بسم الله الرحمن الرحیم
حر بن يزيد رياحي
شهيد والاقدر عاشورا.حر از خاندانهاي معروف عراق و از رؤساي کوفيان بود.به درخواست ابن زياد، براي مبارزه با حسين «ع» فراخوانده شد و به سرکردگي هزار سوار برگزيده گشت.گفتهاند وقتي از دار الاماره کوفه، با ماموريت بستن راه بر امام حسين «ع»بيرون آمد، ندايي شنيد که: اي حر!مژده باد تو را بهشت... [1]
در منزل «قصر بني مقاتل» يا «شراف»، راه را بر امام بست و مانع از حرکت آن حضرت به سوي کوفه شد. کاروان حسيني را همراهي کرد تا به کربلا رسيدند و امام در آنجا فرود آمد.حر وقتي فهميد کارجنگ با حسين بن علي «ع» جدي است، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خويش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسين «ع» و جبهه حق پيوست.
توبه کنان کنار خيمههاي امام آمد و اظهار پشيماني کرد، سپس اذن ميدان طلبيد.اين انتخاب شگفت و برگزيدن راه بهشت بر دوزخ، از حر، چهرهاي دوست داشتني و قهرمان ساخت.حر با اذنامام به ميدان رفت و در خطابهاي مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگيدن با حسين «ع» توبيخ کرد. چيزي نمانده بود که سخنان او، گروهي از سربازان عمر سعد را تحت تاثير قرار داده از جنگ با سيد الشهدا منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تيرها قرار داد.
نزد امام بازگشت و پس از لحظاتي دوباره به ميدان رفت و با رجز خواني، به مبارزه پرداخت و پساز نبردي دليرانه به شهادت رسيد.رجز او چنين بود:
اني انا الحر و ماوي الضيف
اضرب في اعناقکم بالسيف
عن خير من حل بارض الخيف
اضربکم و لا اري من حيف[2] .
که حاکي از شجاعت او در شمشير زني در دفاع از سيد الشهدا و حق دانستن اين راه بود. حسين بن علي «ع» بر بالين حر حضور يافت و خطاب به آن شهيد، فرمود: تو همانگونه که مادرت نامت را «حر» گذاشته است، حر و آزادهاي، آزاد در دنيا و سعادتمند در آخرت! «انت الحر کما سمتک امک، و انت الحر في الدنيا و انت الحر في الآخرة» و دست بر چهرهاش کشيد.
[3] امام حسين «ع» با دستمالي سر حر را بست.پس از عاشورا بنيتميم او را در فاصله يک ميلي از امام حسين «ع» دفن کردند، همانجا که قبر کنوني اوست، بيرون کربلا در جايي که در قديم به آن «نواويس» ميگفتهاند.[4] نقل است شاه اسماعيل صفوي قبر حر را گشود و پيکرش را سالم يافت، چون خواست پارچهاي را که بر سرشبسته بود باز کند، خون جاري شد و دوباره آن را بستند، آنگاه بر قبرش قبهاي ساختند.[5] .
سرگذشتهاي مربوط به حر و نقش او در حادثه کربلا، از نخستين بر خوردش با کاروان سيد الشهدا، سپس توبهاش و پيوستن به جبهه حق و شهادت در رکاب سالار شهيدان، درهمه مقتلها و کتابهاي تاريخ عاشورا نگاشته شده است و توبه او شاخصترين بخشنوراني زندگي اوست.
فرهنگ عاشورا / جواد محدثي
[1] قاموس الرجال، ج 3، ص 103، امالي صدوق، ص 131.
[2] بحار الانوار، ج 45، ص 14.
[3] همان.
[4] الحسين في طريقه الي الشهادة، ص 97.
[5] سفينة البحار، ج 1، ص 242 به نقل از انوار نعمانيه، سيد نعمت الله جزايري.
یا علی التماس دعا
محمد حسین تابع منش @m_h_tabemanesh
لینک کانال مقتل ضامن اشک
@zameneashk
لینک گروه مباحثه مقتل متضمن البکاء:
https://telegram.me/joinchat/CQ5QIjy-YrC8fUAtoTbZmA
بسم الله الرحمن الرحیم
مقتل حر به روایت حبیب السیر
و روايتي آنکه آن جوانمرد با اعدا چندان نبرد کرد که چهل سوار و پياده را بر خاک هلاک انداخت و عاقبت زخمي گران يافته از پاي درآمد و هنوز رمقي از حيات باقي داشت که او را نزد امام حسين رضي الله عنه آوردند و آن سرور دست مبارک به روي او فرود آورده فرمود که: «تو حري چنانچه تو را مادر تو نام نهاده (و أنت الحر في الدنيا و الآخرة).»
و به روايتي که در روضة الشهداء مسطور است، بعد از حر، برادرش مصعب و پسرش علي و غلامش غره که ايشان نيز در آن روز از اهل شقاوت جدا شده، به موکب هدايت انتساب ملحق گشته بودند، متعاقب يکديگر به ميدان رفتند و هر يک جمعي از دشمنان را به تيغ بيدريغ گذرانيده، بالاخره شهيد شدند.
خواند امير، حبيب السير، 53 - 52/2
یا علی التماس دعا
محمد حسین تابع منش @m_h_tabemanesh
لینک کانال مقتل ضامن اشک
@zameneashk
لینک گروه مباحثه مقتل متضمن البکاء:
https://telegram.me/joinchat/CQ5QIjy-YrC8fUAtoTbZmA
بسم الله الرحمن الرحیم
مقتل حر به روایت مجلسی
پس حر گفت: «يابن رسول الله! چون اول من بر سر راه تو آمدهام، ميخواهم دستوري دهي که اول من در راه تو کشته شوم.»
چون رخصت يافت، به معرکه قتال شتافت. رجز ميخواند و شجاعان معرکهي نبرد را بر خاک هلاک ميافکند تا آن که چهل نفر از ايشان را به جهنم فرستاد.
و به روايت امام زين العابدين عليهالسلام: هيجده نفر از آن اشقيا را به درک جهنم فرستاد، و چون اسبش را پي کردند، پياده جنگ ميکرد تا او را از پا درآوردند و اصحاب حضرت، او را از معرکه در آورده و به خدمت آن حضرت آوردند.
هنوز رمقي از حيات در او باقي بود و خون از رگهاي او ميريخت. امام حسين عليهالسلام دست مبارک بر روي او کشيد و فرمود: «چنانچه مادر تو، تو را حر نام کرده است، در دنيا و عقبي آزادي.»
و گويند که: «ايوب بن سرح او را شهيد کرد.»
مجلسي، جلاء العيون، /663
یا علی التماس دعا
محمد حسین تابع منش @m_h_tabemanesh
لینک کانال مقتل ضامن اشک
@zameneashk
لینک گروه مباحثه مقتل متضمن البکاء:
https://telegram.me/joinchat/CQ5QIjy-YrC8fUAtoTbZmA
بسم الله الرحمن الرحیم
مقتل حر به روایت ناسخ التواریخ
و ديگر باره حمله افکند و چون برق خاطف و ريح عاصف، تني چند را به خاک درانداخت و روي برتافت و باز شتافت و از غايت غيرت و شدت ضجرت به هاي هاي بگريست و اين رجز گفت:
أضرب في أعراضکم بالسيف
ضرب غلام لم يخف من حيف
أنصر من حل بأرض الخيف
نسل علي الطهر مقري الضيف
و در اين کرت دل بر مرگ نهاد و حملهي گران افکند و هشتاد و اند (اند، بر وزن و معني چند: شمارهي مجهول از سه تا نه.) کس را به ضرب سيف و سنان عرضهي هلاک و دمار ساخت. کار بر کوفيان صعب افتاد و ابنسعد ندا در داد که: «هان اي لشکر! جلدي کنيد و او را به تير باران بگيريد.»
پس کمانداران فراهم آمدند و کمانها به زه کردند و تير از پس تير روان داشتند. چند که جوشن حر چون جلد قنفذي (قنفذ: خارپشت.) گشت و اسبش را نيز عقر (عقر: پي کردن، دست و پا بريدن.) کردند. لختي پياده رزم داد و از پاي درافتاد.
اصحاب حسين بتاختند و جسد او را حمل داده به نزد آن حضرت نهادند. هنوز حشاشهاي از جان در تن داشت، امام عليهالسلام چهرهي خون آلود او را مسح نمود:
و يقول: والله ما أخطأت أمک حيث سمتک حرا والله انک حر في الدنيا و الآخرة.
يعني: «سوگند با خداي، تو را مادر به غلط حر نام نگذاشت، والله تو در دنيا و آخرت حري و آزادي.»
آن گاه بگريست و از بهر او استغفار فرمود. گويند: «امام عليهالسلام او را رثا (رثا: نوحه سرايي.) گفت و اگر نه علي بن الحسين عليهماالسلام فرمود:
فنعم الحر حر بني رياح
صبور عند مشتبک الرماح (نيکو آزادمردي است حر بني رياح و هنگام به هم ريختن نيزهها (شدت جنگ) بربار است.)
و نعم الحر في رهج المنايا
اذا الأبطال تخطر بالصفاح (آفرين بر حر! ميان گرد و غبار مرگها، هنگامي که دلاوران با سينهي شمشيرها به خود ارزش ميدهند.)
و نعم الحر اذ واسي حسينا
و فاز بالهداية و الفلاح (آفرين بر حر! که حسين را ياري کرد و به هدايت و رستگاري نائل شد.)
و نعم الحر اذ نادي حسينا
فجاد بنفسه عند الصياح (آفرين بر حر! که چون (هنگام توبه) حسين را خواند، جانبازي نمود.)
أضفه في جنان
و زوجه مع الحور الملاح (پروردگارا! او را در بهشت پناه ده و با زيباچشمان نمکين همسر گردان.)
حر را غلامي بود که عروه نام داشت و در جيش ابنسعد بود. چون مولاي خود حر را و پسر او علي را و برادر او مصعب را کشته ديد، از هوش بيگانه شد و چون ديو ديوانه خود را بر سپاه ابنسعد زد و چند تن از يمين و شمال بکشت،
آن گاه به حضرت حسين عليهالسلام شتاب گرفت و عرض کرد: «يا ابن رسول الله! مرا معفو دار که بياجازت تو آغاز مبارزت کردم. همانا از قتل اين احرار و اقتحام اندوه و محن بيخويشتن بودم. اکنون رخصت فرماي تا بر اين معاندين مقاتلت افکنم و از سعادت شهادت بهرهاي به دست کنم.»
حسين عليهالسلام او را دعاي خير گفت. پس اسب به ميدان تاخت و گروهي را از اسب درانداخت تا خويشتن را به مولاي خود ملحق ساخت.
سپهر، ناسخ التواريخ سيدالشهداء عليهالسلام، 266 - 264/2
یا علی التماس دعا
محمد حسین تابع منش @m_h_tabemanesh
لینک کانال مقتل ضامن اشک
@zameneashk
لینک گروه مباحثه مقتل متضمن البکاء:
https://telegram.me/joinchat/CQ5QIjy-YrC8fUAtoTbZmA
[Forwarded from ♦️انتظـــار♦️]
🔷وحشت غرب از شیرخوارگان حسینی
دبیر مجمع جهانی علی اصغر(ع):
🔹روزنامه «هاآرتص» با تیتر «بمبهای خطرناک» به همایش شیرخوارگان حسینی پرداخت.
🔹این روزنامه نوشت: ایران در حالِ سربازگیری برای خود است.
🔹اخیرا نیز لایحهای در پارلمان انگلستان برای منع برگزاری مراسم شیرخوارگان حسینی در بریتانیا، با این بهانه که برگزاری این مراسم سبب ترویج خشونت در جوامع میشود تصویب شد.
🔹۱۱۴ فیلم کوتاه علیه این همایش ساختهاند.
🔸همایش شیرخوارگان حسینی به طور همزمان در اولین جمعه ماه محرم، 16 مهر، ساعت 9 صبح در سراسر جهان برگزار میشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠ماملت گریۀ سیاسی هستیم/با همین اشکهاسدهای مقابل اسلام راخرد میکنیم.
امام سیدروح الله موسوی خمینی (ره)
گروه تخصصی پرسش وپاسخ درباره امام حسین(ع)
هدایت شده از محمد حسین تابع منش
1.22M
#پاسخ_به_سوالات_و_شبهات ۲۱
#مقتل_شناسی
#حضرت_قاسم_ع
#مجالس_امام_حسین_ع
ببخشید تا اونجایی ک ما خوندیم وتوکتابها مطالعه کردیم واساتیدمیگن میگن عروسی حضرت قاسم درکربلاصحت نداره
پس چرا متاسفانه تو این دهه محرم بعضیا خونچه وعروسی حضرت قاسم رو همراه پخش حنا رو تو روضه ش برپا میکنن و بعضی ازمداحان تو این جلسه روصه میخونن و مخالفتی نمیکنن؟؟؟
در راستی هر عملی خوف ریا است
جز گریه برای تو که تضمین شده باشد
لینک کانال و گروه مقتل ویژه پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع
@zameneashk1
لینک گروه متضمن البکاء در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/979107861C7825264ca2
1= شرح بابي انت و امي - بيعت با امام حسين ع_- شب اول.mp3
33.99M
شب اول محرم - بیعت با امام حسین ع-مقتل مسلم ع
4_5929149953526989230.mp3
17.31M
#مقتل_گودال
#عبدالله_بن_الحسن_ع_شب_پنجم_محرم
#عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
خلاصه بیش از 60 مقتل عبدالله بن الحسن ع در نزدیک 40 نکته مقتلی
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
@zameneashk1
4_5929381894645875109.m4a
31.24M
#مقتل_گودال
#عبدالله_بن_الحسن_ع_شب_پنجم_محرم
درس استقامت،تربیت فرزند عاشورایی،اهمیت سنت زنجیر زنی درعزاداری امام حسین ع
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
سال96 شب پنج محرم ،محبان الرضاع
@zameneashk
#شهدای_کربلا
#حبیب_بن_مظاهر
#داستانهایی_از_کربلاء
داستان حبیب بن مظاهر چیست؟ وچه شدکه به اومقام ثبت زیارت زائران امام حسین علیه السلام دادند؟
زمانی که امام حسین علیه السلام کودکی خردسال بودحبیب جوانی بیست ساله بود
اوعلاقه شدیدی به امام حسین داشت به طوری که هرجاامام حسین می رفت این عشق وعلاقه او رابه دنبال محبوب خود میکشید
پدرحبیب که متوجه حال پسر شد
ازاوپرسیدکه چه شده که لحظه ای ازحسین جدانمی شوی ؟حبیب فرمودپدرجان من شدیدا" به حسین علاقه دارم واین عشق وعلاقه مراتاجایی می کشاندکه درعشق خودفنا میشوم
مظاهرپدرحبیب روبه پسرکردوگفت حبیب جان آیا آرزویی داری؟حبیب فرمو.:بله پدرجان
چیست؟
حبیب عرض کرداینکه حسین مهمان ماشود.
پدر موضوع علاقه حبیب به امام حسین علیه السلام رابامولای خودعلی علیه السلام درمیان گذاشت وازایشان دعوت کردکه روزی مهمان آنها شوند،امام علی علیه السلام مهمانی حبیب راباجان ودل قبول کرد
روزمهمانی فرارسیدحال وروزحبیب وصف نشدنی بودوبرای دیدن حسین آرام وقرارنداشت بربالای بام خانه رفت وازدورآمدن حسین را به نظاره نشست سرانجام لحظه دیدارسررسید
ازدورحسنین رابه همراه پدردیددرحالی که
سراسیمه ازبالای پشت بام پایین می آمد پای حبیب منحرف شدوازپشت بام به پایین افتاد
پدرخودرا به اورساندولی حبیب جان دربدن نداشت پدرحبیب که نمی خواست مولایش را ناراحت ببیند بدن حبیب را درگوشه ای ازمنزل مخفی کردوآرامش خودرا نگه داشت
امام علی علیه السلام ازاینکه حبیب به استقبال آنها نیامده بود تعجب کرد
فرمودمظاهرباعلاقه ای که ازحبیب نسبت به حسین دیدم درتعجبم که چرا اورانمی بینم ؟!
پدرعذرخواهی نمود،گفت او مشغول کاری است.
امام دوباره سراغ حبیب را گرفت وحال او راجویا شد
اما این بارهم پدرحبیب همان جواب راداد
امام اصرارکردکه حبیب راصدابزننددراین هنگام مظاهرازآنچه برای حبیب اتفاق افتاده راشرح داد
امام فرمود بدن حبییب رابرای من بیاورید
بدن بی جان
حبیب را مقابل امام گذاشتن تاچشم امام به بدن حبیب افتاداشکهایش سرازیرشدروبه حسین کردوفرمود:پسرم این جوان به خاطرعشقی که به شماداشت جان داد
حال خودچه کاری درمقابل این عشق انجام می دهی؟اشکهای نازنین حسین جاری شد دستهای مبارکش رابالا بردوازخدا خواست به احترام حسین ومحبت حسین حبیب را باردیگر زنده کند
دراین هنگام دعای حسین مسنجاب شدو حبیب دوباره زنده شد.
امام علی علیه السلام روبه حبیب کردوگفت ای حبیب به خاطرعشقی که به حسین داری خداوندبه شما کرامت نمودواین مقام رفیع رابه شمادادکه هرکس پسرم حسین رازیارت کندنام اورا دردفترزائران حسین ثبت خواهی کرد.
به همین جهت درزیارت حبیب این چنین گفته شده
سلام برکسی که دو بار زنده شد و دو بار از دنیا رفت.
(ای حبیب تورا به عشق حسین قسم میدهم که هرکس این داستان رانشردهدنام او را در دفتر زائران حسین ثبت کن.)
@zameneashk1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با عرض معذرت از ساحت مقدس حضرت حجت ارواحنا فداه
🔺رقاصی در هیئت امام حسین ع
🔥 #قمه_زنی خانم ها
#وهن_مذهب
#شیعه_انگلیسی
#بصیرت #ذاکر_بصیر
@zameneashk1
بسم الله الرحمن الرحیم
متون مقتل حضرت قاسم ع
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام 1
#حضرت_قاسم_ع_شب_ششم_محرم
امام مهدی عج در ناحیه مقدسه بر حضرت قاسم ع
(زيارة الناحية): السلام علي القاسم بن الحسن بن علي المضروب علي [57] هامته، المسلوب لآمته، حين نادي الحسين عمه، فجلا عليه عمه کالصقر و هو يفحص برجليه [58] التراب و الحسين يقول: بعدا لقوم قتلوک و من خصمهم يوم القيامة جدک و أبوک. ثم قال:عز والله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک أو أن [59] يجيبک و أنت قتيل جديل فلا ينفعک، هذا والله يوم کثر واتره و قل ناصره، جعلني الله معکما [60] يوم جمعکما [61] وبوأني مبوءکما، و لعن الله قاتلک عمر [62] بن سعد بن عروة [63] بن نفيل الأزدي و أصلاه جحيما [64] و أعد له عذابا أليما.
ابنطاووس، الاقبال، / 575 - 574، مصباح الزائر، / 280 مساوي عنه: المجلسي، البحار، 68 - 67 / 45؛ البحراني، العوالم، 337 - 336 / 17؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 303؛ المحمودي، العبرات، 152 / 2
«سلام بر قاسم فرزند حسن بن علي عليهالسلام، آنکه جثهاش ضربت خورده و ابزار جنگش به تاراج رفته، هنگامي که عمويش حسين عليهالسلام را صدا زد، عمويش بسان عقاب تيز پرواز به سوي او شتافت، و مردم را ازکنار او دور کرد و خود را بدو رسانيد، در حالي که قاسم پايش را به زمين ميکشيد... خداوند لعنت کند کشندهات عمرو بن سعد بن نفيل ازدي را، و او را به دوزخ افکند، و برايش عذابي دردناک آماده کند»
@zameneashk
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام 2
#حضرت_قاسم_ع_شب_ششم_محرم
رمله مادر حضرت قاسم ع نظاره گر شهادت فرزندش بود
قتل في الطف تسعة نفر و أمهاتهم في الخيم واقفات تنظرن اليهم و هم [...] و القاسم بن الحسن عليهالسلام فان أمه رملة واقفة تنظر اليه.
السماوي، ابصار العين، / 130 مساوي عنه: الزنجاني، وسيلة الدارين، / 416
در روز عاشوراء هفت نفر شهید شدند در حالیکه مادرانشان بر در خیمه ایستاده بودند و شهادت فرزندانشان را می دیدند از جمله مادر حضرت قاسم ع که ایستاده بود و شهادت فرزندش را نگاه می کرد
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام 3
#حضرت_قاسم_ع_شب_ششم_محرم
مقتل حضرت قاسم ع به روایت سید بن طاووس ره
قال الراوي: و خرج غلام کأن وجهه شقة قمر، فجعل يقاتل، فضربه ابنفضيل الأزدي علي رأسه، ففلقه، و فوقع الغلام لوجهه، وصاح: يا عماه!
فجلي الحسين عليهالسلام کما يجلي الصقر، ثم شد شدة ليث أغضب، فضرب ابنفضيل بالسيف، فاتقاه بالساعد، فأطنه من لدن المرفق، فصاح صيحة سمعه أهل العسکر، و حمل أهل الکوفة لسيتنفذوه، فوطأته الخيل حتي هلک.
قال: و انجلت الغبرة، فرأيت الحسين عليهالسلام قائما علي رأس الغلام، و هو يفحص برجليه، و الحسين عليهالسلام يقول: بعدا لقوم قتلوک و من خصمهم يوم القيامة فيک جدک و أبوک. ثم قال: عز والله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک أو يجيبک فلا ينفعک صوته، هذا يوم و الله کثر واتره و قل ناصره. ثم حمل (صلوات الله عليه) الغلام علي صدره حتي ألقاه بين القتلي من أهل بيته [65] .
ابنطاووس، اللهوف، / 116 – 115
[65] رواي گفت: جواني بيرون شد که صورتش گويي پارهي ماه بود و مشغول جنگ شد. ابنفضيل ازدي با شمشير چنان بر فرقش زد که سرش را شکافت. جوان به روي درافتاد و فرياد زد: «عموجان به دادم برس!»
حسين عليهالسلام مانند باز شکاري خود را به ميدان رساند و همچون شير خشمگين حملهور شد و شمشيري بر ابنفضيل زد که او دست خود سپر نمود و از مرفق جدا شد. چنان فرياد زد که همهي لشکر شنيدند. مردم کوفه براي نجاتش از جاي درآمدند و در نتيجه، بدنش به زير سم اسبها ماند و به هلاکت رسيد.
راوي گفت: گرد و غبار کارزار فرونشست، ديدم حسين عليهالسلام بر بالين آن جوان ايستاده [است] و جوان از شدت درد، پاي بر زمين ميسايد و حسين ميگويد: «از رحمت خدا دور باد گروهي که تو را کشتند و جد و پدرت به روز قيامت از آنان کيفر خواست خواهند نمود.»
پس فرمود: «به خدا قسم بر عمويت دشوار است که تو او را به ياري خود بخواني. او دعوت تو را اجابت نکند. يا اجابت کند،ولي به حال تو سودي نبخشد. به خدا قسم امروز روزي است که براي عمويت کينه جو فراوان است و ياور اندک.»
سپس نعش جوان را به سينه گرفت و با خود بياورد و در ميان کشتگان خانوادهاش گذاشت.
فهري، ترجمهي لهوف، / 116 - 115.
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام 4
#حضرت_قاسم_ع_شب_ششم_محرم
مقتل حضرت قاسم ع به روایت شیخ مفید ره در ارشاد المفيد
- قال حميد بن مسلم: فبينا کذلک اذ خرج علينا غلام کأن وجهه شقة قمر، في يده سيف، و عليه قميص و ازار و نعلان، قد انقطع شسع احداهما، فقال لي عمر بن سعيد [33] بن نفيل الأزدي: و الله لأشدن عليه. فقلت: سبحان الله! و ما تريد بذلک؟ دعه يکفيکه هؤلاء القوم الذين ما يبقون علي أحد منهم. فقال: و الله لأشدن عليه. فشد عليه، فما ولي حتي ضرب رأسه بالسيف، ففلقه، و وقع الغلام لوجهه، فقال: يا عماه!
فجلي الحسين عليهالسلام کما يجلي الصقر، ثم شد شدة ليث أغضب، فضرب عمر بن سعيد [34] بن نفيل بالسيف، فاتقاها بالساعد، فقطعها [35] من لدن المرفق، فصاح صيحة سمعها أهل العسکر، ثم تنحي عنه الحسين عليهالسلام، و حملت خيل الکوفة لتستنقذه [36] ، فتوطأته بأرجلها حتي مات، و انجلت الغبرة، فرأيت الحسين عليهالسلام قائما علي رأس الغلام و هو يفحص برجليه [37] ، و الحسين عليهالسلام يقول: «بعدا لقوم قتلوک، و من خصمهم يوم القيامة فيک جدک». ثم قال عليهالسلام: «عز والله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک، أو يجيبک فلا ينفعک، صوت و الله کثر واتره، و قل ناصره». ثم حمله علي صدره، و کأني أنظر الي رجلي الغلام تخطان [38] الأرض، فجاء به حتي ألقاه مع ابنه علي بن الحسين عليهماالسلام و القتلي من أهل بيته، فسألت عنه؟ فقيل لي: هو القاسم بن الحسن بن علي بن أبيطالب عليهمالسلام [39] .
المفيد، الارشاد، 112 - 111 / 3
حميد بن مسلم گويد: در اين گيرودار بوديم که ديدم پسرکي به سوي ما آمد که رويش همانند پارهي ماه بود و در دستش شمشيري بود و پيراهني به تن داشت و ازار و نعليني داشت که بند يکي از آن دو نعلين پاره شده بود. عمر بن سعد بن نفيل ازدي گفت: «به خدا من به اين پسر حمله خواهم کرد.»
گفتم: «سبحان الله! تو از اين کار چه بهره خواهي برد (و از جان اين پسر بچه چه ميخواهي)؟ او را به حال خود واگذار. اين مردم سنگدل که هيچ کس از اينان باقي نگذارند، کار او را نيز خواهند ساخت؟»
گفت: «به خدا من بر او حمله خواهم کرد.»
پس حمله کرده، رو برنگردانده بود که سر آن پسرک را چنان با شمشير بزد که آن را از هم شکافت و آن پسر به رو به زمين افتاده، فرياد زد، «اي عموجان!»
حسين عليهالسلام مانند باز شکاري لشکر را شکافت. سپس همانند شير خشمناک حمله افکند، شمشيري به عمر بن سعد بن نفيل بزد. عمر شانه را سپر آن شمشير کرد. شمشير دستش را از نزديک مرفق جدا ساخت. چنان فريادي زد که لشکريان شنيدند. آن گاه حسين عليهالسلام از او دور شد. سواران کوفه هجوم آوردند که او را از معرکه بيرون برند. پس بدن نحسش را اسبان لگدکوب کرده تا به دوزخ شتافت و ديده از اين جهان بست. گرد و خاک که برطرف شد، ديدم حسين عليهالسلام بالاي سر آن پسر بچه ايستاده [است] و او پاي بر زمين ميسائيد (و جان ميداد) و حسين عليهالسلام ميفرمود: «دور باشند از رحمت خدا آنان که تو را کشتند و از دشمنان اينان در روز قيامت جدت (رسول خدا صلي الله عليه و آله) ميباشد.»
سپس فرمود: «به خدا بر عمويت دشوار است که تو او را به آواز بخواني و او پاسخت ندهد. يا پاسخت دهد، ولي به تو سودي ندهد. آوازي که به خدا ترساننده و ستمکارش بسيار و يار او اندک است.»
سپس حسين عليهالسلام او را بر سينهي خود گرفته، از خاک برداشت، و گويا من مينگرم به پاهاي آن پسر که به زمين کشيده ميشد. پس او را بياورد تا در کنار فرزندش علي بن الحسين عليهماالسلام و کشتههاي ديگر از خاندان خود بر زمين نهاد. من پرسيدم: «اين پسر که بود؟»
گفتند: «او قاسم بن حسن بن علي بن ابيطالب عليهالسلام بود.»
رسولي محلاتي، ترجمهي ارشاد، 112 - 111 / 2.
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام 5
#حضرت_قاسم_ع_شب_ششم_محرم
مقتل حضرت قاسم به روایت مقتل ابی مخنف
مقتل أبيمخنف (المشهور)،
- قال: فنظر الحسين عليهالسلام يمينا و شمالا، فلم ير له [180] ناصرا، و لا معينا، [181] فجعل ينادي [182] : وا غربتاه! وا عطشاه! [183] وا قلة ناصراه! أما من معين يعيننا؟ أما من ناصر ينصرنا؟ [184] أما من مجير يجيرنا؟ أما من محام يحامي عن حرم رسول الله صلي الله عليه و آله؟ [185]
قال: فخرج من الخيمة غلامان کأنهما القمران، أحدهما أحمد، و الآخر القاسم ابنا الحسن بن علي عليهماالسلام، و هما يقولان: لبيک! لبيک يا سيدنا! ها نحن بين يديک، مرنا بأمرک صلوات الله عليک. فقال لهما: [186] احملا، فحاميا عن حرم جدکما، ما أبقي الدهر غيرکما، بارک الله فيکما [187] ، فبرز القاسم [188] و له من العمر أربعة عشر سنة، و حمل علي القوم، و لم يزل يقاتل حتي قتل سبعين فارسا، و کمن له ملعون، فضربه علي أم رأسه، ففجر هامته، و خر صريعا يخور بدمه، فانکب علي وجهه، و هو ينادي: يا عماه! أدرکني.
فوثب الحسين عليهالسلام، ففرقهم عنه، و وقف عليه، و هو يضرب الأرض برجليه حتي قضي نحبه، فنزل اليه الحسين عليهالسلام، و حمله علي ظهره جواده، و هو يقول: اللهم انک تعلم أنهم دعونا لينصرونا، فخذلونا، و أعانوا علينا أعداءنا، اللهم احبس عنهم قطر السماء، و احرمهم برکاتک، اللهم فرقهم شعبا، و اجعلهم طرائق قددا، و لا ترض عنهم أبدا. اللهم ان کنت حبست عنا النصر في دار الدنيا فاجعل ذلک لنا في الآخرة، وانتقم لنا في القوم
الظالمين. ثم نظر الي القاسم، و بکي عليه، و قال: يعز و الله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک. ثم قال: هذا يوم قل ناصره، و کثر واتره.
ثم وضع القاسم مع من قتل من أهل بيته.
مقتل أبيمخنف (المشهور)، / 80 – 79
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام 6
#حضرت_قاسم_ع_شب_ششم_محرم
مقتل حضرت قاسم ع به روایت القمي، نفس المهموم، المحمودي، العبرات،
قال أبومخنف: حدثني سليمان بن أبيراشد، عن حميد بن مسلم، قال: خرج الينا غلام کأن وجهه شقة قمر، يده السيف، عليه قميص و ازار و نعلان قد انقطع شسع احداهما [5] - ما أنسي أنها اليسري - فقال لي عمرو بن سعد بن نفيل الأزدي: و الله لأشدن عليه. فقلت له: سبحان الله! و ما تريد الي ذلک؟ يکفيک قتل [6] هؤلاء الذين تراهم [7] قد احتولوهم [8] ؛ قال: فقال [9] : و الله لأشدن عليه؛ فشد عليه، فما ولي [10] حتي ضرب رأسه بالسيف، فوقع الغلام لوجهه، فقال: يا عماه.
قال: فجلي الحسين کما يجلي الصقر، ثم شد شدة ليث غضب [11] ، فضرب عمرا بالسيف، فاتقاه بالساعد، فأطنها من لدن المرفق، فصاح، [12] ثم تنحي عنه، و حملت خيل لأهل [13] الکوفة ليستنقذوا عمرا من حسين [14] ، [15] فاستقبلت عمرا بصدورها، فحرکت حوافرها، و جالت الخيل بفرسانها عليه، فوطئته [16] حتي مات [17] ، و انجلت الغبرة، فاذا أنا بالحسين، قائم علي رأس الغلام، و الغلام يفحص برجليه؛ و حسين [18] يقول: بعدا لقوم قتلوک؛ و من خصمهم يوم القيامة فيک جدک! [19] ثم قال [20] : عزو الله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک، أو يجيبک ثم لا ينفعک! [21] صوت و الله کثر واتره، و قل ناصره.
ثم احتمله [22] فکأني أنظر الي رجلي الغلام يخطان في الأرض، و قد وضع حسين [23] صدره علي صدره؛ قال [24] : فقلت في نفسي: ما يصنع به! فجاء به حتي ألقاه مع ابنه علي ابن الحسين و قتلي قد قتلت حوله من أهل بيته، فسألت عن الغلام، فقيل: هو القاسم ابن الحسن بن علي بن أبيطالب [25] [26] .
الطبري، التاريخ، 448 - 447 / 5 مساوي عنه: القمي، نفس المهموم، / 323 - 322؛ المحمودي، العبرات، 72 - 71 / 2
[5] [في المطبوع: «أحدهما»].
حميد بن مسلم گويد: پسري سوي ما آمد که گويي چهرهاش پارهي ماه بود. شمشيري به دست داشت و پيراهن و تنبان داشت و نعليني به پا که بند يکي از آن پاره بود. هر چه را فراموش کنم، اين را فراموش نميکنم که بند چپ بود.
گويد: عمر بن سعد بن نفيل ازدي به من گفت: «به خدا به او حمله ميبرم.»
گفتمش: «سبحان الله! از اين کار چه ميخواهي؟ کشته شدن همين کسان که ميبيني در ميانشان گرفتهاند، تو را بس!»
گفت: «به خدا به او حمله ميبرم.» و حمله برد و پس نيامد تا سر او را با شمشير بزد که پسر به رو در افتاد و گفت: «عمو جانم.»
گويد: حسين چون عقاب بر جست و همانند شيري خشمگين حمله آورد و عمر را با شمشير بزد که دست خود را حايل شمشير کرد که از زير مرفق قطع شد و بانگ زد و عقب رفت.
گويد: تني چند از سواران مردم کوفه حمله آوردند که عمر را از دست حسين رهايي دهند. اسبان رو به عمر آوردند و سمهاي آنها به حرکت آمدند و اسبان و سواران جولان کردند و او را لگدمال کردند تا جان داد. وقتي غبار برفت، حسين را ديدم که بر سر پسر ايستاده بود و پسر با دو پاي خويش زمين را ميخراشيد و حسين ميگفت: «ملعون باد قومي که تو را کشتند! به روز رستاخيز جد تو از جمله دشمنان آنها خواهد بود.»
آن گاه گفت: «به خدا براي عمويت گران است که او را بخواني؛ اما جوابت ندهد يا جوابت دهد؛ اما صدايي سودت ندهد. به خدا دشمنش بسيار است و ياورش اندک.»
گويد: آن گاه وي را برداشت. دو پاي پسر را ديدم که روي زمين ميکشيد و حسين سينه به سينهي وي نهاده بود.
گويد: با خود گفتم: «او را چه ميکند؟» وي را ببرد و با پسرش علي اکبر و ديگر کشتگان خاندانش که اطراف وي بودند، به يک جا نهاد.
گويد: دربارهي پسر پرسش کردم، گفتند: «وي قاسم بن حسن بن علي ابيطالب بود.»
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام 7
#حضرت_قاسم_ع_شب_ششم_محرم
شهادت حضرت قاسم به روایت سحاب رحمت
در زيارت ناحيه مقدسه آمده است:
«السلام علي القاسم بن الحسن بن علي، المضروب هامته، المسلوب لامته حين نادي الحسين عمه، فجلي عليه عمه کالصقر و هو يفحص برجليه التراب...
لعن الله قاتلک عمرو بن سعد بن نفيل الأزدي، واصلاه جحيما وأعد له عذابا أليما».
«سلام بر قاسم فرزند حسن بن علي عليهالسلام، آنکه جثهاش ضربت خورده و ابزار جنگش به تاراج رفته، هنگامي که عمويش حسين عليهالسلام را صدا زد، عمويش بسان عقاب تيز پرواز به سوي او شتافت، و مردم را کنار او دور کرد و خود را بدو رسانيد، در حالي که قاسم پايش را به زمين ميکشيد... خداوند لعنت کند کشندهات عمرو بن سعد بن نفيل ازدي را، و او را به دوزخ افکند، و برايش عذابي دردناک آماده کند» [1] .
قاسم نزد عموي بزرگوارش آمد و اجازه جهاد طلبيد. آن حضرت چون به قاسم نظر افکند دست به گردن او درآورد و او را در آغوش کشيد، و هر دو چندان گريستند
«حتي غشي عليهما»
«تا هر دو غش کردند».
چون بهوش آمدند قاسم از آن بزرگوار اجازه جهاد ميخواست و آن جناب اذن نميفرمود، و آن شاهزاده دست و پاي عموي خود را ميبوسيد تا اجازه گرفت و به ميدان رفت در حالي که اشک بر گونههايش روان بود و ميفرمود:
ان تنکروني فأنا بن الحسن
سبط النبي المصطفي المؤتمن
هذا حسين کالأسير المرتهن
بين أناس لا سقوا صوب المزن
اگر مرا نميشناسيد من فرزند امام حسن هستم، پسر دختر پيغمبر برگزيدهي مورد اعتماد.
اين (عمويم) حسين است که چون اسيران در بين مردم گرفتار است، از باران ابرها (رحمت الهي) سيراب نشويد [2] .
در بعضي روايات است که آن حضرت فرمود:
«يا ولدي، أتمشي برجلک الي الموت»
«اي فرزندم، بپاي خود به سوي مرگ ميروي؟».
آن طفل عرض کرد:
«و کيف يا عم و أنت بين الأعداء وحيدا غريبا»
«عموي بزرگوار، چگونه نروم و حال آنکه تو را تنها و غريب در ميان دشمنان ميبينم».
نه دوستي و نه ياري.
«روحي لروحک الفداء، و نفسي لنفسک الوقاء»
آنقدر اصرار و مبالغه کرد تا اجازه گرفت [3] .
يکي در يتيم از رشتهي عشق
بر آمد تا که گردد کشتهي عشق
بچرخ دلبري بد اولين ماه
بملک عشق بابش دومين شاه
به عجز و لابه و نيکو بياني
يتيم آسا به صد شيرين زباني
بخاک پاي آن شه سود رخسار
بگفت اي از تو پيدا عرش دادار
غم بيياريت اي داور داد
مرا درد يتيمي برده از ياد
چون قاسم از عمو اذن جهاد خواست آن حضرت اجازه نميداد و ميفرمود: تو يادگار برادرم هستي، ميخواهم زنده باشي تا بوسيله تو خودم را تسلي دهم.
قاسم به خيمهي خود آمد و سر بزانوي غم نهاد و اشک از چشمش سرازير و قلبش محزون بود. ناگاه يادش آمد که پدر تعويذي بر بازوي او بسته، و فرموده: هر گاه اندوه و غم بسيار بر تو غلبه کرد، اين تعويذ را باز کن و بخوان و آنچه در او نوشته عمل کن. قاسم با خود گفت: تا بحال مرا چنين درد و رنجي نيامده، لذا تعويذ را از بازو باز کرد، ديد نوشته:
اي پسرم، تو را سفارش ميکنم هرگاه برادرم و عمويت حسين عليهالسلام در کربلا بدست دشمنان گرفتار شد، جهاد و مبارزه با دشمنان خدا را ترک مکن، و از جانفشاني بخل منما، و اگر از رفتن به جهاد نهي کنند تو بر آن اصرار نما، تا اذن بگيري و به سعادت هميشگي نائل شوي.
قاسم نزد عمو آمد و نوشته پدر را ارائه نمود. چون آن امام مظلوم نوشته را ديد، گريه بسيار نمود و آه سوزناک از جگر برکشيد. [4] .
چون قاسم عازم ميدان شد، امام حسين عليهالسلام گريبان پيراهن او را پاره کرد، و عمامهي او را نصف کرده، بر روي آن جناب آويزان نمود، و لباس او را به صورت کفن بر وي پوشانيد، و شمشير خود را به کمر او بست، و او را روانه ميدان نمود. [5] .
او جنگ سختي نمود و به آن کمي سن، سي و پنج تن را کشت. [6] .
در «شرح شافيه» آمده: مردي را که با هزار نفر برابر ميدانستند به قصد قاسم پيش آمد، و حضرت قاسم همچون باد شديد و برق خاطف بر او حمله کرد و او را به ضرب شمشير از اسب بينداخت. آنگاه اسب خود را در ميان انبوه لشکر تاخت، و با خردسالي 35 تن و به روايتي 70 نفر از آن ستمگران را بکشت. [7] .
حميد بن مسلم گويد: من در ميان لشکر عمرسعد بودم. پسري ديدم که رويش همانند پارهي ماه بود. شمشير در دست و پيراهن و ازاري در بر، و نعليني در پاي داشت که بند يکي پاره شده بود، و من فراموش نميکنم که بند نعل پاي چپ بود.
عمر بن سعد ازدي گفت: بخدا سوگند که من بر اين پسر حمله کنم.
گفتم: سبحان الله، اين چه ارادهاي است (و از جان او چه ميخواهي؟) او را بحال خود واگذار، اين گروه که دور او را احاطه کردهاند او را کفايت ميکنند. گفت: والله بر وي حمله کنم. پس حمله کرد و بتاخت، ناگهان با شمشير، بر سر آن شاهزاده زد که بروي افتاد و فرياد زد: اي عمو.
امام حسين عليهالسلام با تعجيل چون باز شکاري لشکر را شکافت، و همانند شير خشمگين بر آنها حمله کرد، شمشيري به عمرو - قاتل قاسم - بنواخت، آن ملعون دست خود را سپر آن شمشير کرد. شمشير حضرت دستش را از مرفق جدا ساخت.
آن ملعون فرياد زد که سپاهيان شنيدند. امام حسين عليهالسلام کناري رفت. سواران کوفه هجوم آوردند که عمرو را نجات دهند. چون سواران تاختند بدن نحسش را اسبها لگدکوب کردند، چيزي نگذشت که به دوزخ شتافت.
چون گرد و غبار فرونشست حسين عليهالسلام را بالاي سر آن شاهزاده ديدم که در حال جان دادن بود و پاي بر زمين ميسائيد.
آن حضرت فرمود:
«يعز والله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک، أو يجيبک فلا يعينک، أو يعينک فلا يغني عنک. بعدا لقوم قتلوک»
«بخدا سوگند، دشوار است بر عمويت که او را بخواني و نتواند اجابت کند، و چون اجابت کند ياري نتواند نمود، و اگر ياريت کند به تو سودي ندهد. دور باشند از رحمت خدا اين قوم که تو را کشتند».
آنگاه قاسم را برداشت و سينه او را به سينه خود چسبانيد و به سوي خيمهها برد، و گويا مينگرم به دو پاي آن پسر که به زمين کشيده ميشد. او را بياورد تا در کنار فرزندش علي بن الحسين عليهالسلام و کشتههاي ديگر از اهل بيت خود، بر زمين نهاد.
و روايت شده که امام حسين عليهالسلام فرمود:
«اللهم أحصهم عددا، و اقتلهم بددا، و لا تغادر منهم أحدا، و لا تغفر لهم أبدا».
«خداوندا، اين گروه را نابود ساز، و ايشان را هلاک و پراکنده گردان، و از آنها احدي باقي مگذار و هرگز آنها را نيامرز».
بعد فرمود:
«صبرا يا بني عمومتي، صبرا يا أهل بيتي، لا رأيتم هوانا بعد هذا اليوم أبدا»
«اي عمو زادگان من صبر نمائيد، اي اهل بيت من شکيبائي کنيد و بدانيد بعد از اين روز ذلت و خواري هرگز نخواهيد ديد» [8] .
مصيبت حضرت قاسم عليهالسلام جانسوز است و ويژگيهاي خاصي در شهادت او وجود دارد:
1- کمي سن آن جناب.
2- لباس رزم نداشت.
3- گويا بقلب لشکر حمله کرده و ميخواست پرچم دشمن را سرنگون سازد، چون در بعضي مقاتل آمده که پرچمداري لشکر کوفه را به درک فرستاد.
4- در موقع آمدن حضرت سيدالشهداء عليهالسلام به بالين آن شاهزاده، حضرت با لشکر درگير جنگ شد و حضرت قاسم لگدمال سم اسبان گرديد.
لذا حضرت سيدالشهداء عليهالسلام در شب عاشورا در جواب حضرت قاسم فرمودند: آري بخدا، عمويت بقربانت، تو هم يکي از آن مرداني که با من کشته ميشوي، پس از آنکه سخت گرفتاري شوي [9] .
سحاب رحمت[ صفحه 487تا صفحه 493]
[1] بحارالانوار: 67:45.
[2] بحارالانوار: 34:45، مقتل خوارزمي: 27:2، و....
[3] مهيج الأحزان : 164 م7.
[4] روضة الشهداء : 321، معالي السبطين: 279:1، مدينة المعاجز: 366:3 باب معجزات الحسن عليهالسلام ح 93.
[5] مهيج الأحزان : 164، وقايع الأيام خياباني : 409، رياض القدس: 45:2.
[6] بحارالانوار: 35:45، مقتل خوارزمي: 27:2.
[7] ناسخ التواريخ: 327:2.
[8] بحارالانوار: 35:45، ارشاد: 111:2، نفس المهموم : 332، مقتل خوارزمي: 27:2، مقاتل الطالبين : 88، تاريخ طبري: 447:5.
[9] تمام حديث در شب عاشورا از مدينة المعاجز (214:4 باب معاجز الحسين عليهالسلام شمارهي 195) نقل شد.
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام 8
#حضرت_قاسم_ع_شب_ششم_محرم
مقتل حضرت قاسم ع به روایت مرحوم عبد الرزاق مقرم
و خرج من بعده [أبوبکر بن الحسن عليهالسلام] أخوه لأمه و أبيه القاسم - و هو غلام لم يبلغ الحلم - لما نظر اليه الحسين عليهالسلام اعتنقه، و بکي، ثم أذن له، فبرز کأن وجهه شقة قمر، و بيده السيف، و عليه قميص و أزار، و في رجليه نعلان، فمشي يضرب بسيفه، فانقطع شسع نعله اليسري، و أنف ابن النبي الأعظم صلي الله عليه و آله أن يحتفي في الميدان، فوقف يشد شسع نعله، و هو لا يزن الحرب الا بمثله غير مکترث بالجمع، و لا مبال بالألوف.
و بينا هو علي هذا اذ شد عليه عمرو بن سعد بن نفيل الأزدي، فقال له حميد بن مسلم: و ما تريد من هذا الغلام؟ يکفيک هؤلاء الذين تراهم احتوشوه. فقال: و الله لأشدن عليه، فما ولي حتي ضرب رأسه بالسيف، فوقع الغلام لوجهه، فقال: يا عماه!
فأتاه الحسين کالليث الغضبان، فضرب عمرا [199] بالسيف، فاتقاه بالساعد، فأطنها من المرفق، فصاح صيحة عظيمة سمعها العسکر، فحملت خيل ابنسعد لتستنقذه، فاستقبلته بصدرها، و وطأته بحوافرها، فمات.
و انجلت الغبرة و اذا الحسين قائم علي رأس الغلام، و هو يفحص برجليه، و الحسين يقول: «بعدا لقوم قتلوک خصمهم يوم القيامة جدک».
ثم قال: عز والله علي عمک أن تدعوه فلا يجيبک، أو يجيبک ثم لا ينفعک! صوت و الله کثر واتره، و قل ناصره.
ثم احتمله، و کان صدره علي صدر الحسين عليهالسلام، و رجلا يخطان في الأرض، فألقاه مع علي الأکبر و قتلي حوله من أهل بيته، و رفع طرفه الي السماء و قال: اللهم أحصهم عددا، و لا تغادر منهم أحدا، و لا تغفر لهم أبدا، صبرا يا بني عمومتي، صبرا يا أهل بيتي، لا رأيتم هوانا بعد هذا اليوم أبدا.
المقرم، مقتل الحسين عليهالسلام، / 331 – 330
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk