eitaa logo
اشعار شاعران زفرات
62 دنبال‌کننده
383 عکس
19 ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بزنید و نگذارید ورق برگردد نگذارید سگ هار جری تر گردد دشمن از سگ صفتی نیست پشیمان،مردم بلکه رفته است نفس تازه کند برگردد حمله ای سخت بر آن دشمن قدّار کنید با سگ هار مدارا سبب شَر گردد رهگذر را نزند خار اگر نیشِ عتاب گُل آرامش این باغچه پرپر گردد او یکی زد، نَه یکی، دَه بزنید دَهِ تو با یکِ او تازه برابر گردد مار مار است سرش تا باقی است آن زمان کشته شود مار که بی سر گردد از سگ هار نترسید اگر ،برگردد گربترسید ولی ،شیر شود، نر گردد سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
لبریز غمیم و غرق در اندوهیم دلگیرتر از غروب گوهرکوهیم در عرصه‌ی امنیت سیه‌پوش و حزین از ماتم دَه مبارز نَستوهیم
هدایت شده از شعر | محسن علیخانی
تا آخرین حجم نفس در سینه باقی است تا دامن میهن پر از یاس و اقاقی است من هم برایت خون خود را می‌فشانم اصلا مگر امنیت ما اتفاقی است؟ @MohsenAlikhanySher
تا شد عجین با عشق دشمن تار و پودت هر دم رسد از سوی اهریمن درودت با پول این میهن نمودی رشد و اینک در حرفه‌ی میهن‌فروشی هست سودت خون جوانهای وطن شد فرش راهت تا گشت آمریکا مُهیّای ورودت در باغ یاران، سبزه ای بودی تو، اما از فاضلاب خویش، دشمن داد کودت بعد از خیانتهای خونبارت به ایران نفرین یک ملّت گوارای وجودت...
فصل شهادت به پیش!...هر که دلش شورِ کربلا خواهد هرآنکه فرصتِ پروازِ با صفا خواهد دوباره فصل شهادت رسیده است به باغ عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد @asharahmadrafiei
اندوه جمعه ای دیگر... جمعه ای این هفته هم با حسرت دیدار رفت عمرمان با جمعه هایِ خسته از تکرار رفت باز هم امروزمان پژمرده شد دیروز شد بازهم امسال مان در حسرتش شد پار رفت آه از روزی که با کوهی مصیبت می رسد آه از روی که با حالی مصیب بار رفت کوله بار خالی اعمال مان بر روی دوش فرصت یک عمرمان در گفتن اذکار رفت در فراقش سوختیم و سوختیم و سوختیم روزهای عمر ما این سان در استمرار رفت شادمان هستند در ظلمت همه ضحاک ها بس که در هر سو سرِ منصورها بر دار رفت بر دل هر عاشقِ آزاده آتش می زند آنچه بر ما در فراقِ حضرت دلدار رفت @asharahmadrafiei
💠مدافع حرم... سرسلسله‌ی اهل کَرَم خامنه ایست کوبنده‌ی اصحاب ستم خامنه ایست جمهوری اسلامی ایران حرم است حقّا که مدافع حرم خامنه ایست ...
هدایت شده از :))
سرنوشت  کربلا چیزی بجز نسيان نبود زینب کبری اگر چون شیر در میدان نبود سرّ سرخ کربلا می شد به نفع فتنه فاش صبر او گر عهده دار لنگرِ طوفان نبود کشتی ایمان به گرداب بلا می‌شد غریق گر در آن طوفان بدستش لنگر و سکّان نبود عصر آن روزی که بر نِی رفت رأس آفتاب دولتِ صبحِ طلوع از چشم او پنهان نبود از غبار فتنه مرز کفر و دین تاریک بود او اگر چون ماه در آن تیرگی تابان نبود تا قیامت سرزمین کفر و دین مرزی نداشت او اگر مرز میان کفر با ایمان نبود کفر میدان‌دار میدان حقیقت مانده بود او اگر فرمانروای منبر و برهان نبود آیه های خون اگر تفسیر زینب را نداشت تا قیامت  هیچ بحثی دیگر از قرآن نبود سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
صلی الله علیکِ یا زینب کبری(س) زینب شدی از شدت زهراشناسی زینب شدی با غیرت مولا شناسی ای زینت جان پدر نام بلندت ای دختر فرزانه در بابا شناسی ازبس غزل گفتی به اشک چشمهایت باران شدی در مکتب دریا شناسی باجان خود پروانه ی عشق حسینی دوراست از پروانه ها پروا شناسی وقتی که گفتی «ما رایتْ الا جمیلا» تدریس شداندیشه ی زیبا شناسی با تار و پود چادرت پیچیده در هم حق باوری و عصمت و تقواشناسی با خطبه هایت ماندعاشورا به تاریخ استادِ دانشگاه عاشورا شناسی فردای دنیا را رقم زد غیرت تو هر روزگفتی خطبه ی فردا شناسی یک شیرزن روزی به سوی کربلا رفت از کربلا برگشت اما ناشناسی @asharahmadrafiei
هدایت شده از تصویر شفق
ای زنده دلان موسم پرواز رسید هنگامه ی عشق و شوق و آواز رسید می گفت هرآنچه دیده زیبایی بود بانوی امید و صبر و اعجاز رسید شعر ؛ مهدی طهماسبی شادباش ولادت حضرتش صلوات @tasvireshafagh
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ سیلی زده طوفان گرفتاری را از فاطمه، ارث برده غمخواری را تا از دل شیعه رنگ غم را ببَرَد پوشیده به تن رخت پرستاری را ... ━━━━💠🌸💠━━━━
هدایت شده از تصویر شفق
هنگام امید می رسد اهل یقین می آید و می نویسد از شوق زمین بر روی کویر بی کسی خط بکشد مانند بهار در طلوعی شیرین شعر : مهدی طهماسبی تعجیل در امر فرج حضرتش صلوات @tasvireshafagh
خندیدی، از تبسم تو جان درست شد بخشیدی، از عطای تو باران درست شد وقتی قدم زدی تو در ایوان کائنات از قامت رسای تو ایمان درست شد چشم تو تا به غمزه نگاهی به آب کرد آمد به جوش و چشمه حیوان درست شد تا ذوالفقار قهر تو بر موج خون جهید از رقص ذوالفقار تو طوفان درست شد وقتی خدا اراده خلق بشر نمود در جلوه آمدی تو و انسان درست شد از نسخه ی مجسم خلق کریم تو آیات جاودانه ی قرآن درست شد از حشمت نگاه تو ای درج آفتاب شد احتشام خلق و سلیمان درست شد یک قطره از ترنم باران حسن توست یوسف اگر که گوهر کنعان درست شد چون در حساب جَفْرْ علی با نمک یکیست با این حساب، کعبه نمکدان درست شد دارد چه کم زٍ روز، مگر لیله المبیت؟ از طلعتش قبیله ی کیوان درست شد نام تو ذکر و شعر و سرود ملائک است از شوق شعر شأن تو دیوان درست شد تو اسم اعظمی که به یک یا علی مدد کون و مکان به سرعت یک آن درست شد سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
دیدند همه، عاشقِ بابا شدنت را در جهلِ عرب ، " اُمِّ اَبیها " شدنت را دادند بشارت به نبی خیل ملائک آراسته با عصمتِ کبری شدنت را کوثر! تو چه کردی که چنین چشمه‌ی زمزم پرسد ز خدا شیوه‌ی دریا شدنت را افسوس نشد تا که ببیند علیِ تو ای غنچه‌ی مظلومه! شکوفا شدنت را بین در و دیوار غریبانه گرفتی پاداش علی گفتن و زهرا شدنت را با میخ نوشتند به پهلوی تو بانو آن مرثیه‌ی حامیِ مولا شدنت را پهلوی تو بشکست و خداوند نهان کرد در " امر فرج " سرّ مداوا شدنت را
صلی الله علیک یا فاطمةالزهرا دخترانِ نسلِ پیش از فاطمه پرپر شدند با طلوع ماه زهرا دختران اختر شدند فاطمه ام ابیها شد وَ دختر های شهر ایمن از جهل عرب زیبا و زیبا تر شدند دخترانِ نسلِ از مردن رهایی یافته در پناه رحمت زهرا همه مادر شدند آن درختانی که زهرا آبیاری کرده بود عاقبت سود و ثمر دادند و بار آور شدند تا شود جبران عطایی را که زهرا کرده بود بچه آوردند و آن ها نذر پیغنبر شدند آن پسر ها یک به یک در سایه لطف حسین سر برآوردند از میدان و جنگ آور شدند وقت جبران آمد و شد کربلا آراسته دست ها شان معتکف بر قبضه خنجر شدند دختر دردانه ای مهمان اهل شام شد شامیان از شوق خدمتکار آن دختر شدند تا قیامت نامشان در قدردانی شد بلند بس که نیکو قدر دان زاده ی حیدر شدند سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
السلام علیک یا فاطمه الزهرا با تمام خلق زهرا مهربانی می کند خلق را او تا قیامت میزبانی می کند هیچ کس بی رزق و روزی نیست زیرا فاطمه کل مخلوقات را روزی رسانی می کند بر زمین باران که می‌بارد، یقینا فاطمه با نگاه رحمتش چادر تکانی می کند آب تا مهریه زهرا ست هرجنبنده ای زیر چتر مهر ایشان زندگانی می کند کوثر و طاها و یاسین وصف اوست شرحه شرحه وصف او سبع المثانی می کند لیله القدر است زهرا، خارج از ادراک ماست سوره قدر از مقامش قدر دانی می‌کند بر زبان این غزل جام عسل او ریخته شاعر از احسان او شیرین زبانی میکند سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
حرم سوخت... حرامی شعله افکند و حرم سوخت حریمِ خاندانی محترم سوخت نه تنها خانه‌یِ زهرایِ اطهر(س) تمامِ عالمِ هستی ز غم سوخت علی(ع) با دست‌هایِ بسته می‌گفت: اُمیدم، غمگسارم، یاورم سوخت فقیری در میانِ گریه می‌گفت: خدایا سوختم... بابُ‌الکرم سوخت به جانِ بیت از غم شعله افتاد بیانم،واژه واژه، دم به دم سوخت نشد بنویسم از این بیش دیگر..‌‌‌. به دفتر آتش افتاد و قلم سوخت @asharahmadrafiei
هدایت شده از شعر | محسن علیخانی
اینجا مدینه... شهر غم؛ دیگر چه کم دارد؟ دیوارها و کوچه‌هایش رنگ غم دارد! رفته است از قرآن ناطق سوره‌ی کوثر دیگر پس از زهرا، علی یک سوره کم دارد یک چشم شاعر اشک‌بار و چشم دیگر خون یک دست او لرزان و آن دستش قلم دارد اینجا عزا، ماتم‌سرای عصمت‌الله است یعنی که غم، صاحب عزایی محترم دارد «محجوب‌تر گشتی چرا؟» با خود علی می‌گفت!! از درد سیلی چهره‌ی زهرا ورم دارد! آیا تو بانویی جوان را دیده‌ای هرگز در کوچه‌ نیلی گشته رویش؛ قدّ خم دارد؟! این میخِ دَر یک میخ معمولی خدایا نیست جز سوزشش بر جان زهرا، درد هم دارد! هر چند قبرش در دل تاریخ مدفون است در تک‌تکِ جان‌های ما زهرا حرم دارد @MohsenAlikhanySher
باید این تصویر در تاریخ نقاشی شود کاخ آمریکائیان با آیه‌ها کاشی شود پخش خواهد شد اذان از گنبد کاخ سفید پس به زودی دولتش باید فروپاشی شود
🔰جمع اوری کمک های نقدی و واریز به دفتر مقام معظم رهبری قرارگاه استانی استان شماره کارت
۵۰۴۱۷۲۱۱۱۳۷۸۷۲۱۳
(ضربه روی شماره کارت = کپی) 💠 اجتماع فعالان فرهنگی و اجتماعی استان چهارمحال و بختیاری https://eitaa.com/farhangchb
هدایت شده از حسن توکلی
نرمیِ چادر که نه،حس لطیف یاس بود قیمت اشکش که نامیرا تر از الماس بود روزیِ سائل ز درب خانه‌اش ردخور نداشت دست رزاق خدا بین عوام الناس بود در زمین گفتند بعضی او خدایی میکند اختیاراتش فرا تر از حد و مقیاس بود در سماوات از ملائک سر تر و شاه زنان روبروی حیدر اما کوهی از اخلاص بود مادر زحمتکش ما روزهای آخرش باز هم با دست مجروحش پی دستاس بود ارث اسلام پیمبر رفت در جان علی بین کوچه فاطمه حامیِ آن میراث بود بی جهت یک شهر دامن گیر آن غوغا نشد حضرت زهرا بروی شوهرش حساس بود فاطمه افتان و خیزان پشت مولا میدوید حائل زهرا و حیدر یک نمک نشناس بود آنچنان با خشم زهرا را جدا کرد از علی قلب این نامرد گویا خالی از احساس بود "ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه گردنت را می‌شکست آنجا اگر عباس بود" حسن توکلی
وقتش شده تا به دست ما رام شود تا منطقه‌مان دوباره آرام شود فرمانده‌ی ما که مرد با تدبیریست گفت این سگ هار باید اعدام شود
هدایت شده از شعر مسجد
تقدیم به شهید فخری زاده: روزگاری بیت نابت شعر فاخر می‌شود گوهر حرف حسابت شعر فاخر می‌شود وعده‌های صادقت کابوس اسرائیل شد یوسفا! تعبیر خوابت شعر فاخر می‌شود «با ولایت تا شهادت» گفتمان مردهاست گفتمانِ انقلابت شعر فاخر می‌شود سرو اگر در ذات سروی بود تا بالنده شد با شکوهش، با صلابت شعر فاخر می‌شود حافظ اسلام نابی در حجابی واژه‌‌گون شاهد و شمع و شرابت شعر فاخر می‌شود ای خراباتی ترین تفسیر قرآن مبین عاقبت حال خرابت شعر فاخر می‌شود مرد میدانی نداری ترسی از این صخره‌ها در پس کوه آفتابت شعر فاخر می‌شود نامه‌ وقتی از سیاهی مثل شب تاریک شد با دعای مستجابت شعر فاخر می‌شود جامع دنیا و قبر و حشر تنها عشق بود عنبر و مشک و گلابت شعر فاخر می‌شود مجمل دیوان حق بودی به تفصیل آمدی نقطه‌ی حرف کتابت شعر فاخر می‌شود از خودت از خویش پرسیدی سکوتی دست داد هم سوالت، هم جوابت شعر فاخر می‌شود علم داری از یَمِ «و الله اعلم بالصواب» دانش بی اکتسابت شعر فاخر می‌شود فخر ایرانی، به دستت پرچم الله ماست عشق یعنی انتخابت شعر فاخر می‌شود کیمایی ماورای فهم مردم یافتیم شعر ما هم در رکابت شعر فاخر می‌شود با شهیدانی که صدرایی‌ترین اندیشه اند هر کسی دارد قرابت شعر فاخر می‌شود زاده‌ی فخری و هستی مایه‌ی فخر خدا روزگاری بیت نابت شعر فاخر می‌شود