🎥 نمایندهٔ سرپرست ریاست‌جمهوری: قصور مدیر بیمارستان قائم گیلان در آتش‌سوزی مشهود است و برکنار خواهد شد 🔹ترک‌فعل‌هایی در حوزه‌های نظارتی مشخص شده که استاندار گیلان برخی از مدیران را عزل خواهد کرد. 🔹به‌صورت قاطع و جدی با همهٔ عواملی که ترک‌فعل داشته‌اند برخورد خواهد شد. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357

🎥 اسکندری، مشاور قاضی‌زاده هاشمی: من متاسف شدم که دیروز فردی روی همین صندلی نشسته بود و باز با همان ادبیات جنگ‌هراسی مردم را از آمدن ترامپ می‌ترساند 🔹دیروز اینجا دربارۀ برجام صحبت کردند اما نگفتند که قرار بود در آن ۶ ماه چه تعهدات فرابرجامی را بدهند و کشور را خلع سلاح بکنند. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357

🔴نتیجه یک نظرسنجی بعد از مناظره اول 🔹اینکه مشارکت زیر ۵۰ درصد باشد و جبهه انقلاب بازنده باشد ، یک دلیل بیشتر ندارد و آنهم تخریب درون جبهه ای است 🔹وقتی کاندیداها هوادارانشان و رسانه های حامی خود را مدیریت نکنن تا دعوای درون جبهه ای راه بیندازند و خود تخریبی کنند ،نتیجه مشخص است : سر ریز شدن آرای خودی ها در سبد رقیب جریان انقلاب ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357

🎥 جواد خیابانی : دادگاه فساد در فوتبال پخش زنده داشته باشد ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357

🎥 جبلی: بخشی از مستند تبلیغاتی آقایان جلیلی و پزشکیان با نظر کمیسیون تبلیغات حذف شد ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357

🔴حکم اعدام ۴ متهم توزیع مشروبات الکلی مرگبار کرج 🔹رئیس کل دادگستری استان البرز:‌سال گذشته یکی از مأموریت‌های مهم دادگستری استان البرز در حوزه پرونده مسمومیت مشروبات الکلی بود که ۱۷ نفر فوت و ۱۹۱ نفر مصدوم شدند که منجر به دستگیری ۱۱ نفر شد و در نهایت برای ۴ متهم حکم اعدام صادر شد و برای ۷ نفر دیگر با توجه جرم ثابت شده احکام مختلف صادر شد. 🔹متهم دیگر به حبس محکوم شدند. دیوان عالی کشور در رابطه با محکومین به اعدام پرونده را به شعبه هم عرض ارسال کرده است. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357

📣 سوال کارشناس میزگرد فرهنگی که باعث عصبانیت مشاور آقای پزشکیان شد ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357

🔴 حاج صادق آهنگران 🔸باراهیان کربلا سنگر به سنگر می رویم ازنوحه های یادگاری دوران دفاع مقدس ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357

🍂 🔻#زندان_الرشید ۱۶۲ خاطرات سردار گرجی‌زاده بقلم، دکتر مهدی بهداروند افسران عراقی در زندان شاهانه زندگی می کردند و فقط نام زندانی را یدک می کشیدند. در ضمن، هر وقت چیزی می خواستند . مثل سیگار، بیسکویت، شیر، یا نوشابه - از فروشگاه زندان، که عراقی ها به آن حانوت» می گفتند، خریداری می کردند. با اینکه آنها می‌دانستند ما هیچ یک از این مواهب را نداریم؛ یک ذره هم به ما کمک نمی کردند. تازه، با تحقیر هم به ما نگاه می کردند. با اینکه خود زندانی بودند؛ انگار در جبهه و با ما در حال جنگیدن بودند. اکبر از رفتار آنها عصبانی می‌شد و می گفت: آنها چقدر نامردند.» برای اینکه او را آرام کنم می‌گفتم: «گور پدرشان! اگر آدم بودند که در کشور خودشان زندانی نمی شدند. ناراحت نباش.» در آن مدت، از بس ماست نخورده بودیم، یادمان رفته بود ماست و شیر چه رنگی است. نه پولی می دادند و نه اجازه داشتیم از حانوت خرید کنیم. آنقدر دلمان برای یک ذره ماست و شیر لک زده بود که خوردن آن برای همه ما یک آرزو شده بود. گاهی محمد با لهجه کرمانشاهی می‌گفت: «خوردن غذا موجب تندرستی بدن می شود؛ ولی ما هر چه می خوریم، برعکس، مریض می شویم.» یک روز هنگام عصر، به نگهبان گفتم: «ما طبق قوانین بین المللی باید حقوق بگیریم. پولی به ما بدهید تا بتوانیم از حانوت چیزهایی را که نیاز داریم بخریم.» او گفت: «چون در لیست صلیب نام شما ثبت نشده است، مزایایی به شما تعلق نمی گیرد.» گفتم: «خوب، ثبت نام کنید.» گفت: «به ما مربوط نیست!» رفتار عراقی ها آزاردهنده بود. می‌گفتیم به مرگ تدریجی با دنیا خداحافظی خواهیم کرد. هر سه هفته، یک سیب یا یک پرتقال یا خیار و چند دانه خرما می دادند، که همان پنج دقیقه اول كل آن مصرف می شد؛ تنها ویتامینی که به ما می رسید، از همین چند قلم بود. سیب و خیار را با پوست می خوردیم. وقتی نگهبان میدید پوست میوه ای وجود ندارد، می گفت: «پس پوست میوه ها را چه کردید؟» - خوردیم. چون اسراف است. نگهبان می خندید و می گفت: «اسراف است یا...» . بله، همان! . هر گاه به سربازی که سهمیه میوه می آورد می گفتیم چند دانه خرما بیشتر بدهد، می گفت: «ممنوع. سهمیه شما همین اندازه است.» به سلولهای کناری ما میوه نمی دادند. تعجب کردم چرا به آنها میوه نمی دهند. بار دیگر که نوبت میوه دادن شد، از مسئول تقسیم میوه ها پرسیدم: «چرا به زندانیان عراقی میوه نمیدهی؟» - به تو مربوط نیست. - فقط می خواهم بدانم و قصدی هم ندارم. - چون در ملاقات های روزانه یا هفتگی برای آنها میوه، غذا، ماست، و شیر می آورند، بنابراین، به میوه های زندان نیازی ندارند. - خوب سهمیه آنها را به ما بدهید. - خیلی داری زرنگ بازی در می آوری. اکبر، که حرف های ما را می شنید، گفت: «علی آقا، به نظرم سهمیه‌مان را نباید از نگهبان بگیریم، باید از سهمیه بیرونی زندانیان به دست بیاوریم.» -حرف خوبی است. ولی چطور؟ - چطورش را خودت فکر کن. تو که استاد این کارهایی. هنگام عصر، وقتی برای توالت رفتن از جلوی سلول آنها رد شدم، نگاهی به داخل سلول آنها، که پر از پلاستیک میوه و ماست و شیر بود، کردم و سری تکان دادم. یکی از آنها بلند شد و گفت: «چه شده؟ چرا سر تکان می دهی؟» . - داشتم فکر می‌کردم چرا به ما هم مثل شما از این ماست و شیر و میوه ها نمی دهند. - این چیزها را زندان به ما نمی دهد. - پس از کجا گیر می آورید؟ - اینها را خانواده هایمان می آورند. - عجب! فکر کردم چون شما نظامی هستید به شما رسیدگی ویژه می‌کنند و این مواد را در اختیارتان قرار می دهند. - نه بابا، ما از این شانس ها نداریم. - خوب، پس حالا که ما همسایه شما هستیم. شما هم حق همسایگی را به جا بیاورید و قدری از میوه هایتان به ما بدهید. نگاهی به من کرد و گفت: «بیا ببر عیبی ندارد.» من هم از هر کدام به اندازه پنج نفر برداشتم، و به سلول برگشتم. اكبر از دیدن آن همه میوه تعجب کرد و گفت: «کارهایی که تو می‌کنی، به عقل جن هم نمی رسد.» عصر، مقداری را که برای محمد و رستم کنار گذاشته بودم به آنها دادم. اكبر گفت: این بار اول بود یا آخر؟» گفتم: «باید برنامه ریزی ای کنم که این دستاوردها را همیشه داشته باشیم.» عباس گفت: «اگر این کار را بکنی، خیلی از مشکلات جسمی ما حل می شود.» همراه باشید ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357

┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357