#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜 #قسمت_یازدهم . #هوالحـــق نمیدونم چند دقیقه بود که گریه می کردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاشقانه مذهبی:
💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜
یعنی روزی رسید که عباس منتظر من باشه؟!
وای چی داشتم میگفتم ...
فکر کنم کم کم دارم بقول سمیرا خل میشم...
از فکر و خیالاتم دست برداشتم، در حالی که داشتیم به عباس نزدیک میشدیم
گفتم: سمیرا! جونِ هر کی دوست داری سنگین رفتار کن آبروم میره ها .. جون معصومه اون موهاتم بکن تو
خندید و گفت: باشه بابا بیا اصلا رومو هم میگیرم
_کوفت، جدی گفتم
_ عه خب بیا حالا ببین من چه خانم متشخصی میشم
نفسمو آروم دادم بیرون ..خدا به خیر کنه .. عباس تا متوجهمون شد سلام کرد
سمیرا زودتر از من گفت: سلام علیکم، خوب هستین شما، معصومه جون همیشه خیلی تعریفتونو میکنه، ماشاالله خیلی از تعریفاش بهترین
دست سمیرا رو محکم فشار دادم، این دختره امروز آبرومو نبره دست بردار نیست ...
عباس در حالی که سرش پایین بود ابروهاش کمی از تعجب رفت بالا .. ای خدا بگم چیکارت کنه سمیرا
خواستم چیزی بگم که باز زودتر از من گفت: ای وای راستی خودمو معرفی نکردم، من سمیرا دوست معصومه هستم، واقعا تبریک میگم این پیوند رو به هردوتون، بخصوص به شما ..
باز دستشو فشار دادم که دو دقیقه ساکت شه که بلند گفت: عه چی گفتم مگه دارم تبریک میگم
عباس با لبخند سرشو آورد بالا نگاهش بهم افتاد که سرخ شده بودم از خجالت و استرسِ حرفای سمیرا، خنده اش گرفته بود این آقای یاس!!
بزور لبخندی زدم و قبل اینکه سمیرا بیشتر از این بخواد ضایعم کنه رو به سمیرا گفتم: عزیزم فردا میبینمت، خداحافظ
نگاهی بهم انداخت و آروم جوری که من بشنوم کنار گوشم گفت: ای شووَر ندیده بدبخت!!
❣️
بعدم لبخند معنا داری زد و بلند گفت: خداحافظ عزیــزم
و رو به عباس گفت: خداحافظ آقای یا...
سریع گفت: یعنی آقای عباس
و بعد ازمون دور شد، نفسی از سر آسودگی کشیدم داشت کم کم لو میداد منو
عباس هنوز لبخند میزد .. از چی خنده اش گرفته این بشر ..
چادرمو مرتب کردم و گفتم: کاری داشتین که اومدین دم دانشگاه
سری تکون داد و گفت: بله، میخواستم مجددا معذرت خواهی کنم و اینکه ناهار دعوتتون کنم
- من که دیشب گفتم تقصیر من بود اصلا، دیگه ناهار لازم نیس
- نه نه ... خب میخوام کمی بیشتر باهاتون حرف بزنم در همین موردی که تو پیامتون اشاره کردین، گفتم که حضوری باید باهاتون صحبت کنم
- باشه، فقط باید به مامانم بگم
در حالیکه در ماشین رو باز می کرد گفت: خودم با مادرتون حرف زدم خبر دارن شما ناهار نمیرید خونه
با تعجب نگاهش کردم پس کلا هماهنگ کرده اومده
، یاد اون روز تو پارک افتادم که بهم گفته بود برای حرف زدن با من از محمد اجازه گرفته،
آخه این چقدر می تونست متشخص باشه!!!
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم ..
.
.
#ادامه_دارد...
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#کارگاه_خویشتن_داری ۶ ⭕️ سبک زندگیِ مبتنی بر تفکرِ " دلت پاک باشه، عمل مهم نیست " : در واقع بیاع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کارگاه خویشتن داری 07.mp3
17.66M
#کارگاه_خویشتن_داری ۷
✧ رعایت اصول و شروط موفقیت برای رسیدن به هر هدفی، رعایت تقوای مختص آن هدف است !
✗ و گناه در مسیر هر هدفی یعنی:
پذیرش آنچه مانع قدرت و سرعت میشود!
☜ پس با این نگرش،
تنبلی و بی حوصلگی سرعتگیر انسان برای تمام اهدافش و درنتیجه گناهی عظیم، و مولّد گناهان دیگر است!
برگ سبز 309 - ناصر مسعودی.mp3
13.78M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من می دانم
که تو از دوری خورشید چها می بینی
تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من
سر راحت ننهادی به سر بالینی
هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی
همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی
من مگر طالع خود در تو توانم دیدن
که توام آینه بخت غبار آگینی
باغبان خار ندامت به جگر می شکند
برو ای گل که سزاوار همان گلچینی
نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید
که کند شکوه ز هجران لب شیرینی
تو چنین خانه کن و دلشکن ای باد خزان
گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی
کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد
ای پرستو که پیام آور فروردینی
شهریارا گر آئین محبت باشد
جاودان زی که به دنیای بهشت آئینی
#شهریار
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🎥 #امام_زمان عج عباس میخواهد تا ظهور کند. أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا برخی محبین اهلبیت(ع) مقابل #امام_زمان(عج) میایستند⁉️
🎙 علیرضا پناهیان
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹قاری: استاد شحات محمد انور
🔹سوره: نور آیات 15تا16
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
آيه۸ آيه۸ ۸-وَقَالُواْ لَوْلاََّ اءُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ اءَنْزَلْنَا مَلَكاً لَقُضِىَ ال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آيه۹
۹-وَ لَوْ جَعَلْنَهُ مَلَكاً لَّجَعَلْنهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَا يَلْبِسُونَ
و اگر (پيامبر را) فرشته قرار مى داديم، حتماً او را به صورت مردى در مى آورديم (كه باز هم مى گفتند اين انسانى همانند خود ماست و همان شبهه را تكرار مى كردند بنابراين) كار را بر آنان مشتبه مى ساختيم همان طور كه آنان (با ايرادهاى خود) كار را بر ديگران مشتبه مى سازند.
نكته ها
O كلمه لَبس (بر وزن درس) به معناى پرده پوشى و اشتباه كارى است ولى كلمه لُبس (بر وزن قفل) به معناى پوشيدن لباس است. (۲۱)
O اگر پيامبر و الگوى انسانها فرشته باشد، چگونه مى تواند پيشواى انسان هايى باشد كه دچار طوفان غرائزند و شكم و شهوت دارند؟
O ممكن است معنى آيه چنين باشد: اگر پيامبر، فرشته مى شد، بايد به صورت مردى ظاهر شود كه او را ببينند، و اين سبب به اشتباه افتادن مردم مى شد كه آيا او انسان است يا فرشته. للبسنا عليهم
پيام ها
۳ سنّت هاى الهى حكيمانه است و با تمايلات اين و آن عوض نمى شود. لو جعلناه ملكا (حرف لَو نشانه آن است كه ما كار خودمان را مى كنيم و كارى به تقاضاهاى بيجا نداريم. )
۲ براى تربيت و دعوت، بايد الگوهاى بشرى ارائه داد، كه در دعوت و عمل پيشگام باشند. لجعلناه رجلاً
۳ پيامبران از ميان مردم انتخاب مى شوند. لجعلناه رجلاً
#تفسیر_سوره_انعام
✍#محسن_قرائتی
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357