eitaa logo
/زعتر/
422 دنبال‌کننده
144 عکس
22 ویدیو
3 فایل
می‌نویسم چون می‌دانم غیر از این کار، هیچ کاری ماندگار نخواهد بود. ✨ زعتر یعنی آویشن. 💫برای ارتباط با من: @z_Attarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
ــــــــــــــــ «یه جا آروم نمی‌شینه»، به روایت تصویر. @zaatar
ـــــــــــــ اگه می‌خوای درک و فهم جدیدی به پیرامونت داشته باشی، دست‌دست نکن! ظرفیت ثبت‌نام رو به پایانه😌 @mabnaschoole
ــــــــــــ بعضی کتاب‌ها را باید به وقتش خواند. برخلاف بعضی دیگر، که نه محدود می‌شوند به زمان خاصی و نه مکان خاصی. خال سیاه عربی را به بهانهٔ حلقه مبنا و همین زمانِ خاص، برای بار دوم دست گرفته‌ام. تا اینجای کار، حامد خانِ عسکری، انگار دارد مقدمه می‌چیند تا ما را آمادهٔ سفر کند. مقدمهٔ ورودمان به سفر، طولانی است اما به قدر کافی، شیرین. نویسنده آمده و سفرنامه‌اش را گره زده به خاطرات کودکی‌اش. خانه خدا را از توی دوربینِ قرمز رنگ سوغاتی‌ها نشانمان داده. حتی سروشکلِ خدای کودکی‌اش را به تصویر کشیده و با همین خاطرات ریز و درشت، دستمان را گرفته تا بنشینیم پای تصورات کودکی خودمان از خدا. هفت هشت ساله که بودم، خدا را انسان بلندقدی می‌دیدم که پاهایش روی زمین بود و سرش در آسمان‌ها. جایی میان ابرها. جایی که بشود بی‌معطلی به سفارش آدم‌ها رسیدگی کرد. همین‌قدر نزدیک. همین‌قدر ساده و بی‌غل‌وغش. درست مثل نثر کتاب. کتابی که صمیمیتِ کرمانی بودن نویسنده را لابه‌لای کلماتش می‌توان دید. @zaatar
ــــــــــــــــ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ. @zaatar
دستِ راستم، از مچ به بالا گز‌گز می‌کند و پاهایم برای خودم نیست. توی دلم اما پر است از «ما می‌توانیم» و «دیگر آشپز حرفه‌ای شده‌ایم» و از اینجور قمپز درکردن‌ها. چند سالی است که خانه‌تکانیِ ما، به وقتِ عید غدیر است. از جمعهٔ پیش، آشپزخانه را بهم زده‌ام. طبقه‌ به‌ طبقهٔ یخچال و پشت گاز را شسته‌ام و مواد اولیهٔ نذری‌مان را بالا و پایین کرده‌ام. اولین سالی که به دلمان افتاد و بساط نذری عید غدیر را پهن کردیم، دو سه پیمانه برنج، اضافه کردم به غذای همیشگی خودمان و تنها نصیب همسایه‌هامان شد. همان هم، شد قوتِ قلب‌. هر سال ده بیست ران مرغ اضافه‌اش کردیم و با سلام و صلوات پیمانه‌های برنج را بیشتر. آشپز حرفه‌ای نبودیم. ترس از شفته شدن برنج و نیم‌پز ماندن مرغ‌ها، توی دلمان وول می‌خورد. یک سال قابلمه بزرگ خریدیم و گازی بزرگتر. سال بعدش، آبکش و ملاقه و کفگیرِ مخصوص هم گذاشتیم تنگش. حالا هرسال که می‌گذرد دم عیدی باید ما را از مغازه‌های مولوی بکشند بیرون. تعداد قابلمه‌ها و گازها بیشتر شده و راستش از همین امسال دل‌نگرانم سال بعد نباشم یا نتوانم یا حتی ریش و قیچی را بدهم دست آشپز. یک آشپز حرفه‌ای. آخر، مامان و خاله هرسال می‌گویند:« بدید آشپز بپزه. کمر نمی‌مونه براتون.» هر سال هم اول از همه شماره کارت می‌گیرند تا سهمی توی نذری‌مان داشته باشند. زودتر از همه هم خودشان را می‌رسانند کمک. بیشتر و بهتر از خودم هم کارها را پیش می‌برند‌. نمی‌دانم کدام حرفشان را بگذارم به دیدهٔ منت؟! هیئت خانگی‌ ما، حسینیه ندارد ولی می‌خواهد با زبان بی‌زبانی، با همین چندمتر جا، پیشِ صاحبِ امروز، خودی نشان دهد و سری بالا بگیرد. درست مثل بچه‌ای که به جای حرف زدن، دهانش را باز می‌کند، چشم‌ها را می‌بندد و فقط جیغ می‌کشد. تا نیم‌نگاهی نصیبش شود. @zaatar
ـــــــــــــ به بهانه روز ملی ادبیات کودک و نوجوان، تصمیم گرفتم کتاب‌های خوبی را که برای بچه‌ها می‌خوانم، به مرور معرفی کنم. . «هیولای بنفش» از مجموعه قصه‌های دُم‌نارنجی است که عزّت‌الله الوندی به سادگی، درست با چیزهایی که عامل ترس در کودکان است، قصه را پیش می‌برد و دنبال این است تا حل مسئله را به عنوان یک نسخه به بچه‌ها پیشنهاد بدهد. دم‌نارنجی در این کتاب دنبال هیولای بنفشی می‌گردد که باعث وحشت حیوانات جنگل شده. پس، ابتدا فکر می‌کند و بعد کتاب‌هایی را درباره کاراگاه شدن می‌خواند تا از ماجرای هیولای بنفش، سردربیاورد. بعد می‌رود دنبال حیواناتی که هیولای بنفش را دیده‌اند‌ و پس از پرس‌وجوهای بسیار، خودش دنبال هیولا می‌گردد. نهایتا متوجه می‌شود که برای کشف حقیقت باید به‌دنبال حل معما باشد و از حواس پنج‌گانه و هوشش استفاده کند. جذابیت بصری کتاب چیزی است که در کنار محتوای خوب، لذت خواندن کتاب را برای بچه‌ها دوچندان می‌کند. این کتاب برای گروه سنی ۶ تا ۹ سال مناسب است و در انتشارات طلایی به چاپ رسیده است. @zaatar
معرفی کتاب غدیر.pdf
7.37M
. 💢یک لیست خیلی خوب از کتاب‌هایی با موضوع غدیر و امام علی(ع)💢 | @mabnaschoole |
ـــــــــــــ آیت‌اللّه بهاءالدّینی می‌فرمودند: «اگر زنانِ چادری می‌خواستند، نشانشان می‌دادم عرقی که در فصل گرما به‌ خاطر حفظ حجاب می‌ریزند، دانه‌دانه‌اش خورشید است. شما خورشید خدا هستید.» @zaatar
ــــــــــــــ هیچ کتاب یا فیلم و به‌طورکلی هیچ اثری به صرف تبلیغات و جنجال برپا نمی‌ماند. هنر با کمک عصای زیر بغل، جز چند قدم بیشتر نمی‌تواند راه برود. هنر باید بر پاهای خودش بایستد. ما تصمیم می‌گیریم داستان خوب بنویسیم‌. داستانی که بهترش را کسی نتواند بنویسد؛ یعنی خودمان جوری داستان را بنویسیم که بهترین نوع و نمونه روایت آن داستان باشد. این کار ساده نیست اما دشوار هم نیست وگرنه چخوف، هدایت، گلشیری، مالامود، همینگوی، سالینجر، بکت و خوان رولفو وجود نداشتند. فقط باید از جا بلند شویم و خود را برای کاری بزرگ و هیجان‌انگیز آماده کنیم. @zaatar
ـــــــــــــ یه وقتایی هم هست که داری می‌میری از خواب. وسط بلبشوی کارهات، مجبور می‌شی تن بدی به خواب. چون همه اعضای بدنت داره آلارم می‌ده. آلارمِ خاموشی. کتاب رو دستت می‌گیری. دراز می‌کشی رو زمین. کنار میز. پاهات جون نداره برسونتت روی تخت. «زخم شیر» رو دست می‌گیری. همون ثانیه‌های اول، چشمات می‌ره رو هم و کتاب بسته می‌شه. ولی خوابت نمی‌بره. دوباره چشمات رو باز می‌کنی و ادامه می‌دی به خوندن. به پنج ثانیه نکشیده، باز چشمات بسته می‌شه و دستت حتی نا نداره کتاب رو باز کنه. می‌ذاری چشمات بسته بمونه ولی خوابت نمی‌بره. داری می‌میری از خواب ولی خوابت نمی‌بره. نمی‌دونی اسم مریضیت چیه. ولی می‌دونی درست مثل یه مریضی لاعلاجه. و تو سال‌هاست که دچارشی. @zaatar