مسلم در مسجد با سی نفر بماند.
چون چنین دید، بیرون آمد و روی به ابواب کنده آورد. به ابواب کنده رسید و با او ده تن بود. از آن باب بیرون آمد کسی نماند. به این سوی و آن سوی نظر انداخت کسی ندید که وی را راهنمایی کند و خانهاش را نشان دهد.
و اگر به دشمنی دچار گردد وی را در دفع او اعانت کند.
#آه
#یاسین_حجازی
عبیدالله ابن حصین ازدی که وی را در قبیلهی بجیله میشمردند، بانگی بلند برآورد و گفت «ای حسین! این آب را نبینی همرنگِ آسمان؟ والله از آن قطرهای نچشی تا از تشنگی درگذری حسین گفت «خدایا، او را از تشنگی بکش و هرگز او را نیامرز.»
حمید ابن مسلم گفت:
به خدا سوگند که پس از این، به دیدار او رفتم و بیمار بود. سوگند به آن خدایی که معبودی غیر او نیست، دیدم آب میآشامید تا شکمش بالا میآمد و آن را قی میکرد و باز فریاد میزد
العطش العطش ! »
باز، آب میخورد تا شکمش آماس میکرد و سیراب نمیشد. کار او همین بود تا جان بداد.
#آه
#یاسین_حجازی
@Zamire_moshtarak
عذاب میدن...
حتی به مرکباشون آب میدن...
#شبجمعهستهوایتنکنممیمیرم
الوجود کله رحمةٌ. ❤️🌿
پ.ن: کاش همه فلسفه بلد بودید تا این جمله ۳ کلمهای رو براتون توضیح میدادم. توش دنیا دنیا حرفه و توحید و خداپرستی.🥲🥺
عاشق سیراب آب حیات شد. از خوابِ عدم برخاست و قبای وجود در پوشید.
فخرالدین عراقی
معشوقه یکی است، لیک بنهاده به پیش
از بهر نظاره، صدهزار آینه بیش
در هر یک از آن آینهها بنموده
بر قدر صقالت و صفا صورت خویش
فیض کاشانی