💢 چگونه رجبعلی خیاط اولین بار چشم برزخی اش باز شد؟ 🤔👇
🔹سر و گوشش زیاد میجنبید. دخترخالهی رجبعلی را میگویم، عاشق سینه چاک پسرخاله اش شده بود. عاشق پسرخالهی جوان یک لا قبائی که #کارگر سادهی یک خیاطی بود و اندک درآمدی داشت و اندک جمالی و اندک آبروئی نزد مردم. بدجوری عاشقش شده بود. آنگونه که حاضر بود همه چیزش را بدهد و به عشقش واصل شود.
رجبعلیِ معتقد و اهل رعایت #حلال و #حرام نیز چندان از این دخترخاله بدش نمی آمد، اما #عاشق-سینهچاکش هم نبود.
دخترخالهی عاشق مترصّد فرصتی بود تا به کامش برسد و رجبعلی را به #گناه انداخته و نهایتاً به وصال او نائل شود. و این فرصت مهیا شد!
آن هم در روزی که مادر رجبعلی غذای نذری پخته بود و مقداری از نذری را در ظرفی ریخته بود و به رجبعلی داده بود تا برای خاله اش ببرد. رجبعلی رسید به خانهی خاله، در زد؛ صدای دخترخاله بلند شد: «کیه؟» و گفت: «منم، رجبعلی» و صدای دخترخاله را شنید که میگوید: «بیا داخل رجبعلی، خالهات هم هست».
رجبعلی وارد شد و سلام و علیکی با دخترخالهاش کرد و ناگهان متوجه شد که خبری از خاله نیست و دخترخاله در خانه تنهای تنهاست! تا به خودش آمد دید که پشت سرش درب خانه قفل شده و دخترخاله هم....
با خودش گفت: «رجبعلی! #خدا می تواند تو را بارها و بارها امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را #امتحان کن! و از این حرام آماده و #لذت-بخش به خاطر خدا صرف نظر کن». پس تأملی کرد و به محضر خداوند عرضه داشت: «خدایا! من این گناه را به خاطر رضای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت #تربیت کن»
و توسط پنجره از آن خانه فرار کرد و برگشت به خانهی خود تا استراحت کند.
صبح از خواب بلند شد و از خانه به قصد #مغازه خیاطی بیرون زد و با کمال تعجب دید خیابان پر از #حیوانات اهلی و وحشی شده است!!
آری! #چشم-برزخی رجبعلی در اثر چشمپوشی از یک گناهِ حاضر و آماده و به ظاهر #لذیذ باز شده بود و این چشمپوشی، آغازی شد برای #سیر-و-سلوک و صعود معنوی "#شیخ رجبعلی خیاط" تا اینکه کسب کند مقامات عالیه معنوی را.
چه #اکسیر ارزنده ای است این قاعده!! برای عارف شدن، نیاز نیست به چهل-پنجاه سال #چله گرفتن و #ریاضت کشیدن و نخوردن این غذا و ننوشیدن آن آشامیدنی. نه اینکه اینها بی اثر باشند، نه! اما "اصل" چیز دیگری است.
بیهوده نبود که مرحوم #بهجت تأکید میفرمودند بر این نکته که:
راه واقعی عرفان «ترک گناه» است.
✍️کیمیای محبت محمدی ری شهری