شبهه 15_ کشتن مردها و زن ها توسط امام زمان.MP3
1.06M
ادامه دارد ....
📚 حکایت مرگ حضرت موسی (ع)
🍃✨جریان مرگ #حضرتموسی(ع) اینگونه بود که ایشان برای مناجات به کوه طور رفت و برگشت و در راه مصر بود.
🍃✨یک مرد باوقاری را دید که مشغول کندن قبر بود و زیبا این کار را انجام میداد.
🍃✨کار که تمام شد به موسی گفت برای یک لحظه در قبر بخواب تا ببینم اندازة شخصی که می خواهد در آن دفن شود، شده است.
🍃✨آن شخص #ملکالموت بود و همان لحظه که حضرت موسی(ع) در قبر خوابید، جانش را گرفت.
🍃✨خداوند هم در سوره مبارکه اعراف این نکته را بیان می کند که اجل شما لحظه ای به تأخیر نخواهد افتاد.
https://eitaa.com/zandahlm1357
1 - ماجراي عجيب دانشمند يهودي ، در مكه هنگامي كه پيامبر ( ص ) ديده به جهان گشود ، يكي از يهوديان آگاه ، در مكه نزد ، بزرگان قريش ( كه از سران مكه بودند ) آمد ، و با تعجب گفت : آيا امشب ، در ميان شما كودكي به دنيا آمده است ؟ پاسخ دادند : نه .
يهودي گفت : پس او در فلسطين به دنيا آمده كه نامش احمد است و از نشانه هاي او اينكه خالي به رنگ ابريشم خاكستري ، در بين شانه هايش قرار دارد .
قريشيان متفرق شدند و به جستجو پرداختند . دريافتند كودكي در خانه عبدالله بن عبدالمطلب به دنيا آمده است ، جريان را به دانشمند يهودي گفتند ، يهودي خود را به آن كودك رسانيد ، كودك را از مادرش آمنه گرفت ، سپس بين شانه اش را ديد ، ناگاه بي هوش شد . هنگامي كه به هوش آمد ، حاضران از يهودي پرسيدند : چرا حالت دگرگون شد ؟
او در پاسخ گفت : ( مقام نبوت تا روز قيامت از بني اسرائيل بيرون رفت ، سوگند به خدا ، اين كودك همان پيامبر ( ص ) است كه بني اسرائيل را به هلاكت مي رساند ) .
قريشيان از اين مژده شادمان شدند .
يهودي به آنها گفت : ( سوگند به خدا ، اين نوزاد ، آنچنان به شما عظمت و آبرو مي بخشد ، كه عظمت شما در همه جاي دنيا ، به زبان مردم مي افتد ) .
ابوسفيان كه در آنجا بود ، گفت : او به طائفه مضر ( كه خودش از آن طايفه بود ) عظمت مي بخشد ( 3 ) .
داستانهای بحارالانوار علامه محمد باقر مجلسی( ق سره)
https://eitaa.com/zandahlm1357
#هرروزیک_آیه
✨فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ
✨كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ
✨إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ ﴿۱۷﴾
✨پس كيست ستمكارتر از
✨آن كس كه دروغى بر خداى
✨بندد يا آيات او را تكذيب كند
✨به راستى مجرمان رستگار نمى شوند (۱۷)
📚سوره مبارکه یونس
✍آیه ۱٧
41.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فيديو تلاوة الشيخ محمود الشحات محمد انور من سورتي التحريم وقريش
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💠☀️💠☀️💠☀️💠 ☀️اخلاق مهدوی☀️ ◀️قسمت صد و پانزدهم 📚در آیات و روایات برای ریا کارها خصوصیاتی را ذکر ک
💠☀️💠☀️💠☀️💠
☀️اخلاق مهدوی☀️
◀️قسمت صد و شانزدهم
⭕️(ادامه صفات ریاکاران)👇
6⃣. چنانچه مدح و ثنا آنها را نکنند از عمل می کاهند.
🔸وقتی دارد ریا می کند نمازش را میخواند می بیند کسی انگار به او توجه ندارد، این همه کار مهدوی کرده، این همه برای امام زمان🔆 زحمت کشیده کار کرده هیچ کسی از او تعریف و تمجید و تشکر نمی کند، 💭می گوید وقتی کسی من را نمی بیند وقتی کسی من را تعریف و تمجید نمی کند برای چه این عمل را انجام بدهم. خیلی صفت بدی هست.
⚠👀ببینیم آیا تعریف و تمجید مردم یا تعریف نکردن مردم بر شدت و ضعف اعمال ما تأثیر دارد یا نه⁉️ یا کار را برای رضای خدا انجام بدهیم، اصلا به تعریف و تمجید مردم توجه نکنیم.⚠️
🗣وقتی یک نفر دارد از ما تعریف
می کند یا یک نفر دارد علیه ما حرف میزند تأثیر در میزان فعالیت های ما انجام نشود. چون کار برای کیست⁉️ برای خداست. برای امام عصر (عج) هست. مثلا یکی از عزیزان به امام خمینی گفته بود آقاجان ببینید چقدر مردم دارند می گویند درود بر خمینی و.. 😊امام فرمود اگر یک روزی همه ی این مردم بگویند مرگ بر خمینی بر من هیچ تأثیری ندارد. چرا؟ چون من کار را برای رضای خدا دارم انجام می دهم، نه برای این و آن.
☝️اینکه بعضی از عزیزان به ما گله میکنند در راه مهدویت وارد شدیم به ما فحش دادند، به ما تهمت زدند.. چرا می ترسی عزیز من‼️ این حرف ها هست، مگر تو منتظر تعریف و تمجید مردم هستی؟ مخصوصا در راه مهدویت دنبال نقل و نبات ریختن مردم نباشید. بله حرف هست، حدیث هست، هر کار خدایی هم همین را دارد. هر کار خدایی که شما در نظر بگیرید یک عده ❌نمی فهمند ممکن است حرف و حدیث پشت سر شما بزنند. ما کار را برای رضای خدا✨ باید انجام بدهیم، نه برای حرف و حدیث های مردم. این را دقت بکنید.
🌀می بینی طرف که سالهای سال
به امام حسین (ع) خدمت کرد، به امام زمان کمک کرد، ولی الان ضعیف شده.. میپرسی چرا کار نمی کنی⁉️ می گوید مردم که نمی بینند و قدر ما را نمی دانند. آقا تو برای مردم کار کردی یا برای امام زمان کار کردی؟ تو برای خدا کار کردی یا برای خوشحالی مردم کار کردی، برای کی این کارها را انجام دادی؟😏 اینطوری میتوانی بحث ریا را بفهمی.
👌یا برعکس میبینی یک نفر همش دارد زحمت می کشد به مردم خدمت می کند برای امام زمان (عج) کار می کند خیلی تحویلش نمی گیرند ولی هی دارد فعالیت می کند. 💬می پرسی هیچ کس تو را نمیبیند مردم که اصلا اهمیت کار تو را درک نمی کنند، تو برای چی داری کار را ادامه می دهی؟ طرف می گوید برای خدا انجام می دهم، برای امام زمان انجام می دهم، تعریف و تمجید مردم که اصلا برای من مهم نیست.😊
✅مهم این است که خدا از ما
راضی باشد، امام زمان از ما راضی باشد.
🔹ادامه دارد ....
💽برگرفته از سخنرانی"اخلاق
مهدوی" فایل شماره (24)
🎤استاد احسان عبادی
#اخلاق_مهدوی 116
💠☀️💠☀️💠☀️💠
___________
Ostad Raefipour_Emam Zaman Ra Behtar Beshenasim_98.01.29_Tehran_24kb.mp3
12.92M
💢 امام زمان را بهتر بشناسیم ❗️
#استاد_رائفی_پور
در روزنامه خراسان شماره 3692 ذیقعده 1381 چنین نوشته شده بود .
در مشهد شب گذشته جوان افلیجی در حرم مطهر حضرت رضا (ع ) شفا و کسبه بازار جشن گرفتند و دکاکین خود را با پرچمهای سه رنگ چراغهای الوان تزیین کردند خبرنگار با این جوان تماس گرفت جریان مشروح را چنین گزارش می دهد .
این جوان به نام سید علی اکبر گوهری و سنش در حدود بیست و هشت سال اهل تبریز و شغلش قبل از ابتلاء باین مرض عطرفروشی در بازار تبریز بود به خبرنگار ما اظهار داشته که من از کودکی به مرض حمله قلبی و تشنج اعصاب مبتلا بودم و چون بشدت از این مرض رنج می بردم بنا به توصیه اطباء تبریز برای معالجه به تهران رفتم و در بیمارستان فیروزآبادی بستری گردیدم . روز عمل جراحی دقیق که فرا رسید قرار شد لکه خونی که روی قلب من است بوسیله اشعه برق از بین ببرند و آنرا بسوزانند ولی معلوم نیست روی چه اشتباهی مدت برق بروی قلب بیشتر شد و بر اثر آن نصف بدنم فلج گردید و چشم چپم نیز از بینائی افتاد .
مدت پنج ماه برای معالجه مرض جدید بیمارستان چهرازی بستری بودم پس از معالجات فراوان بدنم تا اندازه ای خوب شد و چشمم بینائی خود را بازیافت .
ولی پای چپم همان طور باقی ماند بطوریکه با عصا نمی توانستم بخوبی حرکت کنم پس با ناامیدی تمام به تبریز برگشتم و در آنجا هم خیلی خرج معالجه کردم و هرکس هرچه گفت و تجویز کرد اجراء کردم و دکان عطرفروشی و خانه و زندگانیم را به پول تبدیل کرده و صرف و خرج معالجه کردم و دوباره به تهران برگشتم و به بیمارستان شوروی مراجعه نمودم .
ولی آنجا هم پس از معالجات زیاد گفتند معالجه اثری ندارد و پای تو برای همیشه فلج خواهد بود .
به تبریز برگشتم و روز اول عید نوروز بخانه یکی از اطباء تبریز به نام دکتر منصور اشرافی که با خانواده ما و همچنین مرض من آشنائی کامل داشت رفتم و با التماس از او خواستم که اگر راهی برای معالجه پایم باقی است بگوید و اگر هم ممکن نیست بگوید تا من دیگر باین در و آن در نزنم آن دکتر پس از معاینه دقیق سوزنی بپایم فرو کرد و من هیچ احساس دردی نکردم .
آنگاه مقداری از خون مرا برای تجزیه گرفت و پس از تجزیه گفت میرعلی معالجه پای تو ثمری ندارد متاءسفانه تو برای همیشه فلج خواهی بود .
این بود من در آن روز بسیار ناراحت شدم با اینکه آنروز روز عید بود و مردم همه غرق شادی و سرور بودند پس من با دلی شکسته بخانه یکی از رفقای خود رفتم و سخنان دکتر را برای او گفتم آن دوستم که مردی سالخورده بود مرا دلداری داد و گفت میرعلی تو که جوان با تقوی و متدیّنی هستی خوب است به طبیب واقعی یعنی حضرت رضا (ع ) مراجعه کنی و برای پابوسی آنحضرت به مشهد مشرف شوی .
به محض اینکه آن دوستم چنین سخنی گفت اشکهای من جاری شد و همان لحظه تصمیم گرفتم برای تشرف به زیارت و پس از تهیه وسائل سفر حرکت کردم و ساعت هفت و نیم روز پنجشنبه وارد شهر مشهد شدم .
از آنجائیکه خیلی اشتیاق داشتم بدون آنکه منزلی بگیرم و استراحت کنم با هر زحمتی بود خود را به صحن مطهر رساندم و قبل از تشرف بحرم برگشتم و غسل زیارت کردم و تمام افرادی که در حمّام بودند باین حال من تاءسف می خوردند .
در هر حال بحرم مشرف شدم و بیرون آمدم و چون خیلی گرسنه بودم به بازار رفتم و قدری خوراکی تهیه کردم و خوردم و دوباره بحرم باز گشتم و دیگر خارج نشدم تا شب ساعت یازده در گوشه ای نشسته بودم و یکی از پاسداران حرم مواظبت مرا داشت که زیردست و پای جمعیت انبوه حرم لگدمال نشوم .
در همین مواقع بود که با زحمت زیاد بضریح مطهر نزدیک شدم و با صدای بلند به ناله و زاری پرداختم و از بس گریه کردم از حال طبیعی خارج شدم و چیزی نفهمیدم و در همان حال اغماء و بیهوشی نوری به نظرم رسید که از آن صدائی بلند شد و امر کرد و فرمود سید علی اکبر بلند شو خدایت تو را شفا عنایت نمود از حال اغماء خارج شدم و ملاحظه کردم پایی را که توانائی نداشتم سنگینی آنرا تحمل کنم و انگشت آن پا را تکان بدهم بحرکت آمده پس بدون کمک عصا به کناری رفتم و نماز خواندم و شکر خدا را بجای آوردم و در این وقت یکی از همشهری ها را که کاملا بحال من آگاه بود در حرم مطهر دیدم و او خیلی از حال من تعجب نمود و مرا باطاق خود در مسافرخانه میانه برد و امروز عده ای از کسبه و کارگران حمام مرا که باین حال دیدند متعجب شدند و مرا بخدمت آیت الله سبزواری بردند و اشخاصی که مرا دیده بودند شهادت دادند و جریان را طی نامه ای بآستان قدس نوشتند و باین مناسبت ساعت ده از صبح نقاره شادی زدند به جهت اطلاع عموم و خشنودی مسلمین پس من بایستی هرچه زودتر به شهر خود بروم . و این مژده بزرگ را بمادر و همسر و دو فرزند و شش برادرم بدهم و البته دوباره در اولین فرصت برای زیارت حضرت رضا صلوات الله علیه باز خواهم گشت .
با حبّ رضا سرشته ایزد گل ما
جز مهر رضا نباشد اندر دل ما
ما را به بهشت جاودان حاجت نیست
زیرا که بود کوی رضا منزل ما
https://eitaa.com/z
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357