eitaa logo
👑زَن وَ زِنـدگـے👑
3.9هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
256 ویدیو
4 فایل
وقتی حـالِ یہ زن خوبہ😊 حالِ یہ زندگے خوبہ👪 داستان زندگیتو برامون بفرس👇❤️ @pari_166
مشاهده در ایتا
دانلود
👑زَن وَ زِنـدگـے👑
شب خسته و کوفته رسیدم خونه ساعت ۹ خواهر علیرضا زنگ زد .. گفتم دوس دارم با برادرتون بیشتر آشنا بشم ای
اگه روزا رو با عذاب وجدان میگذروندم اما شاد بودم لااقل گیر کسی افتادم که در درجه اول خودمو خونوادم رو از این محل ُ از این تهمتا نجات میده بعدشم منو با همه ی کم و کاستیام پذیرفته از طرفیم روزا با دلهره میرفتم سرکار به خاطر این آدم از خدا بیخبر که تنم رو میلرزوند ... همه ی اینا دلیل خوبی بود تا به علیرضا جواب مثبت بدم . عشق آرش رو هم واسه همیشه تو قلبم مخفی میکردم .. موافقتم رو به مامان بابام اعلام کردم و اینکه بالاخره از این محل ُ آدماش که چندین سال باهاشون زندگی کردیم اما هنوز ما رو نشناخته بودن ! اینکه نون حلال خوردیم ُ هیچوقت دستمون به خرابی ُ دزدی نمیره ! بعد از چندین سال نون ُ نمک خوردن تو این محل به اراجیف یه پست فطرت گوش میدادن ُ ازمون فاصله میگرفتن چون خراب بودیم ُ دزد !! مامان بابام جفتشون چشماشون پر از اشک شد ُ خدا رو شکر گفتن .. اینکه بالاخره دُردونه شون میره زیر بال بخت .. اینکه خراب نشده فاسد نشده حالا یکی هست تا اونو از بدبختی نجات بده ! از گشنگی ُهلاک نشدن صبح علیرضا بهم زنگ زد بهشو گفتم جوابم مثبته ... با خوشحالی گفت پس به خواهرش میگه تا همه ی کارار رو سریع کنه .. ته ِدلم شاد بودم .. امیدوار بودم همونطور که مهرش به دلم افتاده عشقشم جاشو تو قلبم باز کنه ! در ِخونه رو باز کردم هوایی قورت دادم ُ با دلی شاد رفتم سرکار .. سعی کردم همه ی انرژی منفیا که شامل مجید میشد رو از ذهنم پاک کنم ُ به زندگی ای که قرار بود بعد از اینهمه بدبختی بیاد سراغم فکر کنم .. من بـــایـد خوشبخت میشدم ! بعد از اینهمه حسرت خوردن ُعذاب کشیدن باید طعم شاد بودن رو بچشم ... خوشبختانه مجید تو هتل نبود ُ همینَ م شادی ای بود که به شادیام اضافه شد .. در حین کارم sms از طرف علیرضا دریافت کردم که نوشته بود تمام سعیشو میکنه تا منو خوشبخترین دختر بکنه .. میگفت من لایق خوشبختی َم ! واسم جالب بود که انگار همه ی فکرای صبح ِمنو خونده بود .. ته ِدلم ذوق کردمو گفتم به این میگن " تفاهم " . به آرش فکر کردم که هنوز نمیتونستم از فکرش بیام بیرون ... اگه قرار بود با علیرضا باشم دیگه نباید آرشی باشه حتی تو قلبم آرش اگه میخواست میتونست. حرمتا شکسته بود ُمن باید عشق ِآرشم میشکستم ! میخواستم تو ذهنم از آرش دیو ِسیاهی بسازم تا دلیلی باشه واسه نفرت ازش ... اما ذهن هر چی دروغ بگه دل نمیتونه دست ورداره! دلم پیش دل آرش بود نمیشد ازش جدا بشه ! علیرضا بهم زنگ زد تا عصر بیاد دنبالم ... دم هتل منتظرم بود میگفت اگه اشکالی نداشته باشه شام رو باهم باشیم .. به مامانم اینا خبر دادم که شام بیرونم .. دوباره با علیرضا کلی از آینده گفتیم اینکه دنبال یه دختر نجیب بوده اینکه همه ی حُسنا تو من یه جا جمع شده .. زیبا نجیب دوست داشتنی ! میگفت تو خیالشم نمیرفت همچین کسی زنش بشه ! گفتم یه سوالی ازتون دارم تو رو به ارواح خاک پدرومادرتون راستش رو بهم میگید ؟؟؟ گفتم واقعاْ خونه زندگیمون ٬ خونوادم ٬ فقیریمون واسش مهم نیست !؟ ــ به ارواح خاک پدرومادر نه ! خدا گواهه از وقتی شما رو دیدم دل تو دلم نیس ایندفعه که میرم باهم بریم ! اونقدر از مال و ثروت غنی هستم که چشم به مال کسی نداشته باشم ... بارها و بارها بابام از نداریش گفته واسمون٬ اینکه با چه ضجرایی به اینجا رسیده خودش تنهایی ! بدون هیچ کمکی ! همیشه بهمون میگفت به زیردستامون پشت نکنیم کمک کنیم .. همه ی ما بنده های خداییم .. همینکه تو و خونوادت نجیبین ٬ساده و صادقین واسه من ارزش داره .. صحبتاش بدجور به دلم نشست ... با تک تک گفته هاش یه اشکی از سر شوق رو لپام گل انداخت
👑زَن وَ زِنـدگـے👑
اگه روزا رو با عذاب وجدان میگذروندم اما شاد بودم لااقل گیر کسی افتادم که در درجه اول خودمو خونوادم ر
صحبتاش بدجور به دلم نشست ... با تک تک گفته هاش یه اشکی از سر شوق رو لپام گل انداخت ! حتماْ خدا این فرشته رو واسم فرستاده تا من رو از این فلاکت نجات بده ! علیرضا نمره ی قبولی ِمن ٬تو آزمون خداس بی برو برگرد !! با هزار امید پیاده شدم ازش خدافظی کردم اومدم در رو باز کنم یکی صدام زد ! آرش بود ! کسی که جونم به وجودش وصل بود ! ــ مبارک باشه !! خبریه ؟؟؟ ــ چه خبری ؟؟؟ ــ امر خیری ُ اینا دیگه ... رسوندنتون خونه ؟ شام بیرون بودید ؟ میدونی از کی تا حالا در خونه منتظرم تا لااقل ببینمت ُ برم ؟! آشوبی تو دلم بود .. بین دل ُ عقله باز قیل وقالی شد .. مونده بودم بپرم بغلش کنم بگم دلتنگشم یا بگم برو من دیگه متعهدم به این آقا آرش گفت : ــ پس چی شد اون قولی که بهم دادی ؟ اینجوری قرار بود پشتم وایسی ؟ اینجوری ؟ به همین راحتی عشق چندین ساله رو یادت رفت؟؟ ــ تو چی ؟ تو واسه رسیدن به من چیکار کردی ؟؟؟ به خاطر تو خوار شدن ِخودم ُخونوادمو تحمل کردم .. به خاطر تو انگ ِفاسدی خورد رو پیشونیم مُهر دزدی َم خورد تو پیشونی مامانم تا تو دومادش نشی !! دیگه بس نیس ... تو بگو بم ؟؟ واسه رسیدن به من چه تاوانایی رو دادی ؟؟؟ ــ از خونوادم گذشتم ... اومد ادامه بده پریدم وسط حرفاش گفتم به اون پست فطرتا میگی خونواده ؟؟؟ کسایی که به آبروی مردم میزنن .. کسایی که تحقیر و توهین ُتهمت به دیگرون واسشون مثه آب خوردنه .. آرش تو َم یکی از اون آدمای ِاون خونه ای .. تو هم تو ُاون خونواده بزرگ شدی بعید نیس مثه اونا باشی! ــ این تو نیستی .. تو روخدا بیا .. بیا همونی بشو که بودی کسی نباش که نمیخوایی باشی بغض کرده بودم .. عشقم بود عشق اولم ٬عشق جوونیم که الان روبه روم بود ُبا بغض ازم میخواست خودم باشم با همون احساس ! رومو کردم طرف در تا بدون هیچ حرفی برم تو ُتا اشکامو نبینه ُ با همین اشکای لعنتی بفهمه هنوز همونم با همون حس !! ــ به خدا موندم چیکار کنم دیگه ... بیا یه کاری کنیم بیا خونوادم رو تو عمل انجام شده قرار بدیم بیا با هم عروسی کنیم بعد بهشون میگم که کار از کار گذشته و ... ــ برو .. برو دیگه برنگرد
👑زَن وَ زِنـدگـے👑
صحبتاش بدجور به دلم نشست ... با تک تک گفته هاش یه اشکی از سر شوق رو لپام گل انداخت ! حتماْ خدا این ف
رفتم تو خونه درو محکم بستم .. نه !! دیگه نباید گریه کنم .. باید از این به بعد شاد باشم ُشاد زندگی کنم دیگه غصه تعطیل !!! اَه ... مُرده شور این اشکا رو ببرن که همش دم مَشکمن .. لعنت به این حس .. مامان بابا دوئیدن تو حیاط .. ترسیده بودن هی میگفتن چی شده؟ چی شده ؟! گفتم چیزی نیس .. رفتم توو دستشویی قایمکی ازشون ٬زار ردم .. ای بمیری دل ِلعنتی که نمیتونی پرتش کنی بیرون ! خدایا میخوای باهام چیکار کنی ؟ خدایا بَسمه دیگه بسمه ... نمیدونم اگه این زار زدنا نبود اگه این اشکا نبود چه جوری میتونستم این بی رحمی ُ این بی عدالتی رو از تموم وجودم بریزم بیرون ! واقعاْ اگه کسی میخواد یکی رو نفرین کنه باید بگه الهی عاشق بشی !! بعد از تخلیه روحی صورتمو شستم اومدم بیرون ٬ مامان بیرون از دستشویی با نگرونی گفت آقاعلیرضا بود چیزی گفته؟ جریان رو واسش گفتم اونم کلی قربون صدقم رفت که اینجوری جواب آرش رو دادم میگفت منو اون نمیتونیم جفت بشیم جفت من شخصایی مثه علیرضا هستن باز قسمم داد دیگه جوابشو ندم ... حوصله نداشتم رفتم رخت خوابمو انداختم بخوابم sms از آرش داشتم ٬ نوشته بود ایشالا خوشبخت بشم .. نوشته بود تاوان اون اینکه تا آخر عمر مجرد بمونه تا ثابتم کنه عاشق واقعی اونه نه من !! اهمیتی ندادم با اینکه دلم واسش پر میزد . با دلخوشی مامان بابام دلخوش بودم٬ من چه اهمیتی داشتم عقل دستور میده با علیرضا باشم گوربابای دل !!! دوباره واسم sms اومد فکر کردم دوباره آرش ِ اما علیرضا بود .. یکی دیگه .. چندتا اس ام اس عاشقانه فرستاده بود .. اس ام اس آخرش زده بود تا آخر عمرم میپرستمت ! لبخندی رو لبام نشست .. این اونی ِکه بــاید باهاش باشم ! فرداش خواهر علیرضا زنگ زد ُ قرار روز نامزدی رو گذاشت . گفت علیرضا هفته آینده میخواد بره ُ اصرار داره هرچه زودتر عقد کنه بعد بره .. ما هم مخالفتی نکردیم .. در حین کارم باز خرمگس پیداش شد ! ازش متنفر بودم از نگاه هیزش از رفتارای زشتش ! یه دوری تو اتاق زد یه خنده ی چندشی کرد رفت بیرون ! پیش خودم گفتم بهش بگم دارم نامزد میکنم تا دست از سرم برداره اما ترجیح دادم فعلاْ چیزی نگم ! عصر باز با علیرضا رفتم خونه .. بازم درباره آیندمون کلی حرف زدیم . منم هرچی بیشتر باهاش آشنا میشدم بیشتر مجذوب متانتش میشدم . رسیدم خونه .. مامان بابام شاد بودن ُ در فکر تدارکات نامزدیم ! بابام با ناراحتی میگفت : بابا جهازیت رو چیکار کنم ؟؟ یعنی بامون میسازه تا یکی دوسال تا جهازت جور شه ؟! خنده ی تلخی کردم گفتم آره بابا .. به فکر هیچی نباش خودم همه چیز رو درست میکنم ... چرا ٬ چرا اون ته ته های دلم رضا نیس ؟! چرا هنوز عشقش قلمبه نشده تو وجودم ؟! یه مدتی خبر از خواهر علیرضا نشد ..
◾️روز را آغاز می کنیم 🍃با نام دوست جنبش عالم همه 🍃با یاد اوست ◾️آن خدایی 🍃که عشق را در ما نهاد ◾️مهر و محبت 🍃هرچه زیبایی در اوست ◾️ بسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِیم ◾️ ◾️اللهم عجل لولیک الفرج ◾️
🌸🌹🥀🍂🍁🌺☘🌿🍃🍂🍁🌺 ۱۰ کاری که نباید در بحث انجام داد : ۱. فرار نکنید! ۲. میون حرف هم نپرید! ۳. به همدیگر توهین نکنید! ۴. تهدید به رفتن از رابطه نکنید! ۵. بچه‌ها رو قاطی بحث‌هاتون نکنید! ۶. اگر حرف بدی زد، شما حرف بدتری نزنید! ۷. بیش از حد از ناراحت شدن طرف مقابل نترسید! ۸. به جای اهمیت به حاشیه، روی حل مسئله تمرکز کنید! ۹. از در میون گذاشتن احساسات و نیازهاتون چشم‌پوشی نکنید! ۱۰. با پیش کشیدن بحث‌های قدیمی، مشکل اصلی و فعلی را فراموش میکنند ‌•┈┈••✾❀🕊◍⃟🖤🕊❀✾••┈┈• @zan_v_zendegi
💑 گاهی کارهایی غیر از کارهای همیشگی در زندگی مشترکتان انجام دهید... زوجهایی که نهایت لذت را از باهم بودنشان میبرند از کره ای دیگر نیامده اند... آنها فقط برای لحظاتشان فکر میکنند و ایده های جدید دارند... لازم نیست ایده های خارق العاده و دست نیافتنی داشته باشید... همین که روال همیشگی زندگیتان کمی دستخوش تغییر شود حس امید را به زندگیتان برمیگرداند... خوشبختی همین احساس رضایتهاست...💛💚💖 •┈┈••✾❀🕊◍⃟🖤🕊❀✾••┈┈• @zan_v_zendegi
👑زَن وَ زِنـدگـے👑
رفتم تو خونه درو محکم بستم .. نه !! دیگه نباید گریه کنم .. باید از این به بعد شاد باشم ُشاد زندگی کن
یه مدتی خبر از خواهر علیرضا نشد .. همه مون متعجب بودیم .. از علیرضا هم همینطور !! روزی نبود که زنگ نزنه یا نیاد دنبالم اما حالا بیخبر بودیم ازش ! یه دو روزی که گذشت مامانم گفت بهشون یه زنگ بزن یه اتفاق بدی نیوفتاده باشه ! به علیرضا زنگیدم اما جوابمو نداد !! همه مون شوک بودیم یعنی چه اتفاقی میتونه افتاده باشه ؟؟ .. روز بعدش علیرضا بهم اس ام اس داد عصر میام دنبالت .. کنجکاو بودم بعد از چند روز بی خبری یعنی چی شده
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ ‍ *به خلوت کردن همسرتون احترام بزارید.* ها باید به این موضوع توجه کنند و بدانند در مواقعی که مرد حرفی درباره مطلبی نمی زند به این معنی است که هنوز پاسخ آن را پیدا نکرده ولی درباره اش مشغول فکر است و منظورش اصلا بی اهمیتی و کمی علاقه به زن نیست. آقایان باید بدانندکه همین سکوت و حرف نزدنشان به تنهایی برای زن ایجاد نا امنی کرده و زن در تخیلات خود عواقب بدی را پیش بینی می کند. باید بدانند که هر وقت مردی کم حرف و به لاک خود فرو می رود زیر فشار روحی است و مساله ای دارد بادر خود فرو رفتن دنبال راه حل است در این حالت به درون لاک ذهنی مرد سرک نکشد و سکوت او را بر هم نزند. نباید با آن روشی که خودش آرام می شود در صدد آرامش مرد برآید مرد هم همینطور این اشتباه بزرگی است مرد سکوت می خواهد پس سکوت را به او هدیه دهید زن دلجویی،توجه و صحبت کردن می خواهد .پس کنارش باشید و توجه را به او هدیه دهید و مرد باید بدانند با روش های متفاوتی از یکدیگر دلجویی کرده و از هم حمایت و پشتیبانی کنند. ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫 @zan_v_zendegi
       روانشناسی خیانت همسران                        💠🔸️🔹️♥️🔸️🔹️💠 *گفتیم نمی‌گذره؛ . گفتیم مگه می‌شه؟ شد...* گفتیم محال ممکنه؛ ممکن بود. گفتیم ❤️باورم نمی‌شه؛ باورمون شد. گفتیم نمی‌گذرم؛ گذشتیم. *گفتیم نمی‌بخشم؛ بخشیدیم. گفتیم حرف می‌زنم، سکوت کردیم.* گفتیم از پسش برنمیایم، اومدیم گفتیم دیگه طاقت نمیارم، طاقت آوردیم گفتیم تنهایی‌ مگه می‌شه؟ تنهایی شد هرچی گفتیم و فکر کردیم طور دیگه‌ای شد! باور پشت باور یا قوی تر شد یا نابود شد و از بین رفت! *این شدن و نشدن‌ها شد تا بشینیم گوشه‌ی * پا رو پا بندازیم؛ بزنیم رو شونه‌ی خودمون افتخار کنیم. که میون این شدن ها و نشدن ها تبدیل به آدم بهتری شدیم برای این‌ دنیا! 💠🔸️🔹️♥️🔸️🔹️💠               
👑زَن وَ زِنـدگـے👑
یه مدتی خبر از خواهر علیرضا نشد .. همه مون متعجب بودیم .. از علیرضا هم همینطور !! روزی نبود که زنگ ن
علیرضا دم هتل منتظرم بود .. سلام کردم خیلی سرد جوابمو داد ! گفت فردا میخواد بره ! اومده خدافظی کنه .. موندم بودم چی شده ؟! ــ خب به سلامتی ... اما مگه قرار نبود نامزد کنیم ؟؟؟ ــ چرا .... اما اومدم بگم چقدر واسه آدم سنگینه که بخوان گولت بزنن .. منی که اینقدر ادعا میکردم آدم شناسیم خوبه اما نتونستم تو ُ خونوادت رو بشناسم !! فکر میکردم آدمای ساده ای هستید که با سیلی صورتتون رو سرخ نگه داشتید !! ــ منظورت چیه ؟؟؟؟ ــ اینجاش رو دیگه نخونده بودید که ما میریم تحقیق ؟؟؟؟ هوم ؟؟؟ تو محله تون ٬ تو محله کارت !!! خواهرم اومده تو محله واسه تحقیق چندتا از همسایه هاتون حیا کردن گفتن بیشتر تحقیق کنید بعضیاشونم که باانصاف تر بودن گفتن کار شما مادرو دختر چیه ؟؟؟؟ مادر دزد ٬دختر ..... (به اینجا که رسید سرش رو تکون داد منم با دهن باز نگاش میکردم !! ) ــ داداشم رفته تو محل کارت همه پرسنل اونجا حرفاشون با همسایه هاتون یکی دراومد .. میگفتن با پسر هتلدار رابطه داشتی ُ داری ! گفتن مادرت از کار اخراج شده واسه اینکه رفته تو یکی از سوئیتا دست درازی کرده ... خواستم تف بندازم تو صورتت تا اینجوری با احساسات یکی که صادقانه پا گذاشته جلو بازی نکنید اما حیف از تفی که به صورت تو انداخته بشه ! اما از یه طرفی َممنونم ازت به خاطر اینکه بهم گفته های دیگرون رو ثابت کردی !همه بهم نصیحت میکردن دنبال زن خوشگل نگرد ٬ زن خوشگل مال تو نیست مال همه َس .. حالا بهم ثابت شد گفته هاشون !! لطفاْ برید پایین تا بیشتر از این ماشینم ُنجس نکردید ! هاج و واج بودم .. عقلم از کار افتاده بود زبونم بند اومده بود ! نمیدونستم اینا که گفت یعنی چی ؟؟؟ صورتم بی اختیار خیس شده بود چونه َم میلرزید پیاده شدم ُ مات و مبهوت به رفتنش نگا کردم !! رفتم گوشه ی جدول نشستم ٬ به ماشینا خیره شدم ! نکنه دیوونه شدم ؟! من نفهمیدم چی گفت یعنی ؟! من نجسم ؟؟؟؟ چرا نجسم ؟؟؟ به گربه ای که اون گوشه داشت واسه خودش قدم میزد نگا کردم! خوش به حالت گربه ؟؟ خوش به حالت .. من ُتو دنیات راه میدی ؟؟؟ دنیای آدما نجسه فکراشون نجسه اونوقت به من ُتو میگن نجس !!! انگار تازه متوجه شدم چی گفت ؟؟ چی شد ؟؟ همونجا بدون اینکه بدونم چی اطرافم میگذره زااااااااااااااااااااااار زدم ....
سلام منم یه خاطره ازجیش بگم که باعث برملا شدن یک راز شد🧐 خونه ی پدربزرگ مادریم تو روستا بودند من ۱۳ سالم بود برادرم ۳ سال شب تو ایون خوابیده بودیم خیلی سردبود نصف شب بیدارشدم دسشویی داشتم مثل بقیه دوستان منم از ترس تاریکی ودوری دستشویی جرات نکردم دستشویی برم تویه حرکت برادرم رو هول دادم توجای خودم بعدش رفتم رو تشک اون جیش کردم اومدم بذارمش سرجاش اونم توجای من جیش کرده بود هیچی دیگه لباسهای من خشک بود رفتم رو قالی خوابیدم صبحش همه فکر کردن هردو جارو برادرم خیس کرده ولی مادرم با مادر بزرگم دعواش شد چون مادر بزرگم گفت که بچه های خاله م خیلی تمیزن وازاین حرفها مادر هم گفت بهت حق می دم طرف سهیلا رو بگیری چون اون دختر خودته مادر بزرگم هم گفت من هیچ فرقی بینتون نگذاشتم اونجا بود که مادرم همه چی رو برام توضیح داده که مادر خودش فوت کرده و مادربزرگ در واقع نامادریشه 🧐🧐 هاوین ۲ هستم https://eitaa.com/zan_v_zendegi
🔴یک روش جلوگیری از بارداری بصورت طولانی مدت و با درصد خطا کم از مزایای ای یو دی این است که حدالقل ۴ سال بدون نیاز به پیگیری یا یاداوری هر شب مانند قرص ها میتواند بخوبی برای شما جلوگیری انجام دهد 🔴مهمترین اشکال ای یو دی این است که خونریزی ماهانه شما را زیاد میکند زن و زندگـے https://ble.ir/zan_v_zendegi