#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
طوطي طبع: تركيب اضافي تشبيهي است. ۴ - گل گل: در اين جا قيد است. ۵ - كلك: قلم، خامه، ني توخالي. ۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وسعت نگاه تو
شعر زلال آبى دريا را در وسعت نگاه تو مى بينم
زيباترين بهار شكوفا را در وسعت نگاه تو مى بينم
خورشيد مى درخشد ومى تابد از مشرق زلال نگاه تو
صبح اميد روشن فردا را در وسعت نگاه تو مى بينم
اى باور هميشه رؤيايى گل آيه اى ز رازشكوفايى
آيينه زلال تماشا را در وسعت نگاه تو مى بينم
يك لحظه هم دوديده نمى گيرم از آسمان روشن چشمانت
يك آسمان حضور تمنا را در وسعت نگاه تو مى بينم
درسايه سار روشن چشمانت بارانى ازحضور خداجارى است
من قدرت خداى توانا را در وسعت نگاه تو مى بينم
تو از تبار سبز بهارانى از نسل سرخ آينه دارانى
رنگين كمان باور گلها را در وسعت نگاه تو مى بينم
آرامش است آنچه كه مى بارد از آيه هاى آبى ايمانت
آرامش تمامى دنيا را در وسعت نگاه تو مى بينم
دست نياز و درگه والايت اى روشناى خلوت شبهايم
شوروشرار وشوق وتولا را در وسعت نگاه تو مى بينم
جام جهان نماست نگاه تو آرام وسبز وساده ورؤيايى
آبى ترين كرانه دريا را در وسعت نگاه تو مى بينم
نسترن قدرتى
#دانستنیهای_امام_رضا_علیه_السلام
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#اسلام #غرب 🔻 استاد #رحیمپور: ما اومانیست هستیم!😳 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روشنا - شبکه افق - 22 آذر ماه ۱۴۰3.mp3
20.17M
#وحدت
🔹وحدت برای تمدن سازی، امروز و اینجا
(تمدن، اسلامی، ایرانی، معاصر)
۲۷ آذر- شهادت آیت الله دکتر مفتح، روز وحدت حوزه و دانشگاه
استاد #رحیم_پور
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
✫⇠قست :۲۱
#فصل_نهم
خواهر ها و برادرها کمک کردند اسباب و اثاثیه مختصری را که داشتیم آوردیم خانه خودمان. از همه بیشتر شیرین جان کار می کرد و حظ خانه مان را می برد. چقدر برای آن خانه شادی می کردیم. انگار قصر ساخته بودیم. به نظرم از همه خانه هایی که تا به حال دیده بودم، قشنگ تر، دل بازتر و باصفاتر بود. وسایل را که چیدیم، خانه شد مثل ماه.
از فردا دوباره صمد رفت دنبال کار. یک روز به رزن می رفت و روز دیگر به همدان. عاقبت هم مجبور شد دوباره به تهران برود. سر یک هفته برگشت. خوشحال بود. کار پیدا کرده بود. دوباره تنهایی من شروع شده بود؛ دیر به دیر می آمد. وقتی هم که می آمد، گوشه ای می نشست و رادیوی کوچکی را که داشتیم می گذاشت بیخ گوشش و هی موجش را عوض می کرد. می پرسیدم: «چی شده؟! چه کار می کنی؟! کمی بلندش کن، من هم بشنوم.»
اوایل چیزی نمی گفت. اما یک شب عکس کوچکی از جیب پیراهنش درآورد و گفت: «این عکس آقای خمینی است. شاه او را تبعید کرده. مردم تظاهرات می کنند. می خواهند آقای خمینی بیاید و کشور را اسلامی کند. خیلی از شهرها هم تظاهرات شده.»
بعد بلند شد و وسط اتاق ایستاد و گفت: «مردم توی تهران این طور شعار می دهند.»
دستش را مشت کرد و فریاد زد: «مرگ بر شاه... مرگ بر شاه.»
بعد نشست کنارم. عکس امام را گذاشت توی دستم و گفت: «این را برای تو آوردم. تا می توانی به آن نگاه کن تا بچه مان مثل آقای خمینی نورانی و مؤمن شود.»
عکس را گرفتم و نگاهش کردم. بچه توی شکمم وول خورد.
روزها پشت سر هم می آمد و می رفت. خبر تظاهرات همدان و تهران و شهرهای دیگر به قایش هم رسیده بود. برادرهای کوچک تر صمد که برای کار به تهران رفته بودند، وقتی برمی گشتند، خبر می آوردند صمد هر روز به تظاهرات می رود؛ اصلاً شده یک پایه ثابت همه راه پیمایی ها.
یک بار هم یکی از هم روستایی ها خبر آورد صمد با عده ای دیگر به یکی از پادگان های تهران رفته اند، اسلحه ای تهیه کرده اند و شبانه آورده اند رزن و آن را داده اند به شیخ محمد شریفی.
این خبرها را که می شنیدم، دلم مثل سیر و سرکه می جوشید. حرص می خوردم چرا صمد افتاده توی این کارهای خطرناک.
دیر به دیر به روستا می آمد و بهانه می آورد که سر زمستان است؛ جاده ها لغزنده و
خطرناک است. از طرفی هم باید هر چه زودتر ساختمان را تمام کنند و تحویل بدهند. می دانستم راستش را نمی گوید و به جای اینکه دنبال کار و زندگی باشد، می رود تظاهرات و اعلامیه پخش می کند و از این جور کارها.
عروسی یکی از فامیل ها بود. از قبل به صمد و برادرهایش سپرده بودیم حتماً بیان.
روز عروسی صمد خودش را رساند. عصر بود. خبر آوردند" حجت قنبری " یکی از هم روستایی هایمان را که چند روز پیش در تظاهرات همدان شهید شده بود به روستا آورده اند.
مردم عروسی را رها کردند و ریختند توی کوچه ها. صمد افتاده بود جلوی جمعیت، مشتش را گره کرده بود و شعار می داد: «مرگ بر شاه... مرگ بر شاه.» مردها افتادند جلو و زن ها پشت سرشان. اول مردها مرگ بر شاه می گفتند و بعد هم زن ها. هیچ کس توی خانه نمانده بود.
خانواده حجت قنبری هم توی جمعیت بودند و در حالی که گریه میکردند، شعار می دادند.
تشییع جنازه باشکوهی بود. حجت را به خاک سپردیم. صمد ناراحت بود. من را توی جمعیت دید. آمد و خودش مرا رساند خانه و گفت می رود خانه شهید قنبری.
شب شده بود؛ اما صمد هنوز نیامده بود. دلم هول می کرد. رفتم خانه پدرم. شیرین جان ناراحت بود. می گفت حاج آقایت هم به خانه نیامده. هر چه پرسیدم کجاست، کسی جوابم را نداد. چادر سرکردم و گفتم: «حالا که این طور شد، می روم خانه خودمان.» خواهرم جلویم را گرفت و نگذاشت بروم.
شستم خبردار شد برای صمد و پدرم اتفاقی افتاده. با این حال گفتم: «من باید بروم. صمد الان می آید خانه و نگرانم می شود.»
خدیجه که دید از پس من برنمی آید، طوری که هول نکنم، گفت: «سلطان حسین را گرفته اند.» سلطان حسین یکی از هم روستایی هایمان بود.
گفتم: «چرا؟!»
خدیجه به همان آرامی گفت: «آخر سلطان حسین خبر آورده بود حجت را آورده اند. او باعث شده بود مردم تظاهرات کنند و شعار بدهند. به همین خاطر او را گرفته و برده اند پاسگاه دمق. صمد هم می خواسته برود پاسگاه، بلکه سلطان حسین را آزاد کند. اما حاج آقا و چند نفر دیگر نگذاشتند تنهایی برود. با او رفتند.»
اسم حاج آقایم را که شنیدم، گریه ام گرفت. به مادر و خواهرهایم توپیدم: «تقصیر شماست. چرا گذاشتید حاج آقا برود. او پیر و مریض است. اگر طوری بشود، شما مقصرید.»
آن شب تا صبح نخوابیدیم. فردا صبح حاج آقا و صمد آمدند. خوشحال بودند و می گفتند: «چون همه با هم متحد شده بودیم، سلطان حسین را آزاد کردند؛ وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرش بیاورند.»
نزدیک ظهر، صمد لباس پوشید. می خواست برود تهران. ناراحت شدم. گفتم: «نمی خواهد بروی. امروز یا فردا بچه به دنیا می آید. ما تو را از کجا پیدا کنیم.»
مثل همیشه با خنده جواب داد: « نگران نباش خودم را می رسانم.»
اخم کردم. کتش را درآورد و نشست. گفت: «اگر تو ناراحت باشی، نمی روم. اما به جان خودت، یک ریال هم پول ندارم. بعدش هم مگر قرار نبود این بار که می روم برای بچه لباس و خرت و پرت بخرم؟!»
بلند شدم کمی غذا برایش آماده کردم. غذایش را که خورد، سفارش ها را دادم. تا جلوی در دنبالش رفتم. موقع خداحافظی گفتم: «پتو یادت نرود؛ پتوی کاموایی، از آن هایی که تازه مد شده. خیلی قشنگ است. صورتی اش را بخر.»
وقتی از سر کوچه پیچید، داد زدم: «دیگر نروی تظاهرات. خطر دارد. ما چشم انتظاریم.»
برگشتم خانه. انگار یک دفعه خانه آوار شد روی سرم. بس که دلگیر و تاریک شده بود. نتوانستم طاقت بیاورم. چادر سرکردم و رفتم خانه حاج آقایم.
دو روز از رفتن صمد می گذشت، برای نماز صبح که بیدار شدم، احساس کردم حالم مثل هر روز نیست. کمر و شکمم درد می کرد. با خودم گفتم: «باید تحمل کنم. به این زودی که بچه به دنیا نمی آید.»
هر طور بود کارهایم را انجام دادم. غذا گذاشتم. دو سه تکه لباس چرک داشتیم، رفتم توی حیاط و توی آن برف و سرمای دی ماه قایش، آن ها را شستم.
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
سوفسطا و فیلسوف سوف در لغت یونانی نام دانشی است. و اسطا، نام غلط است. بنابراین سوفسطا یعنی دانش اشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عزت انسان
کسی به حسن بصری گفت: چه عظمتی برای خود قائل هستی؟ حسن گفت: خدا میفرماید:... وَ لِلّٰهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ. [۱]
سعادت
از بزرگمهر پرسیدند: سعادت چیست؟ گفت: اینکه انسان یک پسری داشته باشد. پرسید:
اگر از مرگ آن یک پسر بترسد چه؟ گفت: تو از شقاوت که نپرسیدی، از سعادت پرسیدی.
تمسخر
----------
[۱]: ۱) - منافقون، ۸.
به کسی گفتند: فلانی به تو میخندد، گفت: إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کٰانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا
یَضْحَکُونَ [۱]، مجرمان بر مؤمنان میخندند.
حیا
گفته اند: کسی که از مردم حیا میکند و در خفا حیا ندارد، اعتباری هم نزد خود ندارد.
----------
[۱]: ۱) - مطففین، ۲۹.
#کشکول_شیخ_بهاء
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#روایت_شهید 🎥 پاسخ دندانشکنِ آسد مصطفی به بنیصدر اسلحههامون رو هم بگیری؛ با مشت و چوب و چماق از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق به شهادت
گلیست که در دل
هرکس نمیروید...
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
Part18_خار و میخک.mp3
16.02M
📗کتاب صوتی
#خار_و_میخک
اثر یحیی سنوار
قسمت 8⃣1⃣
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فصل شانزدهم اجتماع و تباني براي ارتكاب جرايم ماده ۶۱۰ هرگاه دو نفر يا بيشتر اجتماع و تباني نمايند ك
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فصل هفدهم جرايم عليه اشخاص و اطفال
ماده ۶۱۲ هركس مرتكب قتل عمد شود و شاكي نداشته يا شاكي داشته ولي از قصاص گذشت كرده باشد و يا بهر علت قصاص نشود در صورتي كه اقدام وي موجب اخلال در نظم و صيانت و امنيت جامعه يابيم تجري مرتكب يا ديگران گردد دادگاه مرتكب را به حبس از سه تا ده سال محكوم مينمايد.
تبصره در اين مورد معاونت در قتل عمد موجب حبس از يك تاپنج سال خواهد بود.
ماده ۶۱۳ هرگاه كسي شروع به قتل عمد نمايد ولي نتيجه منظوربدون اراده وي محقق نگردد به شش ماه تا سه سال حبس تعزيري محكوم خواهد شد.
ماده ۶۱۴ هركس عمدا به ديگري جرح يا ضربي وارد آورد كه موجب نقصان يا شكستن يا از كار افتادن عضوي از اعضا يا منتهي به مرض دايمي يا فقدان يا نقص يكي از حواس يا منافع يا زوال عقل مجني عليه گردد در مواردي كه قصاص امكان نداشته باشد چنانچه اقدام وي موجب اخلال در نظم و صيانت و امنيت جامعه
يا بيم تجري مرتكب يا ديگران گردد به دو تا پنج سال حبس محكوم خواهد شد و در صورت درخواست مجني عليه مرتكب به پرداخت ديه نيز محكوم ميشود.
تبصره در صورتي كه جرح وارده منتهي به ضايعات فوق نشود و آلت جرح اسلحه يا چاقو و امثال آن باشد مرتكب به سه ماه تا يك سال حبس محكوم خواهد شد.
ماده ۶۱۵ هرگاه عده اي با يكديگر منازعه نمايند هر يك ازشركت كنندگان درنزاع حسب مورد به مجازات زير محكوم ميشوند:
۱ درصورتي كه نزاع منتهي به قتل شود به حبس از يك تاسه سال
۲ در صورتي كه منتهي به نقص عضو شود به حبس از شش ماه تاسه سال
۳ در صورتي كه منتهي به ضرب و جرح شود به حبس از سه ماه تايك سال
تبصره ۱ در صورتي كه اقدام شخص دفاع مشروع تشخيص داده شود مشمول اين ماده نخواهد بود.
تبصره ۲ مجازاتهاي فوق مانع اجراي مقررات قصاص يا ديه حسب مورد نخواهد شد.
ماده ۶۱۶ در صورتي كه قتل غير عمد به واسطه بي احتياطي يابي مبالاتي يا اقدام به امري كه مرتكب در آن مهارت نداشته است يابه سبب عدم رعايت نظامات واقع شود مسبب به حبس از يك تاسه سال و نيز به پرداخت ديه در صورت مطالبه از ناحيه اولياي دم محكوم خواهد شد مگر اينكه خطاي محض باشد.
تبصره مقررات اين ماده شامل قتل غير عمد در اثر تصادف رانندگي نمي گردد.
ماده ۶۱۷ هركس به وسيله چاقو و يا هرنوع اسلحه ديگر تظاهر ياقدرت نمايي كند يا آن را وسيله مزاحمت اشخاص يا اخاذي ياتهديد قرار دهد يا با كسي گلاويز شود در صورتي كه از مصاديق محارب نباشد به حبس از شش
ماه تا دو سال و تا (۷۴) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.
ماده ۶۱۸ هركس با هياهو و جنجال يا حركات غير متعارف ياتعرض به افراد موجب اخلال نظم و آسايش و آرامش عمومي گردديا مردم را از كسب و كار باز دارد به حبس از سه ماه تا يك سال و تا (۷۴) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.
#قوانین_کیفری
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
📌دستورالعمل نحوه محاسبه خسارت کسر قیمت وسیله نقلیه (افت قیمت خودرو) را برای اجرا به شرکتهای بیمهای فعال در رشته شخص ثالث ابلاغ شد و مفاد این ابلاغیه از تاریخ یکم دی ماه سال ۱۴۰۳ لازم الاجرا است.
🔸در این ابلاغیه علاوه بر خودروهای با سن بیش از ده سال، برخی از قطعات خودرو نیز از پرداخت افت قیمت خودرو مستثنی شدهاند.
🔸مطابق مصوبه فوق، خسارات وارده به برخی قطعات مشمول پرداخت کسر قیمت وسیله نقلیه نمیشود.
🔸در فصل دوم این مصوبه موسسات بیمهای، ارزیاب مستقل خسارت، کارشناسان رسمی دادگستری و قوه قضائیه موظف شدهاند که همزمان با ارزیابی و تعیین خسارتهای مالی واردشده به وسیله نقلیه، کسر قیمت آن را بر اساس قانون و مصوبات موجود محاسبه کنند.
🔸مطابق فرمول محاسبه افت قیمت خودرو، ارزش وسیله نقلیه، حداکثر معادلگران ترین خودرو متعارف است و در خصوص وسایل نقلیهای که ارزش آنها کمتر از مبلغ مذکور است.
#افت_قیمت_خودرو
#دستورالعمل
#کارشناس_رسمی
@Vakil
📣 سلب امتیاز سیمکارتها و خطوط تلفن ثابت بلا استفاده غیرقانونی است
🔺رییس دیوان عدالت: اگر به هر دلیلی سیم کارت تلفن همراه و یا خط ثابت تلفنی مدتی مورد استفاده قرار نمیگرفت، پس از ۶ ماه خط تلفن را سلب امتیاز و نسبت به فروش آن اقدام میکردند که این موضوع در دیوان عدالت اداری مورد شکایت قرار گرفت.
🔺دیوان عدالت اداری بنا به وظیفه قانونی خود در هیئت تخصصی و هیئت عمومی به این موضوع ورود پیدا کرد و با توجه به دلایل ارائه شده مشخص شد که استدلالهای موجود مطابق قانون نبوده و قانونگذار چنین اختیاری را به آنها نداده است که از افراد سلب امتیاز و سلب مالکیت کنند، در همین راستا این مصوبه با رأی دیوان عدالت اداری ابطال شد.
🔺بر اساس قانون اگر سیم کارتی امکان اعاده دارد، شرکت مخابرات باید همان سیم کارت را به مالک اصلی برگرداند و اگر قابل اعاده نیست و به شخص دیگری واگذار شده باید مشابه همان سیم کارت یا خط تلفن را به متقاضیان برگرداند(جارچی).
@Vakil