🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ادامه👇🔻👇
خانم ادامه داد: هيچ دفاعي نميتوانستم از خودم انجام دهم.
هرچه گفتند قبول كردم.
بعد مرا به سمت محل #عذاب بردند. من آنچه كه از آتش و عذاب #جهنم توصيف شده را كامل مشاهده كردم.
درست در زماني كه قرار بود وارد آتش شوم، يكباره ياد كتاب شما و #توسل به #حضرت-زهرا افتادم.
همانجا فرياد زدم و گفتم: خدايا به حق مادرم حضرت زهرا به من فرصت جبران بده. خدا...
تا اين جمله را گفتم، گويي به داخل بدنم پرتاب شدم! با بازگشت
علائم حياتي، مرا به بيمارستان منتقل كردند و اكنون بعد از چند ماه بهبودي كامل پيدا كردم.
اما فقط يك نشانه از آن چند لحظه بر روي بدنم باقي مانده.
#دستبندي از آتش بر دستان من زده بودند، وقتي من به هوش آمدم،
مچ دستانم ميسوخت، هنوز اين مشكل من برطرف نشده!
دستان من با حلقه اي از آتش سوخته و هنوز جاي تاولهاي آن
روي مچ من باقي است! فكر ميكنم خدا ميخواست كه من آن
لحظات را فراموش نكنم.
من به #توبه ام وفادار ماندم. گناهان گذشته ام را ترك كردم. #نمازها
را شروع كردم و حتي نمازهاي قضا را ميخوانم.
ولي آنچه مرا در به در به دنبال شما كشانده، اين است كه مرا ياري
كنيد. من چطور اين هزار و صد نفر را پيدا كنم؟ چطور از آنها حلاليت
بطلبم؟ اين خانم حرفهاي آخرش را با بغض و گريه تكرار كرد.
من هم هيچ راه حلي به ذهنم نرسيد. جز اينكه يكي از #علماي رباني
را به ايشان معرفي كنم.
@zandagi313
💥سخن عزراییل
✍مرحوم شهید #دستغیب(ره) در کتاب “داستانهای شگفت” حکایتی درباره اهمیت #زیارت-عاشورا آورده اند که خلاصه آن چنین است:
یکی از #علمای-نجف حدود یکصد سال پیش، در خواب #حضرت-عزراییل را می بیند. پس از سلام می پرسد: از کجا می آیی؟ #ملک-الموت می فرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا #ابراهیم-محلاتی را قبض کردم. شیخ می پرسد: روح او در چه حالی است؟ عرزاییل می فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم #برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است.
آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است؟
فرمود: نه! گفتم: آیا برای #نماز-جماعت و بیان احکام! فرمود: نه! گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای #خواندن-زیارت-عاشورا.
نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی توانست بخواند، نایب می گرفت.
📚: داستان های شگفت، حکایت ۱۱۰”