هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هرشب
انس با قران .....
https://eitaa.com/zandahlm1357
#قسمت_نهم_رمان_نسل_سوخته: چشم های کور من
اون روز ... یه ایستگاه قبل از مدرسه ... اتوبوس خراب شد ... چی شده بود؛ نمی دونم و درست یادم نمیاد ... همه پیاده شدن ... چاره ای جز پیاده رفتن نبود ...
توی برف ها می دویدم و خدا خدا می کردم که به موقع برسم مدرسه ... و در رو نبسته باشن ... دو بار هم توی راه خوردم زمین ... جانانه سر خوردم و نقش زمین شدم ... و حسابی زانوم پوست کن شد ...
یه کوچه به مدرسه ... یکی از بچه ها رو با پدرش دیدم ... هم کلاسیم بود ... و من اصلا نمی دونستم پدرش رفتگره... همیشه شغل پدرش رو مخفی می کرد ... نشسته بود روی چرخ دستی پدرش ... و توی اون هوا، پدرش داشت هلش می داد ... تا یه جایی که رسید؛ سریع پیاده شد ... خداحافظی کرد و رفت ... و پدرش از همون فاصله برگشت...
کلاه نقابدار داشتم ... اون زمان کلاه بافتنی هایی که فقط چشم ها ازش معلوم بود ... خیلی بین بچه ها مرسوم شده بود ... اما ایستادم ... تا پدرش رفت ... معلوم بود دلش نمی خواد کسی شغل پدرش رو بفهمه ... می ترسیدم متوجه من بشه ... و نگران که کی ... اون رو با پدرش دیده ...
تمام مدت کلاس ... حواسم اصلا به درس نبود ... مدام از خودم می پرسیدم ... چرا از شغل پدرش خجالت می کشه؟... پدرش که کار بدی نمی کنه ... و هزاران سوال دیگه ... مدام توی سرم می چرخید ...
زنگ تفریح ... انگار تازه حواسم جمع شده بود ... عین کوری که تازه بینا شده ... تازه متوجه بچه هایی شدم که دستکش یا کلاه نداشتن ... بعضی هاشون حتی چکمه هم نداشتن... و با همون کفش های همیشگی ... توی اون برف و بارون می اومدن مدرسه ...
بچه ها توی حیاط ... با همون وضع با هم بازی می کردن ... و من غرق در فکر ... از خودم خجالت می کشیدم ... چطور تا قبل متوجه نشده بودم؟ ... چطور اینقدر کور بودم و ندیدم؟...
اون روز موقع برگشتن ... کلاهم رو گذاشتم توی کیفم ... هر چند مثل صبح، سوز نمی اومد ... اما می خواستم حس اونها رو درک کنم ...
وقتی رسیدم خونه ... مادرم تا چشمش بهم افتاد ... با نگرانی اومد سمتم ... دستش رو گذاشت روی گوش هام ...
- کلاهت کو مهران؟ ... مثل لبو سرخ شدی ...
اون روز چشم هام ... سرخ و خیس بود ... اما نه از سوز سرما ... اون روز .. برای اولین بار ... از عمق وجودم ... به خاطر تمام مشکلات اون ایام ... خدا رو شکر کردم ...
خدا رو شکر کردم ... قبل از این که دیر بشه ... چشم های من رو باز کرده بود ... چشم هایی که خودشون باز نشده بودن ...
و اگر هر روز ... عین همیشه ... پدرم من رو به مدرسه می برد ... هیچ کس نمی دونست ... کی باز می شدن؟ ... شاید هرگز ...
.
.
ادامه دارد...
🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
AUD-20200119-WA0052.mp3
8.26M
🎧 سرود بسیار زیبا و حماسی به سبک تیتراژ مختار نامه
🇮🇷 تقدیم به سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
🇮🇷 #فجر_سلیمانی
🇮🇷 #انتقام_سخت
https://eitaa.com/zandahlm1357
100.gif
120K
دهه فجر مبارک
https://eitaa.com/zandahlm1357
یک عمر به دروغ گفتند در زمان پهلوی ، حجاب اختیاری بود!!!
اما یادشان رفت همین رضاخان بود که به خاطر اصرار مردم برای حفظ حجاب، آنها را در حرم امام رضا (ع) ، به گلوله بست و به خاک و خون کشید...
توضیح عکس : بازدید رضا شاه از کشف حجاب مدارس تهران
https://eitaa.com/zandahlm1357
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 شاه و فرح و دلجویی از زلزله زدگان طبس❗️
🎥 ببینید/ عکس بازدید فرح و شایعه توجه شاه به زلزله زدگان طبس سال ۵۷ در حالی منتشر می شود که قربانیان زلزله چیزهای دیگری می گویند!!👆
حتما این کلیپ پخش شود تا جوابی محکم داده شود به دروغگویان
https://eitaa.com/zandahlm1357
احترام شاه ایران به چرچیل ، که از لحاظ سیاسی پایین تر از شاه بود!!!
این است آن عزتی که بعضی ها می گویند در زمان شاه داشتیم!!!
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبه با دانشجویان زمان شاه که مجبور شده اند به خاطر ادامه تحصیل به تهران مهاجرت کنند. خیلی جالبه که همه می گن هزینه ها بالاست و ترافیک تهران افتضاحه😐
https://eitaa.com/zandahlm1357
Hojat Ashrafzadeh _ Vatanam (320).mp3
9.97M
💔💔 اهنگ وطنم😭😭
🎤🎤 حجت اشرف زاده
https://eitaa.com/zandahlm1357