eitaa logo
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
6.3هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
875 فایل
السلام علیک یاابا عبدالله کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر و پاسخ به شبهات مقتل است ایتا @zameneashk1 تلگرام @zameneashk باب الحسین ع https://t.me/Babolhusein آی دی پاسخ به سوالات @m_h_tabemanesh تبادل @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ ( https://attach.fahares.com/sGrKNt73ag6oYAe4kH6gHg== ) بسم الله الرحمن الرحیم 15 داستان تير باران کردن جنازه‏ي امام حسن مجتبی ع داستان جانگداز تير باران کردن جنازه‏ي امام حسن (ع) را مرحوم ابن‏شهرآشوب روايت کرده که مي‏نويسد: و رموا بالنبال جنازته حتي سل منها سبعون نبلا 1 جنازه‏ي آن حضرت را تير باران کردند تا جايي که هفتاد چوبه‏ي تير به تابوت آويخته شد و از تاريخ ابن‏عساکر نيز نقل شده که ميان امام حسين (ع) و مروان بن حکم درباره‏ي دفن امام حسن (ع) نزاع درگرفت و دو دسته لباس جنگ پوشيده و ميان آنها تيراندازي شد.[2] . [1] مناقب ابن‏شهرآشوب، ج 4، ص 44. [2] حياة الامام الحسن (ع) ج 2، ص 449 (پاورقي)، به نقل از تاريخ ابن‏عساکر، ج 12. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk لینک گروه مقتل متضمن البکاء مخصوص پرسش از سوالات مقتل امام حسین ع https://t.me/joinchat/CQ5QIjy-YrCfVxk0vCn8Lg ضامن اشک ایتا @zameneashk1
‍ بسم الله الرحمن الرحیم 16 شهادت و وصیت امام حسن ع به امام حسین ع شيخ مفيد و شيخ طوسي و ديگران از ابن‏عباس و غير او روايت کرده‏اند که معاويه ده هزار درهم و قطعات بسيار از زمين حله و کوفه ضامن شد براي جعده، و زهري براي آن ملعونه فرستاد که در طعام حضرت امام حسن (عليه‏السلام) داخل کند چون آن ملعونه طعام را پيش حضرت حاضر کرد، به روايتي: بعد از تناول کردن فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون» حمد مي‏کنم خدا را بر ملاقات محمد سيد المرسلين، و پدرم سيد الوصيين، و مادرم سيده‏ي زنان عالميان، و عمم جعفر پرواز کننده در بهشت و حمزه سيد الشهداء. پس حضرت امام حسين (عليه‏السلام) بر بالين آن حضرت حاضر شد گفت: اي برادر چگونه مي‏يابي خود را؟ حضرت فرمود: خود را دراول روزي از روزهاي آخرت و آخر روزي از روزهاي دنيا مي‏بينم ( عزیزان این جمله دنیایی از عرفان و اخلاق است دقت کنید ) مي‏دانم که پيشي بر اجل خود نمي‏گيرم، به نزد پدر و جد خود مي‏روم، مکروه مي‏دارم مفارقت تو و دوستان و برادران تو، استغفار مي‏کنم از اين گفتار خود، بلکه خواهان رفتنم براي آنکه ملاقات کنم جد خود رسول خدا را، و پدرم اميرالمؤمنين را، و مادرم فاطمه زهرا را، و دو عم خود حمزه و جعفر را، خدا عوض هر گذشته است و ثواب خدا تسلي فرماينده هر مصيبت است، تدارک مي‏کند هر چه را فوت شده است. ديدم اي برادر جگر خود را در طشت، دانستم که با من اين کار که کرده است و اصلش از کجا شده است، اگر به تو بگويم با او چه خواهي کرد؟ حضرت امام حسين گفت: به خدا سوگند او را خواهم کشت، فرمود که: پس تو را خبر نمي‏دهم به او تا آنکه ملاقات کنم جدم رسول خدا را، و ليکن اي برادر وصيت نامه مرا بنويس. جلاء العیون مجلسی [ صفحه 620] ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk لینک گروه مقتل متضمن البکاء مخصوص پرسش از سوالات مقتل امام حسین ع https://t.me/joinchat/CQ5QIjy-YrCfVxk0vCn8Lg @m_h_tabemanesh @zameneashk ضامن اشک ایتا @zameneashk1
بسم الله الرحمن الرحیم 17 در مکارم اخلاق آن جناب و زهد و عبادت و سخاء امام حسن مجتبی ع صدوق در امالي از حضرت صادق - عليه‏السلام - روايت کرد که: خبر داد مرا پدرم از پدرش که حسن بن علي بن ابي‏طالب اعبد ناس بود در زمانش و زاهدترين مردمان و فاضلترين مردمان بود و چون به حج مي‏رفت، پياده مي‏رفت و بسا بود که با پاي برهنه مي‏رفت؛ و اگر ذکر مرگ مي‏شد مي‏گريست؛ و اگر قبر ذکر مي‏شد مي‏گريست؛ و اگر بعث و نشور [1] ذکر مي‏شد مي‏گريست؛ و اگر گذشتن بر صراط ذکر مي‏شد مي‏گريست؛ و اگر عرض [2] بر خدا ذکر مي‏شد فرياد مي‏کرد و غش مي‏نمود؛ و اگر به نماز برمي‏خواست مي‏لرزيد در نزد خداي عزوجل؛ و چون ذکر به بهشت و دوزخ مي‏شد مضطرب مي‏شد مانند اضطراب مارگزيده تا آخر خبر. [3] . ايضا، وارد شد که: آن جناب دو دفعه از مالش خارج شد. يعني هر چه را که مالک بود در راه خدا داد. و سه دفعه با خدا تقسيم کرد مالش را؛ يعني نصف مالش را خود برداشت و نصف ديگر را به فقرا بذل فرمود، به حدي که نعل خود را يک پايش را به فقرا داد و يک پايش را خود برداشت. و بيست حج پياده به جاي آورد [4 ايضا، شيخ ابوالفتوح در مدرسه ‏ي ناجيه املاء فرمود که: حسن بن علي به مجلس پيغمبر حاضر مي‏شد و حال اينکه هفت ساله بود. پس وحي را از جبرئيل که به پيغمبر نازل مي‏شد مي‏شنيد و آن را حفظ مي‏کرد پس به نزد مادرش مي‏آمد و به او مي ‏خواند. و هر زمان که علي داخل خانه مي‏شد، در نزد فاطمه علمي مي‏يافت به قرآن. پس، از فاطمه س سؤال مي‏نمود که از کجا دانسته. مي‏گفت از حسن ع . پس روزي علي در ميان خانه پنهان شد و حسن داخل شد و وحي شنيده بود. پس خواست که به مادر نقل کند، پس زبانش عاجز از بيان شد. پس فاطمه تعجب کرد. حسن عرض کرد: اي مادر! عجب مدار که شخصي بزرگ کلام مرا مي‏شنود و شنيدن او باعث بر لکنت زبان من شد. پس علي بيرون آمد، پس حسن را بوسيد [5 و از جمله سخاء آن حضرت اين که به سائلي بيست هزار دینارعطا فرمود [6 و اين مرحله از غير سلاطين شنيده نشده بلکه در سلاطين نيز نهايت نادر الوقوع است. و از حياء آن جناب اينکه عبدالرحمن بن ابي‏ليلي گويد که: حسن برد خود را پوشيد و داخل در آب فرات شد. پس من عرض کردم که جامعه را چرا نکني؟ فرمود که براي آب، سکاني است 7 و ازاشعار امام حسن [عليه‏السلام] است: ذري کدر الأيام ان صفائها تولي بايام السرور الذواهب‏ واگذار کدورت ايام را، به درستي که صفاء ايام اعراض کرد، به سبب اينکه ايام سرور روندگانند. و کيف يعز الدهر من کان بينه و بين الليالي محکمات التجارب‏ و چگونه فريب مي‏دهد روزگار کسي را که ميان او و ميان شبان تجربه‏هاي‏ محکم باشد؟ و ايضا از اشعار آن جناب است: قل للمقيم بغير دار اقامة حان الرحيل فودع الأحبابا بگو براي مقيم، يعني اقامه کننده در غير دار الاقامه که نزديک شد کوچ کردن. پس وداع کن دوستان را. ان الذين لقيتهم و صحبتهم صاروا جميعا في القبور ترابا به درستي که آنان که ملاقات کردي ايشان را، و مصاحبت نمودي ايشان را، گرديدند همه‏ي ايشان در قبرها خاک. و ايضا اشعار آن جناب است: يا اهل لذات دنيا لابقاء لها ان المقام بظل زائل حمق‏ اي اهل لذت‏هاي دنيا، که بقائي براي آنها نيست! به درستي که مقام در سايه‏ي زائل شونده حماقت است. و ايضا از اشعار آن جناب است: لکسرة من خسيس الخبز تشبعني و شربة من قراح الماء تکفيني‏ هر آينه، يک پاره [اي] از نان پست سير مي‏کند مرا و يک شربت از آب خالص کفايت مي‏کند مرا. و طمرة من رقيق الثوب تسترني حيا و ان مت تکفيني لتکفيني‏ و جامه‏ي کهنه از جامه‏ي نازک مي‏پوشاند بدن مرا در حالتي که زنده‏ام و اگر بميرم کفايت مي‏کند براي تکفين من. [8] . و در تکفيني، با لتکفيني، جناس است که از محسنات لفظيه است. و اما شجاعت حسن - عليه‏السلام -: علامه‏ي مجلسي در کتاب بحار روايت فرمود که: در جنگ جمل حضرت اميرالمؤمنين فرزند خود محمد را خواست و نيزه‏ي خود را به او داد و فرمود که از اين نيزه شتر را قصد کن. پس محمد رفت و حمله برد. بنوضبة او را منع کردند. چون محمد به نزد پدر آمد، حسن نيزه را از او گرفت و حمله کرد و خود را به شتر رسانيد و نيزه بر او زد، و به نزد والدش برگشت، و حال اينکه به نيزه‏اش اثر خون بود. پس روي محمد حنفيه سرخ شد از کدورت که خود کاري نکرد و برادرش کار نماياني کرد. پس اميرالمؤمنين فرمود که: استنکاف [9] ندار که و فرزند پيغمبر است و تو پسر علي مي‏باشي. [10
‍ [1] بعث و نشور: کنايه از روز قيامت. چرا که در آن وقت همه‏ي مردگان از زمين برانگيخته خواهند شد و به هر طرف پراکنده خواهند گشت. [2] عرض: آشکار کردن، کنايه از روز رستاخيز است. [3] امالي صدوق:150 و 151. [4] بحار الانوار 339:43. [5] بحار الانوار 338:43. [6] بحار الانوار 341:43. [7] بحار الانوار 340:43. [8] بحار الانوار 340:43 و 341. [9] استنکاف: عار داشتن، عيب داشتن، امتناع کردن. [10] بحار الانوار 345:43. [11] اکلیل المصائب/ [ ص 96] ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk لینک گروه مقتل متضمن البکاء مخصوص پرسش از سوالات مقتل امام حسین ع https://t.me/joinchat/CQ5QIjy-YrCfVxk0vCn8Lg ضامن اشک ایتا @zameneashk1
1.3M
94 با سلام خدمت استاد بزرگوار عزاداريهاتون قبول ببخشيد اگردر مجلس خانمها مو پريشان کنند وبه جاى سينه زدن محکم به صورت ضربه بزنن ايراد دارد؟ یا امیرالمومنین التماس دعا ضامن اشک در ایتا https://eitaa.com/zameneashk1 ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 @m_h_tabemanesh2 لینک مقتل ضامن اشک ، پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk لینک گروه مقتل متضمن البکاء در تلگرام https://t.me/joinchat/CQ5QIjy-YrD-rSAOIK0SWg لینک گروه مقتل متضمن البکاء در ایتا http://eitaa.com/joinchat/979107861C7825264ca2
998.4K
95 سلام استاد ، درفقه اسلامی اومده که درمصیبت ، زدن و آسیب رساندن به خود حرام هست. چرا اهل بیت امام حسین بارسیدن مصیبت ، به سر وصورت خودمیزدند وگریبان چاک ،ویا لطمه به خود می زدند؟ یا امیرالمومنین التماس دعا ضامن اشک در ایتا https://eitaa.com/zameneashk1 ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 @m_h_tabemanesh2 لینک مقتل ضامن اشک ، پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk لینک گروه مقتل متضمن البکاء در تلگرام https://t.me/joinchat/CQ5QIjy-YrD-rSAOIK0SWg لینک گروه مقتل متضمن البکاء در ایتا http://eitaa.com/joinchat/979107861C7825264ca2
439.5K
96 ▪️روش پاسخگویی به سوالات و شبهات ▪️ سلام ببخشيد چرا سوالها پاسخ داده نميشه؟ یا امیرالمومنین التماس دعا ضامن اشک در ایتا https://eitaa.com/zameneashk1 ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 @m_h_tabemanesh2 لینک مقتل ضامن اشک ، پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk لینک گروه مقتل متضمن البکاء در تلگرام https://t.me/joinchat/CQ5QIjy-YrD-rSAOIK0SWg لینک گروه مقتل متضمن البکاء در ایتا http://eitaa.com/joinchat/979107861C7825264ca2
‍ بسم الله الرحمن الرحیم 1 صلوات مخصوصه امام رضا علیه السلام 12270- 13، وَ عَنْ حُكَيْمِ بْنِ دَاوُدَ عَنْ سَلَمَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ هِشَامٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْهُ ع قَالَ إِذَا أَتَيْتَ الرِّضَا عَلِيَّ بْنَ مُوسَى ع فَقُلِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِّ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلَاةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ مستدرك‏الوسائل ج : 10 باب86- ص410 شهادت کلیدار کربلاء ، راوی اشک بر امام حسین ع در روایت ابن شبیب ، علی بن موسی الرضا الاف التحیة والسلام بر جمیع دوستان و عاشقانش تسلیت باد التماس دعا ،خصوصا کسانیکه در حرم مشرف هستند. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk لینک گروه مقتل متضمن البکاء مخصوص پرسش از سوالات مقتل امام حسین ع https://t.me/joinchat/CQ5QIjy-YrCfVxk0vCn8Lg ضامن اشک ایتا @zameneashk1
‍ بسم الله الرحمن الرحیم 2 روضه ی : اى ياسر، چرا اين مردم چيزى نميخورند؟ باب 62 ؛ عیون اخبار الرضا ذكر خبرى ديگر در وفات امام رضاع ازطريق شيعيان‏ ع احمد بن زياد بن جعفر همدانىّ- رضى اللَّه عنه- گويد: علىّ بن ابراهيم قمّى گفت: ياسر خادم براى من نقل كرد كه در راه در جايى كه ميان ما و طوس هفت منزل راه باقى مانده بود، ابو الحسن عليه السّلام بيمار شد، و تا ما بطوس رسيديم بيمارى آن حضرت شدّت يافت، و چندين روز در طوس اقامت كرديم، و مأمون لع روزى دو بار بعيادت او مى‏آمد، و در روز آخرى كه در آن روز حضرت از دنيا رفت كه بسيار هم ضعيف شده بود، بعد از اينكه نماز ظهرش را بجاى آورد بمن گفت: اى ياسر، اين مردم چيزى نميخورند؟ عرضكردم با اين وضعى كه شما داريد اى سرور من چطور ميتوانند چيزى بخورند، حضرت‏ اين كلام را كه شنيد كمر خم خود را راست كرده فرمود: غذا را بياوريد، و همه كاركنان خود را خواند و احدى را باقى نگذارد مگر بر سر سفره نشانيد، و از هر يك جدا جدا احوال پرسيد و از وضعشان جستجو كرد، و چون غذا را صرف كردند، فرمود: براى زنان طعام ببريد، براى آنان نيز غذا بردند و همه را سير نمودند، وقتى اين كار تمام شد ضعف شديدى بر او دست داد و بيهوش بيفتاد، و صداى شيون از حاضران برخاست، و كنيزان مأمون و همسرانش سر و پا برهنه به آنجا ريختند و فغان و شيون سراسر طوس را گرفت، و مأمون خود سر و پا برهنه در حالى كه بر سر زنان ريش خود را گرفته و با اظهار تأسّف ميگريست و اشكش از ديده بر صورتش سرازير بود خود را ببالين جنازه حضرت رسانيد و ايستاد، كه در اين موقع حضرت بهوش آمد، مأمون گفت: اى آقاى من! نميدانم كدام اين دو مصيبت سخت و مشكلتر است، اينكه تو را از دست ميدهم، يا تهمتى كه اين مردم بمن ميزنند و مرا متّهم بقتل تو ميدانند و ميگويند وى او را مسموم كرده و بقتل رسانيده است؟ ياسر گويد: امام گوشه چشم باز كرد و بمأمون رو كرده گفت: اى امير با ابو جعفر (فرزندم) بنيكى رفتار كن زيرا عمر تو و عمر او چنين است- و دو انگشت سبّابه خود را نزد هم‏ آورد- ياسر گويد: چون شب شد و پاسى از آن گذشت كار آن حضرت تمام شد و ديده از دنيا بر بست صبح روز بعد مردم جمع شدند، و ميگفتند: اين مرد او را با حيله بقتل رسانيد، و مرادشان مأمون بود، و شعار ميدادند كه فرزند رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كشته شد، و اين شعار را زياد تكرار ميكردند، و صداها بهم پيچيد ابو جعفر محمّد بن جعفر بن محمد عليهما السّلام كه از مأمون امان طلبيده و از مدينه بخراسان آمده بود (و او عموى حضرت رضا عليه السّلام است) و در اين وقت در طوس حضور داشت و نزد مأمون بسر ميبرد، مأمون او را گفت: اى ابو جعفر بميان اين مردم رو و بگو جنازه ابو الحسن را امروز خارج نمى‏كنند، بمنزل و سر كار خود رويد، و او مايل نبود جنازه بيرون آيد، و از اينكه مبادا فتنه‏اى بپا شود ناراحت بود محمّد بن جعفر بيرون آمد و در ميان جمعيّت فرياد زد: ايّها النّاس متفرّق شويد! امروز ابو الحسن عليه السّلام را بيرون نمى‏آورند، مردم پراكنده شدند، آنگاه ابو الحسن را غسل دادند و هنگام شام در شب دفن كردند، و علىّ بن ابراهيم گويد: ياسر چيزى بمن گفت كه خوش ندارم آن را در كتاب بياورم. نکات مقتل : 1. دفن شبانه امام رضا ع و گریز به دفن شبانه حضرت زهراء س 2. محبت شدید امام رضا ع به شیعیانش و بر عکس علاقه ی شیعیان به امام رضا ع ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk ضامن اشک ایتا @zameneashk1
‍ بسم الله الرحمن الرحیم 3 اشک امام رضا ع بر تربت جدش سید الشهداء ع أخبرني حكيم بن داود بن حكيم عن سلمة عن أحمد [محمد] بن إسحاق القزويني عن أبي بكار قال أخذت من التربة التي عند رأس قبر الحسين بن علي ع فإنها طينة حمراء اسحاق بن قزوینی از پدرش نقل کرد از تربت امام حسین ع در نزدیکی بالا سر امام حسین ع در کربلاء مقداری برداشتم . آن تربت سرخ رنگ بود. فدخلت على الرضا ع فعرضتها عليه به خراسان آمدم و خدمت امام رضا ع رسیدم و تربت را تقدیم امام رضا ع کردم . فأخذها في كفه ثم شمها ثم بكى حتى جرت دموعه ثم قال هذه تربة جدي امام رضا ع تربت را در کف دستش قرار داد و آن را بو کرد سپس گریست به حدی که اشکش جاری گشت سپس فرمود هذه تربة جدی این تربت جدم حسین ع است. كامل‏الزيارات، الباب الثالث و التسعون، ص : 283 نکات روایت 1. گریز به عاشوراء و تربت امام حسین ع 2. ،بوی تربت امام حسین ع 3. ،اشک امام رضا ع با دیدن تربت امام حسین ع 4. رنگ تربت امام حسین ع 5. هدیه دادن محب به امام رضا ع در تشرف به حرم با دادن تربت و روضه و مرثیه ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk ضامن اشک ایتا @zameneashk1
بسم الله الرحمن الرحیم 4 مقتل مشهور امام رضا ع به روایت ابا صلت هروی (عیون اخبار الرضا ع ) محمّد بن على ماجيلويه با شش تن ديگر از مشايخ- رضى اللَّه عنهم- كه نامشان در متن ذكر شده است از ابو الصّلت روايت كرده‏اند كه گفت: همين طور كه من در مقابل ابو الحسن عليه السّلام ايستاده بودم، آن جناب بمن فرمود: اى أبا صلت به اين بقعه كه هارون در آنجا دفن شده است داخل شو و از هر گوشه آن از چهار كنج مشتى خاك براى من بياور، من رفتم و آنچه خواسته بود برداشته آوردم، چون مقابلش رسيدم فرمود: يكى يكى از آن (چهار مشت) خاك را بمن ده و او نزد درب ايستاده بود، من از خاكها يكى را بدو دادم آن را بوئيد و بر زمين ريخت سپس رو بمن كرده گفت: در اينجا براى دفن من قبرى حفر مى‏كنند، و سنگى پيدا مى‏شود كه اگر همه كلنگهاى خراسان گرد آيند نميتوانند آن سنگ را از جا بيرون كنند، بعد در باره خاك پايين پا و خاك بالاى سر هارون نيز نظير اين كلام را فرمود، آنگاه گفت: آن خاك ديگر را بمن ده، من خاك (پيش روى را) بدو دادم آن را بگرفت، و فرمود: اين خاك از تربت من است؛ بعد فرمود: براى من در اين موضع قبرى حفر كنند، و تو آنان را امر كنى كه تا هفت پلّه گود كنند، و در آنجا از يكسو قبر را گشاد و وسيع كنند و قبرى احداث نمايند، اگر از آن امتناع ورزيدند و گفتند: حتما بايد لحد داشته باشد، پس بگو بايد دو ذراع و يك وجب وسعت قبر باشد، پس خداوند خود آن را هر چه بخواهد وسعت ميدهد، و چون چنين كردند، تو خواهى ديد كه در بالين قبر خيسى پيدا مى‏شود، اين كلامى را كه بتو مى‏آموزم در آنجا بخوان، پس قبر پر از آب خواهد شد و پر مى‏شود، و در آن آب، ماهيان ريزى خواهى ديد، پس براى آنها نانى كه اكنون بتو ميدهم خرد ميكنى، و آنها مى‏بلعند و چون چيزى از آن نان باقى نماند ماهى بزرگى آشكار مى‏شود و آن ماهيان ريز را مى‏بلعد تا اينكه هيچ باقى نماند سپس پنهان ميگردد و چون غايب شد تو دست بر آن آب‏ فرو بر، و اين كلام را كه بتو ياد ميدهم بخوان، و آب فرو مى‏نشيند، و چيزى از آن باقى نمى‏ماند، و اين كار را جز در پيش روى مأمون انجام مده، آنگاه فرمود: اصل روضه اباصلت هروی (التماس دعا) اى ابا صلت فردا من بر اين فاجر وارد مى‏شوم، پس اگر از آنجا سر برهنه خارج شدم با من سخن گوى و من پاسخت را خواهم داد، ولى اگر در بازگشتن، سرم را پوشيده بودم با من سخن مگو، ابو الصّلت گويد: چون صبح شد لباس خود را بر تن كرد و در محراب عبادتش منتظر نشست، و همين طور كه انتظار مى‏كشيد ناگهان غلام مأمون وارد شد، و گفت: امير شما را احضار ميكند، حضرت كفش خود را بپاى كرد و رداى خود را بر دوش افكند و برخاسته حركت كرد و من در پى او ميرفتم تا بر مأمون وارد شد، و در پيش روى مأمون طبقى از انگور بود و طبق هائى از ميوه‏جات و در دست او خوشه انگورى بود كه مقدارى از آن را خورده بود، و مقدارى از آن باقى بود، چون چشمش بآن حضرت افتاد از جاى برخاست و با او معانقه كرد و پيشانيش را بوسيد و آن حضرت را در كنار خود نشانيد، و خوشه انگورى كه در دست داشت به آن جناب داده و گفت: يا ابن رسول اللَّه من انگورى از اين بهتر تاكنون نديده‏ام، حضرت بدو فرمود: بسا مى‏شود كه انگورى نيكو است، از بهشت است، (يعنى انگور نيكو در بهشت است) گفت: شما از آن تناول كنيد. امام فرمود: مرا از خوردن آن معاف بدار، گفت: بايد تناول كنى، براى چه نميخورى؟ شايد خيال بدى در باره من كرده‏اى؟ و خوشه انگور را برداشت و چند دانه از آن را خورد، و بعد به پيش آورده و امام از او گرفت و سه دانه از آن را بدهن گذارده و خوشه را بر زمين نهاد و برخاست، مأمون پرسيد: بكجا ميرويد؟ فرمود: بدان جا كه تو مرا فرستادى، و عبا بسر كشيده خارج شد، ابو الصّلت گويد: من با او سخنى نگفتم تا داخل خانه شد، و فرمود: درها را ببنديد (كسى را راه ندهيد) درها را بستند و حضرت در بستر خود خوابيد، و من اندكى در صحن خانه با حالتى افسرده و اندوهگين ايستاده بودم آمدن امام جواد ع از مدینه به طوس كه در آن حال چشمم بجوانى نورس، خوشروى، مجعّد موى، شبيه‏ترين مردم به حضرت رضا عليه السّلام افتاد كه داخل خانه شد، من پيش دويدم و سؤال كردم قربان درها كه بسته بود شما از كجا وارد شديد؟ گفت: