eitaa logo
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
5.8هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
816 فایل
السلام علیک یاابا عبدالله کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر و پاسخ به شبهات مقتل است ایتا @zameneashk1 تلگرام @zameneashk باب الحسین ع ، کلاس های غیر حضوری https://t.me/Babolhusein آی دی پاسخ به سوالات @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم حر بن يزيد رياحي شهيد والاقدر عاشورا.حر از خاندانهاي معروف عراق و از رؤساي کوفيان بود.به ‏درخواست ابن زياد، براي مبارزه با حسين‏ «ع‏» فراخوانده شد و به سرکردگي هزار سوار برگزيده گشت.گفته‏اند وقتي از دار الاماره کوفه، با ماموريت بستن راه بر امام حسين‏ «ع‏»بيرون آمد، ندايي شنيد که: اي حر!مژده باد تو را بهشت... [1] در منزل‏ «قصر بني مقاتل‏» يا «شراف‏»، راه را بر امام بست و مانع از حرکت آن حضرت به سوي کوفه شد. کاروان ‏حسيني را همراهي کرد تا به کربلا رسيدند و امام در آنجا فرود آمد.حر وقتي فهميد کارجنگ با حسين بن علي‏ «ع‏» جدي است، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خويش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسين‏ «ع‏» و جبهه حق پيوست. توبه کنان کنار خيمه‏هاي امام آمد و اظهار پشيماني کرد، سپس اذن ميدان طلبيد.اين انتخاب شگفت و برگزيدن راه بهشت بر دوزخ، از حر، چهره‏اي دوست داشتني و قهرمان ساخت.حر با اذن‏امام به ميدان رفت و در خطابه‏اي مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگيدن با حسين‏ «ع‏» توبيخ‏ کرد. چيزي نمانده بود که سخنان او، گروهي از سربازان عمر سعد را تحت تاثير قرار داده‏ از جنگ با سيد الشهدا منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تيرها قرار داد. نزد امام‏ بازگشت و پس از لحظاتي دوباره به ميدان رفت و با رجز خواني، به مبارزه پرداخت و پس‏از نبردي دليرانه به شهادت رسيد.رجز او چنين بود: اني انا الحر و ماوي الضيف اضرب في اعناقکم بالسيف عن خير من حل بارض الخيف اضربکم و لا اري من حيف[2] . که حاکي از شجاعت او در شمشير زني در دفاع از سيد الشهدا و حق دانستن اين راه‏ بود. حسين بن علي‏ «ع‏» بر بالين حر حضور يافت و خطاب به آن شهيد، فرمود: تو همانگونه که مادرت نامت را «حر» گذاشته است، حر و آزاده‏اي، آزاد در دنيا و سعادتمند در آخرت! «انت الحر کما سمتک امک، و انت الحر في الدنيا و انت الحر في الآخرة‏» و دست بر چهره‏اش کشيد. [3] امام حسين‏ «ع‏» با دستمالي سر حر را بست.پس از عاشورا بني‏تميم او را در فاصله يک ميلي از امام حسين‏ «ع‏» دفن کردند، همانجا که قبر کنوني اوست، بيرون کربلا در جايي که در قديم به آن‏ «نواويس‏» مي‏گفته‏اند.[4] نقل است‏ شاه اسماعيل‏ صفوي قبر حر را گشود و پيکرش را سالم يافت، چون خواست پارچه‏اي را که بر سرش‏بسته بود باز کند، خون جاري شد و دوباره آن را بستند، آنگاه بر قبرش قبه‏اي ساختند.[5] . سرگذشتهاي مربوط به حر و نقش او در حادثه کربلا، از نخستين بر خوردش با کاروان‏ سيد الشهدا، سپس توبه‏اش و پيوستن به جبهه حق و شهادت در رکاب سالار شهيدان، درهمه مقتلها و کتابهاي تاريخ عاشورا نگاشته شده است و توبه او شاخص‏ترين بخش‏نوراني زندگي اوست. فرهنگ عاشورا / جواد محدثي [1] قاموس الرجال، ج 3، ص 103، امالي صدوق، ص 131. [2] بحار الانوار، ج 45، ص 14. [3] همان. [4] الحسين في طريقه الي الشهادة، ص 97. [5] سفينة البحار، ج 1، ص 242 به نقل از انوار نعمانيه، سيد نعمت الله جزايري. یا علی التماس دعا محمد حسین تابع منش @m_h_tabemanesh لینک کانال مقتل ضامن اشک @zameneashk لینک گروه مباحثه مقتل متضمن البکاء: https://telegram.me/joinchat/CQ5QIjy-YrC8fUAtoTbZmA
بسم الله الرحمن الرحیم مقتل حر به روایت حبیب السیر و روايتي آنکه آن جوانمرد با اعدا چندان نبرد کرد که چهل سوار و پياده را بر خاک هلاک انداخت و عاقبت زخمي گران يافته از پاي درآمد و هنوز رمقي از حيات باقي داشت که او را نزد امام حسين رضي الله عنه آوردند و آن سرور دست مبارک به روي او فرود آورده فرمود که: «تو حري چنانچه تو را مادر تو نام نهاده (و أنت الحر في الدنيا و الآخرة).» و به روايتي که در روضة الشهداء مسطور است، بعد از حر، برادرش مصعب و پسرش علي و غلامش غره که ايشان نيز در آن روز از اهل شقاوت جدا شده، به موکب هدايت انتساب ملحق گشته بودند، متعاقب يکديگر به ميدان رفتند و هر يک جمعي از دشمنان را به تيغ بيدريغ گذرانيده، بالاخره شهيد شدند. خواند امير، حبيب السير، 53 - 52/2 یا علی التماس دعا محمد حسین تابع منش @m_h_tabemanesh لینک کانال مقتل ضامن اشک @zameneashk لینک گروه مباحثه مقتل متضمن البکاء: https://telegram.me/joinchat/CQ5QIjy-YrC8fUAtoTbZmA
بسم الله الرحمن الرحیم مقتل حر به روایت مجلسی پس حر گفت: «يابن رسول الله! چون اول من بر سر راه تو آمده‏ام، مي‏خواهم دستوري دهي که اول من در راه تو کشته شوم.» چون رخصت يافت، به معرکه قتال شتافت. رجز مي‏خواند و شجاعان معرکه‏ي نبرد را بر خاک هلاک مي‏افکند تا آن که چهل نفر از ايشان را به جهنم فرستاد. و به روايت امام زين العابدين عليه‏السلام: هيجده نفر از آن اشقيا را به درک جهنم فرستاد، و چون اسبش را پي کردند، پياده جنگ مي‏کرد تا او را از پا درآوردند و اصحاب حضرت، او را از معرکه در آورده و به خدمت آن حضرت آوردند. هنوز رمقي از حيات در او باقي بود و خون از رگهاي او مي‏ريخت. امام حسين عليه‏السلام دست مبارک بر روي او کشيد و فرمود: «چنانچه مادر تو، تو را حر نام کرده است، در دنيا و عقبي آزادي.» و گويند که: «ايوب بن سرح او را شهيد کرد.» مجلسي، جلاء العيون، /663 یا علی التماس دعا محمد حسین تابع منش @m_h_tabemanesh لینک کانال مقتل ضامن اشک @zameneashk لینک گروه مباحثه مقتل متضمن البکاء: https://telegram.me/joinchat/CQ5QIjy-YrC8fUAtoTbZmA
بسم الله الرحمن الرحیم مقتل حر به روایت ناسخ التواریخ و ديگر باره حمله افکند و چون برق خاطف و ريح عاصف، تني چند را به خاک درانداخت و روي برتافت و باز شتافت و از غايت غيرت و شدت ضجرت به هاي هاي بگريست و اين رجز گفت: أضرب في أعراضکم بالسيف ضرب غلام لم يخف من حيف‏ أنصر من حل بأرض الخيف نسل علي الطهر مقري الضيف‏ و در اين کرت دل بر مرگ نهاد و حمله‏ي گران افکند و هشتاد و اند (اند، بر وزن و معني چند: شماره‏ي مجهول از سه تا نه.) کس را به ضرب سيف و سنان عرضه‏ي هلاک و دمار ساخت. کار بر کوفيان صعب افتاد و ابن‏سعد ندا در داد که: «هان اي لشکر! جلدي کنيد و او را به تير باران بگيريد.» پس کمانداران فراهم آمدند و کمانها به زه کردند و تير از پس تير روان داشتند. چند که جوشن حر چون جلد قنفذي (قنفذ: خارپشت.) گشت و اسبش را نيز عقر (عقر: پي کردن، دست و پا بريدن.) کردند. لختي پياده رزم داد و از پاي درافتاد. اصحاب حسين بتاختند و جسد او را حمل داده به نزد آن حضرت نهادند. هنوز حشاشه‏اي از جان در تن داشت، امام عليه‏السلام چهره‏ي خون آلود او را مسح نمود: و يقول: والله ما أخطأت أمک حيث سمتک حرا والله انک حر في الدنيا و الآخرة. يعني: «سوگند با خداي، تو را مادر به غلط حر نام نگذاشت، والله تو در دنيا و آخرت حري و آزادي.» آن گاه بگريست و از بهر او استغفار فرمود. گويند: «امام عليه‏السلام او را رثا (رثا: نوحه سرايي.) گفت و اگر نه علي بن الحسين عليهماالسلام فرمود: فنعم الحر حر بني رياح صبور عند مشتبک الرماح (نيکو آزادمردي است حر بني رياح و هنگام به هم ريختن نيزه‏ها (شدت جنگ) بربار است.) و نعم الحر في رهج المنايا اذا الأبطال تخطر بالصفاح (آفرين بر حر! ميان گرد و غبار مرگها، هنگامي که دلاوران با سينه‏ي شمشيرها به خود ارزش مي‏دهند.) و نعم الحر اذ واسي حسينا و فاز بالهداية و الفلاح (آفرين بر حر! که حسين را ياري کرد و به هدايت و رستگاري نائل شد.) و نعم الحر اذ نادي حسينا فجاد بنفسه عند الصياح (آفرين بر حر! که چون (هنگام توبه) حسين را خواند، جانبازي نمود.) أضفه في جنان و زوجه مع الحور الملاح (پروردگارا! او را در بهشت پناه ده و با زيباچشمان نمکين همسر گردان.) حر را غلامي بود که عروه نام داشت و در جيش ابن‏سعد بود. چون مولاي خود حر را و پسر او علي را و برادر او مصعب را کشته ديد، از هوش بيگانه شد و چون ديو ديوانه خود را بر سپاه ابن‏سعد زد و چند تن از يمين و شمال بکشت، آن گاه به حضرت حسين عليه‏السلام شتاب گرفت و عرض کرد: «يا ابن رسول الله! مرا معفو دار که بي‏اجازت تو آغاز مبارزت کردم. همانا از قتل اين احرار و اقتحام اندوه و محن بي‏خويشتن بودم. اکنون رخصت فرماي تا بر اين معاندين مقاتلت افکنم و از سعادت شهادت بهره‏اي به دست کنم.» حسين عليه‏السلام او را دعاي خير گفت. پس اسب به ميدان تاخت و گروهي را از اسب درانداخت تا خويشتن را به مولاي خود ملحق ساخت. سپهر، ناسخ التواريخ سيدالشهداء عليه‏السلام، 266 - 264/2 یا علی التماس دعا محمد حسین تابع منش @m_h_tabemanesh لینک کانال مقتل ضامن اشک @zameneashk لینک گروه مباحثه مقتل متضمن البکاء: https://telegram.me/joinchat/CQ5QIjy-YrC8fUAtoTbZmA
[Forwarded from ♦️انتظـــار♦️] 🔷وحشت غرب از شیرخوارگان حسینی دبیر مجمع جهانی علی اصغر(ع): 🔹روزنامه «هاآرتص» با تیتر «بمب‌های خطرناک» به همایش شیرخوارگان حسینی پرداخت. 🔹این روزنامه نوشت: ایران در حالِ سربازگیری برای خود است. 🔹اخیرا نیز لایحه‌ای در پارلمان انگلستان برای منع برگزاری مراسم شیرخوارگان حسینی در بریتانیا، با این بهانه که برگزاری این مراسم سبب ترویج خشونت در جوامع می‌شود تصویب شد. 🔹۱۱۴ فیلم کوتاه علیه این همایش ساخته‌اند. 🔸همایش شیرخوارگان حسینی به طور همزمان در اولین جمعه ماه محرم، 16 مهر، ساعت 9 صبح در سراسر جهان برگزار می‌شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠ماملت گریۀ سیاسی هستیم/با همین اشکهاسدهای مقابل اسلام راخرد می‎کنیم. امام سیدروح الله موسوی خمینی (ره) گروه تخصصی پرسش وپاسخ درباره امام حسین(ع)
هدایت شده از محمد حسین تابع منش
1.22M
۲۱ ببخشید تا اونجایی ک ما خوندیم وتوکتابها مطالعه کردیم واساتیدمیگن میگن عروسی حضرت قاسم درکربلاصحت نداره پس چرا متاسفانه تو این دهه محرم بعضیا خونچه وعروسی حضرت قاسم رو همراه پخش حنا رو تو روضه ش برپا میکنن و بعضی ازمداحان تو این جلسه روصه میخونن و مخالفتی نمیکنن؟؟؟ در راستی هر عملی خوف ریا است جز گریه برای تو که تضمین شده باشد لینک کانال و گروه مقتل ویژه پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk1 لینک گروه متضمن البکاء در ایتا http://eitaa.com/joinchat/979107861C7825264ca2
4_5929381894645875109.m4a
31.24M
درس استقامت،تربیت فرزند عاشورایی،اهمیت سنت زنجیر زنی درعزاداری امام حسین ع سال96 شب پنج محرم ،محبان الرضاع @zameneashk
داستان حبیب بن مظاهر چیست؟ وچه شدکه به اومقام ثبت زیارت زائران امام حسین علیه السلام دادند؟ زمانی که امام حسین علیه السلام کودکی خردسال بودحبیب جوانی بیست ساله بود اوعلاقه شدیدی به امام حسین داشت به طوری که هرجاامام حسین می رفت این عشق وعلاقه او رابه دنبال محبوب خود میکشید پدرحبیب که متوجه حال پسر شد ازاوپرسیدکه چه شده که لحظه ای ازحسین جدانمی شوی ؟حبیب فرمودپدرجان من شدیدا" به حسین علاقه دارم واین عشق وعلاقه مراتاجایی می کشاندکه درعشق خودفنا میشوم مظاهرپدرحبیب روبه پسرکردوگفت حبیب جان آیا آرزویی داری؟حبیب فرمو.:بله پدرجان چیست؟ حبیب عرض کرداینکه حسین مهمان ماشود. پدر موضوع علاقه حبیب به امام حسین علیه السلام رابامولای خودعلی علیه السلام درمیان گذاشت وازایشان دعوت کردکه روزی مهمان آنها شوند،امام علی علیه السلام مهمانی حبیب راباجان ودل قبول کرد روزمهمانی فرارسیدحال وروزحبیب وصف نشدنی بودوبرای دیدن حسین آرام وقرارنداشت بربالای بام خانه رفت وازدورآمدن حسین را به نظاره نشست سرانجام لحظه دیدارسررسید ازدورحسنین رابه همراه پدردیددرحالی که سراسیمه ازبالای پشت بام پایین می آمد پای حبیب منحرف شدوازپشت بام به پایین افتاد پدرخودرا به اورساندولی حبیب جان دربدن نداشت پدرحبیب که نمی خواست مولایش را ناراحت ببیند بدن حبیب را درگوشه ای ازمنزل مخفی کردوآرامش خودرا نگه داشت امام علی علیه السلام ازاینکه حبیب به استقبال آنها نیامده بود تعجب کرد فرمودمظاهرباعلاقه ای که ازحبیب نسبت به حسین دیدم درتعجبم که چرا اورانمی بینم ؟! پدرعذرخواهی نمود،گفت او مشغول کاری است. امام دوباره سراغ حبیب را گرفت وحال او راجویا شد اما این بارهم پدرحبیب همان جواب راداد امام اصرارکردکه حبیب راصدابزننددراین هنگام مظاهرازآنچه برای حبیب اتفاق افتاده راشرح داد امام فرمود بدن حبییب رابرای من بیاورید بدن بی جان حبیب را مقابل امام گذاشتن تاچشم امام به بدن حبیب افتاداشکهایش سرازیرشدروبه حسین کردوفرمود:پسرم این جوان به خاطرعشقی که به شماداشت جان داد حال خودچه کاری درمقابل این عشق انجام می دهی؟اشکهای نازنین حسین جاری شد دستهای مبارکش رابالا بردوازخدا خواست به احترام حسین ومحبت حسین حبیب را باردیگر زنده کند دراین هنگام دعای حسین مسنجاب شدو حبیب دوباره زنده شد. امام علی علیه السلام روبه حبیب کردوگفت ای حبیب به خاطرعشقی که به حسین داری خداوندبه شما کرامت نمودواین مقام رفیع رابه شمادادکه هرکس پسرم حسین رازیارت کندنام اورا دردفترزائران حسین ثبت خواهی کرد. به همین جهت درزیارت حبیب این چنین گفته شده سلام برکسی که دو بار زنده شد و دو بار از دنیا رفت. (ای حبیب تورا به عشق حسین قسم میدهم که هرکس این داستان رانشردهدنام او را در دفتر زائران حسین ثبت کن.) @zameneashk1
بسم الله الرحمن الرحیم متون مقتل حضرت قاسم ع 1 امام مهدی عج در ناحیه مقدسه بر حضرت قاسم ع (زيارة الناحية): السلام علي القاسم بن الحسن بن علي المضروب علي [57] هامته، المسلوب لآمته، حين نادي الحسين عمه، فجلا عليه عمه کالصقر و هو يفحص برجليه [58] التراب و الحسين يقول: بعدا لقوم قتلوک و من خصمهم يوم القيامة جدک و أبوک. ثم قال:عز والله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک أو أن [59] يجيبک و أنت قتيل جديل فلا ينفعک، هذا والله يوم کثر واتره و قل ناصره، جعلني الله معکما [60] يوم جمعکما [61] وبوأني مبوءکما، و لعن الله قاتلک عمر [62] بن سعد بن عروة [63] بن نفيل الأزدي و أصلاه جحيما [64] و أعد له عذابا أليما. ابن‏طاووس، الاقبال، / 575 - 574، مصباح الزائر، / 280 مساوي عنه: المجلسي، البحار، 68 - 67 / 45؛ البحراني، العوالم، 337 - 336 / 17؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 303؛ المحمودي، العبرات، 152 / 2 «سلام بر قاسم فرزند حسن بن علي عليه‏السلام، آنکه جثه‏اش ضربت خورده و ابزار جنگش به تاراج رفته، هنگامي که عمويش حسين عليه‏السلام را صدا زد، عمويش بسان عقاب تيز پرواز به سوي او شتافت، و مردم را ازکنار او دور کرد و خود را بدو رسانيد، در حالي که قاسم پايش را به زمين مي‏کشيد... خداوند لعنت کند کشنده‏ات عمرو بن سعد بن نفيل ازدي را، و او را به دوزخ افکند، و برايش عذابي دردناک آماده کند» @zameneashk
2 رمله مادر حضرت قاسم ع نظاره گر شهادت فرزندش بود قتل في الطف تسعة نفر و أمهاتهم في الخيم واقفات تنظرن اليهم و هم [...] و القاسم بن الحسن عليه‏السلام فان أمه رملة واقفة تنظر اليه. السماوي، ابصار العين، / 130 مساوي عنه: الزنجاني، وسيلة الدارين، / 416 در روز عاشوراء هفت نفر شهید شدند در حالیکه مادرانشان بر در خیمه ایستاده بودند و شهادت فرزندانشان را می دیدند از جمله مادر حضرت قاسم ع که ایستاده بود و شهادت فرزندش را نگاه می کرد ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
3 مقتل حضرت قاسم ع به روایت سید بن طاووس ره قال الراوي: و خرج غلام کأن وجهه شقة قمر، فجعل يقاتل، فضربه ابن‏فضيل الأزدي علي رأسه، ففلقه، و فوقع الغلام لوجهه، وصاح: يا عماه! فجلي الحسين عليه‏السلام کما يجلي الصقر، ثم شد شدة ليث أغضب، فضرب ابن‏فضيل بالسيف، فاتقاه بالساعد، فأطنه من لدن المرفق، فصاح صيحة سمعه أهل العسکر، و حمل أهل الکوفة لسيتنفذوه، فوطأته الخيل حتي هلک. قال: و انجلت الغبرة، فرأيت الحسين عليه‏السلام قائما علي رأس الغلام، و هو يفحص برجليه، و الحسين عليه‏السلام يقول: بعدا لقوم قتلوک و من خصمهم يوم القيامة فيک جدک و أبوک. ثم قال: عز والله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک أو يجيبک فلا ينفعک صوته، هذا يوم و الله کثر واتره و قل ناصره. ثم حمل (صلوات الله عليه) الغلام علي صدره حتي ألقاه بين القتلي من أهل بيته [65] . ابن‏طاووس، اللهوف، / 116 – 115 [65] رواي گفت: جواني بيرون شد که صورتش گويي پاره‏ي ماه بود و مشغول جنگ شد. ابن‏فضيل ازدي با شمشير چنان بر فرقش زد که سرش را شکافت. جوان به روي درافتاد و فرياد زد: «عموجان به دادم برس!» حسين عليه‏السلام مانند باز شکاري خود را به ميدان رساند و همچون شير خشمگين حمله‏ور شد و شمشيري بر ابن‏فضيل زد که او دست خود سپر نمود و از مرفق جدا شد. چنان فرياد زد که همه‏ي لشکر شنيدند. مردم کوفه براي نجاتش از جاي درآمدند و در نتيجه، بدنش به زير سم اسبها ماند و به هلاکت رسيد. راوي گفت: گرد و غبار کارزار فرونشست، ديدم حسين عليه‏السلام بر بالين آن جوان ايستاده [است] و جوان از شدت درد، پاي بر زمين مي‏سايد و حسين مي‏گويد: «از رحمت خدا دور باد گروهي که تو را کشتند و جد و پدرت به روز قيامت از آنان کيفر خواست خواهند نمود.» پس فرمود: «به خدا قسم بر عمويت دشوار است که تو او را به ياري خود بخواني. او دعوت تو را اجابت نکند. يا اجابت کند،ولي به حال تو سودي نبخشد. به خدا قسم امروز روزي است که براي عمويت کينه جو فراوان است و ياور اندک.» سپس نعش جوان را به سينه گرفت و با خود بياورد و در ميان کشتگان خانواده‏اش گذاشت. فهري، ترجمه‏ي لهوف، / 116 - 115. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
4 مقتل حضرت قاسم ع به روایت شیخ مفید ره در ارشاد المفيد - قال حميد بن مسلم: فبينا کذلک اذ خرج علينا غلام کأن وجهه شقة قمر، في يده سيف، و عليه قميص و ازار و نعلان، قد انقطع شسع احداهما، فقال لي عمر بن سعيد [33] بن نفيل الأزدي: و الله لأشدن عليه. فقلت: سبحان الله! و ما تريد بذلک؟ دعه يکفيکه هؤلاء القوم الذين ما يبقون علي أحد منهم. فقال: و الله لأشدن عليه. فشد عليه، فما ولي حتي ضرب رأسه بالسيف، ففلقه، و وقع الغلام لوجهه، فقال: يا عماه! فجلي الحسين عليه‏السلام کما يجلي الصقر، ثم شد شدة ليث أغضب، فضرب عمر بن سعيد [34] بن نفيل بالسيف، فاتقاها بالساعد، فقطعها [35] من لدن المرفق، فصاح صيحة سمعها أهل العسکر، ثم تنحي عنه الحسين عليه‏السلام، و حملت خيل الکوفة لتستنقذه [36] ، فتوطأته بأرجلها حتي مات، و انجلت الغبرة، فرأيت الحسين عليه‏السلام قائما علي رأس الغلام و هو يفحص برجليه [37] ، و الحسين عليه‏السلام يقول: «بعدا لقوم قتلوک، و من خصمهم يوم القيامة فيک جدک». ثم قال عليه‏السلام: «عز والله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک، أو يجيبک فلا ينفعک، صوت و الله کثر واتره، و قل ناصره». ثم حمله علي صدره، و کأني أنظر الي رجلي الغلام تخطان [38] الأرض، فجاء به حتي ألقاه مع ابنه علي بن الحسين عليهماالسلام و القتلي من أهل بيته، فسألت عنه؟ فقيل لي: هو القاسم بن الحسن بن علي بن أبي‏طالب عليهم‏السلام [39] . المفيد، الارشاد، 112 - 111 / 3 حميد بن مسلم گويد: در اين گيرودار بوديم که ديدم پسرکي به سوي ما آمد که رويش همانند پاره‏ي ماه بود و در دستش شمشيري بود و پيراهني به تن داشت و ازار و نعليني داشت که بند يکي از آن دو نعلين پاره شده بود. عمر بن سعد بن نفيل ازدي گفت: «به خدا من به اين پسر حمله خواهم کرد.» گفتم: «سبحان الله! تو از اين کار چه بهره خواهي برد (و از جان اين پسر بچه چه مي‏خواهي)؟ او را به حال خود واگذار. اين مردم سنگدل که هيچ کس از اينان باقي نگذارند، کار او را نيز خواهند ساخت؟» گفت: «به خدا من بر او حمله خواهم کرد.» پس حمله کرده، رو برنگردانده بود که سر آن پسرک را چنان با شمشير بزد که آن را از هم شکافت و آن پسر به رو به زمين افتاده، فرياد زد، «اي عموجان!» حسين عليه‏السلام مانند باز شکاري لشکر را شکافت. سپس همانند شير خشمناک حمله افکند، شمشيري به عمر بن سعد بن نفيل بزد. عمر شانه را سپر آن شمشير کرد. شمشير دستش را از نزديک مرفق جدا ساخت. چنان فريادي زد که لشکريان شنيدند. آن گاه حسين عليه‏السلام از او دور شد. سواران کوفه هجوم آوردند که او را از معرکه بيرون برند. پس بدن نحسش را اسبان لگدکوب کرده تا به دوزخ شتافت و ديده از اين جهان بست. گرد و خاک که برطرف شد، ديدم حسين عليه‏السلام بالاي سر آن پسر بچه ايستاده [است] و او پاي بر زمين مي‏سائيد (و جان مي‏داد) و حسين عليه‏السلام مي‏فرمود: «دور باشند از رحمت خدا آنان که تو را کشتند و از دشمنان اينان در روز قيامت جدت (رسول خدا صلي الله عليه و آله) مي‏باشد.» سپس فرمود: «به خدا بر عمويت دشوار است که تو او را به آواز بخواني و او پاسخت ندهد. يا پاسخت دهد، ولي به تو سودي ندهد. آوازي که به خدا ترساننده و ستمکارش بسيار و يار او اندک است.» سپس حسين عليه‏السلام او را بر سينه‏ي خود گرفته، از خاک برداشت، و گويا من مي‏نگرم به پاهاي آن پسر که به زمين کشيده مي‏شد. پس او را بياورد تا در کنار فرزندش علي بن الحسين عليهماالسلام و کشته‏هاي ديگر از خاندان خود بر زمين نهاد. من پرسيدم: «اين پسر که بود؟» گفتند: «او قاسم بن حسن بن علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام بود.» رسولي محلاتي، ترجمه‏ي ارشاد، 112 - 111 / 2. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
5 مقتل حضرت قاسم به روایت مقتل ابی مخنف مقتل أبي‏مخنف (المشهور)، - قال: فنظر الحسين عليه‏السلام يمينا و شمالا، فلم ير له [180] ناصرا، و لا معينا، [181] فجعل ينادي [182] : وا غربتاه! وا عطشاه! [183] وا قلة ناصراه! أما من معين يعيننا؟ أما من ناصر ينصرنا؟ [184] أما من مجير يجيرنا؟ أما من محام يحامي عن حرم رسول الله صلي الله عليه و آله؟ [185] قال: فخرج من الخيمة غلامان کأنهما القمران، أحدهما أحمد، و الآخر القاسم ابنا الحسن بن علي عليهماالسلام، و هما يقولان: لبيک! لبيک يا سيدنا! ها نحن بين يديک، مرنا بأمرک صلوات الله عليک. فقال لهما: [186] احملا، فحاميا عن حرم جدکما، ما أبقي الدهر غيرکما، بارک الله فيکما [187] ، فبرز القاسم [188] و له من العمر أربعة عشر سنة، و حمل علي القوم، و لم يزل يقاتل حتي قتل سبعين فارسا، و کمن له ملعون، فضربه علي أم رأسه، ففجر هامته، و خر صريعا يخور بدمه، فانکب علي وجهه، و هو ينادي: يا عماه! أدرکني. فوثب الحسين عليه‏السلام، ففرقهم عنه، و وقف عليه، و هو يضرب الأرض برجليه حتي قضي نحبه، فنزل اليه الحسين عليه‏السلام، و حمله علي ظهره جواده، و هو يقول: اللهم انک تعلم أنهم دعونا لينصرونا، فخذلونا، و أعانوا علينا أعداءنا، اللهم احبس عنهم قطر السماء، و احرمهم برکاتک، اللهم فرقهم شعبا، و اجعلهم طرائق قددا، و لا ترض عنهم أبدا. اللهم ان کنت حبست عنا النصر في دار الدنيا فاجعل ذلک لنا في الآخرة، وانتقم لنا في القوم الظالمين. ثم نظر الي القاسم، و بکي عليه، و قال: يعز و الله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک. ثم قال: هذا يوم قل ناصره، و کثر واتره. ثم وضع القاسم مع من قتل من أهل بيته. مقتل أبي‏مخنف (المشهور)، / 80 – 79 ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
6 مقتل حضرت قاسم ع به روایت القمي، نفس المهموم، المحمودي، العبرات، قال أبومخنف: حدثني سليمان بن أبي‏راشد، عن حميد بن مسلم، قال: خرج الينا غلام کأن وجهه شقة قمر، يده السيف، عليه قميص و ازار و نعلان قد انقطع شسع احداهما [5] - ما أنسي أنها اليسري - فقال لي عمرو بن سعد بن نفيل الأزدي: و الله لأشدن عليه. فقلت له: سبحان الله! و ما تريد الي ذلک؟ يکفيک قتل [6] هؤلاء الذين تراهم [7] قد احتولوهم [8] ؛ قال: فقال [9] : و الله لأشدن عليه؛ فشد عليه، فما ولي [10] حتي ضرب رأسه بالسيف، فوقع الغلام لوجهه، فقال: يا عماه. قال: فجلي الحسين کما يجلي الصقر، ثم شد شدة ليث غضب [11] ، فضرب عمرا بالسيف، فاتقاه بالساعد، فأطنها من لدن المرفق، فصاح، [12] ثم تنحي عنه، و حملت خيل لأهل [13] الکوفة ليستنقذوا عمرا من حسين [14] ، [15] فاستقبلت عمرا بصدورها، فحرکت حوافرها، و جالت الخيل بفرسانها عليه، فوطئته [16] حتي مات [17] ، و انجلت الغبرة، فاذا أنا بالحسين، قائم علي رأس الغلام، و الغلام يفحص برجليه؛ و حسين [18] يقول: بعدا لقوم قتلوک؛ و من خصمهم يوم القيامة فيک جدک! [19] ثم قال [20] : عزو الله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک، أو يجيبک ثم لا ينفعک! [21] صوت و الله کثر واتره، و قل ناصره. ثم احتمله [22] فکأني أنظر الي رجلي الغلام يخطان في الأرض، و قد وضع حسين [23] صدره علي صدره؛ قال [24] : فقلت في نفسي: ما يصنع به! فجاء به حتي ألقاه مع ابنه علي ابن الحسين و قتلي قد قتلت حوله من أهل بيته، فسألت عن الغلام، فقيل: هو القاسم ابن الحسن بن علي بن أبي‏طالب [25] [26] . الطبري، التاريخ، 448 - 447 / 5 مساوي عنه: القمي، نفس المهموم، / 323 - 322؛ المحمودي، العبرات، 72 - 71 / 2 [5] [في المطبوع: «أحدهما»]. حميد بن مسلم گويد: پسري سوي ما آمد که گويي چهره‏اش پاره‏ي ماه بود. شمشيري به دست داشت و پيراهن و تنبان داشت و نعليني به پا که بند يکي از آن پاره بود. هر چه را فراموش کنم، اين را فراموش نمي‏کنم که بند چپ بود. گويد: عمر بن سعد بن نفيل ازدي به من گفت: «به خدا به او حمله مي‏برم.» گفتمش: «سبحان الله! از اين کار چه مي‏خواهي؟ کشته شدن همين کسان که مي‏بيني در ميانشان گرفته‏اند، تو را بس!» گفت: «به خدا به او حمله مي‏برم.» و حمله برد و پس نيامد تا سر او را با شمشير بزد که پسر به رو در افتاد و گفت: «عمو جانم.» گويد: حسين چون عقاب بر جست و همانند شيري خشمگين حمله آورد و عمر را با شمشير بزد که دست خود را حايل شمشير کرد که از زير مرفق قطع شد و بانگ زد و عقب رفت. گويد: تني چند از سواران مردم کوفه حمله آوردند که عمر را از دست حسين رهايي دهند. اسبان رو به عمر آوردند و سمهاي آنها به حرکت آمدند و اسبان و سواران جولان کردند و او را لگدمال کردند تا جان داد. وقتي غبار برفت، حسين را ديدم که بر سر پسر ايستاده بود و پسر با دو پاي خويش زمين را مي‏خراشيد و حسين مي‏گفت: «ملعون باد قومي که تو را کشتند! به روز رستاخيز جد تو از جمله دشمنان آنها خواهد بود.» آن گاه گفت: «به خدا براي عمويت گران است که او را بخواني؛ اما جوابت ندهد يا جوابت دهد؛ اما صدايي سودت ندهد. به خدا دشمنش بسيار است و ياورش اندک.» گويد: آن گاه وي را برداشت. دو پاي پسر را ديدم که روي زمين مي‏کشيد و حسين سينه به سينه‏ي وي نهاده بود. گويد: با خود گفتم: «او را چه مي‏کند؟» وي را ببرد و با پسرش علي اکبر و ديگر کشتگان خاندانش که اطراف وي بودند، به يک جا نهاد. گويد: درباره‏ي پسر پرسش کردم، گفتند: «وي قاسم بن حسن بن علي ابي‏طالب بود.» ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
7 شهادت حضرت قاسم به روایت سحاب رحمت در زيارت ناحيه مقدسه آمده است: «السلام علي القاسم بن الحسن بن علي، المضروب هامته، المسلوب لامته حين نادي الحسين عمه، فجلي عليه عمه کالصقر و هو يفحص برجليه التراب... لعن الله قاتلک عمرو بن سعد بن نفيل الأزدي، واصلاه جحيما وأعد له عذابا أليما». «سلام بر قاسم فرزند حسن بن علي عليه‏السلام، آنکه جثه‏اش ضربت خورده و ابزار جنگش به تاراج رفته، هنگامي که عمويش حسين عليه‏السلام را صدا زد، عمويش بسان عقاب تيز پرواز به سوي او شتافت، و مردم را کنار او دور کرد و خود را بدو رسانيد، در حالي که قاسم پايش را به زمين مي‏کشيد... خداوند لعنت کند کشنده‏ات عمرو بن سعد بن نفيل ازدي را، و او را به دوزخ افکند، و برايش عذابي دردناک آماده کند» [1] . قاسم نزد عموي بزرگوارش آمد و اجازه جهاد طلبيد. آن حضرت چون به قاسم نظر افکند دست به گردن او درآورد و او را در آغوش کشيد، و هر دو چندان گريستند «حتي غشي عليهما» «تا هر دو غش کردند». چون بهوش آمدند قاسم از آن بزرگوار اجازه جهاد مي‏خواست و آن جناب اذن نمي‏فرمود، و آن شاهزاده دست و پاي عموي خود را مي‏بوسيد تا اجازه گرفت و به ميدان رفت در حالي که اشک بر گونه‏هايش روان بود و مي‏فرمود: ان تنکروني فأنا بن الحسن سبط النبي المصطفي المؤتمن‏ هذا حسين کالأسير المرتهن بين أناس لا سقوا صوب المزن‏ اگر مرا نمي‏شناسيد من فرزند امام حسن هستم، پسر دختر پيغمبر برگزيده‏ي مورد اعتماد. اين (عمويم) حسين است که چون اسيران در بين مردم گرفتار است، از باران ابرها (رحمت الهي) سيراب نشويد [2] . در بعضي روايات است که آن حضرت فرمود: «يا ولدي، أتمشي برجلک الي الموت» «اي فرزندم، بپاي خود به سوي مرگ مي‏روي؟». آن طفل عرض کرد: «و کيف يا عم و أنت بين الأعداء وحيدا غريبا» «عموي بزرگوار، چگونه نروم و حال آنکه تو را تنها و غريب در ميان دشمنان مي‏بينم». نه دوستي و نه ياري. «روحي لروحک الفداء، و نفسي لنفسک الوقاء» آنقدر اصرار و مبالغه کرد تا اجازه گرفت [3] . يکي در يتيم از رشته‏ي عشق بر آمد تا که گردد کشته‏ي عشق‏ بچرخ دلبري بد اولين ماه بملک عشق بابش دومين شاه‏ به عجز و لابه و نيکو بياني يتيم آسا به صد شيرين زباني‏ بخاک پاي آن شه سود رخسار بگفت اي از تو پيدا عرش دادار غم بي‏ياريت اي داور داد مرا درد يتيمي برده از ياد چون قاسم از عمو اذن جهاد خواست آن حضرت اجازه نمي‏داد و مي‏فرمود: تو يادگار برادرم هستي، مي‏خواهم زنده باشي تا بوسيله تو خودم را تسلي دهم. قاسم به خيمه‏ي خود آمد و سر بزانوي غم نهاد و اشک از چشمش سرازير و قلبش محزون بود. ناگاه يادش آمد که پدر تعويذي بر بازوي او بسته، و فرموده: هر گاه اندوه و غم بسيار بر تو غلبه کرد، اين تعويذ را باز کن و بخوان و آنچه در او نوشته عمل کن. قاسم با خود گفت: تا بحال مرا چنين درد و رنجي نيامده، لذا تعويذ را از بازو باز کرد، ديد نوشته: اي پسرم، تو را سفارش مي‏کنم هرگاه برادرم و عمويت حسين عليه‏السلام در کربلا بدست دشمنان گرفتار شد، جهاد و مبارزه با دشمنان خدا را ترک مکن، و از جانفشاني بخل منما، و اگر از رفتن به جهاد نهي کنند تو بر آن اصرار نما، تا اذن بگيري و به سعادت هميشگي نائل شوي. قاسم نزد عمو آمد و نوشته پدر را ارائه نمود. چون آن امام مظلوم نوشته را ديد، گريه بسيار نمود و آه سوزناک از جگر برکشيد. [4] . چون قاسم عازم ميدان شد، امام حسين عليه‏السلام گريبان پيراهن او را پاره کرد، و عمامه‏ي او را نصف کرده، بر روي آن جناب آويزان نمود، و لباس او را به صورت کفن بر وي پوشانيد، و شمشير خود را به کمر او بست، و او را روانه ميدان نمود. [5] . او جنگ سختي نمود و به آن کمي سن، سي و پنج تن را کشت. [6] . در «شرح شافيه» آمده: مردي را که با هزار نفر برابر مي‏دانستند به قصد قاسم پيش آمد، و حضرت قاسم همچون باد شديد و برق خاطف بر او حمله کرد و او را به ضرب شمشير از اسب بينداخت. آنگاه اسب خود را در ميان انبوه لشکر تاخت، و با خردسالي 35 تن و به روايتي 70 نفر از آن ستمگران را بکشت. [7] . حميد بن مسلم گويد: من در ميان لشکر عمرسعد بودم. پسري ديدم که رويش همانند پاره‏ي ماه بود. شمشير در دست و پيراهن و ازاري در بر، و نعليني در پاي داشت که بند يکي پاره شده بود، و من فراموش نمي‏کنم که بند نعل پاي چپ بود. عمر بن سعد ازدي گفت: بخدا سوگند که من بر اين پسر حمله کنم. گفتم: سبحان الله، اين چه اراده‏اي است (و از جان او چه مي‏خواهي؟) او را بحال خود واگذار، اين گروه که دور او را احاطه کرده‏اند او را کفايت مي‏کنند. گفت: والله بر وي حمله کنم. پس حمله کرد و بتاخت، ناگهان با شمشير، بر سر آن شاهزاده زد که بروي افتاد و فرياد زد: اي عمو.
امام حسين عليه‏السلام با تعجيل چون باز شکاري لشکر را شکافت، و همانند شير خشمگين بر آنها حمله کرد، شمشيري به عمرو - قاتل قاسم - بنواخت، آن ملعون دست خود را سپر آن شمشير کرد. شمشير حضرت دستش را از مرفق جدا ساخت. آن ملعون فرياد زد که سپاهيان شنيدند. امام حسين عليه‏السلام کناري رفت. سواران کوفه هجوم آوردند که عمرو را نجات دهند. چون سواران تاختند بدن نحسش را اسبها لگدکوب کردند، چيزي نگذشت که به دوزخ شتافت. چون گرد و غبار فرونشست حسين عليه‏السلام را بالاي سر آن شاهزاده ديدم که در حال جان دادن بود و پاي بر زمين مي‏سائيد. آن حضرت فرمود: «يعز والله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک، أو يجيبک فلا يعينک، أو يعينک فلا يغني عنک. بعدا لقوم قتلوک» «بخدا سوگند، دشوار است بر عمويت که او را بخواني و نتواند اجابت کند، و چون اجابت کند ياري نتواند نمود، و اگر ياريت کند به تو سودي ندهد. دور باشند از رحمت خدا اين قوم که تو را کشتند». آنگاه قاسم را برداشت و سينه او را به سينه خود چسبانيد و به سوي خيمه‏ها برد، و گويا مي‏نگرم به دو پاي آن پسر که به زمين کشيده مي‏شد. او را بياورد تا در کنار فرزندش علي بن الحسين عليه‏السلام و کشته‏هاي ديگر از اهل بيت خود، بر زمين نهاد. و روايت شده که امام حسين عليه‏السلام فرمود: «اللهم أحصهم عددا، و اقتلهم بددا، و لا تغادر منهم أحدا، و لا تغفر لهم أبدا». «خداوندا، اين گروه را نابود ساز، و ايشان را هلاک و پراکنده گردان، و از آنها احدي باقي مگذار و هرگز آنها را نيامرز». بعد فرمود: «صبرا يا بني عمومتي، صبرا يا أهل بيتي، لا رأيتم هوانا بعد هذا اليوم أبدا» «اي عمو زادگان من صبر نمائيد، اي اهل بيت من شکيبائي کنيد و بدانيد بعد از اين روز ذلت و خواري هرگز نخواهيد ديد» [8] . مصيبت حضرت قاسم عليه‏السلام جانسوز است و ويژگيهاي خاصي در شهادت او وجود دارد: 1- کمي سن آن جناب. 2- لباس رزم نداشت. 3- گويا بقلب لشکر حمله کرده و مي‏خواست پرچم دشمن را سرنگون سازد، چون در بعضي مقاتل آمده که پرچمداري لشکر کوفه را به درک فرستاد. 4- در موقع آمدن حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام به بالين آن شاهزاده، حضرت با لشکر درگير جنگ شد و حضرت قاسم لگدمال سم اسبان گرديد. لذا حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام در شب عاشورا در جواب حضرت قاسم فرمودند: آري بخدا، عمويت بقربانت، تو هم يکي از آن مرداني که با من کشته مي‏شوي، پس از آنکه سخت گرفتاري شوي [9] . سحاب رحمت[ صفحه 487تا صفحه 493] [1] بحارالانوار: 67:45. [2] بحارالانوار: 34:45، مقتل خوارزمي: 27:2، و.... [3] مهيج الأحزان : 164 م7. [4] روضة الشهداء : 321، معالي السبطين: 279:1، مدينة المعاجز: 366:3 باب معجزات الحسن عليه‏السلام ح 93. [5] مهيج الأحزان : 164، وقايع الأيام خياباني : 409، رياض القدس: 45:2. [6] بحارالانوار: 35:45، مقتل خوارزمي: 27:2. [7] ناسخ التواريخ: 327:2. [8] بحارالانوار: 35:45، ارشاد: 111:2، نفس المهموم : 332، مقتل خوارزمي: 27:2، مقاتل الطالبين : 88، تاريخ طبري: 447:5. [9] تمام حديث در شب عاشورا از مدينة المعاجز (214:4 باب معاجز الحسين عليه‏السلام شماره‏ي 195) نقل شد. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
8 مقتل حضرت قاسم ع به روایت مرحوم عبد الرزاق مقرم و خرج من بعده [أبوبکر بن الحسن عليه‏السلام] أخوه لأمه و أبيه القاسم - و هو غلام لم يبلغ الحلم - لما نظر اليه الحسين عليه‏السلام اعتنقه، و بکي، ثم أذن له، فبرز کأن وجهه شقة قمر، و بيده السيف، و عليه قميص و أزار، و في رجليه نعلان، فمشي يضرب بسيفه، فانقطع شسع نعله اليسري، و أنف ابن النبي الأعظم صلي الله عليه و آله أن يحتفي في الميدان، فوقف يشد شسع نعله، و هو لا يزن الحرب الا بمثله غير مکترث بالجمع، و لا مبال بالألوف. و بينا هو علي هذا اذ شد عليه عمرو بن سعد بن نفيل الأزدي، فقال له حميد بن مسلم: و ما تريد من هذا الغلام؟ يکفيک هؤلاء الذين تراهم احتوشوه. فقال: و الله لأشدن عليه، فما ولي حتي ضرب رأسه بالسيف، فوقع الغلام لوجهه، فقال: يا عماه! فأتاه الحسين کالليث الغضبان، فضرب عمرا [199] بالسيف، فاتقاه بالساعد، فأطنها من المرفق، فصاح صيحة عظيمة سمعها العسکر، فحملت خيل ابن‏سعد لتستنقذه، فاستقبلته بصدرها، و وطأته بحوافرها، فمات. و انجلت الغبرة و اذا الحسين قائم علي رأس الغلام، و هو يفحص برجليه، و الحسين يقول: «بعدا لقوم قتلوک خصمهم يوم القيامة جدک». ثم قال: عز والله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک، أو يجيبک ثم لا ينفعک! صوت و الله کثر واتره، و قل ناصره. ثم احتمله، و کان صدره علي صدر الحسين عليه‏السلام، و رجلا يخطان في الأرض، فألقاه مع علي الأکبر و قتلي حوله من أهل بيته، و رفع طرفه الي السماء و قال: اللهم أحصهم عددا، و لا تغادر منهم أحدا، و لا تغفر لهم أبدا، صبرا يا بني عمومتي، صبرا يا أهل بيتي، لا رأيتم هوانا بعد هذا اليوم أبدا. المقرم، مقتل الحسين عليه‏السلام، / 331 – 330 ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk