1536554055256LtBVZHw48c6zIQsJ79i2vlfpOeKTMxSk.pdf
1.01M
✅فایل کاربرگهای نقاشی محرم
بسیارزیبا،ویژه مقطع ابتدایی
🌸یک مربی
https://eitaa.com/zandahlm1357
1_25808480.doc
4.3M
✅ 10 #طرح_درس_محرم ویژه نوجوان
🌸یک مربی
https://eitaa.com/zandahlm1357
4_5904765633186235055.pdf
1.72M
✅ره توشه تبلیغی محرم
درقالبهای:
_احکام
_منبر
_درسنامه های کودک و نوجوان
➕ذکر مصیبت و سبکهای ساده سینهزنی
https://eitaa.com/zandahlm1357
کودکان حسینی 1.apk
19.69M
#کودکان_حسینی شماره یک
#محرم
🌼 نرم افزار اندروید کودکان حسینی به گونه ای طراحی شده است که در آن تمامی آموزه های اسلامی در قالب بازی و سرگرمی های تعاملی به کودکان آموزش داده می شود. این نرم افزار دارای مقاطع مختلف می باشد
🌸یک مربی
https://eitaa.com/zandahlm1357
14.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
امام خامنه ای: ما میخواهیم #تمدن_نوین_اسلامی (ظهور) را برپا کنیم و هدف ما سلطه بر جهان به همراه معنویات و ثروت است.
#سلامتی_فرمانده_صلوات
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
روایت خواندنی حضرت آیتالله خامنهای از روز انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت آقایان رجایی و باهنر
در شب قبل از حادثه، من در جلسهای با حضور #شهید_رجائی شرکت کردم و در آن جلسه راجع به مسائل مهم مملکتی صحبتهایی شد. بنابراین، از محل حادثه دور بودم، بعدازظهر بود و من هم بیمار بودم و خوابیده بودم. از خواب که بیدار شدم، از بچه های پاسدار و برادرانی که پهلوی من بودند، یک زمزمههائی را شنیدم. گفتم چه شده است. گفتند یک بمب در نخستوزیری منفجر شده. من فوقالعاده نگران شدم. پرسیدم چه کسی در آنجا بوده، گفتند آقایان رجائی و #باهنر هم بودند. خودم را با آن حال به پای تلفن رساندم. به چند جا تلفن کردم. اما خبرها همه متناقض و نگرانکننده بود. یکی میگفت حالشان خوب است و دیگری میگفت هنگام انفجار از جلسه بیرون آمده بودند. یکی میگفت جسدشان پیدا نشده یا در بیمارستان هستند و من تا اوایل شب که خبر درستی به من نرسیده بود، در حالت فوقالعاده بد و نگرانی به سر بردم؛ تا بالاخره، مطلب برای من روشن شد.
فکر میکنم با آقای هاشمی یا با حاج احمد آقای خمینی صحبت کردم. آنها جریان را تعریف کردند. احساسات من در آن موقع طبیعی است که چگونه بود. دو دوست عزیز و قدیمی، دو انقلابی، دو عنصر تراز اول جمهوری اسلامی را از دست داده بودیم و من شدیداً احساس ضایعه میکردم، احساس غم میکردم، و از طرفی، احساس خشم داشتم نسبت به آن کسانی که عاملین این حادثه بودند؛ و لذا روز بعد، صبح زود با اینکه خیلی بیحال بودم، سوار اتومبیل شدم، آمدم برای تشییع جنازه. با اینکه اطباء همه من را منع میکردند که من شرکت و دخالت نکنم، دیدم طاقت نمیآورم که شرکت در مراسم نکنم. آمدم روی ایوان جلوی مجلس و یک سخنرانی هم با کمال هیجان کردم که دور و بر من را دوستان گرفته بودند که مبادا از شدت هیجان بیفتم. به هر حال، بسیار حادثه تلخی بود. شاید بتوانم بگویم سختترین حادثهای که تا آن روز من دیده بودم، زیرا حادثه هفتم تیر که میتوانست از این تلختر باشد، هنگامی اتفاق افتاده بود که من بیهوش بودم و نمیفهمیدم. بعد از آن حادثه به تدریج آشنا شدم و اطلاع پیدا کردم، اما این حادثه ناگهانی، بعد از حادثه هفت تیر، شاید تلخترین حادثهای بود که تا آن روز برای من پیش آمد.
گفتگو با روزنامه کیهان در سال ۱۳۶۱
#سلامتی_فرمانده_صلوات
18.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
ستارههای خدمت
خاطرات رهبر انقلاب از شهدای دولت
#سلامتی_فرمانده_صلوات
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ ، وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ، وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ ، وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن
روز سوم ماه محرمالحرام به یاد بزرگ کوچک بانویی، نامگذاری کردهاند که خیل وسیعی از عاشقانش را رهسپار مرقد شریفش میکند، کودکی که سرنوشت غمبارش در کنار حماسه کربلا، دل خون شیعیان میکند،
امروز، روز رقیه حسین(ع) است، رقیهای که همراه با برادر کوچکش علی اصغر حماسه بزرگی را در جهان ثبت کردند تا نامشان در صف اول مریدان امامت ثبت شود، درود بیکران خداوند بر کودکی که بدنش در اثر تازیانه کبود شده بود و درود خدا به آن هنگامی که با دیدن پدر جان از بدنش خارج شد.
یکی از دردناکترین لحظههای بعد از واقعه عاشورا و به اسارت بردن اهل بیت سیدالشهدا (علیهالسلام)، واقعه خرابه شام است
در این واقعه پس از بهانهگیریهای دختر خردسال امام حسین(علیهالسلام) در نیمههای شب، به دستور یزید بن معاویه سر مبارک سیدالشهدا (علیهالسلام) را به خرابه شام میآوردند
درد دل با سر بریده پدر را آغاز میکند و میگوید: یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی!...
سر رو آوردن جلوش گذاشتن روی زمین
اینم بابات
یا أبتاه ! مَن ذا الذی خضّبك بدمائك؟ محاسنت رو كی خونی كرده؟
مَن ذا الذی قطع وریدك؟ رگ گردنت رو كی بریده؟
مَن ذا الذی أیتمنی على صغر سنّی ؟من و چرا یتیم كردن
كی این كارو كرد؟بابا كی یتیمت رو بزرگ كنه؟كی برای این زن های بی كس موند؟
یه نگاه به اینها بكن ثمّ إنّها وضعت فمها على فمه الشّریف لب روی لب های بابا گذاشت
گم كردم عمه دست و پاموجونی نموده توی دستام عمه مراقب باش نیوفته بابام رو بگذار روی پاهام بابا سلام ویرونه مون روامشب چراغون كردی باباسنگین شده سایه ات عزیزمیاد غریبون كردی بابا
حالا می خواد گله كنه:بابا،بابا
اول صدا زد مَن ذا الذی خضّبك بدمائك؟؟
بابا یه سئوال داشتم از عمه ام،حالا جوابش رو گرفتم، بابا شب عاشورا دیدم همه خضاب كردن،گفتم:عمه بابام چرا خضاب نكرد؟عمه درست جوابم رو نداد
گفت بابات عزادار ِ، حالا نگاه میكنم:محاسنت غرق خون ِ،بابا
بابایی کجا بودی تاحالا؟؟
بابایی لبات چرا خونیه بابا؟؟
هر جا خواستند مارو بزنند عمه بازو سپر میکرد اگه عمه نبود همون شام غریبان جون داده بودم
بابا امروز که رفتیم مجلس یزید تند می بردند اُسرا رو با صورت زمین می خوردند بچه ها
من نتونستم خودم رو کنترل کنم از رو ناقه افتادم عمه رو بردند قافله رفت من ازقافله عقب افتادم بابا،بچه ی گم شده وقتی پیداش میکنند آب بهش میدن،طعام بهش میدن،نوازشش میکنند بغلش میکنند من یه دفعه گوشم سوخت چشمم سیاهی رفت
دیدم یکی داره داد میزنه یه جوری زد از نفس افتادم
وقتی رسیدم به قافله دیدم نمی تونم با عمه حرف بزنم نخواستم نمک به زخمش بزنم اما رفتم لای نیزه ها بین همه سرها یه سره از همه بیشتر آسیب دیده بود
خودتم خوب می دونی، سرهای شکافته با شمشیر شکافته شدند،اما سر عموی من با عمود خُرد شده
یهو دیدن رقیه سرش رو شونه خودش بیحاله...😭😭
بابایی منم با خودت ببر😭
بابایی رقیه رو با خودش برد...😭😭
تحمل دوری از دردونه اشو نداشت😭