eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.3هزار دنبال‌کننده
45.6هزار عکس
32.4هزار ویدیو
1.5هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: .......: 💎2⃣راهکارهایی برای آشنا کردن کودکان با صلوات ۶. ;کودکان دو یا سه ساله علاقه ی زیادی به پرتاب شدن به سمت بالا دارند، به کودک خود بگویید که بعد از هر بار صلوات فرستادن برای او این کار را انجام می دهید. ۷. بازی رهایی از اسارت با ذکر صلوات؛ کودک خود را اسیر کنید و به او بگویید اگر می خواهی از اسارت دشمن فرضی رها شوی باید صلوات بفرستی. ۸. هر بار که گمشده ای را پیدا می کنید، صلوات بفرستید تا برای کودکتان ملکه شود ۹. هر بار که برق قطع شده ، وصل می شود، صلوات بفرستید. ۱۰. هر بار که میوه ی خوشبو و خوش طعم و نو برآنه ای میل می کنید ، صلوات بفرستید. ۱۱. هر بار که گنبد مسجدی را می بینید با یاد و خاطره ی پیامبر مهربانی ها و هدیه به ایشان صلوات بفرستید.. ادامه دارد...... https://eitaa.com/zandahlm1357
📚 پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید: «عرامة الصبی فی صغره زیادة فی عقله فی کبره   شیطنت و به هنگام خردسالی نشانه زیادی و اندیشه او در بزرگسالی است.» https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿💕🌿💕🌿 چقدر به این در و اون در زدی؟ خسته نشدی؟؟! آروم بگیر ! خودش داره میگه همه چی دست منه! میگه من همه چی رو میدونم، میگه گره کار دست منه. این منم که بلدم بازش کنم. حتی اگه احساس کنی دیگه ته خط رسیدی ! من همه چیز و معجزه وار می تونم تغییر بدم فقط دستت و تو دستام بزار! باور نداری؟ وقتی باور کردی گره باز میشه، این خط ─ اینم نشون ┼ … من همینجا، اوایل سوره انعام سر قول و قرارم هستم، هر موقع باورت شد بیا … 💠 قرآن کریم/ سوره انعام / آیه 59 🌻كليدهای غيب تنها نزد اوست و جز او كسی آن را نمی‌داند. آنچه در خشكی و درياست ميداند، هيچ برگی از درختی نمی‌افتد مگر اينكه از آن آگاه است. و نه هيچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمين، و نه هيچ تر و خشكی نیست جز اینکه در كتاب آشكار (در كتاب علم خداوند) ثبت است. 🌺🍃👇 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحه پزشک خود باشیم @zandahlm1357
خالهای کوچک قرمز رنگ در واقع تومورهای خوش خیمی هستند که از سلولهای خونی تشکیل شده اند و به هیچ وجه خطرناک نیستند، این خال های قرمز رنگ که معمولا از سن ۳۰ تا ۳۵ سالگی به بعد در ناحیه کمر و سینه و بازوی افراد ظاهر می شود به خال گیلاسی و یا خال آنژیو معروفند. از دلایل اصلی بروز آنها می توان به بارداری، شرایط آب و هوایی خاص، دیابت، مشکلات کبدی و قرار گرفتن در معرض عناصر سمی اشاره کرد. همچنین وجود سابقه خانوادگی نیز ابتلا به خال‌های قرمز را افزایش خواهد داد. این نقاط کاملاْ بی خطر بوده و نشانه ای از سرطان نیستند. درمان با سرکه سیب یک تکه پنبه را آغشته به سرکه سیب کنید. محل را با این پنبه خوب خیس کنید و پنبه را با یک باند تمیز روی پوست ببنید. تا صبح صبر کنید. اگر شما این روند را هر شب تکرار کنید به زودی نتایج لذت بخش آن را مشاهده خواهید کرد. https://eitaa.com/zandahlm1357
https://eitaa.com/zandahlm1357 طرز تهیه 🔵 سویق گندم: آرد گندم را تفت دهید و سپس الک کنید. سبوس گندم را هم تفت دهید و الک کنید.. حال هر دو ماده را به هم مخلوط کنید. . 🌹سویق جو: مثل سویق گندم دست می آید. . 🌹سویق برنج: هم می توان مثل سویق گندم بدست آورد و هم اینکه اول برنج سبوس دار را تفت داد و بعد آرد کرد . 🌹سویق عدس: چون عدس سبوس ندارد، کافی است عدس را خوب آسیاب کنید و بعد آرد آنرا تفت دهید و مجددا آسیاب کنید و دوباره تفت دهید و الک کنید. 🌹سویق سنجد: ابتدا هسته سنجد را از گوشت سنجد با یک آسیاب معمولی جدا کنید. بعد هسته را آسیاب کنید و جداگانه تفت دهید، و خوب الک کنید. گوشت سنجد را نیز آسیاب کرده و تفت دهید و الک کنید. حال پودر تفت داده هسته و گوشت سنجد را با هم مخلوط کنید. 🌹سویق سیب: سیب را بتدریج رنده کنید، تفت دهید و پس از خشک شدن آنرا پودر کنید. تذکر :🌺 1- میزان سبوس گندم باید حدودا دو برابر حد معمول سبوس اولیه خودش باشد. 2- میزان تفت دادن آرد محصول با سبوس آن متفاوت است، تا بد طعم نشود. سویق چیست !؟✏️✏️ در حالت عمومی سویق همان قاووت می باشد، مثل آرد نخودچی و قوتو کرمانی. ولی در طب اسلامی سویق عبارت 📌از؛ تفت داده آرد برخی حبوبات، بدین صورت که مثلا آرد گندم را تفت می دهند و سبوس گندم را نیز جداگانه💥 تفت می دهند، بعد از الک کردن آنها را با هم مخلوط می کنند. (سویق گندم)امام صادق علیه السلام: سویق گوشت می رویاند و استخوان را محکم می کند. به کودکانتان در خردسالی سویق بدهید، چرا که گوشترا می رویاند و استخوان را محکم می سازد. 🌺-مفید برای خانم باردار. 🌺-بهترین جایگزین فولیک اسید و قرص آهن] 🌺سویق، صفرا را از تن، و بلغم را از معده، کاملا جدا می کند .
https://eitaa.com/zandahlm1357 درمان زگیل و خالهای گوشتی ( افزایش سودای محیطی ) : الف ) ماساژ پوست ب ) سرکه انگبین (۲ واحد عرق نعنا + ۲ واحد عسل + ۱ واحد سرکه انگور طبیعی ) یک سوم لیوان از این شربت ریخته و باقی را آب ریخته و شبها قبل از خواب میل شود ج ) حجامت عام۲ مرحله یا ۱ مرحله حجامت موضعی د ) استفاده از کیسه در حمام برای شستشو و ) استفاده از ته برگ انجیر ( شیره برگ آن ) به صورت موضعی
از آنجا که شرح حال اولیاء خدا باعث بیداری از خواب غفلت می شود هر دوشنبه مختصری از زندگینامه یک ولی خدا تقدیم می شود
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد جمعه اصفهان، در سال 1392 قمری می فرمود: يك ماه رمضاني، در مشهد مقدس، بنده تصميم گرفتم راجع به امام‏ زمان علیه السلام صحبت كنم، سنه بيست و دو يا بيست و سه یا بیست و چهار بود، يادم نيست. ده الی پانزده سال، ماه مبارك‌ ها، من مشهد، در مسجد گوهرشاد، منبر مي ‏رفتم. يك ماه رمضاني تصميم گرفتم كه سر تا پاي ماه را به استثناي سه شب احياء، راجع به امام ‏زمان علیه السلام صحبت كنم. در ضمن هم مراقب بودم كي چرتي است؟ كي حرف مي ‏زند؟ كي خوب گوش مي ‏دهد؟ كه مستمعين نخبه خود را بیابم. ديدم يك جواني هست، اين جوان، شب‌ هاي اوّل دور دست بود، امّا شب های بعد، نزديك شد به منبر، تا آن که پاي منبر ما بود و زودتر از همه هم مي آمد، شايد نيم ساعت يك ساعت به وقت منبر بنده، مي‌ آمد که جا بگيرد و مي ‏نشست آن‌جا و ما هم منبر مي ‏رفتيم. اين همين ‌طوري محو و مات ما بود. ما از حضرت صحبت مي‏ كرديم، البته قدري شب‌ هاي اوّل، بحثمان علمي ‏بود، يواش يواش از علمي‏ به ذوقي رفت، از مقال، افتاد توي دنده حال. هم ‌چین، يكي دو كلمه با حال كه من گفتم، ديدم اين جوان منقلب شد، انقلابي كه نسبت به جمعيتي كه جلو بودند، ممتاز بود. يك حال ‌هاي عجيبي، یک يا صاحب الزمان ‌هایی مي‏ گفت و اشك مي ‌ريخت. گاهي هم خودش را مي‏ پيچاند و معلوم بود كه در يك جذبه مختصري افتاده ‏است. جذبه او در من تاثير مي ‏كرد، در من كه تاثير مي‏ كرد، حال من بيشتر مي ‏شد، ما هم مي ‏انداختيم پشتش و ديگر حالا شعرها و كلمات پرسوز از دهانمان در مي ‏آمد، مجلس منقلب مي ‏شد. اين حال دائم اشتداد پيدا كرد و اشتداد پيدا كرد، تا آن شب ‌هاي آخر كه در مورد وظايف شيعه و راجع به محبّت به حضرت صحبت مي ‏كرديم كه بايد او را دوست بداريم، چه بايد بكنيم. اين جوان، دائم به خودش مي ‏پيچيد و نعره ‌هاي سوزنده و گدازنده ‌اي از دلش بيرون مي ‏آمد و می گفت: يا صاحب الزمان! يا صاحب الزمان! و ما هم منقلب مي ‏شديم. خاطرم مي ‏آيد، يك شب اين شعرها را مي‏ خواندم: دارنده جهان مولاي انس و جان يا صاحب الزمان الغوث و الامان اين ‌ها را که مي ‏خواندم، مثل مار به خودش مي ‏پيچيد، مثل باران اشك مي ‏ريخت، مثل زن جوان مرده، داد مي ‏زد. از اختیار خارج می شد، مي ‏سوخت و اشك مي ‏ريخت و يا صاحب الزمان مي ‏گفت، و واقعا به حال ضعف مي ‏افتاد. بنده را هم سخت منقلب مي ‏كرد، انقلاب من هم جمعيت را منقلب مي ‏كرد. جمعيت اگر از اين‌كه الان اين‌جا هست، بيشتر نبود، كمتر نبود. مسجد گوهرشاد، «غَاصٌّ بِأَهْلِه»، با چهار تا ايوانش، پر از جمعيت مي‏ شد، چهار هزار، پنج هزار تا، كمتر يا بيشتر، به ‏اندازه همين جمعيت. انقلاب من، مردم را منقلب مي ‏كرد، يك وقت مي ‏ديدم، دو هزار ناله بلند است، از اين گوشه يا صاحب الزمان، از آن گوشه يا صاحب الزمان، یک جور عجيبي می ‌شد. خوب، ماه رمضان گذشت. منبر تمام شد، ما در فكر افتاديم اين جوان را پيدا كنيم. قدري من به او دل بستم، من شيفته آن كسي هستم و فريفته آن كسي هستم و عاشق دل سوخته آن کسی هستم كه دنبال امام زمان علیه السلام برود، اين را بدانيد. اصلا عاشق عاشق امام زمانم علیه السلام، عاشق محبّ امام زمان هستم. ما دنبال سرش رفتيم، ببينيم اين جوان كيست؟ كجاست؟ از دور و بري‌ها پرسيديم، بالاخره معلوم شد كه ايشان يك نيم باب دكان عطاري، در فلان محله مشهد دارد. خيلي خوب، رفتيم به سراغ اين جوان، دم آن دكان. دكان بسته ‏است، از همسايه‌ها پرسيديم اسمش چيست، اسمش را گفتند. گفتم كجاست؟ گفتند: او بعد از ماه رمضان، دو، سه روز آمد، دكان را باز كرد وليكن حالش يك جور ديگري شده بود، بسته‏ است، يك هفته رفته و پيدايش نيست، نمي ‌دانيم كجاست؟ خيلي خوب، گذشت. بعد از ده، بيست، سی روز، يك روز توي خيابان تهران مشهد، دور فلكه، يك خياباني كشيده ‏اند، به نام خيابان تهران، منزل من هم در آن ‌جا بود. از منزل بيرون آمدم بروم توي خيابان تهران، بين خيابان و در منزل، توي كوچه، آن جوان به من رسيد، امّا چي، لاغر شده، زرد و زار شده، گونه‌ هايش فرو رفته، يك پوست و استخواني شده ‏بود. به من كه از دور رسيد، اشكش جاري شد، دويد آمد جلو، و گفت: خدا بابايت را بيامرزد، خدا به تو طول عمر دهد، هي گريه مي ‏كرد و صورت و چانه مرا مي ‏بوسید، دست مرا گرفته بود و مي‏ خواست ببوسد. گفتم: چي شده بابا جان؟ چيست؟ گفت: خدا پدرت را بيامرزد، خدا به تو طول عمر بدهد، خدا تو را همچنين كند، دائم دعا کرد و می گفت: راه را به من نماياندي، من را به راه انداختي، الحمد لله و المنّه به منزل رسيدم، به مقصد رسيدم، خدا بابايت را بيامرزد. آن وقت بنا كرد قصه ‏اش را نقل كردن. و حالا گريه مي کرد مثل ابر بهار.
گفت: تو، در آن شب‌هاي ماه رمضان، آتش دادي دل ما را، دل ما از جا كنده شد، راستي عشق پيدا كردم به امام‏ زمان علیه السلام، ديدم همان‌طوري بوده كه تو مي ‏گفتي، دل من اصلاً متوجّه نبود و اين درست نيست. کم کم دل من تكان خورد، تکان خورد، علاقه پيدا كردم او را ببينم، بعد در گمشدن و نديدن او، التهاب قلبي و اشتعال سينه ‌اي براي من پيدا شد، به طوري‌ كه شب ‌هاي آخر، يا صاحب الزمان كه مي ‏گفتم، بدنم مي ‏لرزيد، دلم نمي ‏خواست بخوابم، دلم نمي ‏خواست چيزي بخورم، همه ‏اش دلم مي‏ خواست بگويم: يا صاحب الزمان و بروم دنبالش، پيدايش كنم. ماه رمضان تمام شد، آمدم دكان را باز كنم، ديدم دل به كسب و كار ندارم، ديدم دلم به يك نقطه توجّه دارد و از غير او منصرف است، و دلم مي ‏خواهد دلدار را ببينم. با كسب و كار، كاري ندارم، دلم مي ‏خواهد محبوبم را ببينم، به زندگي علاقه ندارم، به خوراك و پوشاك علاقه ندارم، ديگر دلم نمي ‌آید با مشتري حرف بزنم، ديگر دلم نمي ‏آيد در دكان بنشينم، دلم مي ‏خواهد اين در و آن در بروم تا به محبوب برسم. دست برداشتم، دكانم را بستم، رفتم كنار كوه، كوه سنگي. روزها تو آفتاب، شب‌ها تو مهتاب، هي داد مي ‌زدم محبوبم كجائي؟ عزيز دلم كجائي؟ آقاي مهربانم كجائي؟ می ‌گفت: گريه كردم، سوختم، داد زدم، خدا بابايت را بيامرزد، عاقبت روي آتش دلم آب وصال ريختند، عاقبت گل عذار را ديدم، عاقبت سر به پايش نهادم. آن وقت شروع کرد به گفتن، يك چيزهایی گفت كه نمي‏توانم بگويم و نبايد هم بگويم. بعد هم گفت: آقای حاج شيخ علي اكبر نهاوندي ،خدا رحمتش كند، همسايه ماست، او مختصر بویی برده است، از من پرسيد، من گفتم: به شما مراجعه كند، هرچه باشد به او بگویید. تو خودت مي ‏داني، هر چقدر مي خواهی به آقاي نهاوندي بگو، نمي ‏خواهي بگویي هم نگو. وقتي گريه ‌هايش تمام شد، ديدم صورت من را بوسيد. گفت: خداحافظ، خداحافظ، من يك هفته ديگر بيشتر زنده نيستم، چرا؟ چرا؟ گفت: به مطلبم رسيدم، به مقصودم رسيدم، صورتم به پاي يار و دلدارم نهاده شد، ترسيدم، اگر در دنيا بمانم، اين قلب روشن من باز تاريك شود، اين روح پاك، آلوده شود، درخواست مرگ كردم، پذيرفتند، خداحافظ، ما رفتيم. دعا كرد، و بعد از شش، هفت روز هم آن جوان از دنيا رفت. (سخنرانی های مسجد جمعه اصفهان، سال 1392 قمری، مجلس یازدهم)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنگه کریان منطقه‌ای بکر و دست نخورده در میان کوه های دولاب قشم است که در زمان بارندگی چاله‌هاش پر آب میشه و منظره منحصر به فردی رو به وجود میاره👌 https://eitaa.com/zandahlm1357
ابشار عروس ، از سلسله ابشارهاي زيباي هفتگانه شيراباد ، آبشارهاي شیرآباد در ۶ کیلومتری جنوب شهر خان‌ببین(گرگان) و در میان جنگلی بسیار زیبا واقع شده ‌است. https://eitaa.com/zandahlm1357
روستای استخرگاه در 35 کیلومتری مرکز شهرستان رودبار 📸 باما دنیا را ببینید https://eitaa.com/zandahlm1357
سوخته: و نمازی که قضا نشد خوابم برد ... بی توجه به زمان و ساعت ... و اینکه حتی چقدر تا نمازشب ... یا اذان باقی مونده بود ... غرق خواب بودم ...که یه نفر صدام کرد ... مهران ... و دستش رو گذاشت روی شونه ام ... پاشو ... الان نمازت قضا میشه ... خمار خواب ... چشم هام رو باز کردم ... چشم هام رو که باز کردم دیگه خمار نبودم ... گیجی از سرم پرید ... جوانی به غایت زیبا ... غرق نور بالای سرم ایستاده بود ... و بعد مکان بهم ریخت ... در مسیر قبله، از من دور می شد... در حالی که هنوز فاصله مادی ما ... فاصله من تا دیوار بود ... تا اینکه از نظرم ناپدید شد ... مبهوت ... نشسته ... توی رختخواب خشکم زده بود ... یهو به خودم اومدم ... - نمازم ... و مثل فنر از جا پریدم ... آفتاب طلوع کرده بود و زمان زیادی نبود ... حتی برای وضو گرفتن ... تیمم کردم و ... الله اکبر ... همون طور رو به قبله ... دونه های درشت اشک ... تمام صورتم رو خیس کرده بود ... هر چه قدر که زمان می گذشت... تازه بهتر می فهمیدم واقعا چه اتفاقی برام افتاده بود ... کی میگه تو وجود نداری؟ ... کی میگه این رابطه دروغه؟ ... تو هستی ... هست تر از هر هستی دیگه ای ... و تو ... از من ... به من مشتاق تری ... من دیشب شکست خوردم و بریدم ... اما تو از من نبریدی ... من چشمم رو بستم ... اما تو بازش کردی ... من ... گریه می کردم و تک تک کلمات و جملات رو می گفتم ... به خودم که اومدم ... تازه حواسم جمع شد ... این اولین شب زندگی من بود ... که از خودم ... فضایی برای خلوت کردن با خدا داشتم ... جایی که آزادانه بشینم ... و با خدا حرف بزنم ... فقط من بودم و خدا ... خدا از قبل می دونست ... و همه چیز رو ترتیب داده بود ... ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراقب خودت باش ❤️🌿 یادت نره قول‌هایی که تو ماه رمضون به خدا دادی 🦋يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ 🌿🌺ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﻣﺮﺍﻗﺐِ [ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭ ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺎﻱ ﻣﻌﻨﻮﻱِ ]ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﻴﺪ ; ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻳﺎﻓﺘﻴﺪ ، ﮔﻤﺮﺍﻫﻲ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺯﻳﺎﻧﻲ ﻧﻤﻰ ﺭﺳﺎﻧﺪ . ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍﺳﺖ ; ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﺍﺩﻳﺪ ، ﺁﮔﺎﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ . سوره مائده(١٠٥) 🦋 🦋👇 ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ https://eitaa.com/zandahlm1357