eitaa logo
زائرسرای امامزادگان شهرستان فردوس
198 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
11 فایل
خراسان جنوبی .شهرستان فردوس.خیابان دکتریاحقی.جنب بارگاه امامزادگان.زائرسرای امامزادگان اطلاع رسانی ازبرنامه وگزارشات فعالیتهای فرهنگی وعمرانی مجموعه امامزادگان وخدمات زائرسرا https://eitaa.com/joinchat/3008299466C75f5fda07e
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 ❣هر روز صد صلوات هدیه ❣به روح پاک و مطهر همه شهدا ❣برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله هدیه به روح پاک و مطهر #محمدعلی ➖➖➖➖➖➖➖ (ع) 🆔@zaersara4009 🆔@emamzadegan_ferdows 🆔https://t.me/Amamzadegan
شهید محمدعلی آشوری فرزند عباس ، در تاریخ 4/11/1337 در خانواده ای مذهبی از شهرستان فردوس چشم به جهان گشود و در تاریخ 7/5/1361 در منطقه شلمچه(پاسگاه زید) به فیض شهادت نایل آمد ➖➖➖➖➖➖➖ (ع) 🆔@zaersara4009 🆔@emamzadegan_ferdows 🆔https://t.me/Amamzadegan
زائرسرای امامزادگان شهرستان فردوس
فصل سوم : شمشیر ذوالفقار قسمت اول وحشت‌زده چشمانم را محکم بستم و روی هم فشار دادم. در تمام عمرم چنی
فصل سوم : شمشیر ذوالفقار قسمت دوم آرام در حیاط قدم برداشتم تا به اتاق رسیدم. از بوی غذا عُق می‌زدم! به اصرار زن دایی چند قاشق خوردم و برگشتم خانه. مریم، زن داداشم، مشغول پهن کردن لباس بود. چشمش که به من افتاد، گفت: «کجا بودی زهرا؟! سید خانوم اومده بود کارت داشت!» سید خانم همسایه دیوار به دیوار خانه‌ی مادرم بود. دست و صورتم را شستم. برگ درختان از سوز سرمای پاییز زرد شده بود؛ اما من از درون گُر گرفته بودم. با جوراب رفتم داخل آب و لب حوض نشستم. مریم دستم را گرفت، گفت: «چقدر تنت داغه! حالت خوبه؟! سرما نخوری؟!» گفتم: «خوبم. سید خانوم چی‌کار داشت؟» بلند شد و به طرف لباس‌ها‌ی داخل تشت رفت و گفت: «خواب دیده یه آقایی با اسب سفید اومده طرف تو و یه بچه گذاشته بغلت. بعدش گفته: این پسر شماست دخترم، اسمشم امیره. زهرا! نکنه خبریه؟!» رفتم توی فکر. یاد خواب دیشبم و حرف زن دایی افتادم، گفتم: «خیر باشه ان‌شاءالله! نمی‌دونم، شاید.» صبح زود همراه رجب رفتم دکتر و بارداری‌ام را تأیید کرد. خواب سید خانم را برای رجب تعریف کردم؛ خیلی خوش‌حال شد. برادر تنی نداشت و تنها بزرگ شده بود؛ برای همین هم عاشق پسر بود. خدا می‌داند بعد از شنیدن این خواب‌ها در خیال خودش چه نقشه‌هایی برای پسرش کشید! روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙 ➖➖➖➖➖➖➖ (ع) 🆔@zaersara4009 🆔@emamzadegan_ferdows 🆔https://t.me/Amamzadegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️ سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدرمهربانم، سلام ... صبح یعنی شما بتابید، و مرا؛ زنده به خود گردانید... ➖➖➖➖➖➖➖ (ع) 🆔@zaersara4009 🆔@emamzadegan_ferdows 🆔https://t.me/Amamzadegan
📚زمزمه دعـــای روحبخش کمیـــل📖 پنج شنبه ۱۸آبان ماه بعد از اقامه نماز مغرب وعشاء📿 🎙 با نوای گرم: کربلایی میثم دادگرمحبی 🕌دربارگاه مطهرامامزادگان سیدمحمدوسیدابراهیم علیهم السلام ➖➖➖➖➖➖➖ (ع) 🆔@emamzadegan_ferdows 🆔https://t.me/Amamzadegan 🆔@zaersara4009
زائرسرای امامزادگان شهرستان فردوس
فصل سوم : شمشیر ذوالفقار قسمت دوم آرام در حیاط قدم برداشتم تا به اتاق رسیدم. از بوی غذا عُق می‌زدم
فصل سوم : شمشیر ذوالفقار قسمت سوم یکی از شب‌های تابستان رجب با پاکتی بزرگ که به دست داشت به خانه برگشت. پاکت را باز کرد و گذاشت جلوی من و گفت: «بخور زهرا. خودت و اون بچه باید جون بگیرید.» کمی به جلو خم شدم و داخل پاکت را نگاه کردم؛ پسته بود. از ظاهرش معلوم بود مرغوب و گران قیمت است. درشت و یک‌دست، دهان باز کرده بودند تا با آدم حرف بزنند! - اینا خیلی گرونه رجب! پولش رو از کجا آوردی؟! - چی‌کار به پولش داری؟! تو فقط بخور. امشب بعد از مهمونی هتل، صاحب مراسم اینا رو بین کارگرا تقسیم کرد. کمی عقب رفتم و گفتم: «پس نمی‌خورم!» - چرا؟! - از کجا معلوم حلال باشه؟! با ناراحتی گفت: «دزدی که نکردم، با رضایت خودش داده. این اداها چیه درمیاری؟!» - من از کجا بدونم با پول حلال خریده؟! اصلا شاید اهل خمس دادن نباشه! من نمی‌خورم. ببر پسشون بده. عصبانی شد و پاکت را از جلوی من برداشت. سر مسائل به‌ظاهر کوچک خیلی با هم درگیر می‌شدیم. همین که مال دزدی نباشد، برای او کافی بود؛ اما من نصیحت‌های مادرم را آویزه‌ی گوشم کرده بودم. حرام که جای خود داشت، شبهه‌ناک هم نمی‌خوردم! واقعا از لقمه حرام می‌ترسیدم. جز حلال از گلویم پایین نرفته بود. به‌خاطر یک ویار زنانه نمی‌خواستم عاقبت امیرم خراب شود. می‌دانستم مال شبهه‌ناک در آینده و نسل تأثیر مستقیم دارد. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙 ➖➖➖➖➖➖➖ (ع) 🆔@zaersara4009 🆔@emamzadegan_ferdows 🆔https://t.me/Amamzadegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم❣ سلام بر تو که زلال ترینی ، ناب ترینی ... سلام بر تو که مهربان ترینی ، عزیزتریتی ... سلام بر تو که غریبترینی ، تنهاترینی ... سلام بر تو که کریم ترینی ، رفیق ترینی ... از من که بیقرارم ، چشم انتظارم ... از من که دستانم خالی است، چشمانم بارانی است ... از من که حیرت زده ام ، بی پناهم ... 🌼 سلامی از من به تو مولاجان ... 🌼 السلام علیک یا بقیه الله 💚 💚 ➖➖➖➖➖➖➖ (ع) 🆔@zaersara4009 🆔@emamzadegan_ferdows 🆔https://t.me/Amamzadegan