیرم. نفس نفس می زنم تا به او برسم. حالا شما قضاوت کنید رسم رفاقت این وسط ها چه می‌شود؟‌🤭 لیست کتاب ها را برای خودم ردیف کرده ام میخواهم صفر سه را غرق توی کتاب ها بگذرانم.‌ @zaatar
/زعتر/
دو‌تا دوست بودیم.‌ کار از یک دوستی عادی گذشته بود. شاید دو تا خواهر یا بهتر بگویم دو نفر با دغدغه ه
رفیق ۱۹ سالهٔ من. رفیقی که باهم پشت نیمکت‌های مدرسه نشستیم. باهم سر کلاس فلسفه دانشگاه مطهری درس خوندیم. و حالا باهم نوشتن رو تمرین می‌کنیم❤️ https://eitaa.com/maratoneman