eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.8هزار عکس
35.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فروش ۵۰ میلیارد از اموال کوروش کمپانی مدیرعامل سازمان جمع‌آوری و فروش اموال تملیکی: 🔹امروز اموال کوروش کمپانی که به مزایده گذشته شده رمزگشایی می‌شود و تکلیف برندگان طی امروز یا فردا مشخص خواهد شد. 🔹امیداوریم اموال با فروش مناسب همراه باشد، ارزش پایه و کارشناسی حدودی اموال حدود ۵۰‌ میلیارد تومان است. معمولاً در مزایده‌ها بیشتر خواهد شد و امیدواریم بخش زیادی از مطالبات شکات را تأمین کند. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
تنبلی ظریفی نیز گوید: وقتی تنبل بداند تنبل است، تنبل نیست. جمجمه ی بزرگ زمخشری در ربیع الابرار آورده است: جمجمه ی بزرگی پیدا شد که دندانهایش کنارش ریخته بود، وزن هر دندان چهار رطل بود. ریسنده، نماز باطل بافنده ای از اعمش پرسید: در باره ی نماز پشت سر ریسنده چه می‌گویی؟ اعمش پاسخ داد: بدون وضو اشکال ندارد. پرسید: در باره ی گواهی وی چه می‌گویی؟ اعمش گفت: شهادت او با دو تن عادل پذیرفته می‌شود. فالوده بادیه نشینی بر سر سفره ی خلیفه ای بود، فالوده آوردند و او مشغول خوردن شد، کسی گفت: هرکه از فالوده بسیار بخورد بمیرد. عرب، لحظه ای دست نگه داشت و سپس پنج انگشتی مشغول خوردن شد و گفت: سفارش خبر مرا به عیالم برسانید. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🔅 ۲۳ ✍ خلبان شهید علی‌اکبر شیرودی: |من یک سرباز ساده‌ی مکتب اسلام هستم. برای من مکان فرق نمی‌کند. حتی درونِ خانه‌ام اگر کسی بخواهد علیهِ اسلام حرف بزند، قیام می‌کنم و با او مقابله می‌کنم. برای من شهر، مکان و خانه مطرح نیست، اسلام مطرح است... ●واژه‌یاب: ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🍂 🔻 ۲۳۹ خاطرات سردار گرجی‌زاده بقلم، دکتر مهدی بهداروند از محمد خودکارش را گرفتم و پشت کاغذ نوشتم: «من على هستم. از علی مصلاوی خبری نداری؟ مگر شما را اعدام نکردند؟ اینجا چه می کنید؟» سنگ را به پشت دیوار پرت کردم. بعد از حدود ده دقیقه جواب سؤال هایم را با پرتاپ مجدد سنگ دادند. نوشته شده بود: «ما را همراه علی برای اعدام بردند و حتی چشم هایمان را بستند و جوخه آتش هم شلیک کرد. فکر می‌کردم شهید شده ام ولی دیدم زنده ام و نفس می‌کشم و صدای عراقی ها را می شنوم. آنها می خندیدند و ما را مسخره می‌کردند. فهمیدم آنها این کار را برای ترساندن ما کرده اند. وقتی چشم هایم را باز کردند نگاهی به چپ و راستم کردم و دیدم علی و چند نفر دیگر واقعا تیرباران شده اند و به مقام شهادت رسیده اند. عده ای از بچه ها که کنارم ایستاده بودند از ترس خودشان را نجس کرده بودند و هاج و واج مانده بودند، ما را سوار یک ماشین کردند و جسد علی و سایر بچه ها را هم در یک وانت انداختند و بردند. ما را به اینجا آوردند و معلوم نیست سرنوشتمان چه می شود.» و با خواندن نامه دلم گرفت. یاد خنده ها و حرف های علی مصلاوی افتادم. هر چه کردم خودم را کنترل کنم نشد. گریه کردم و از خدا برای او بهترین پاداش ها را خواستم. بچه ها که از علاقه من به على مصلاوی خبر داشتند وقتی دیدند حالم گرفته و دمغم شوخی را شروع کردند. حرفها و لطیفه گفتن های آنها نتوانست حال مرا عوض کند. سعی کردم با فاتحه خواندن برای علی، خدمتی به او کرده باشم. شب، بعد از خواندن نماز مغرب و عشا، با قرآنی که از سلول قبلی پیدا کرده بودم، برای علی سوره الرحمن خواندم. هر آیه ای که می خواندم یاد حرفهای خودم و علی می افتادم. چند روزی گذشت تا قدری از حال و هوای علی بیرون آمدم. اواسط مرداد ۱۳۶۹ بود. یک روز، وقتی نگهبان داشت صبحانه ما را می داد، گفت: «علی، خبر جدید را شنیده‌ای؟» - نه. چه شده؟ - قرار است عراق اسرای ایرانی را آزاد کند. - جدی!.. - توی روزنامه ها نوشته از چند روز دیگر تبادل اسرا شروع می‌شود. شنیدنِ این خبر برایم باورکردنی نبود. فکر نمی کردم صدام این قدر غیرت داشته باشد که اسرا را آزاد کند. او کینه زیادی به ایرانیان داشت. روزهای بعد، این خبر داغ تر شد تا اینکه روز شنبه ای اعلام شد: عراق دارد اولین گروه اسرای ایرانی را آزاد می‌کند و تحویل ایران می‌دهد.» . مدت ها بود از رادیو کم استفاده می کردیم، چون از لو رفتن و تمام شدن باتری آن نگران بودیم. وقتی ساعت دوازده شب رادیویی را که پنهان کرده بودم روشن کردم شنیدم که عراق قصد دارد اولین گروه از اسرای ایرانی را از قصر شیرین (مرز خسروی) تحویل ایران بدهد. وقتی این خبر را از رادیو ایران شنیدم قبول کردم که خبر درست است و آزادی اسرا شروع شده است. رادیو را که خاموش کردم دلم هوای وطن کرد. نگاهی به بچه ها کردم، هر یک گوشه ای ولو شده و در فکر بودند. از شنیدن این خبر هم خوشحال بودیم و هم ناراحت، می گفتیم یعنی ما هم آزاد می شویم؟ صلیب سرخ که نام ما را ننوشته؟. دلم ساز رفتن می‌زد. آن شب به سختی به صبح رسید. نمازم را خواندم. فکر رفتن به ایران، خاطرات على هاشمی را جلوی چشمانم آورد. با خود گفتم: «چطور بدون علی هاشمی به ایران برگردم؟ اگر دوستان و خانواده و بچه های علی سراغ او را گرفتند چه جوابی دارم بدهم؟» گفتم: «یعنی ممکن است علی هاشمی مثل من زندانی باشد و او هم آزاد شود و به ایران برگردد؟ شاید علی با اسم مستعار بین اسراست و کسی او را نشناخته. خدا را چه دیدی !» با این افکار آرام گریه می کردم. دلم برای علی تنگ شده بود. آفتاب طلوع کرده بود و هنوز در خیالم با او حرف می زدم. همراه باشید ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
سؤال👇 سلام وقت بخیر یکی از دوستان برادرش بر اثر تصادف چند وقت کما هستند دعا یا ذکری هست بخوانند ایشان برگردد ان شاالله خانواده نگران هستند پاسخ👇 سلام علیکم اگر برایتان امکان دارد برای ایشان عقیقه کنید. دعای مشلول هم بخوانید.
سؤال👇 سلام استاد خیرببینید بابت پاسخگوییتون استاد با زبون روزه میشه حنا گرفت به دست و پا آقا خامنه ایی پاسخ👇 سلام علیکم اشکالی ندارد.
سؤال👇 باسلام🌼 وقت شما بخیر ✍️ من هر روز ۵۰۰ صلوات می فرستم و هدیه می کنم به جناب نخودکی اصفهانی. 👈سوال اول ) اگر پس از خواندن صلواتها ، بگویم از طرف امام زمان هدیه میکنم به روح آیت الله نخودکی بهتر است ؟ یا فقط از طرف خودم .. 👈سوال دوم ) چه فرقی میکند ، قرآن و صلوات را از طرف امام زمان هدیه کنیم یا از طرف خودمان 👈سوال سوم ) اگر بخواهم هم برای آیت الله نخودکی و هم آیت الله بهجت هدیه کنم ، آیا صواب صلواتهایی که میفرستم نصف میشود ، یا خیر صواب ۵۰۰ صلوات بر هر دو عالم بزرگوار هدیه میشود و به دستشان در برزخ می رسد سپاسگذارم⚘ اجرتان با خانم فاطمه زهرا سلام الله پاسخ👇 سلام علیکم 1. به نیت امام زمان بخوانید و ثواب آن را هدیه به روح ایشان کنید، بهتر است. 2. ثوابش بیشتر است. 3. ثواب کامل به همه می رسد.