#کاروان_اسرا
#دیر_راهب
#مثنوی
🔹سرّ مگو🔹
کاروان آهنگ رفتن ساز کرد
سیر معراجی دگر آغاز کرد
کرد از کوفه به شام غم خروج
بود تا شامش چهل منزل عروج..
هر زنی با یک جهان اندوه و درد
بود پیغامآور هفتاد مرد
اشک سرخ و جامه چون رخ نیلگون
چشم هر یک را هزاران چشمه خون
هر اسیری بود پیغامآوری
بر لبش فریاد خونینحنجری..
گشت در هر شهر سرها زیب نی
نیزهها در پیش و محملها ز پی..
::
کهنه دیری بود و آنجا راهبی
شعلههای طور دل را طالبی
دیر نه، نه، یک جهان دریای نور
او چو موسی بر فراز کوه طور
ترک دنیا گفتهای در کنج دیر
همچو عیسی آسمان را کرده سیر
لحظه لحظه سالها در انتظار
تا شود دیرش زیارتگاه یار
بیخبر خود رازها در پرده داشت
در تمام عمر یک گمکرده داشت..
دید در پایین دیر خود شبی
هر طرف تابیده ماه و کوکبی..
آمده از طور موسای دگر
در غل و زنجیر عیسای دگر
سر به روی نیزه میگوید سخن
یا سر یحیاست پیش روی من؟..
کرد نصرانی نزول از بام دیر
گرد سرها روح او سرگرم سیر
دیده بر شمع ولایت دوخته
چون پر پروانه جانش سوخته
راهب پیر و سر خونین شاه
رازها گفتند با هم با نگاه
شد فراق عاشق و معشوق طی
این به پای نیزه او بالای نی
ناگهان زد بانگ بر فوج سپاه
کای جنایتپیشگان روسیاه
کیست این سر؟ کاین چنین خوانَد فصیح
وای من، داود باشد یا مسیح؟..
پاسخش گفتند مقصود تو چیست؟
این سر خونین سر یک خارجیست
کرده سرپیچی ز فرمان امیر
خود شهید و عترتش گشته اسیر..
ریخت نصرانی به دامن خون دل
گشت سر تا پا وجودش مشتعل
برکشید از سینه چون دریا خروش
گفت ای دونفطرتان دینفروش
ثروت من هست چندین بَدره زر
در جوانی ارث بردم از پدر
در بهای این همه سیم و زرم
امشب این سر را امانت میبرم
میکنم تا صبح با او گفتگو
کز دهانش بشنوم سرّی مگو
شمر را چون دیده بر زر اوفتاد
عشق سیمش باز در سر اوفتاد
داد سر را و ز راهب زر گرفت
راهب آن سر را چو جان در بر گرفت
برد سوی دیر سر را با شتاب
کرد ناگه هاتفی او را خطاب
راهب از اسرار آگه نیستی
هیچ دانی میزبان کیستی؟
میهمانت میزبان عالم است
هرچه گیری احترامش را کم است
این که لبهایش به هم خشکیده است
بحر رحمت از دمش جوشیده است
این که زخمش را شمردن مشکل است
زخم هفتاد و دو داغش بر دل است
گوش شو کآوای جانان بشنوی
از دهانش صوت قرآن بشنوی
گرد ره با اشک از این سر بشوی
با گلاب و مُشک خاکستر بشوی
برد راهب عاقبت سر را به دیر
تا خدا در دیر خود میکرد سیر
شد چراغ دیر آن سر تا سحر
دیگر اینجا دیر راهب بود و سر..
گفت ای سر، تو محمّد نیستی؟
گر محمّد نیستی پس کیستی؟
ناگهان سر غنچۀ لب باز کرد
با نصاری درددل ابراز کرد
گفت: کای داده ز کف صبر و شکیب
من غریبم من غریبم من غریب
گفت: میدانم غریب و بیکسی
گشته ثابت غربتت بر من بسی
تو غریبی که به همراه سرت
همره آید دستبسته خواهرت
باز اعجازی کن ای شیرینسخن
لب گشا و نام خود را گو به من
آن امیرالمؤمنین را نور عین
گفت: راهب من حسینم من حسین
من که با تو همسخن گشته سرم
نجل زهرا زادۀ پیغمبرم
دیده این سر از عدو آزارها
خوانده قرآن بر سر بازارها
اشک راهب گشت جاری از بصر
گفت: ای ریحانۀ خیرالبشر
از تو خواهم ای عزیز مرتضی
شافع راهب شوی روز جزا
گفت: آیین نصاری واگذار
مذهب اسلام را کن اختیار
راهب از جام ولایت کام یافت
تا تشرف در خط اسلام یافت
یوسف زهرا بدو داد این برات
گفت ای راهب شدی اهل نجات..
📝 #غلامرضا_سازگار
..............................................
🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙
http://eitaa.com/zakerin1401
..............................................
#شعر_عاشورایی
#دیر_راهب
#غزل
🔹برای چه؟🔹
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
راهب به خیل می زدگان گفت «گِرد نی
امشب شده ستاره فراوان برای چه؟»...
بر غربتت گریست کواکب که ماهِ دین
امشب شده به صومعه مهمان برای چه؟...
پرسیده زآن لبان ترکخورده از عطش
نام تو چیست؟ کشتۀ عطشان برای چه؟
گفتی که زادۀ نبیام، گفت «پس تو را
کشتند مردمان مسلمان برای چه؟»
آه ای لبت عزیزترین غنچۀ خدا
از تو دریغ آمده باران برای چه؟...
صورت خضاب کردهای از خونِ خود، چرا؟
موی تو خاکی است و پریشان برای چه؟...
این شمعها برای چه هی شعله میکشند؟
قندیلهای صومعه، لرزان برای چه؟
تمثال مریم از چه به محراب، خون گریست؟
چشم مسیح شد به تو گریان برای چه؟...
ای در غمت صحایف پیشین گریسته
ظلمی چنین بر اشرف انسان برای چه؟
📝 #محمدسعید_میرزایی
..............................................
🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙
http://eitaa.com/zakerin1401
..............................................
#امام_حسین علیهالسلام
#دیر_راهب
#غزل
🔹عطر مسیحا🔹
راه گم کردی که از دیر نصاری سر در آوردی
یا به دنبال مسلمانی در این اطراف میگردی
با سکوتت پاسخم را میدهی هرچند حق داری
خستهای، پیداست قدر چند منزل راه طی کردی
خط به خط پیشانی خونرنگ تو تفسیر صدها زخم
زیر این کوه مصیبت خم به ابرویت نیاوردی
در شهیدستان چشمت میتوان تاریخ غم را دید
من یقین دارم که با یحیی در این غمنامه همدردی
در حضور تو چشیدم لذت پروانه بودن را
نیمهشب تابیدی و بر دیر ظلمت سایه گستردی
شستوشو دادی دل آیینهام را، با نگاهی گرم
مشکل از دل بود میدیدم پر از خاکی پر از گردی
هدیه آوردی برایم هر نفس عطر مسیحا را
با دم توحیدیات در من دمیدی، زندهام کردی
📝 #عباس_همتی
..............................................
🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙
http://eitaa.com/zakerin1401
..............................................
✅ دیر راهب
🔻اصحاب ابن زیاد،شبی نیز در کنار صومعه ای به استراحت پرداختند.سر مطهر امام حسین(ع)نیز همچنان روی نیزه بود.
🔹راهبِ آن صومعه،نیمه شب از صومعه خارج می شود و صدای ذکر و تسبیح می شنود و می بیند نوری از سر مطهر ساطع می شود.صدای کسی که دیده نمی شد به گوش او رسید،صاحب آن صدا می گفت:،((السلام علیک یا اباعبداللّه)).
🔸راهب شگفت زده می شود و صبح از حاملان رأس می پرسد:این سر متعلق به کیست؟
آنها می گویند:سرِ حسین بن علی بن ابیطالب،فرزند فاطمه_دختر پیامبر اسلام_ است.راهب آنها را نکوهش می کند و می گوید:وای بر شما،پس روایاتی که من خوانده ام صحیح است،در آن روایات آمده است:وقتی این شخص کشته شود آسمان خون می بارد.
🔹راهب از آنها خواست تا اجازه دهند آن سرِ مبارک را ببوسد.اما آنها چنین اجازه ای به او ندادند.آن گاه راهب چند دِرهم به آنها داد و رضایت آنها را جلب کرد و به برکت آن سرِ بُریده مسلمان شد و در همان جا شهادتین را بر زبان راند.
🔸وقتی حاملان سر مطهر،از آن محل دور شدند،به سکه ها نگاه کردند و دیدند روی آنها نوشته شده است:
🔺"[وَ سَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموُا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبوُنَ]".
📚 #مقتل_مقرم ،ص۴۰۸_۴۰۹
📚 #تذکرة_الخواص ،ص۱۵۰
#دیر_راهب
#کوفه_تا_شام
..............................................
🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙
http://eitaa.com/zakerin1401
..............................................
#متن_روضه
#دیر_راهب
#امام_حسین
#محرم
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
ْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَین
اجر و مزده شما برادران و خواهران عزاداران با بی بی دوعالم فاطمه (س)انشاالله آبروی ابا عبدالله در هر گوشه ای از این مجلس و محفل نشسته آید حاجت روا بشید روضه برات بخونم همه اموات فیض ببرند..
🔸صلی الله علیک یا اباعبدالله .. کاشکی یه سلام مثه سلامِ راهبِ نصرانی می دادم ، بعدِ سلام منم جون میدادم آقا .. اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن..
بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را
بیا و گرم کن از چهره ات شبِ ما را
من و جدا شدن از کویِ تو خدا نکند
که بی حرم چه کنم غصه هایِ فردا را
خیالِ کربُبلایت مرا هوایی کرد
بگیر بالِ مرا تا ببینیم آنجا را
به موجِ سینه زنانت قسم
غلام توام که بُرده گریۀ ما آبرویِ دریا را
گدایِ هر شبم و کاسه گردم و ندهم
به یک نگاهِ کریمانه ات دو دنیا را
مرا ببر بِه چِشَم زیرِ پا مغیلان را
مرا ببر که ببینم به نیزه سرها را
خدا کند که بیایی شبی به روضۀ ما
شنیده ام که به سر سر زدی کلیسا را
خوشا به پنجۀ راهب که شانه ات می زد
به آنکه بُرد دل راهبانِ ترسا را
به پیر مرد غریبی که شُست گیسویت
گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را
▪️میگن راهبی بوده،شبش خواب عیسی مسیح را میبینند که می گوید:
فلانی مهمانی داری و اون مهمان برای عیسی مسیح خیلی عزیز است باید از او خوب پذیرایی کنی آبرو داری کن..
🔹راهب میگه بلند شدم از صبح هی چشمم به این راه دوخته شده بود قرار یک مهمان عزیز بیاد برای عیسی مسیح باید خوب پذیرایی کنم؛هی نگاه کرد هی نگاه کرد دید نیومد ظهر شد شروع کرد نگاه کردن دم دمای غروب بود دید کاروانی دارد میاد،
جلو جلو اراذل اوباش دارن میان و پشت سر این اراذل اوباش یک آقای رو بستنش به شتری لنگ و پشت سر اون آقا ۸۴ زن و بچه و این ها، چندتا سر به نیزه بلند است..😭
این راهب کمی نگاه کرد دید بچه ها بیشتر به یک سر نگاه می کنند بین این همه سر یک سر خیلی جلوه دارد؛خود راهب نگاه کرد دلش را برد این سر گفت:
▪️این همان مهمان عیسی مسیح است بخدا همان است همانی که عیسی مسیح گفته بود
کاروان نزدیک شد،این ها صدا زدند راهب جاداری ما می خواهیم این جا استراحت کنیم،ما می خواهیم امشب اینجا باشیم.
گفتم: بله جا هست
دیدم خودشان خیمه زدند رفتن شروع کردن غذا آماده کردن اما بچه ها خانم ها پشت دیوار کمین کردند،پناه گرفتند؛
▪️دیدم یک خانمی بین این خانم ها هی داره میگه رباب پچه هارا جمع کن؛کلثوم نذار بچه ها از هم جدا بشن؛
▪️یه دختر بچه هی می گفت:عمه پام درد می کنه،عمه منزل قبلی از کاروان جا موندم بد زدند عمه کمرم درد میکنه..😭
همه را آرام کرد..
راهب میگه:این سر سر کیه؟
گفتند راهب این سر حسین پسر پیغمبره.. 😭
میگه سر را گرفتم گفتم:..من این سر را می خواهم امشب گفتن این جوری نمیشه باید پول بدی؛میگه هرچی پول داشتم جمع کردم دادم به این ها که این سر را یک شب نگه دارم سر را آورد توی دَیر
▪️ شروع کرد با این سر حرف زدن؛ای سر تو کی هستی، خودت رو به من معرفی کن؛هی حرف زد دید جوابی نمی شنوه..
آخر صدازد:خدایا به حق عیسی به این سر بگو با من حرف بزن میگه یک وقت دیدم این لب ها داره به هم می خوره..
میگه گوشم رو بردم جلو ببینم چی میگه؛صدا آمد راهب چی می خوای بشنوی؟
صدا زد شما کی هستید؟
▪️میگه دیدم لب ها دوباره به هم می خوره می خوای من را بشناسی ..
أنا ابن محمد مصطفی(ص)
أنا ابن علی المرتضی(ع)
أنا ابن فاطمه زهرا(س).. 😭
راهب داره گوش میده. یهو لب ها دوباره به هم خورد:
أنا المظلوم،انا الغریب،انا العطشان..😭
یک دفعه دیدند صورت به صورت این سر گذاشت:چرا صورتت خون آلوده؟.. 😭
حرف هاشو زد؛شروع کرد با گلاب این سر را شست و شو دادن،تا صبح با این سر درد و دل کرد..
وقتی صبح شد.کاروان آماده ،منتظر راهب سر را برگردانه؛بعضی از بچه ها میگفتن:..عمه خدا به دادمان برسِ،آن ها که مسلمان بودند با سر بابامون اون جوری کردند،این که مسیحی است چی کار میکنه..
یک وقت دیدن زینب میگه الهی خیر ببینی،خدا خیرت بده راهب..
چی شد مگه عمه؟
پاشید ببینید با باباتون چه کرده..
یا حسین.. 😭
حسین آرام جانم..حسین روح وروانم
..............................................
🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙
http://eitaa.com/zakerin1401
..............................................
#امام_حسین #دیر_راهب
#کاروان_اسرا
سر بریده که از دیر سر در آوردی
چرا چگونه چه شد،قصهات معما شد
تورا گرفت در آغوش نیمه شب راهب
به دور روی تو میگشت تا مسیحا شد
گرفت گریهاش از حال و روز تو، وقتی
شنید گریه کن روضهی تو، زهرا شد
چقدر بوسه به زخم تو زد ولی با اشک
جراحت سر و پیشانی ات مداوا شد
ولی چه فایده با چوب خیزران یزید
دوباره زخم لب و گونه و سرت وا شد
🔸شاعر:
#محمد_حسن_بیات_لو
..............................................
🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙
http://eitaa.com/zakerin1401
..............................................
#کاروان_اسرا
#دیر_راهب
#مثنوی
🔹سرّ مگو🔹
کاروان آهنگ رفتن ساز کرد
سیر معراجی دگر آغاز کرد
کرد از کوفه به شام غم خروج
بود تا شامش چهل منزل عروج..
هر زنی با یک جهان اندوه و درد
بود پیغامآور هفتاد مرد
اشک سرخ و جامه چون رخ نیلگون
چشم هر یک را هزاران چشمه خون
هر اسیری بود پیغامآوری
بر لبش فریاد خونینحنجری..
گشت در هر شهر سرها زیب نی
نیزهها در پیش و محملها ز پی..
::
کهنه دیری بود و آنجا راهبی
شعلههای طور دل را طالبی
دیر نه، نه، یک جهان دریای نور
او چو موسی بر فراز کوه طور
ترک دنیا گفتهای در کنج دیر
همچو عیسی آسمان را کرده سیر
لحظه لحظه سالها در انتظار
تا شود دیرش زیارتگاه یار
بیخبر خود رازها در پرده داشت
در تمام عمر یک گمکرده داشت..
دید در پایین دیر خود شبی
هر طرف تابیده ماه و کوکبی..
آمده از طور موسای دگر
در غل و زنجیر عیسای دگر
سر به روی نیزه میگوید سخن
یا سر یحیاست پیش روی من؟..
کرد نصرانی نزول از بام دیر
گرد سرها روح او سرگرم سیر
دیده بر شمع ولایت دوخته
چون پر پروانه جانش سوخته
راهب پیر و سر خونین شاه
رازها گفتند با هم با نگاه
شد فراق عاشق و معشوق طی
این به پای نیزه او بالای نی
ناگهان زد بانگ بر فوج سپاه
کای جنایتپیشگان روسیاه
کیست این سر؟ کاین چنین خوانَد فصیح
وای من، داود باشد یا مسیح؟..
پاسخش گفتند مقصود تو چیست؟
این سر خونین سر یک خارجیست
کرده سرپیچی ز فرمان امیر
خود شهید و عترتش گشته اسیر..
ریخت نصرانی به دامن خون دل
گشت سر تا پا وجودش مشتعل
برکشید از سینه چون دریا خروش
گفت ای دونفطرتان دینفروش
ثروت من هست چندین بَدره زر
در جوانی ارث بردم از پدر
در بهای این همه سیم و زرم
امشب این سر را امانت میبرم
میکنم تا صبح با او گفتگو
کز دهانش بشنوم سرّی مگو
شمر را چون دیده بر زر اوفتاد
عشق سیمش باز در سر اوفتاد
داد سر را و ز راهب زر گرفت
راهب آن سر را چو جان در بر گرفت
برد سوی دیر سر را با شتاب
کرد ناگه هاتفی او را خطاب
راهب از اسرار آگه نیستی
هیچ دانی میزبان کیستی؟
میهمانت میزبان عالم است
هرچه گیری احترامش را کم است
این که لبهایش به هم خشکیده است
بحر رحمت از دمش جوشیده است
این که زخمش را شمردن مشکل است
زخم هفتاد و دو داغش بر دل است
گوش شو کآوای جانان بشنوی
از دهانش صوت قرآن بشنوی
گرد ره با اشک از این سر بشوی
با گلاب و مُشک خاکستر بشوی
برد راهب عاقبت سر را به دیر
تا خدا در دیر خود میکرد سیر
شد چراغ دیر آن سر تا سحر
دیگر اینجا دیر راهب بود و سر..
گفت ای سر، تو محمّد نیستی؟
گر محمّد نیستی پس کیستی؟
ناگهان سر غنچۀ لب باز کرد
با نصاری درددل ابراز کرد
گفت: کای داده ز کف صبر و شکیب
من غریبم من غریبم من غریب
گفت: میدانم غریب و بیکسی
گشته ثابت غربتت بر من بسی
تو غریبی که به همراه سرت
همره آید دستبسته خواهرت
باز اعجازی کن ای شیرینسخن
لب گشا و نام خود را گو به من
آن امیرالمؤمنین را نور عین
گفت: راهب من حسینم من حسین
من که با تو همسخن گشته سرم
نجل زهرا زادۀ پیغمبرم
دیده این سر از عدو آزارها
خوانده قرآن بر سر بازارها
اشک راهب گشت جاری از بصر
گفت: ای ریحانۀ خیرالبشر
از تو خواهم ای عزیز مرتضی
شافع راهب شوی روز جزا
گفت: آیین نصاری واگذار
مذهب اسلام را کن اختیار
راهب از جام ولایت کام یافت
تا تشرف در خط اسلام یافت
یوسف زهرا بدو داد این برات
گفت ای راهب شدی اهل نجات..
..............................................
🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙
http://eitaa.com/zakerin1401
..............................................
#شعر_عاشورایی
#دیر_راهب
#غزل
🔹برای چه؟🔹
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
راهب به خیل می زدگان گفت «گِرد نی
امشب شده ستاره فراوان برای چه؟»...
بر غربتت گریست کواکب که ماهِ دین
امشب شده به صومعه مهمان برای چه؟...
پرسیده زآن لبان ترکخورده از عطش
نام تو چیست؟ کشتۀ عطشان برای چه؟
گفتی که زادۀ نبیام، گفت «پس تو را
کشتند مردمان مسلمان برای چه؟»
آه ای لبت عزیزترین غنچۀ خدا
از تو دریغ آمده باران برای چه؟...
صورت خضاب کردهای از خونِ خود، چرا؟
موی تو خاکی است و پریشان برای چه؟...
این شمعها برای چه هی شعله میکشند؟
قندیلهای صومعه، لرزان برای چه؟
تمثال مریم از چه به محراب، خون گریست؟
چشم مسیح شد به تو گریان برای چه؟...
ای در غمت صحایف پیشین گریسته
ظلمی چنین بر اشرف انسان برای چه؟
📝 #محمدسعید_میرزایی
..............................................
🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙
http://eitaa.com/zakerin1401
..............................................
#امام_حسین علیهالسلام
#دیر_راهب
#غزل
🔹عطر مسیحا🔹
راه گم کردی که از دیر نصاری سر در آوردی
یا به دنبال مسلمانی در این اطراف میگردی
با سکوتت پاسخم را میدهی هرچند حق داری
خستهای، پیداست قدر چند منزل راه طی کردی
خط به خط پیشانی خونرنگ تو تفسیر صدها زخم
زیر این کوه مصیبت خم به ابرویت نیاوردی
در شهیدستان چشمت میتوان تاریخ غم را دید
من یقین دارم که با یحیی در این غمنامه همدردی
در حضور تو چشیدم لذت پروانه بودن را
نیمهشب تابیدی و بر دیر ظلمت سایه گستردی
شستوشو دادی دل آیینهام را، با نگاهی گرم
مشکل از دل بود میدیدم پر از خاکی پر از گردی
هدیه آوردی برایم هر نفس عطر مسیحا را
با دم توحیدیات در من دمیدی، زندهام کردی
📝 #عباس_همتی
..............................................
🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙
http://eitaa.com/zakerin1401
..............................................
#امام_حسین_ع_مناجات
#امام_حسین_ع_شهادت
#دیر_راهب
عاشق شدن، شاید... اگر... اما... نمیخواهد
مجنون نمیگوید مرا لیلا نمیخواهد
من آمدم دورت بگردم، برنگردانم
شمعِ نگاهت گِردِ خود پروانه میخواهد
دنیا برای اهل دنیا؛ من تو را دارم
آنکه تو را دارد دگر دنیا نمیخواهد
امروز جایی نوکری کردم که اربابش
هرچه شود، عذر مرا فردا نمیخواهد
عاشق میان سینه دارد یک حُسینیه
عاشق برای گریه کردن جا نمیخواهد
هرکس که چای روضه را پَس میزند انگار
در جنّت است و آب کوثر را نمیخواهد
گریه کنت با دست، بر سر میزند یعنی
از غُصهی ذبح سرت، سر را نمیخواهد
* *
داغ علی اکبر به جانت آتش افکنده
جسم تو دیگر تابش گرما نمیخواهد
حداقل یک پارچه رویت بیندازند
پوشاندن پیکر دگر فتوا نمیخواهد
از کربلا تا کوفه و از کوفه تا به شام
راهب فقط فهمید مویت شانه میخواهد
سروده گروه #یا_مظلوم
..............................................
🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙
http://eitaa.com/zakerin1401
..............................................
✅ #در آغوش گرفتن #سر_مبارک امام حسین توسط #راهب_نصرانی
🔹هنگامى که سر حسین علیه السلام را آوردند و در منزلى به نام قِنَّسرین (شهرى در شام، به فاصله یک روز راه از حَلَب در مسیر حِمْص) فرود آمدند، راهبى مسیحی از دِیْرش به سوى سر، حرکت کرد و نورى را دید که از دهان آن، ساطع بود و به آسمان مى رفت. راهب مسیحی، ده هزار درهم به آنان (نگهبانان) داد و سر را گرفت و به درون دِیرش برد و بدون آن که شخصى را ببیند، صدایى شنید که مىگفت:
🔸«خوشا به حالت ! خوشا به حال آن که قَدر این سر را شناخت!»
🔹راهب، سرش را بلند کرد و گفت پروردگارا! به حقّ عیسى، به این سر بگو که با من سخن بگوید. سر به سخن آمد و
▪️گفت: «اى راهب ! چه مى خواهى؟».
▪️گفت: تو کیستى؟
▪️گفت: «من فرزند محمّدِ مصطفى و پسر علىِ مرتضى هستم. پسر فاطمه زهرا و مقتول کربلایم. من مظلوم و تشنه کامم» و ساکت شد.
🔸راهب صورت به صورتش نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نمى دارم تا بگویى:
▪️«من ، شفیع تو در روز قیامت هستم» سر به سخن درآمد و گفت: «به دین جدّم محمّد درآى»
🔹راهب گفت: گواهى مى دهم که خدایى جز خداوند نیست و گواهى مى دهم که محمّد پیامبر خداست. آن گاه حسین علیه السلام پذیرفت که شفاعتش کند. صبحدم آن قوم سر و دِرهم ها را گرفتند و چون به وادى رسیدند دیدند که درهم ها سنگ شده است.
--------------------------------------------------
✅متن عربی:
🔸لَمّا جاؤوا بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام ونَزَلوا مَنزِلاً یُقالُ لَهُ قِنَّسرینَ، اطَّلَعَ راهِبٌ مِن صَومَعَتِهِ إلَى الرَّأسِ، فَرَأى نورا ساطِعا یَخرُجُ مِن فیهِ، ویَصعَدُ إلَى السَّماءِ، فَأَتاهُم بِعَشَرَةِ آلافِ دِرهَمٍ، وأخَذَ الرَّأسَ، وأدخَلَهُ صَومَعَتَهُ، فَسَمِعَ صَوتا ولَم یَرَ شَخصا، قال: طوبى لَکَ، وطوبى لِمَن عَرَفَ حُرمَتَهُ، فَرَفَعَ الرّاهِبُ رَأسَهُ، وقالَ: یا رَبِّ، بِحَقِّ عیسى تَأمُرُ هذَا الرَّأسَ بِالتَّکَلُّمِ مَعی. فَتَکَلَّمَ الرَّأسُ، وقالَ: یا راهِبُ، أیَّ شَیءٍ تُریدُ؟ قالَ: مَن أنتَ؟ قالَ: أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفى، وأنَا ابنُ عَلِیٍّ المُرتَضى، وأنَا ابنُ فاطِمَةَ الزَّهراءِ، وأنَا المَقتولُ بِکَربَلاءَ، أنَا المَظلومُ، أنَا العَطشانُ، فَسَکَتَ. فَوَضَعَ الرّاهِبُ وَجهَهُ عَلى وَجهِهِ، فَقالَ: لا أرفَعُ وَجهی عَن وَجهِکَ حَتّى تَقولَ: أنَا شَفیعُکَ یَومَ القِیامَةِ. فَتَکَلَّمَ الرَّأسُ، فَقالَ: اِرجِع إلى دینِ جَدّی مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله. فَقالَ الرّاهِبُ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّه ُ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّه، فَقَبِلَ لَهُ الشَّفاعَةَ. فَلَمّا أصبَحوا أخَذوا مِنهُ الرَّأسَ وَالدَّراهِمَ، فَلَمّا بَلَغُوا الوادِیَ نَظَرُوا الدَّراهِمَ قَد صارَت حِجارَةً.
--------------------------------------------------
📘#مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب
#کوفه_تا_شام
#دیر_راهب
#شام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
..............................................
🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙
http://eitaa.com/zakerin1401
..............................................
#دیر_راهب
سر بریده که از دِیْر سر در آوردی
چرا چگونه چه شد، قصهات معما شد؟!
تورا گرفت در آغوش نیمهشب راهب
به دور روی تو میگشت تا مسیحا شد
گرفت گریهاش از حال و روز تو، وقتی
شنید گریه کن روضهی تو زهرا شد
چقدر بوسه به زخم تو زد ولی با اشک
جراحت سر و پیشانیات مداوا شد
ولی چه فایده با چوب خیزرانِ یزید
دوباره زخم لب و گونه و سرت وا شد
✍ #محمدحسن_بیات_لو
..............................................
🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙
http://eitaa.com/zakerin1401
..............................................