💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📙 #داستـــــان
#پـــــناه
#قسمـت_هفـدهـم
✍انگشت اشاره اش را سمت آذر تکان می دهد و با لحنی که کم خوفناک نیست می گوید :
_دفعه ی آخرت باشه که پا از گلیمت درازتر می کنی
آذر که نمی دانم ترسیده یا می خواهد بی اهمیت بودن تهدید پارسا را به رخش بکشد ، درجا بلند می شود ،کیفش را برمی دارد و بیرون می زند .
نمی دانم از کدام دختر حرف زد که پارسا اینطور بهم ریخت و ذهن من را درگیر خودش کرد ؟
از جذبه اش خوشم می آید ،کاش بهزاد هم کمی جنم داشت ! اصلا همین بی دست و پا بودن و تو سری خوردنش بود که حالم را بهم می زد ..
بعد از رفتن بچه ها ،کیان نظرم را راجع به دوستانش می پرسد
والا زیادی خوددرگیری داشتن اما در کل بد نبودن
_عجله نکن پناه اینا رفقای تا ته خطن ، همه جوره باهاشون بهت خوش می گذره حوالی غروب شده و با کیان خداحافظی می کنم و شب قبل از خواب به این فکر می کنم که امروز
روز خوبی بود ...
با صدای خروسی که حتما بی محل هم هست به سختی چشم باز می کنم و دستم را جلوی صورتم می گیرم تا نور آفتابی که پهن شده وسط اتاق بیشتر از این اذیتم نکند .
خمیازه ی بلندی می کشم و گاز را روشن می کنم ، سوسیس و تخم مرغ برای صبحانه ی روز جمعه گزینه ی خوبی ست .
از حیاط سر و صدا می آید ،کنار پنجره می روم و پرده را کنار می زنم .فرشته چادر رنگی به کمرش بسته و کنار برادرش شهاب وسط کوهی از خاک و برگ و گلدان ، بیلچه به دست نشسته اند و آهنگ سنتی گوش می دهند
از دیدن گلدان های رنگی و فرشته ای که یک روز هست ندیدمش ذوق می کنم و بلند می گویم :
_سلام ،صبح بخیر
هر دو متعجب سربلند می کنند ،فرشته با دیدنم دستش را روی سرش می کوبد و شهاب که سریع رو برگردانده سراغ باغچه می رود ...
اصلا حواسم نبود که روسری ندارم ! می خندم و برای فرشته شانه بالا می اندازم و با پررویی می گویم :
+خوبی؟
_آره
+کمک نمی خواین ؟
_نه عزیزم
+تعارف می کنی ؟!
_نه بابا چه تعارفی ! برو تو منم یه سر میام بالا پیشت
+نه حوصلم سر رفته ، الان خودم میام پایین می دانم برادرش از بودن من معذب می شود و اتفاقا از لجش می خواهم که باشم ! این را از رفتارهای این چند روزش فهمیدم ، هرجا من هستم او نیست مثل جن و بسم الله
از پسرهای مدعی دین که فقط جانماز آب می کشند بدم می آید !حداقل امثال کیان و دوستانش یک رنگ اند .
مطمئنم بخاطر بودنم در خانه شان کلی به جان پدر و مادرش نق زده و دعوا کرده ! چون فرشته هم وقتی او هست کمتر با من معاشرت می کند و حدس می زنم که از ترس شهاب باشد.
روسری سرم می کند و با لباس چهارخانه ای که تا روی زانو هست و شلوار جینی که پوشیده ام می روم توی حیاط و با انرژی و دوباره سلام می کنم .
👈نویسنده:الهام تیموری
⏪ #ادامہ_دارد....
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
💠وداع فرزند و همسر شهید مدافع حرم علی اصغر شیردل در معراج شهدا
( نهم خرداد ۹۵)
شبتون شهدایی
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
🌸سحر بیست و ششم...
دیگر سحرهای آخــر است.
و مـــا...
همچنان سهام دارِ دردهای ناتمام شماییم؛ یوسف
امـــا،
این آوارگی را به هزار عافیت دیگر نمی دهیم!
فرزند شما بودن، هزینه میخواهد.
و مــا...
برای چنین عظمتی، هر هزینه ای را به جان می خریم.
تمام عزت مان این است که، شریک درد شماییم.
اینکه؛ ما را در جامه مِشکی تان شریک می کنید.
اینکه ؛ جرعه ای از دردتان را به جانمان میندازید.
اینکه؛ از غربتتان، به ما نیز سهمی داده اید.
اینکه؛ بی شما زیستن برایمان محال است.
اینکه؛ بی شما مُـردن برایمان محال است.
اینکه؛ وقتی دستمان از لابلای انگشتانتان رها میشود، دیگر اثری از شادی در رخسارمان نمی ماند!
اینکه؛ درد خانواده شما، جانمان را به آتش کشیده است!
و این؛
شرح حال یک درد مبارک است؛ درد عاشــقی
هزار الحمدلله، که عاشقمان کرده اید!
هزار الحمدلله که در دل سیاهمان تجلی کرده اید!
و اینگونه بود که ما قیمت گرفته ایم!
و اینگونه بود که ما عزت گرفته ایم!
الحمدلله که چشمان ما را برای چشم انتظاری، برگزیده اید.
الحمدلله که دل ما را، برای خون جگری، انتخاب کرده اید.
الحمدلله که دستان ما را، برای التماس حضورت، فراخوان کرده اید.
الحمدلله یوسف، که هنوز زلیخا نشده، ازدردتان به ما خورانده اید.
هزار سال دیگر هم که طول بکشد، ما منتظرت میمانیم.
اصلاً کارِ دیگری در زمین نداریم.
منتظر ملاقات چشمان دلبرت میمانیم.
منتظر لمس حرارت آغوشت.
منتظر شنیدن صدای عاشق کش ات.
مــــا.... منتظـــرت میمانیـــم!
🌻🌱🌻🌱🌹🌱🌻🌱🌻
@zakhmiyan_eshgh
1_1678403.mp3
4.05M
💐 #تلاوت_روزانه_قرآن_کریم
💐 #با_صدای_استاد_معتزآقایی
💐 #چهارشنبه_٣١_اردیبهشت_ماه_۹٩
💐 #امروز_جز_۲۶
💐 #کانال_زخمیان_عشق
╔═ ⚘════⚘ ═╗
@zakhmiyan_eshgh
╚═ ⚘════⚘ ═╝
🌻دعای روز بیست و ششم ماه مبارک رمضان
🌸تقدیم به همه شما عزیزان
التماس دعا از شما خوبان✋🌸
@zakhmiyan_eshgh
حسین جان (ع)
در سراشیبےماه رمضانیم
دعایے دارم
در سـراشیبـی قــبـرم
تو برس بر دادم
اللهم رزقنا شفاعة الحسین(ع)
@zakhmiyan_eshgh
دعای روحبخش يَا عَلِيُّ يَا عَظِيمُ يَا غَفُورُ يَا رَحِيمُ أَنْتَ الرَّبُّ الْعَظِيمُ
@zakhmiyan_eshgh
چهار سحـر مانـده
ڪه از این رمضـان ڪم بشود
روزےِ سـالِ منِ خستہ
فراهـم بشـود
بہ حسـابِ دلِ مشـتـاقُ
پُـر از تـابُ تـبـم ۹۳سحـرمانـده
محرم برسد...
@zakhmiyan_eshgh
#الگو_برداری_از_شهدا🥀
گوشه ای از خصوصیت اخلاقی شهید مدافع حرم #بابڬنورے🌹
بابݣ اعتقاد داشت که لازم نیست کارهایش را به کسی نشان دهد و لازم نیست دیگران بدانند چه کاری انجام میدهد.
اعتقاد و کارهای او برای #خود و #خدایش است نه دیگران.👌
✨ . . او رضایت مردم را نمیخواست رضایت_خدا را میخواست
بعضی کارهایی که انجام میداد بعد از شهادت همه متوجه شدن...😔
شاید این بتواند تلنگری باشه که جوانان را ازروی ظاهرشان قضاوت نکنیم و کارهایمان را با اخلاص و برای نزدیک شدن به خدا انجام دهیم نه توجه مردم.☝️
[ . . خدا مارا بنده های محبوبش قرار میدهد••♥️
#ماسینه_زدیمو_بیصدا_باریدند
#از_هرچه_دم_زدیم_آنها_دیدند
#ما_مدعیان_صف_اول_بودیم
#از_اخر_مجلس_شهدا_را_چیدند💔
#شہیدبابڪنورے🌹
@zakhmiyan_eshgh
چشم هایت را
به روی زمین ببند
تا عازم آسمان شوی ...
#سپهبد_حاجقاسم_سلیمانی 🌷
@zakhmiyan_eshgh
محبوب من !
چشمهایت خورشیدی ست
که در عصر آهن و آدم
پیلهء عشق را
در خود می پرورد !
برخیز !
بگذار یکبار دیگر
پروانه نگاه هایت شوم !
#معصومه_قنبری ✍
محسن زیاد از شهادت حرف می زد. همیشه در جمع های خانوادگی یا در هیئت ها که حضور داشت می گفت دعا کنید من شهید بشوم ؛ یعنی شهادت آرزویش بود. همیشه دنبال مسیری بود که او را به شهادت نزدیک تر کند. حتی وقتی در سوریه بود بااینکه دوره ماموریتش تمام شده بود اما باز هم داوطلبانه مانده بود ، به همرزمانش هم گفته بود من با شهادت برمی گردم.
#شهید_محسن_قوطاسلو ❤️
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
#بربال_خاطره ها
چند وقت از شهادت علی جان می گذشت ساعت ۱۰ شب یکدفعه امیرمحمد آمد گفت:
بابا آمده
بابا آمده...
بابا آمده
بیاید دنبالم
همه با تعجب به امیر محمد نگاه می کردیم که رفتیم داخل اتاق خواب گفت ببین بابا اینجاست، پیراهن بابا را گرفت و با اشک و خنده بومی کرد.
می گفت بوی بابا میده. بوی_بابا میده و آن شب پیراهن بابا را پوشید و بعد از مدتها با آرامش خوابید
#راویپدرشهید✍
#نازدانه_امیرمحمد 😍
#شهید_علی_عابدینی ❤️
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
بهار لابلای موهای " تو" خانه دارد
و باران به یمن بودنت می بارد...
نسترن ها از برق چشمان تو می رویند
و آغوشت اردیبهشتی ترین بهار دنیاست...
#مهسا_سجاد ✍
#شهید_امید_اکبری ❤️
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
.
گر جان طلبی
فدایِ جانت...
#سعدی ✍
#شهید_حسین_همتی ❤️
#سالروز_شهادت 🌹
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
. گر جان طلبی فدایِ جانت... #سعدی ✍ #شهید_حسین_همتی ❤️ #سالروز_شهادت 🌹 نشر معارف شهدا درایتا @za
وی لباس ارتش را مقدس میدانست و از اینکه میتوانست در این لباس پر افتخار به میهنش خدمت کند به خود میبالید. شهید گرانقدر بسیار باتقوا و پرهیزگار بود و همواره یاد خدا را در دل داشت. وی فردی غیور و پایبند به ارزشهای اسلامی بود و همین امر بود که باعث شد، در زمانی که تروریستهای تکفیری به سوریه حمله کردند و قصد تعرض به حرم حضرت زینب(س) و مردم مسلمان سوریه را داشتند، با سبکبالی برای مبارزه با کفار اعلام آمادگی کرد و جهت انجام مأموریت به سوریه فرستاده شد. ایشان سرانجام در راه این هدف مقدس در تاریخ ۱۳۹۵/۰۲/۳۱ جان خویش را فدا کرد و به خیل شهدای اسلام پیوست.
#شهید_حسین_همتی ❤️
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
بهار لابلای موهای " تو" خانه دارد و باران به یمن بودنت می بارد... نسترن ها از برق چشمان تو می رویند
گفتم: دلت میاد علی رو بذاری بری
شهید شی؟!!
گفت:
"علی خودش بزرگ میشه
منم کنارش هستم..
شهادتو بچسب"
#راویمادرشهید ✍
#شهید_امید_اکبری❤️
@zakhmiyan_eshgh
بفرمائید ...
سفرهی یکرنگی ست
کنارِ ما که بنشینید
همرنگ مان میشوید
بسم الله ...
#لحظات_سبز_افطار
#مردان_بی_ادعا
#التماس_دعا
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
خوشا آنکس که در دنیا
رفیقی با وفا دارد ...
اردیبهشت ۱۳٦۵ ، جاده فکه
در جریان مسابقه دو رزمندگانِ
تخریب لشکر۱۰ سیدالشهداء
#رفاقت_ناب
#دفاع_مقدس
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
در راهِ قرآن و میهن ،
جان خود را میهیم آسان ...
#جانباز
#دفاع_مقدس
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
۳۰ سال بعد ...
اردیبهشت ۱۳۹۵ ، در کنار کرخه
در جوار حرم حضرت دانیال نبی (ع)
#رفاقت_ناب
#رزمندگان_دفاعمقدس
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
🌹یا اباعبدالله(ع)
ديشَبــ را بہ خوابـــ ديدَمــ
مـَن روزه هاے خود را،
با بوسـہ اَز ضَريحَتـــ
اِفـطار مینمـايَمــ ...
مرا خیال تــــو
بیخیال عالم ڪرد
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
شهیدان ...
روزیخورِ سفرهٔ عشقاند تا ابد
ای زندگان خاک ، مگوييد مُردهاند
#به_یاد_شهـداء
#شهید_حسین_خرازی
#لحظات_سبز_افطار
#التماس_دعا
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh