eitaa logo
| ضَـمیـرِ مُـشْتَـرَک |
78 دنبال‌کننده
314 عکس
16 ویدیو
10 فایل
ضـَمیـرِ مُـشـْتَرَکَـــم، آنْچِـنان کـه خـود پـیـداسـت کـه در حِـصـار تـو و ما و من نِـمـی گُنـجَم # کتاب_بخونیم
مشاهده در ایتا
دانلود
خییلی جمله قشنگیه😍😍 دنیا دنیا حرف توشه😍😍
معشوقه یکی است، لیک بنهاده به پیش از بهر نظاره، صدهزار آینه بیش در هر یک از آن آینه‌ها بنموده بر قدر صقالت و صفا صورت خویش فیض کاشانی
یه نکته‌ای که خیلی برام جالبه اینکه سقراط (به نوعی میشه گفت مهم‌ترین فیلسوف یونانی) از هر تفکری آدم دور خودش جمع کرده. از سوسیالیست (‌طرفدار حکومت) بگیر تا انارشیست (قائل به زندگی بدون حکومت). و جالبش اینجاست که سقراط دنبال این بوده که باب بحث و گفت‌و‌گو بازشه. این خیلی نکته مهمی تربیتی‌ هست. چیزی که الان تو جامعه اصلا نیست! انگار سقراط به ما این رو یاد میده که یکی از رسالت‌های فیلسوف، باز کردن باب گفت و گو در جامعه است.
حالا کلا نه‌تنها در جامعه; بلکه حتی تو خونه. یکی از مشکلات اعضای خانواده‌ها اینکه بلد نیستن (و نیستیم) که درست با هم حرف بزنن. (و بزنیم) با اینکه همه اعضای خانواده همدیگه رو دوست دارن، باعث به وجود اومدن کلی سوتفاهم و ناراحتی میشه. و اینجاست که به‌نظرم فلسفه با روان‌شناسی یه پیوند خیلی عمیق می‌تونه برقرار کنه!
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هشت نفرند كه اگر مورد اهـانت قرار گرفتند، جز خودشان كس ديگرى را سرزنش نكنند: ۱ ـ كسى كه به مهمانى و سفره اى رود كه دعوت نشده است. ۲ ـ مهانى كه به صاحب خانه دستور دهد. ۳ ـ كسى كه از دشمنانش خير و نيكى بطلبد. ۴ ـ كسى كه از فرومايگان انتظار فضل و نيكى داشته باشد. ۵ ـ كسى كه در يك كار سرّى ميان دو نفر وارد شود كه او را وارد آن راز نكرده اند. ۶ ـ كسى كه حكومت را سبك بشمارد. ۷ ـ كسى كه جايى نشيند كه شايسته آنجا نيست. ۸ ـ كسى كه سخن خود را به كسى بگويد كه از او حرف شنوايى ندارد.
امروز رفته بودم دندون‌پزشکی نوبت بگیرم. تا وقتی من اونجا بودم هرکسی تو صف نوبت بود، یا می‌گفت هفته اول شهریور بهم وقت بده یا بنداز بعد ۱۵ شهریور... اونجا بود که واقعا حس کردم که اربعین خیلی نزدیکه.🥺
بگردیم. مصداقش تو زندگی خیلی‌هامون هست...
غروب تاسوعا، محمد ابن بشير حضرمی را گفتند « پسرت در ثغرِ ری اسیر شد.» گفت: ثوابِ مصیبت او و خود را از خدای چشم دارم. دوست ندارم او اسیر شود و من زنده باشم. حسين سخن او بشنید و گفت: رحمک الله من بیعت از تو برداشتم. در رهایی پسر خویش بکوش. گفت: درندگان زنده زنده مرا ،بخورند، اگر از تو جدا شوم. گفت: پس این جامه‌های بُرد را به این پسرت ده تا در فدای برادرش، بدانها استعانت جوید و پنج جامه به وی بخشید که بهای آن هزار دینار بود. @Zamire_moshtarak
روضه‌خون می‌گفت تو ناحیه مقدسه داریم که امام زمان به اصحاب، به صورت کلی سلام میده و درود می‌فرسته. اما برای بشر این عبارت‌ها رو به صورت خاص داریم تو ناحیه مقدسه: السّلامُ عَلی بِشْرِ بْنِ عُمَر الْحَضْرَمی‌، شَکِّرَ اللَّهُ لَکَ قَوْلَکَ لِلْحُسَیْنِ علیه السلام وَقَدْ اذِنَ لَکَ فِی الانْصرافِ: اکَلَتْنِی‌ اذَنْ السِّباعُ حَیَّاً انْ فارَقْتُکَ وَاسْأَلُ عَنْکَ الرّکَبانَ وَاخْذُلُکَ مَعَ قِلَّةِ الَاعْوانِ لا یَکُونُ هذا ابَداً. سلام بر بشر بن عمر حضرمی؛ خدا به تو پاداش خیر دهد به جهت اعلام وفاداریت نسبت به امام حسین (علیه‌السلام)، آنگاه که به تو اجازه انصراف داد و در پاسخ گفتی: درندگان زنده زنده مرا بخورند اگر از تو جدا شوم و در این بی‌کسی تنهایت گذارم و سپس سراغت را از کاروانیان بگیرم، نه، نه، هرگز چنین نخواهد شد!
ببین امام زمان چی جوری ازش تعریف می‌کنه...🥺 میگه شکّر الله... اونایی که ادبیات عرب بلدن، می‌دونن که شَکَّر بای تفعیل‌عه و یکی از مواد استعمال باب تفعیل مبالغه‌ست.. به تعبیر من امام زمان داره به بشر میگه دمت گرم که جدم رو تنها نذاشتی. پ.ن: کاری کردیم که امام اینجوری ما رو برای خودش بخواد؟🥺☹️
چون سحر شد، حسین را خوابی سبک بگرفت. بیدار شد و گفت « می‌دانید اکنون در خواب چه دیدم؟» گفتند «يَابنَ رسول الله، چه دیدی؟» گفت « دیدم سگانی به من روی آورده‌اند تا مرا بدرند، و در میان آن‌ها سگی دورنگ دیدم که از همه سخت‌تر بود بر من و گمان دارم آن که مرا می‌کشد از میان این مردم، مردی پیس باشد. و جد خود، رسول خدا را دیدم و با وی، گروهی از اصحاب بودند می‌فرمود "ای پسر من، تو شهیدِ آلِ محمدی و اهل آسمان‌ها و صفيح اعلی از آمدن تو شادی می‌نمایند. امشب افطار، تو نزد من باشی. تأخیر مکن. این فرشته‌ای است از آسمان فرود آمده، تا خونِ تو را بگیرد و در شیشه سبزی نگاه دارد. این خوابی است که دیدم. اجل نزدیک است و بی‌شک هنگام کوچیدن از این جهان فراز آمده است.» @Zamire_moshtarak
خیلی روایت جالبی بود...
با خودم قرار گذاشته بودم حداقل روزی ده صفحه از آه را بخوانم... اما انگار نمی‌شود... یک صفحه می‌خوانم و دو ساعت گریه می‌کنم... بیرون از خانه خیلی سخت است که جلوی گریه‌ام را بگیرم. شانه‌هایم می‌لرزد و بلند بلند می‌زنم زیر گریه... انگار یه روضه سیار با خودم همراه دارم، کنار مغازه تعمیراتی وقتی منتظرم مخلوط‌کن درست شود، قبل از شروع نمایش، در ماشین و.... حالت ایده‌آلم برای خواندن خانه است. تنها باشم و گوشه‌ای بنشینم، کتاب را بخوانم و بلند بلند گریه کنم و فقط بگویم غریب مادر حســــــــــیـــــن....
الی الله...
قال رسول‌الله صلی الله علیه وآله إنّ للطّاعم الشّاكر من الأجر مثل ما للصّائم الصّابر. رسول‌خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: پاداش آنكه غذا مي‌خورد و شكر ميگزارد مانند روزه دار صبور است.
حاملانِ سر حسین در اول منزل که فرود آمدند، به شرب و نشاط نشسته بودند که دستی از دیوار پدیدار شد و قلمی آهنین داشت و چند خط به خون نوشت: امتی که حسین را کشتند قیامت شفاعتِ جدش را امید دارند؟ بیم و هراس آنها را بگرفت. از آن منزل کوچ کردند. در راه به دیری رسیدند. فرود آمدند تا بخوابند. همان نوشته را بر دیوار دیر دیدند. راهب را از آن خط و نویسنده ی آن پرسیدند. گفت این خط پانصد سال پیش از آنکه پیغمبر شما مبعوث شود، اینجا نوشته بود. در راه، سنگی یافتند. آن بر نوشته بود: چون در صور بدمند فاطمه بیاید خون حسین به پیرهنش وای کسی که خصمش باشد او که باید شفاعتش کند. @Zamire_moshtarak
تو بولت ژورنالم یه بخش دارم که این کتاب رو باید تا قبل از مهر تموم می‌کردم... اما تموم نمیشه... ۵ خط نوشته، یه روز جیگرت می‌سوزه... دیگه نمی‌تونی ادامه بدی...
امسال، شب اربعینی که کربلا بودم، یه دختری رو تو حرم امام حسین دیدم که دستش بود... می‌دیدم که ۴ خطش رو می‌خوند بعد یه نگاه به در و دیوارای حرم می‌کرد، عینکش رو درمی‌آورد، کتاب رو می‌بست و گریه می‌کرد... و دوباره... اونجا می‌خواستم برم بهش بگم منم‌ همین‌طور... منم همین‌طور...
خاندان حسین ابن علی را از جوشن بگذراندند و زوجه ی حسین حامل بود و در آنجا جنین بیفکند. (و جوشن کوهی بود در مغرب حلب و مس سرخ از آنجا بیرون می‌آوردند و به بلاد می‌بردند.) و زوجه ی حسین از آن صنعتگران معدن که آنجا بودند آب و نان خواست اجابت نکردند و دشنام دادند. بر آنها نفرین کرد. از آن هنگام‌باز، هر کس در معدن کار کند سود نبرد. @Zamire_moshtarak
من دلم با همین ۵،۶ خط ده‌ جا رفت.. زن باردار وقتی سقط می‌کنه، احتیاج به مراقبت داره، به محبت نیاز داره. اون زن وقتی بارداره، همش بچه‌ش رو تصور می‌کرده درحالی‌که بغلش کرده و داره برا بچه مادری می‌کنه... حالا این زن بچه‌ش سقط شده بین اون همه دشمن... نامردا حتی غذا آب هم ندادن🤦‍♀😭 من دلم با این قسمت رفت مدینه... دلم هزار جای دیگه و هزارتا روضه دیگه رفت و برگشت... انقدر که یه لحظه با خودم گفتم کاش همش دروغ باشه کاش این غم انقدر بزرگ و سنگین نباشه.. کاش واقعا با نوه پیامبر و زن‌ و بچه‌هاش این کار رو نکرده باشن... کاش کاش کاش
کتابی که این روزا کنار آه می‌خونم...
کتاب رو از یه رفیقی گرفتم که خودش و همسرش علاقه‌مند به حوزه فلسطین و اسرائیل هستند و تو این حوزه مطالعه جدی دارن. شما نگاه نوشته اول کتاب رو 😍 دیدمش فقط ذوق کردم 😍❤️