eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.6هزار دنبال‌کننده
48.9هزار عکس
35.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
چند تن از ايرانيان اهل فكر و نظر و درستكار، اخيراً محرمانه اين فكر را با من در ميان گذاشته اند كه اگر بشود آمريكا را متقاعد كرد كه اعلام كند حاضر است همان خدمات مشروحه در مفاد قرارداد ايران و انگليس را به ايران ارائه دهد؛ يا به عبارت ديگر اگر مي‌شد روي آمريكا به عنوان جايگزين انگليس، در صورت رد قرارداد در مجلس، حساب كرد، آنگاه رد قرارداد در مجلس كاري آسان و حتمي بود. اما بدون داشتن چنين اميدي [به آمريكا]، وضعيت بسيار وخيم ايران از نظر مالي و قطع تمام راه‌هاي درآمد كشور و حاضر نبودن هيچ كشوري به دادن كمكهاي مالي و اقتصادي به ايران تا روي پاي خودش بايستد، باعث شده است كه عده زيادي در مخالفتشان با قرارداد به شك و ترديد و تأمل بيفتند. من به اين جماعت خاطرنشان كردم كه دولتها به ندرت وارد اين گونه معاملات نامعلوم و پا در هوا مي‌شوند؛ و من نيز اختيار و اطلاعي در اين زمينه ندارم. مايلم اين نكته را به شما [وزارت خارجه آمريكا] گوشزد كنم كه اگر اين رهبران كوچكترين روزنة اميدي [به آمريكا] پيدا كنند، به شكست كشاندن قرارداد، در صورت تشكيل مجلس، كاري آسان و موفقيت آميز خواهد بود. روزنامه‌هاي تحت كنترل دولت مكرراً بر اين مسئله تأكيد دارند كه آمريكا از كمك به ايران سر باز زد و ايران را تنها گذاشت؛ و تنها كشوري كه دست ياري به سوي ايران دراز كرد انگلستان بود و نياز مبرم ايران، اين كشور را مجبور كرد كمك پيشنهادي را بپذيرد. در اوضاع سياسي ايران تغيير تازه اي حادث نشده است؛ ظاهراً همه منتظر تشكيل مجلس هستند تا قرارداد را تصويب كند. اما معلوم نيست مجلس تشكيل شود؛ زيرا به خاطر وجود احساسات شديد مردمي و مذهبي [عليه قرارداد و دولت فعلي]، به سختي مي‌توان تصور كرد كه دولت فعلي دست به قمار بزند و به مجلسي، حتي ساخته دست خود، اجازه كار دهد. » [۱] ---------- [۱]: نامه كالدول به لنسينگ، ۱۱۷۵/۰۰. ۸۹۱،، مورخ۴ فوريه ۱۹۲۰ 📚از قاجار تا پهلوی ✍محمد قلی مجد https://eitaa.com/zandahlm1357
🌟💐🌟💐🌟💐 💐🌟💐🌟💐 🌟💐🌟💐 💐🌟💐 🌟💐 💐 💐قسمت بيست و يكم 🌟 🔱داستانهاى_هزار_و_يك_شب_دربار 🔰خاطرات_پروين_غفارى 🔱فریاد زدم: _ من به هیچ وجه این جنین رو سقط نمى كنم. تو بايد منو عقد کنی وگرنه آبروت رو مة برم . 👑شاه با شتاب از اتاق خارج شد و پس از لحظه‌ای دیگر بازگشت . اینبار تپانچه ای در دست داشت و آن را به سوی من نشانه رفت و گفت : _اگر به حرفم گوش نکنی ،تو رو مى کشم ⚜ فریاد زدم: _ تو جرات کشتن منو نداری اگر راست میگى شلیک کن و منو بکش 🔱 با این حرف سینه ام را در برابر تپانچه گرفتم . با ته تپانچه ضربه ای به شقیقه ام زد که بر روی زمین پرت شدم .آنچنان از ضربه گیج شده بودم که قادر به برخاستن نبودم.گلدانی که بر روی میز بود برداشتم به سویش پرتاب کردم جاخالی داد و به طرفم آمد. 🔱 این بار دستم را گرفت و بوسید و مرا از جا بلند کرد و با لحنی مولایم گفت: _ پروین چرا وضعم رو درک نمیکنی⁉️ ⚜ فریاد زدم: _ از جلوی چشمانم دور شو 🔱 برخاسته زنگ روی میز را به صدا درآورد امیرصادقی وارد شد .شاه نعره کشید: _ این ........را به خرابش برگردان‼️ ⚜ سرم سیاهی رفت و دیگر چیزی نفهمیدم با تکان های اتومبیل به هوش آمدم . دیدم که امیرصادقی مرا به خانه می‌برد. گریه ام گرفت. 🔱 نمیدانستم چه کار باید بکنم . امیر صادقی از درون آینه نگاه کرد و خندید و گفت: _ خانم چرا ناراحت هستید ⁉️نبایستی با اعليحضرت اینطور رفتار می کردید . ⚜به او گفتم : _خفه شو و اتومبیل رو نگهدار 🔱 او توجهی نکرده با نرمش گفت: ببینید خانم غفاری من می دونم که شاه شما را بیش از تمام زنانی که قبلاً دیده ، دوست دارد مطمئن باشید که او صلاح شما را میخواهد و نبایستی کاری کنید که رابطه تان با ایشان به هم بخورد . ⚜فهمیدم که شاه سفارشات لازم را به او کرده تا مرا آرام کند. صادقی ادامه داد : _خانم غفاری یقین داشته باشید که شاه شما را دوست دارد و چون میخواهد در کنار او باشید می خواست که این بچه را از بین ببرید اگر پاى بچه وسط باشد نمی‌تواند شما را به کاخ بیاورد . _شما زن زیبایی هستید و من می دانم که شاه چقدر شما را میخواهد فریاد زدم : _آن اعلا حضرت احمق تو به روی من اسلحه کشید !خیال میکرد، از او می ترسم‼️ _ به او بگو که اگر به زنان دیگر زور گفته ، به من نمی تواند زورگويى کند همین کارها را کرده است که فوزيه فرار را بر قرار ترجیح داده _ یا باید مرا عقد کند یا منتظر عواقب این ناجوانمردی باشد 🔱 اتومبیل در منزل رسید. مادرم را دیدم که همچون شبحی کنار پله ایستاده است. فکر کردم که حتماً تلفنی ماجرا را به مادرم خبر داده‌اند چون سابقه نداشت که هنگام بازگشت من از کاخ روی پله های در منتظر باشد . به سرعت پایین پریدم هنوز صورت و شقیقه ام درد میکرد .خودم را به آغوش مادرم انداختم و گریستم. ساعت ۱۱ صبح روز بعد تلفن زنگ زد و مادرم گوشی را برداشت... ادامه دارد... ✍ 📔برگرفته از كتاب تا سياهى در دام شاه 🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐 @zandahlm1357
1_482124243.MP3
4.28M
💠 سلسله جلسات 41 ✳️ شرح معرفتی و کوتاه 🎤 حجت الاسلام و المسلمین استاد نصوری (  معاونت محترم ارتباطات و تبلیغ مرکز تخصصی مهدویت قم) 🎬 جلسه 1⃣4⃣ @zandahlm1357
آیا میدانید؟ @zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این همه بچه خرچنگ دیده بودین تا حالا؟ اولش فک کردم ماسه و شن قرمز رنگه @zandahlm1357
️مقایسه ۲۵ دریاچه بزرگ جهان در کنار هم/ دریای خزر بزرگترین دریاچه روی زمین است @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا می‌توان از چوب باتری تولید کرد؟ پژوهشگران در سوئد چه نظری دارند؟ شرکت سوئدی «لینیا انرژی» عرضه باتری‌های «چوبی» خود، که با استفاده از لیگنین ساخته شده، را آغاز کرده است. مجموعه محصولات این شرکت نتیجه یک دهه تحقیق متداوم درباره انرژی‌های تجدیدپذیر و گسترش و بهبود روش‌های ذخیره آن است @zandahlm1357