eitaa logo
| ضَـمیـرِ مُـشْتَـرَک |
79 دنبال‌کننده
314 عکس
16 ویدیو
10 فایل
ضـَمیـرِ مُـشـْتَرَکَـــم، آنْچِـنان کـه خـود پـیـداسـت کـه در حِـصـار تـو و ما و من نِـمـی گُنـجَم # کتاب_بخونیم
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی روایت جالبی بود...
با خودم قرار گذاشته بودم حداقل روزی ده صفحه از آه را بخوانم... اما انگار نمی‌شود... یک صفحه می‌خوانم و دو ساعت گریه می‌کنم... بیرون از خانه خیلی سخت است که جلوی گریه‌ام را بگیرم. شانه‌هایم می‌لرزد و بلند بلند می‌زنم زیر گریه... انگار یه روضه سیار با خودم همراه دارم، کنار مغازه تعمیراتی وقتی منتظرم مخلوط‌کن درست شود، قبل از شروع نمایش، در ماشین و.... حالت ایده‌آلم برای خواندن خانه است. تنها باشم و گوشه‌ای بنشینم، کتاب را بخوانم و بلند بلند گریه کنم و فقط بگویم غریب مادر حســــــــــیـــــن....
الی الله...
قال رسول‌الله صلی الله علیه وآله إنّ للطّاعم الشّاكر من الأجر مثل ما للصّائم الصّابر. رسول‌خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: پاداش آنكه غذا مي‌خورد و شكر ميگزارد مانند روزه دار صبور است.
حاملانِ سر حسین در اول منزل که فرود آمدند، به شرب و نشاط نشسته بودند که دستی از دیوار پدیدار شد و قلمی آهنین داشت و چند خط به خون نوشت: امتی که حسین را کشتند قیامت شفاعتِ جدش را امید دارند؟ بیم و هراس آنها را بگرفت. از آن منزل کوچ کردند. در راه به دیری رسیدند. فرود آمدند تا بخوابند. همان نوشته را بر دیوار دیر دیدند. راهب را از آن خط و نویسنده ی آن پرسیدند. گفت این خط پانصد سال پیش از آنکه پیغمبر شما مبعوث شود، اینجا نوشته بود. در راه، سنگی یافتند. آن بر نوشته بود: چون در صور بدمند فاطمه بیاید خون حسین به پیرهنش وای کسی که خصمش باشد او که باید شفاعتش کند. @Zamire_moshtarak
تو بولت ژورنالم یه بخش دارم که این کتاب رو باید تا قبل از مهر تموم می‌کردم... اما تموم نمیشه... ۵ خط نوشته، یه روز جیگرت می‌سوزه... دیگه نمی‌تونی ادامه بدی...
امسال، شب اربعینی که کربلا بودم، یه دختری رو تو حرم امام حسین دیدم که دستش بود... می‌دیدم که ۴ خطش رو می‌خوند بعد یه نگاه به در و دیوارای حرم می‌کرد، عینکش رو درمی‌آورد، کتاب رو می‌بست و گریه می‌کرد... و دوباره... اونجا می‌خواستم برم بهش بگم منم‌ همین‌طور... منم همین‌طور...
خاندان حسین ابن علی را از جوشن بگذراندند و زوجه ی حسین حامل بود و در آنجا جنین بیفکند. (و جوشن کوهی بود در مغرب حلب و مس سرخ از آنجا بیرون می‌آوردند و به بلاد می‌بردند.) و زوجه ی حسین از آن صنعتگران معدن که آنجا بودند آب و نان خواست اجابت نکردند و دشنام دادند. بر آنها نفرین کرد. از آن هنگام‌باز، هر کس در معدن کار کند سود نبرد. @Zamire_moshtarak
من دلم با همین ۵،۶ خط ده‌ جا رفت.. زن باردار وقتی سقط می‌کنه، احتیاج به مراقبت داره، به محبت نیاز داره. اون زن وقتی بارداره، همش بچه‌ش رو تصور می‌کرده درحالی‌که بغلش کرده و داره برا بچه مادری می‌کنه... حالا این زن بچه‌ش سقط شده بین اون همه دشمن... نامردا حتی غذا آب هم ندادن🤦‍♀😭 من دلم با این قسمت رفت مدینه... دلم هزار جای دیگه و هزارتا روضه دیگه رفت و برگشت... انقدر که یه لحظه با خودم گفتم کاش همش دروغ باشه کاش این غم انقدر بزرگ و سنگین نباشه.. کاش واقعا با نوه پیامبر و زن‌ و بچه‌هاش این کار رو نکرده باشن... کاش کاش کاش