eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.5هزار عکس
35.3هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🗻🏔⛰ ◀️علم زمین شناسی نوین ثابت کرده است کوهها پایه های عمیقی زیر سطح زمین دارند و این پایه ها می توانند در ارتفاعات و در بالای سطح زمین به یکدیگر برسند. ◀️فرانک پرس رئیس آکادمی علوم آمریکا در کتاب خود با عنوان زمین ” کوهها را پایه های اصلی می داند که در زمین جاسازی شده اند در نتیجه، کوهها شکلی مانند میخ دارند و بسته به عمق کوهها، شکل میخ ها نیز متفاوت است.” بنابراین، واژه مناسب برای توصیف کوه ها بنابر اطلاعات، همان واژه «میخ» است. 💠وَ أَلْقَی فی الاَرْضِ رَوَسیَ أَن تَمِیدَ بِکمْ وَ أَنهَراً وَ سبُلاً لَّعَلَّکمْ تهْتَدُونَ(15)💠نحل/15 🔹و در زمین کوه های ثابت و محکمی افکند تا لرزش آنرا نسبت به شما بگیرد، و نهرها ایجاد کرد، و راههائی تا هدایت شوید.🔹 ◀️نظریه جدید ساختمان طبقات زمین شناسی می گوید کوه ها به مثابه تثبیت کننده زمین عمل می کنند..کتاب های زمین شناسی تاکنون تنها بخشی از کوه ها را که خارج از سطح زمین و قابل مشاهده است، توصیف کرده اند. اما اکنون زمین شناسی نوین، حقیقت آیات قرآن را اثبات کرده است. 💎💎💎 https://eitaa.com/zandahlm1357
‼️پیش بینی و اشاره اعجاب آور قرآن درباره پراکندگی کوه ها در 14 قرن پیش ‼️ https://eitaa.com/zandahlm1357
🔹💊🔶🔮🔹💊🔶🔮🔹💊🔶 هشت قرص ضد افسردگی در قرآن صبر و شکیبایی 🔸صبر یکی از اساسی‌ترین روش‌های مقابله با استرس و عوارض ناشی از آن است. صبر و نماز 🔸نماز بهترین وسیله برای ارتباط انسان با خدای متعال است و به خاطر توجه دادن نفس انسان به خدای قادر، مصائب و مشکلات را از یاد او برده؛ لذا در قرآن به مؤمنین دستور استعانت و کمک جستن از نماز داده شده. دعا و نیایش 🔸در اهمیت دعا همین بس که قرآن از زبان خدا می‌فرماید: ای پیامبر! به بندگانم بگو اگر نبود دعای شما، پروردگارم اعتنایی به شما نمی‌کرد. قرآن و بهره‌گیری از آن 🔸قرآن نسخه شفابخش خدای سبحان برای بیماران اعصاب است. تقوی 🔸قرآن از جمله آثار تقوی را خروج از مشکلات معرفی می‌کند، ویا کسانی که در گذران زندگی گرفتار فقر هستند واز این طریق مبتلا به ناراحتی و اضطراب‌اند. توکل به خدا 🔸منظور از توکل به خدا این است که انسان تلاشگر کار خود را به او واگذارد و حل مشکلات خویش رااز اوبخواهد. توبه و استغفار 🔸توجه به آمرزش خداوندو بخشش او یعنی تمامی گناهان قابل آمرزش هستند. توسل 🔸توسل به اولیای الهی مانند پیامبران و اوصیای گرامشان یقیناً مایه امن و آرامش روان است https://eitaa.com/zandahlm1357 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین 🌹 🌹 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگه خودتو .mp3
3.09M
موانع خداوند برای اینکه ما رو از مسیر انحراف دور کنه خداوند مثل یک مادر مهربان دائما مراقب ماست تا ما سالم به آغوشش برگردیم 💗🌿 مجموعه فوق العاده زیبا که درمان ریشه ای بسیاری از افسردگی ها و سردرگمی های انسان هست 🌺 🍃 جلسه ۴۵ 🍃💗👇 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از معادشناسی
سه دقیقه در قیامت 36.mp3
37.57M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه سی و ششم * توصیه به خواندن نامه‌های ۲۰، ۴۰، ۴۱ و ۴۳ نهج‌البلاغه * نکاتی از سیره علوی امام‌خمینی (ره) نسبت به رعایت بیت‌المال و حق‌الناس * حساسیت طلاب نسبت به شهریه * آیا اهل جهنم هستیم یا خیر؟ * اینطور فرهنگ‌سازی کنیم * اعمال چه افرادی در برزخ، حسابرسی می‌شود؟ * تفاوت شیرینی‌فروشی‌ها در چیست؟ * فکری برای دیه‌هایی که باید پرداخت کنیم، کرده‌ایم؟ * خمس نوعی حق‌الناس و بیت‌المال است * توضیح مفید و اجمالی خمس * معرفی کتاب - برداشت‌هایی از سیره امام‌خمینی (ره) - در سایه آفتاب 📅99/01/07
سه دقیقه در قیامت 37.mp3
34.2M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه سی و هفتم * استقلال مسلمین اساس کتاب شذرات‌المعارف * بیت‌المال باید در جایش هزینه شود * ادب در برابر عالم * مرض عصر ما، کم‌حوصلگی * ارکان امر به معروف از لسان امام حسین ع * ادامه کتاب، ماجرای صدقه * پاکیزه‌ترین اعمال * از واجبات اعمال ما، حمایت از یتیم * مالیات دادن به حکومت طاغوت * دو توهم بزرگ در زندگی * نظام ژله‌ای تقدیر * حدیثی طلایی از حضرت زهرا (س) 📅99/01/08
متن و دل نوشته ای در اوج بیماری از رضا بابایی نویسنده، دین پژوه و مولوی شناس خدمتتان تقدیم می دارم که خواندنش خالی از لطف نیست. رضا بابایی نویسنده بیش از سی و پنج کتاب و افزون بر صد و پنجاه مقاله در زمینه دین شناسی، فرهنگ، تاریخ و ادبیات دارد و تقریبا تمام عمر خود را صرف تحقیقات و پژوهشهای دینی و علوم و معارف اسلامی نموده است. او گرفتار سرطان بود و روزگار برای او چنین رقم زد که پنجه در پنجه این بیماری سخت تن به درمان دهد. با کمال تاسف در روز هجدهم فروردین نود و نه ازبین ما رفت. این یادداشت را در اوج بیماری بصورت وصیت نامه ای برای علاقه مندان به آثارش نگاشت. اگر عمری باشد: اگر عمری باشد، پس از این هیچ فضیلتی را هم‌پایه مهربانی با آدمیزادگان نمی‌شمارم. اگر عمری باشد، کمتر می‌گویم و می‌نویسم و بیشتر می‌شنوم و می‌خوانم. اگر عمری باشد، پس از این خویش را بدهکار هستی و هستان می‌شمارم نه طلبکار. اگر عمری باشد، دیگر هیچ عدالت کوچکی را در هوس رسیدن به عدالت بزرگ‌تر قربانی نمی‌کنم. اگر عمری باشد، دیگر با دو گروه بحث و گفت‌وگو نمی‌کنم: آنان که از عقیده خویش منفعت می‌برند و آنان که از اندیشه خویش، پیشه ساخته‌اند. اگر عمری باشد؛ عدالت را فدای عقیده و آرزو را فدای مصلحت و عمر را در پای خوردنی‌ها و پوشیدنی‌ها قربان نمی‌کنم. اگر عمری باشد، چندان در خطا و کوتاهی‌های دیگران نمی‌نگرم که روسیاهی خود را نبینم. اگر عمری باشد، از دین‌ها تنها مذهب انصاف را برمی‌گزینم و از فلسفه‌ها آن را که سربه‌هوا نیست و چشم به راه‌های زمینی دارد. اگر عمری باشد، هیچ ظلمی را سخت‌تر از تحقیر دیگران نمی‌شمارم. اگر عمری باشد، در پی هیچ عقیده و ایمانی نمی‌دوم. در خانه می‌نشینم تا ایمانی که سزاوار من است به سراغم آید. اگر عمری باشد، هر درختی را که دیدم در آغوش می‌گیرم، هر گلی را می‌بویم و هر کوهی را بازیگاه می‌بینم و تنها یک تردید را در دل نگه می‌دارم: طلوع خورشید زیباتر است یا غروب ان. اگر عمری باشد، همچنان برای آزادی و آبادی کشورم می‌کوشم. اگر عمری باشد، رازگشایی از معمای هستی را به کودکان کهنسال می‌سپارم. اگر عمری باشد، از هر عقیده‌ای می‌گریزم، چونان گنجشک از چنگال عقاب. اگر عمری باشد، در جنگل‌های بیشتری گم می‌شوم، کوه‌های بیشتری را می‌نوردم، ساعت‌های بیشتری به امواج‌ دریا خیره می‌شوم، دانه‌های بیشتری در زمین می‌کارم و زباله‌های بیشتری از روی زمین برمی‌دارم. اگر عمری باشد، کمتر غم نان می‌خورم و بیشتر غم جان می‌پرورم. اگر عمری باشد، دیگر هیچ گنجی را باور نمی‌کنم جز گنج گهربار کوشش و زحمت. اگر عمری باشد؛ برای خشنودی، منتظر اتفاقات خوشایند نمی‌نشینم. اگر عمری باشد، خدایی را می‌پرستم که جز محراب حیرت، در شاُن او نیست. اگر عمری باشد، قدر دوستان و عزیزانم را بیشتر می‌دانم. من قدم به ۵۵ سالگی گذاشتم. خبر مهمی نیست، اما مهم است که دوستان من بدانند که این مرد ۵۵ ساله، به تعداد کتاب‌هایی که نخوانده است غمگین است، به شمار دست‌هایی که نگرفته است، پشیمان است و به عدد مهربانی‌هایی که نکرده است، خاطری آزرده دارد. فریبکاری سپهر تیزرو، او را خام کرد و آینده را چنان فراخ و بلند نمایاند که همه‌چیز را به آن حوالت داد. در خانۀ او کتاب‌هایی است که سال‌ها چشم به دست او دوخته بودند که از قفس کتابخانه بیرون آیند و از روی میز مطالعه بر چشم او بتابند، اما او همیشه به آنها وعدۀ فردا داد، فردایی که هیچ حُسن و امتیازی بر امروز و دیروز نداشت. اگر امروز از این مرد بسترنشین بپرسند که تنها وصیت تو به جوانان و میان‌سالان و حتی پیران و بیماران چیست، می‌گویم بخوانید و بخوانید و بخوانید. درد ما ندانستن نیست، درد ما خودداناپنداری و بی‌اشتهایی به دانستن و خواندن است. کتاب‌، تنها گنج دنیاست که نه در زیر خاک، که در پیش چشم ماست و ما آن را نمی‌بینیم. رضا بابایی ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 👈 حلوا، به قیمت گزاف خسته و رنجور، به مسجدی رسید. داخل شد. وضویی ساخت و دو رکعت نماز خواند. سپس به گوشه ای رفت تا قدری بیاساید. اما سر و صدای بچه ها، توجه او را به خود جلب کرد. چندین کودک از معلم خود، درس می گرفتند و اکنون وقت استراحت آنها بود. بچه ها، در گوشه و کنار مسجد، پراکنده شدند تا چیزی بخورند یا استراحتی بکنند. دو کودک، در نزدیک شبلی، نشستند و هر یک سفره خود را گشود. یکی از آن دو کودک که لباسی نو و تمیز داشت و معلوم بود که از خانواده مرفهی است، در سفره خود نان و حلوا داشت. کودک دیگر که سر و وضع خوبی نداشت، با خود، جز یک تکه نان خشک نیاورده بود. کودک فقیر، نگاهی مظلومانه به سفره کودک منعم انداخت و دید که او با چه ولعی، نان و حلوا می خورد. قدری، مکث کرد؛ ولی بالاخره دل به دریا زد و گفت: نان من خشک است، آیا از آن حلوا، کمی به من هم می دهی تا با این نان خشک، بخورم؟ - نه، نمی دهم. - اما این نان خشک، بدون حلوا، از گلوی من پایین نمی رود! - اگر از این حلوا به تو بدهم، سگ من می شوی؟ - آری، می شوم. - پس تو حالا سگ من هستی؟ - بله، هستم. - پس چرا مثل سگ ها، صدا در نمی آوری؟ پسرک بیچاره، پارس می کرد و حلوا می گرفت و همین طور هر دو به کار خود ادامه دادند تا نان و حلوا تمام شد و هر دو رفتند که به درس استاد برسند. شبلی در همه این مدت، می نگریست و می گریست. دوستانش که او را در گوشه مسجد یافته بودند، کنارش نشستند و از علت گریه او پرسیدند .شبلی گفت: ببینید که طمع چه بر سر مردم می آورد! اگر این کودک فقیر، به همان نان خشک خود قناعت می کرد و به حلوای دیگری، طمع نمی بست، سگ دیگران نمی شد و خود را چنین خوار نمی کرد! 📗 ، ص 261 ✍ عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر https://eitaa.com/zandahlm1357
صفحه تست هوش حل معما باما همراه باشید👇👇👇👇 @zandahlm1357
هدایت شده از حسین زاده....
🚧 🚧 پس از 1 دقیقه تلاش، چند چهره میتوانید در تصویر بالا ببینید؟ 🤔 https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از حسین زاده....
🚧🚧 درون دایره آبی رنگ 3 تصویر پنهان است، چند مورد را میبینید ؟ 🤔 https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از حسین زاده....
🚧 🚧 در تصویر بالا، یکی از گزینه ها با بقیه متفاوت است ! فقط 10% افراد میتوانند زیر 30 ثانیه آن را پیدا کنند ، شما میتوانید 🤔⁉️ https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از حسین زاده....
🚧 🚧 این هم 13 چهـــــره ای که در تصویر مخفی شده بودند (☝️) شما چندتا رو تونستید پیدا کنید ؟ 😃 https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از حسین زاده....
🚧 🚧 اینم تصاویری که توی دایره آبی رنگ مخفی شده بودند (☝️) کیا تونستن همه رو پیدا کنن ؟ 😎 https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از حسین زاده....
🚧 🚧 🤓پاسخ: گزینه 3 اگر با دقت به همه گزینه ها توجه کرده باشید حتما متوجه میشوید که شکل ها دو به دو با هم مکمل هستند به جزء گزینه 3 ! مکمل👈🏻 ( 1,5 - 2,4 - 6,7 - 8,9 ) . https://eitaa.com/zandahlm1357
    ‌•┈┈••✾•🍃🌼🍃•✾••┈┈• 🔸اسماعيل بن سهل گويد: 🌺خدمت امام جواد عليه السلام نوشتم، چيزى به من تعليم فرما كه اگر آن را بگويم (بخوانم) در دنيا و آخرت با شما باشم. حضرت به خط خود نوشت: سـوره «انا انزالناه» را زيـاد بخـوان و لبهايت به گفتن استغـفار « تـر » باشـد، (يعنى آنقدر استغفار كُنى كه هيچگاه لبت خشك نشود).🌷 📗ثواب الاعـمال، ص۱۹۷🌿 https://eitaa.com/zandahlm1357 ╰━━⊰❖✨  ❖⊱━━╯
💠صلواتى که فضيلت هر يکبار قرأتش برابر (دە هزار مرتبە) صلوات است 👇👇👇 ⬅️شخصی نزد سلطان محمود سبکتکین رفت و گفت : مدتی بود که می خواستم رسول خدا (ص) را در خواب ببینم و غم خود را برایش بازگو کنم که سعادت مساعدت نمود و در شب گذشته به این دولت رسیدم و جمال با کمال آن حضرت را در خواب دیدم و گفتم: 💠یا رسول الله،صلی الله علیه و سلم، هزار درهم قرض دارم و بر ادای آن قادر نیستم، 🖇می ترسم که اجل برسد آن بدهی در گردن من باقی بماند؛ آن حضرت فرمود:👇 ➖برو نزد محمود سبکتکین و آن مبلغ را از او بستان، عرض کردم : شاید از من باور نکند و نشان طلبد. فرمود: ✔️به او بگو به آن نشان که در اول شب ، سی هزار مرتبه بر من صلوات می فرستد و در آخر شب ، سی هزار مرتبه دیگر بر من صلوات می فرستد؛ 🖇سلطان محمود از شنیدن این خواب به گریه آمد و تصدیق کرد و قرض او را ادا کرد و هزار درهم دیگر نیز به او بخشید؛ 👈اطرافیان سلطان تعجب کردند و گفتند: ای سلطان، حرف های این مرد را چگونه تصدیق می کنی و حال آن که ما در اول شب و آخر شب با تو هستیم و نمی بینیم که به فرستادن صلوات مشغول باشی و اگر کسی در تمام اوقات شبانه روز به فرستادن صلوات مشغول باشد، نمی تواند که شصت هزار صلوات بفرستد. ⬅️سلطان محمود گفت: من از علما شنیده ام که هر که یک بار این صلوات را بفرستد گویا چنان است که ️ (ده هزار مرتبه ) صلوات️ فرستاده است و من در اول شب سه مرتبه و در آخر شب نیز سه مرتبه این صلوات را می خوانم.✨ 👌پس این شخص که پیغام آن حضرت.ص. را آورده درست و راست می گوید و این گریه من از شادی است. این صلوات چنین است:👇👇 ✨اللهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ"✨ ➖معني👇 اللهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان؛ 💠خدایا ، درود فرست بر مولای ما و پیامبر ما محمد.ص.و خاندانش، تا آن گاه که روز و شب می آیند و می روند، وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ سْتَقْبَلَ👇 ْ و بامداد و شامگاه پی در پی می شوند، و روزان و شبان به دنبال هم می رسند. َ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ"👇 و آن دو ستاره قطبی بزرگ و کوچک روی می آورند؛ و روان او و خاندانش را از سوی من درود و سلام برسان. 📚منبع : حقى بروسوى اسماعيل، تفسير روح البيان، ناشر دارالفكر، چاپ بيروت، سال چاپ بى تا، نوبت چاپ، ج‏7، ص 234📚 https://eitaa.com/zandahlm1357 🌷🌷🌷🌷🌷
🌸 امام صادق(علیه السلام) : ☘ درهاى را با گفتن «اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم»ببنديد و درهاى را با گفتن «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» بگشاييد. 📚 ميزان الحكمه ج9 ص353 https://eitaa.com/zandahlm1357 ╰━━⊰❖✨  ❖⊱━━╯
┄═•❁๐๑🍃๑🌺๑🍃๑๐❁•═┄ ❤️🍃 آیت الله بهجــت⬇️ برای : 🍀برای حل مشکل می فرمودند، این موارد را مراعات و عمل کنید تا انشاء الله مشکل برطرف گردد: 1.🌺🍃✨ کوچکی را همیشه همراه داشته باشید. 2.🦋🍃✨ 👇را بخوانید و تکرار نمایید.(ناس و فلق) 3.🌸🍃✨ را بخوانید و در منزل نصب نمایید. 4.🌻🍃✨چهار قل را بخوانید و تکرار کنید، خصوصا وقت . 5.💐🍃✨در موقع با صدای نسبتا بلند، اذان بگویید. 6.🌸🍃✨روزی 50 آیه از کریم با صدای نسبتا بلند بخوانید https://eitaa.com/zandahlm1357 🌺🍃
نسل سوخته: یا رسول الله ... - زمان پیامبر ... برای حضرت خبر میارن که فلان محل ... یه نفر مجلس عیش راه انداخته و ... پیامبر از بین جمع ... حضرت علی رو می فرسته ... علی جان برو ببین چه خبره؟ ... حضرت میره و برمی گرده ... و خطاب به پیامبر عرض می کنه ... یا رسول الله ... من هیچی ندیدم ... شخصی که خبر آورده بوده عصبانی میشه و میگه ... من خودم دیدم ... و صدای ساز و دهل شون تا فاصله زیادی می اومد ... چطور علی میگه چیزی ندیدم؟ ... پیامبر می فرمایند ... چون زمانی که به اون کوچه رسید ... چشم هاش رو بست و از اونجا عبور کرد ... من بهش گفته بودم، ببین ... و اون چیزی ندید ... مات و مبهوت بهم نگاه می کرد ... به زحمت، بغض و اشکم رو کنترل کردم ... قلب و روحم از درون درد می کرد ... به اونهایی که شما رو فرستادن بگید ... مهران گفت ... منم چیزی ندیدم ... و بغض راه گلوم رو سد کرد ... حس وحشتناکی داشتم ... نمی دونستم باید چه کار کنم ... توی اون لحظات، تنها چیزی که توی ذهنم بود ... همین حکایت بود و بس ... بهش نگاه نمی کردم ... ولی می تونستم حالاتش رو حس کنم ... گیج و سر درگم بود ... با فکر و انتظار دیگه ای اومده بود ... اما حالا ... درد بدی وجودم رو پر کرده بود ... حتی روحم درد می کرد... درد و حسی که برای هیچ کدوم قابل درک نبود ... به خدا التماس می کردم هر چه زودتر بره ... اما همین طور نشسته بود ... نمی دونم به چی فکر می کرد ... چی توی ذهنش می گذشت ... ولی دیگه قدرت کنترل این درد رو نداشتم ... ناخودآگاه اشک از چشمم فرو ریخت ... سریع خودم رو کنترل کردم ... اما دیر شده بود ... حالم دست خودم نبود ... نگاه متحیرش روی چهره من خشک شده بود... ما واسه وجب به وجب این خاک جون دادیم ... جوان هایی که جوانی شون رو واسه اسلام گذاشتن وسط ... اونها هم جوان بودن ... اونها هم شاد بودن ... شوخ بودن ... می خندیدن ... وصیت همه شون همین بود ... خون من و ... با حالتی بهم نگاه می کرد ... که نمی فهمیدمش ... شاید هیچ کدوممون همدیگه رو ... . ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357 🌹🌹🌹🌹🌹🌹