هدایت شده از ابرفقه
🔺 آفتاب
ای کاش درک ذلت یوم التلاق داشت
مردی که در ادامه خود باتلاق داشت
نفسی که با ابوسفیان همکلاس بود
از عمرو عاصهای جهان ارتزاق داشت
از آن تبختر و منیاش نطفههای نا-
مشروع فتنه بسته شد و اتفاق داشت
در گرگومیش فهم شما شکل میگرفت
و یک نفر که نقد بر این باتلاق داشت
و صبح جمعهها چقدر ندبه-ندبه بود
درک دقیقی از شب سرد فراق داشت
مصباح سبحه بر کف شمشیر در دهان
صد تبصره به ریشه این اختناق داشت
مَثنی اگر نه، مردِ فردی بلند شد
مردی که در نفس نفسش احتراق داشت
تأکید کرد هان که کسی شش هزار سال
رکن نظام بود و لیکن نفاق داشت
آری، کلاغ قصهی ما مرد نیست باز
مردی که در ادامه خود باتلاق داشت
🌾 ۵ برتری برابرنهاد «تَخ» یا «تَک» به جای «هفتک» برای «تیک»
۱. معنای جهش و تکانه (tic)
واژه «تَخ» و «تک»همریشه و همخان و به معنای جهش، تاخت، تگ و تاز هستند و همه اینها همریشه هستند و هممعنای «تکـ+ـان» و «تکانه» هستند. این ویژگی به خوبی نشانگر تکانه و جهش پوست است.
۲. کشش معنایی برای نشان و تأیید (tick)
از واژه «تَخ» میتوان معنای تأیید را نیز برداشت کرد، زیرا «تَختن» همتبار واژه «دَختن» است که زایشهایی همانند «دشـ+ـت کردن، در+آمد، دَسـ+ـتاورد، داشتن و دارم» دارد. (بنگرید به کتاب «زوا؛ زایایی زبان فارسی» نوشته ا. امامی).
۳. همریشگی با واژگان فرنگی
واژه «تَخ» و «تیک» (واژه بیگانه) ریشهای یکسان دارند و این نزدیکی ریشهای به پذیرش آسانتر این جایگزین میانجامد.
۴. کوتاهی و سادگی
«تَخ» یک واژه فارسی کوتاه و یکبخشی است که نسبت به «هفتک» دوبخشی، سادهتر و روانتر است. افزون بر این که هفتک نماینده خوبی برای معنای «تکانه پوست» نیست و دستمایه ریشخند میشود.
۵. همقواری با واژه فرنگی
قواره نگاره «تک» و «تخ» همسانی بسیاری با نشان «تیک» دارند و تنها «تخ» به جای کشیده بودن، ایستادهتر است که آن نیز اگر نیاز باشد، میتوان با کمی کجنگاری با قواره «تک» و «تیک» همسان کرد.
🌾 امیدواریم فرهنگستان زبان و ادب فارسی به این پیشنهاد بیندیشد. 🌿
🌹خرید کتاب «زَوا» با ۶۷٪ بهاکاه؛ ۵۰ هزار تومان
◾️گروه زوا؛ با گروهداری ا. امامی
📚 زوای «پیزغلی» و «پِسخالی»
بچه بودیم گاهی تیلهبازی میکردیم و برخی «پیزغلی» («پِسخالی») میکردند؛ یعنی کلک میزدند.
◾️ زوای «پیز»
«پیز» از «پیختن» است.
زایههای دیگرش «پیش»، «پیس» و «پیچ» است.
«پیختن» به معنای پیش و جلو آمدن، پیچ پیدا کردن، برجسته شدن و... است.
«پیسی» به معنای برجستگی لکهای بر پوست است. «پیه» هم از «پیستن» میآید و «پیر» به معنای پیشوا از «پیشتن» گرفته شده است. «پارسال» و «پیرار سال» هم یعنی سال پیش و پیشتر. «پیرتر بودن» یعنی پیشتر به گیتی آمدن. واژه نزدیک به پیش، «بیش» است.
◾️ زوای «غلی» (خالی)
پس «پیز» یعنی بیش، برجستگی یا پیچش. حال «غَـ+لی» یا «غلـ+ی» چیست؟
«غلی» در «پیزغلی» دو واژه است:
۱. «غـ+لی» یعنی بیش («غـ») + لافی («لی»)، به معنای بیشلاتی و لافزنی بسیار.
۲. «غلـ+ی» یعنی همراه با «غل».
▫️ زوای «غـ+لی»
«غـ» زایه «غَفتن» است که تبار آن «گَفتن» است. این ریشه به خوبی معنای «گَلِ هم بودن» و «چفت هم بودن» را نشان میدهد؛ چنانکه واژه «غَبغب» نیز از «غفتن» است و رویهمبودن را نشان میدهد.
زایه «لی» از «لیفتن» است که همتیره «لافتن» است. زایه «لافتن»، «لاف» و «لات» است. «لی» در اینجا معنای لافزنی دارد. معنای اصلی ریشه «لافتن» و «لفتن» همان آشکارسازی و «لب» و «لبه» و «لَو دادن» و «لا دادن» است. «لات» هم چون وانمایی میکند، لات میشود و «لاف زدن» یعنی وانمایی کردن.
از این رو، «غـ+لی» یعنی بیش از اندازه («غـ») وانمایی کردن چیزی. «پیزغلی» که همان معنای «نیرنگ و کلک» دارد، یعنی پیچاندن («پیز»: پیچ) و وانمایی بیشینه.
▫️ زوای «غلـ+ی»
«غل» از «غفتن» به معنای «گلهمبودن» و آمیختگی است و «ی» نسبت است. گویا همین واژه به عربی رفته و «غُل» از آن گرفته شده است؛ غل و زنجیر همان «کُنـ»د و زنجیر است. «اغلال» هم یعنی قفل و بستگی. «دَغَل» نیز فارسی است و به معنای بسیار گلهم، پیچاندن و آمیختگی (حق و باطل) میباشد.
با این زوا، «پیزغلی» یعنی بیشدغلی و نیرنگ زدن بیشینه. «پِسخالی» هم همین معنا را میدهد («پِس» از خاندان «پیز» است و «خالی» هم از تبار «غَلی» است).
«سید ایمان علوی» درخواست این زوا را کرد.
🌹خرید کتاب «زَوا» با ۶۷٪ بهاکاه؛ ۵۰ هزار تومان
◾️گروه زوا؛ با گروهداری ا. امامی
🌾 زوای واژه پفیوز
سلام و خجسته زادروز امیرالمؤمنین (ع) و روز پدر به امام زمانمان (عج)، نائب ایشان و همه شیعیان عالم.
به گمان بنده، سخنان آقای کوچکزاده خوب بود؛ ولی کاربرد واژه «پفیوز» در آنجا شایسته نبود.
واژه «پفیوز»، پیوندی از دو واژه است: واژه وابسته «پُف» و واژه هسته «یوز».
▪️زوای «یوز»
واژگان «یوز، دریوزگی، یوزپلنگ، یوش، یوریدن، یاخت، یازیدن، یغما، یاغی، یوغ، یُغر، بیوک، پیوگ، داریوش، نیوشیدن، بیوسیدن (انتظار داشتن)، رزمیوش (جنگاور)، گـ+یاغ (گیاه)» همگی از ریشه «یـ+خ» هستند که معنای چشمداشتن، طمع و به چنگ آوردن آن را دارند.
واژگانی مانند «یخ، یَک، یزدان، یسنا» نیز وجود دارند که معنای وارونه این واژگان را دارند؛ چرا که «ی» در این واژگان از مصدر «یافتن» است و معنای نیرومند پیوند و درونش را دارد (هنجار آن در کتاب زوا آمده است). ولی «ی» در واژگان «یغما، یاغی و یوز» از «افتن» است و زور واژه، در واج هسته یعنی «خ» و زایَههای آن است.
▪️زوای «پُف»
«پُف» از دو مصدر «پختن + افتن» درست شده است؛ با اینکه «پفتن» بهرویه، از «افتن + افتن» ساخته میشود و معنای «درونشی نیرومند» دارد. ولی در اینجا که «پفتن» از «پختن» (مصدر خئی) با «افتن» درست شده، معنای برونشی نیرومندتری مییابد؛ مانند «بافتن» که گاهی از «افتن + افتن» ساخته میشود و معنای درهمبافته شدن دارد، و گاهی از «باختن + افتن» است که معنای بازشدگیِ آن میچربد. از این رو، معنای زایههای «بالا»، نرد«بان» و «بام»، معنا برآمدگی و «بازشدگی» (باختن: باز) دارند.
پس پف در اینجا معنای برونش دارد که پیامد آن، تهیدگی درون است. پف کردن، پفک و پُل نیز از همین مصدر پفتن با ریشه «پختن+ افتن» ریشه گرفتهاند ولی «پُر» از مصدر پفتن با ریشه «افتن+ افتن» است.
◾️معنای پیوند «پف + یوز»
پیوند میان واژگان گاهی یکهستهای است و گاهی دوهستهای. پیوندهای یکهستهای از واژهی هسته با یک پیشوند یا پسوند ساخته میشوند؛ مانند «پرهیز» یعنی ضد هیز. ولی پیوندهای دوهستهای از دو واژه خودبسنده (مستقل) درست میشود و معنای ترکیبی میسازند؛ مانند «گُل + آب: گلاب». در اینجا هم واژه «گل» در معنای خود و هم واژه «آب» در معنای خود است و هیچکدام پیشوند یا پسوند دیگری نیستند.
«یوز» یعنی یورا و یورشگر و کنشگر برای به یازدین به چیزی و پفیوز یعنی کسی که باید یورا و کنشگر باشد ولی پفینه و تهیده است. بهترین معنا برای پفیوز، «بیوجود» و «منفعل» است.
این هنگامی که این بیعملی و انفعال و پفیوزی درباره پاسداری از خانواده باشد، واژه پفیوز، مجازاً معنای «بیغیرت» به خود میگیرد؛ نه این که معنای پفیوز، بیغیرت باشد.
پفیوز کسی است مانند مترسک که «وجود، مایه، کنشگری، ستیزندگی و حتی تهدیدستیزی» ندارد: یا اشباح الرجال و لا رجال: نامرد: پفیوز!
◾️ فیلم شهید بهشتی: اسلام شهروند پفیوز نمیخواهد!
🌹خرید کتاب «زَوا» با ۶۷٪ بهاکاه؛ ۵۰ هزار تومان
◾️گروه زوا؛ با گروهداری ا. امامی
4.18M
🔺نقد سخنان زیر از استاد شفیعی کدکنی درباره حذف زبان فارسی
◾️اینهایی که روی زبان محلی ما فشار میآورند و میگویند با لهجه کدکنی بهتر است شعر بگوییم، میدانند چهکار میکنند. آنها میداند که در لهجه کدکنی شاهنامه، مثنوی، سعدی و نظامی وجود ندارد.
◾️این لهجه وقتی خیلی بزرگ بشود، چهار داستان کوتاه و دو سه شعر بند تمبونی میراثش خواهد شد. خواننده هم میرود سراغ خواندن شکسپیر.
◾️شما خیال میکنید روسها در آسیای میانه چه میکنند؟ هر قومیت کوچکی را پر و بال میدهند و میگویندشما بیایید لهجه خودتان و موسیقی خودتان را بگویید و ما برایتان کف میزنیم.
◾️انگلستان، شبه قاره هندش را همینطور کرد. اول زبان فارسی را از بین برد، بعد گفت اردو کنید.
◾️آنها میدانستند زبان فارسی شاهنامه، مثنوی، سعدی و حافظ دارد و میتواند با شکسپیر کشتی بگیرد ولی اردو چیزی ندارد که کشتی بگیرد و بعد از مدتی بچه(خواننده متن) میگوید اردو چیزی ندارد و زبانش را انگلیسی میکند.
🌹خرید کتاب «زَوا» با ۶۷٪ بهاکاه؛ ۵۰ هزار تومان
◾️گروه زوا؛ با گروهداری ا. امامی