eitaa logo
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
6هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
833 فایل
السلام علیک یاابا عبدالله کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر و پاسخ به شبهات مقتل است ایتا @zameneashk1 تلگرام @zameneashk باب الحسین ع ، کلاس های غیر حضوری https://t.me/Babolhusein آی دی پاسخ به سوالات @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6051001242321164086.mp3
654.2K
49 2 ⬛️◼️◾️کتب معتبر جهت آشنایی با اصحاب و شهدای کربلا و منابع زیارتی جهت آشنایی با اصحاب سلام.لطفا یک کتاب در خصوص مقتل اصحاب سیدالشهداء ع معرفی بفرمایید تا در مداحی ها به آن استناد کنیم. التماس دعا ضامن اشک در ایتا https://eitaa.com/zameneashk1 ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 @m_h_tabemanesh2 لینک مقتل ضامن اشک ، پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk لینک گروه مقتل متضمن البکاء در تلگرام https://t.me/joinchat/CQ5QIjy-YrD-rSAOIK0SWg لینک گروه مقتل متضمن البکاء در ایتا http://eitaa.com/joinchat/979107861C7825264ca2‌
ء پیوستن یزید بن نبیط و فرزندانش از بصره به کاروان امام حسین ع 📝 به ما خبر دادند که «یزید بن نبیط البصری» از بصره که پدرم به ایشان نامه نوشته بود به سمت ما آمدند. پدرم به سرعت برای اینکه آنها راه را گم نکنند و یا به دست جاسوسان یزید نیفتند به دنبال آنها رفت و چادر آنها را پیدا کرد ولی آنها در چادرشان نبودند. آنها هم به دنبال پدرم آمده بودند. پدرم منتظر آنها در چادرشان نشست تا آنها برگردند. خوش به حالشان که پدرم آنها را آنقدر دوست داشت. ما در خیمه نشسته بودیم که آنها بیایند اما دیدیم فقط یزید بن نبیط آمد و سراغ پدرم را گرفت. ما به او گفتیم: پدرم به دنبال شما آمده است. منتظر نشد تا با او حرف بزنیم و از او مهمان نوازی کنیم به سرعت به خیام خود برگشت که پدرم منتظرش بود. او معلوم بود که پدرم را خیلی دوست دارد و عاشق پدرم است. بالاخره آنها به هم رسیدند و همدیگر را در آغوش گرفتند و سلام و احوال پرسی گرم و مفصلی با هم کردند. یزید بن نبیط از شدت خوشحالی که پدرم را دیده است این آیه از قرآن را خواند: {قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَٰلِک فَلْیفْرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِّمَّا یجْمَعُونَ} بگو: «به فضل و رحمت خدا، باید خوشحال شوند؛ که این، از تمام آنچه گردآوری کرده‌اند، بهتر است!» یزید بن نبیط در خیمه اش با پدرم سخن گفت و آن دو نزد ما باز گشتند. او و دو پسرش با ما بودند تا در روز عاشوراء به شهادت رسیدند. 📚مذبوح فرات صفحه ی 156 @zameneashk1