eitaa logo
دنیای زهرایی
720 دنبال‌کننده
43 عکس
5 ویدیو
0 فایل
اینجا خود زندگی در جریان است... #مامان_طلبه #فعلا_مامان_چهار_فرزندی @shahideh71
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالمحبوب❤️ خیلی اوقات از خیلی حس و حال ها می شنویم وبه سادگی از کنارش عبور می کنیم. نمی فهمیم برامون گنگ ونامفهومه مثل یک تصویری که فقط دیدیش،اما باهاش زندگی نکردی گاهی هم به خودت زور میگی چون همه میگن،تو هم باید بگی... چون همه عاشقش شدن،پس حتما تو هم باید بشی🥲 بیشتر برات یک مفهوم انتزاعی هست تا حقیقت... دقیقاً مثل این شعر که میگه بیچاره اونکه حرم رو ندیده،بیچاره تر اونکه دید کربلاتو... درکش نمی کردم چطور میشه کسی که کربلایی شده،بیچاره تر باشه آخه تا اینکه خودم رفتم کربلا بار دومم بود اما انگار بار اولم بود که دیدم حس کردم عاشق شدم🥺 کربلا رو باید رفت هرچی از روضه ها شنیدی و از حسین(علیه السلام )گفتی یک طرف وقتی روبروی ضریح دست به سینه ی ادب می‌زاری یک طرف من هر چی بگم باز میشم مثل تمام گفته هایی که گفته شده ونتونستن عمق اون احساس رو نشون بدن اصلا کلمه ای برای اون احساس ،در اون مکان خاص وجود نداره چنان ذوب در محبتش میشی که انگار تمام وجودت پر از حسین (علیه السلام)میشه شب جمعه هم از اون شب هاست که تا خودت کربلا نباشی،نمی تونی درکش کنی ✍شهیده۷۱ ادامه دارد... @zahraeii71
شب جمعه ،بین الحرمین ۲ تسبیح ام البنین گمشده در کمال ناباوری از تو کیف بیرون اومد🤦‍♀ حالا سه دختر اصفهانی از یک طرف بی قرار شده بودن که چرا بیشتر بررسی نکردن منم از یک طرف که چرا آنقدر عجولانه قضاوت کردم و به چشمام اعتماد کردم😒 خاله که استیصال جمع ما رو دید،تسبیح ام البنین رو گرفت وگفت : عیبی نداره ،من که خریدار بودم الانم پیداش می کنیم پولش رو بهش میدیم... دخترا رفتن بین الحرمین رو بگردند،دست خالی برگشتن😔 تازه دیدیم یا ابالفضل اینجا چند تا خانم فروشنده ی تسبیح دیگه هم هست،حالا چطور از مردم نشونی بپرسیم🤕 خاله هم یک قسمت دیگه رو گشت،وقتی ناامید از پیدا کردنش برگشت،گفت:پول تسبیح رو که میدونیم،همین رو صدقه میدیم از طرفش... اما من نمی تونستم خودم رو راضی کنم،یک لحظه هم بی خیال حالت چشمای غمگین و مستأصل خانم فروشنده نمی شدم. این بار من پاشدم،گفتم بلاخره پیداش می کنم. همین طور که به سمت حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام قدم برمی داشتم،زیر لب زمزمه می کردم:آقا جان!برای من پیدا شدن این خانم مثل گشتن سوزن تو انبار کاهه ،اما برای شما که کاری نداره خودتون به دادم برسید،من چه طوری حقی که ناخواسته به گردنم اومده رو ادا کنم من اشتباه کردم،اما شما کمکم کنید اشتباهم رو جبران کنم چهارده صلوات از طرف مادرتون ام البنین هدیه می کنم به شما،ان شاء الله صلوات چهاردهم خانم پیدا بشه همین طور که زیرلب صلوات می فرستادم،اشکامم می ریخت🥺 صلواتام تموم شد و خبری نشد. با خودم گفتم حتما حکمتی داره که نشد،سرم رو انداختم پایین و برگشتم سمت خاله و دوستان. نزدیکشون که شدم،خواهر بزرگه ی اصفهانی با ذوق وبغض پرید هوا:پیداش کردیم،اونقدر بوس وبغلش کردیم و عذرخواهی کردیم🥺😍 چشمم به گنبد آقا بود:ممنونم😇 همون جا به دوستان اصفهانی گفتم:ببینید با این اتفاق ،امشب،بین الحرمین چند تا درس بهمون دادن اول:انقدر سریع جبهه گیری نکن حتی اگه با چشمای خودت هم داری می بینی،بازم تأمل کن،فکر کن،بررسی کن دوم:هر وقت بین حق خودت و دیگری یک تزاحمی پیش اومد که حتی یک درصد هم احتمال دادی شاید حق دیگری به گردنت بیاد،راحت تر اینه که از حق خودت بگذری وببخشی❤️ خلاصه شب جمعه رو تا خودت کربلا و بین الحرمین نباشی،هر چقدر سعی کنی تصورش کنی مثل خودش نمیشه ان شاء الله به زودی قسمت هممون شب جمعه،کربلا،بین الحرمین ❤️🌷 ✍شهیده۷۱ الحرمین @zahraeii71